|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
کارشکنیهای قریش علیه مسلمانان مدینه |
پیش از آن آوردیم که کفّار مکّه چه سختیها و ناراحتیهایی را برای مسلمانان در مکّه پیش آوردند؛ آنگاه، در آستانهٔ هجرت چه جُرمهایی را مرتکب شدند که آنان را سزاوارمصادرهٔ اموالشان از سوی مسلمانان و نبرد مسلمانان با آنان میگردانید. از آن پس نیز، دست از این بیراهه روی نکشیدند، و از دشمنی و تجاوز نسبت به مسلمانان خودداری نکردند؛ به عکس وقتی مسلمانان از چنگ آنان درآمدند، و برای خودشان در مدینه جایگاه و پایگاهی امن و امان پدید آوردند، خشم قریشیان بر مسلمانان شدت گرفت. از این رو، خطاب به عبدالله بن اُبّی بن سلّول- که در آن زمان هنوز مشرک بود- به عنوان رئیس انصار- پیش از هجرت- نامهای نوشتند. پیش از این دیدیم که انصار بر قبول ریاست و سروری وی یک سخن شده بودند، و نزدیک بود که او را پادشاه و فرمانروای خودشان گردانند، و اگر رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- بسوی آنان مهاجرت نفرموده بودند، و انصار به آنحضرت ایمان نیاورده بودند، چنان نیز کرده بودند. قریشیان به عبداللهبن اُبّی و یاران مشرک وی نامهای نوشتند و طی آن نامه سرسختانه این چنین به آنان هشدار دادند. «شما حریف ما را جا و مکان دادهاید؛ ما به خدا سوگند یاد میکنیم که با او به نبرد برمیخیزید، یا او را اخراج میکنید، یا اینکه ما یکپارچه بسوی شما میتازیم، و جنگجویانتان را به قتل میرسانیم و زنانتان را به اسارت میبریم!» [1] به محض آنکه این نامه به دست عبدالله بن اُبّی رسید، وی به پا خاست تا دستورات برادران مکّی و مشرک خویش را اجرا کند. وی از آنجا که تصور میکرد رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- پادشاهی را از او بازستاندهاند، کینهٔ آنحضرت را به دل گرفته بود. عبدالرحمان بن کعب گوید: وقتی این نامه به عبدالله بن اُبّی و دیگر بتپرستان و هواداران وی رسید، برای نبرد با رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- یک سخن شدند. وقتی خبر به نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- رسید، به دیدار آنان شتافتند و خطاب به آنان گفتند: «لقد بلغ وعید قریش منکم المبالغ! ما کانت تکیدکم بأکثر ما تریدون إن تکیدوا به أنفسکم! تریدون أن تقابلوا أبناءکم وإخوانکم!» «وعد و وعید قریشیان با شما چه کرده است! آنان آنقدر نمیتوانند کار دست شما بدهند که شما خودتان میخواهید کار دست خودتان بدهید! شما میخواهید با فرزندان و برادران خودتان کارزار کنید!؟» وقتی این سخنان را از نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- شنیدند پراکنده شدند[2]. در این مرحله، عبداللهبن اُبّیبن سلّول، از نبرد با مسلمانان چشم پوشید؛ شاید به خاطر آنکه یارانش را سست دید، یا به خاطر آنکه دریافت یارانش آگاهتر از آناند که همراه وی به نبرد برخیزند. امّا، از رفتار و کردار وی چنین به نظر میآید که پیوسته با قریش همرازی و دمسازی داشت، و هرگاه فرصتی مییافت، از شرّ به پا کردن میان مسلمانان و مشرکان کوتاه نمیآمد. وی یهودیان را نیز با خود همراه کرده بود تا در این ارتباط او را یاری کنند؛ با وجود این، حکمت نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- هر بار آتش فتنه و شرّ آنان را خاموش میگردانید [3].
بستن راه مسجدالحرام چندی بعد، سعدبن معاذ به قصد ادای عُمره به مکّه رفت، و در مکّه بر اُمیه بن خلف وارد شد، و به امیه گفت: بنگر ساعت خلوتی را درنظر بگیری تا من خانهٔ خدا را طواف کنم! نزدیک ظهر او را برای طواف خانهٔ خدا برد. ابوجهل آندو را دید و گفت: ای اباصفوان! این کیست که همراه تو است؟! گفت: این سعد است! ابوجهل خطاب به او گفت: چه میبینم؟ تو داری در مکّه به امن و امان طواف میکنی، در حالی که شما از دین برگشتگان صابیان را جا و مکان دادهاید!؟ و شما بنا دارید که آنان را یاری کنید و به آنان مدد برسانید! هان بخدا، اگر نبود اینکه تو همراه ابوصفوان آمدهای، به سلامت نزد خانوادهات باز نمیگشتی! سعد در حالی که صدایش را برای او بلند کرده بود- به او گفت: هان، بخدا، اگر بخواهی این راه را بر من ببندی، من راهی را بر تو خواهم بست که به تو دشوارتر بیاید! راهت را بسوی اهل مدینه خواهم بست! [4]
تهدید مهاجران
گویا، قریشیان عزمی فراتر از این برای شرّ به پا کردن داشتند، و در اندیشهٔ آن بودند که خودشان رأساً بر علیه مسلمانان، به ویژه بر علیه نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- قیام کنند. این تنها یک وهم و خیال نبود. رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- تا آنجا نسبت به عزم قریشیان بر شرارت و نیرنگ زدن به مسلمانان، اطمینان حاصل کرده بودند، که شبها خواب به چشمانشان نمیآمد، یا آنکه یاران آنحضرت پاسداری میکردند تا ایشان قدری بخوابند. * بخاری و مسلم در صحیحین از عایشه -رضی الله عنه- روایت کردهاند که گفت: در آغاز ورود به مدینه، شبی رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- بیخواب شده بودند، گفتند: «لیت رجلاً صالحاً من أصحابی یحرسنی اللیلة». «ای کاش مردی شایسته از یاران من امشب مرا حراست میکرد!» گوید: در همان اثنا، صدای حرکت و جابجایی اسلحه شنیدیم؛ آنحضرت گفتند: «من هذا؟» کیستی؟ گفت: سعدبن ابیوقّاص! رسولخدا فرمودند: «ما جاء بک؟!» برای چه آمدهای؟ گفت: در دل خوف و هراسی نسبت به رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- احساس کردم؛ آمدهام از او حراست کنم! رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- او را دعا کردند، آنگاه خوابیدند [5]. این پاسداری و حراست از آنحضرت به برخی از شبها اختصاص نداشت، بلکه مسئلهای همیشگی بود. * از عایشه روایت کردهاند که میگفت: رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- را شبها حراست میکردند، تا آنکه آیهٔ {وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}[6] نازل شد. آنحضرت سرشان را از خیمه بیرون کردند و گفتند: «یا أیها الناس، انصرفوا عنی فقد عصمنی الله عزوجل». «هان ای مردمان، از اطراف من پراکنده شوید، که خداوند عزوجل حفاظت مرا تضمین کرده است!» [7] این خطر به رسولاکرم -صلى الله علیه وسلم- نیز منحصر نبود؛ خطری بود که تمامی مسلمانان را احاطه کرده بود؛ چنانکه اُبّی بنکعب روایت کرده و گفته است: زمانی که رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- و یارانشان به مدینه وارد شدند، و انصار آنان را جا و مکان دادند، قوم عرب یکپارچه بر علیه آنان متحد شدند؛ چنانکه مسلمانان شب بدون اسلحه نمیخوابیدند، و با اسلحه از خواب برمیخاستند.
در این اوضاع و شرایط هولناک، که در مدینه کیان مسلمین مورد تهدید قرار گرفته بود، و شواهد و قراین حاکی از آن بود که قریشیان از این بیراهه روی دست نخواهند کشید، و از این سرکشی به هیچ روی خودداری نخواهند کرد، خداوند متعال اذن قتال را برای مسلمانان نازل فرمود؛ البته در این مرحله، نبرد و کارزار را برای آنان واجب نگردانید. خداوند متعال فرمود: {أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ}[8]. «به کسانی که طرف کارزار قرار میگیرند، روادید کارزار داده شد، به موجب آنکه بر آنان ستم رفته است؛ و خداوند بر پشتیبانی آنان بس توانمند است!» در کنار این روادید نبرد، آیات دیگری نیز نازل شد حاکی از این که روادید جنگ و نبرد و کارزار، به منظور مبارزه با باطل، و برپا داشتن شعائر الهی است؛ چنانکه خداوند متعال فرمود: {الَّذِینَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاة وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُور}[9]. «آن کسان اگر در زمین استقرارشان دهیم، نماز را به پا دارند و زکات را بپردازند، و امر به معروف و نهی از منکر کنند.» همچنین، اذن قتال، ابتدا به نبرد با قریش اختصاص داشت. آنگاه، بعدها با دگرگون شدن اوضاع و احوال، به مرحلهٔ وجوب انجامید، و از قریش نیز فراتر رفت و دیگران را فراگرفت. بد نیست، در اینجا، پیش از آنکه به گزارش وقایع و حوادث بپردازیم، مراحل این امر را به اختصار از نظر بگذرانیم: مرحلهٔ اوّل: تمامی قریشیان را «مُحارب» بشناسند؛ زیرا، بنای دشمنی را نهادند، و مسلمانان- لزوما- حق دارند با آنان نبرد کنند و اموال آنان را برای خود مصادره کنند؛ اما به غیر قریش یعنی دیگر مشرکان قوم عرب کاری نداشته باشند. مرحلهٔ دوّم: کارزار را با همهٔ کسانی که از مشرکان عرب با قریش همدست و متحد شوند؛ و نیز همهٔ کسانی که از غیر قریش منفرداً به مسلمانان تعدّی و تجاوز روا دارند. مرحلهٔ سوّم: نبرد با همگی یهودیانی که خیانت کنند یا به مشرکان بپیوندد؛ در حالیکه با رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- عهد و پیمان دارند، و پیمانشان را بشکنند. مرحلهٔ چهارم: کارزار با اهل کتاب، مانند نصارا در صورتیکه به دشمنی با مسلمانان برخیزند؛ تا آنگاه که به دست خویش جزیه دهند، و بر حقارت خویش اعتراف کنند. مرحلهٔ پنجم: دست بازداشتن از هر آنکه اسلام بیاورد؛ مشرک باشد، یا یهودی یا نصرانی به غیر آن؛ در آن صورت، به جان و مال او هیچ تعرّضی نخواهد شد مگر به موجب قانون اسلام، و حساب او با خدا است. همینکه اذن قتال از جانب خداوند متعال صادر شد، رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- بر آن شدند جادهٔ اصلی بازرگانی قریشیان را از مکّه به شام در اختیار بگیرند، و برای این منظور دو راهکار اساسی را پیش گرفتند: نخست، با قبایلی که در حاشیهٔ این جادّه، یا بر سر راه این جادّه در فاصلهٔ مکّه و مدینه سکونت داشتند همپیمان شدند، یا با آنان پیمان عدم تعرّض بستند، همچنین، در اثنای لشکرکشیهایشان پیمانهای دیگر بستند، که گزارش آنها خواهد آمد. دوّم، یکی پس از دیگری هیأتهای اعزامی خودشان را به مناطق مختلف این جادّه گسیل داشتند.
عصر اسلام
[1]- سنن ابیداود، «باب خبرالنضیر»، ج 2، ص 154. [2]- همان. [3]- در این باره، نکـ: صحیح البخاری، ج 2، ص 655-656، 916، 924. [4]- صحیح البخاری، کتاب المغازی، ج 2، ص 563. [5]- صحیح البخاری، کتاب الجهاد، «باب الحراسة فی الغزو فی سبیلالله»، ح 2885؛ فتح الباری،ج 6، ص 95، نیز ح 7231؛ فتح الباری، ج 13، ص 232؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، «باب فضل سعدبن ابیوقّاص، ج 4، ص 1875، ح 40. [6]- سوره مائده، آیه 67. [7]- جامعالترمذی، تفسیر سورهٔ المائدة، ج 5، ص 234، ح 3046. [8]- سوره حج، آیه 39. [9]- سوره حج، آیه 41. |