تاریخ چاپ :

2024 Nov 21

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

ورود به مدینه

نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- پس از برگزاری نماز جمعه به راه افتادند، و رفتند تا به مدینه وارد شدند. از آن روز، شهر یثرب را «مدینه‌الرسول» (شهر پیامبر) نامیدند که به اختصار «مدینه» گفته می‌شود آن روز، روزی تاریخی و بزرگ و درخشان بود. صدای حمد و تسبیح مردم مدینه خانه‌ها و کوچه‌های مدینه را به لرزه درآورده بود، و دختران انصار، در نهایت شادی و شادمانی این ابیات را می‌خواندند:

طلع البدر علینا       من ثنیات الوداع
وجب الشکر علینا     ما دعا لله داع
ایها المبعوث فینا      جئت بالامر المطاع

«ماه شب چهارده از فراز تپه‌های بدرقهٔ مسافران (ثنیات الوداع) بر ما تابیدن گرفت؛ شکر خدا بر ما واجب گردید، مادام که بنده‌ای از بندگان به درگاه خداوند نیایش کند؛ ای آنکه در میان ما مبعوث گردیده‌ای؛ فرمان تورا همواره فرمانبرداریم!» [1]

انصار، هرچند که ثروت‌های کلان نداشتند، امّا یکایک آنان آرزو داشتند که رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- برایشان وارد شوند؛ چنانکه پیغمبراکرم -صلى الله علیه وسلم- از درِ خانهٔ هر یک از انصار که می‌گذشتند، زمام شتر آن حضرت را می‌گرفتند و می‌گفتند: بفرمایید، عِدّه و عُدّه و اسلحه و حمایت ما از آن شما است! و پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- می‌فرمودند: «خلوا سبیلها فانها مأمورة» از سر راهش کنار بروید که مأمور است! شتر آن حضرت همچنان می‌رفت تا به موضع کنونی مسجدالنبی رسید، و آنجا بر زمین خوابید. پیغمبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- از فراز شتر به زیر نیامدند؛ برخاست و اندکی پیش رفت، امّا دوباره روی برگردانید و بازگشت و در همان موضع نخستین بر زمین خوابید. پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- از فراز شتر به زیر آمدند. این مکان در محلهٔ بنی‌النجّار- دائی‌های آن حضرت- واقع بود، و این یک توفیق و هماهنگی از جانب خدا بود؛ زیرا، حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- دوست می‌داشتند که بر دائی‌هایشان وارد شوند، و به این وسیله از آنان تکریم به عمل آورند. مردم از این سوی و آن سوی می‌آمدند و حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- را دعوت می‌کردند که به منزل آنان وارد شوند. ابوایوب انصاری پیشدستی کرد و با ر و بُنهٔ آن حضرت را به خانهٔ خودش برد. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نیز فرمودند: «المرءُ مع رحله» شخص باید همراه بار و بنه‌اش باشد! اسعدبن زُراره نیز زمام شتر آن حضرت را گرفت و مرکب رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نزد او ماند [2].

در روایت انس بنا به نقل بخاری آمده است: پیامبر خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند:

«أی بیوت أهلنا اقرب؟»

«کدامیک از خانه‌های اطرافیانمان نزدیک است؟»

ابو ایوب گفت: من، ای رسول‌خدا! این خانهٔ من است! و این درِ آن است! فرمودند:

«فانطلق فهیئ لنا مقیلا»[3].

«اگر چنین است، برو برای ما محل استراحتی فراهم کن!»

گفت: برخیزید، به امید خدا برویم!

چند روز بعد، همسر رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- ، سَودَه، و دو دختر ایشان، فاطمه و ام‌کلثوم، و اُسامه‌بن زید، و اُمّ‌ایمن به آن حضرت ملحق شدند. همراه آنان، عبدالله‌بن ابی‌بکر نیز خانوادهٔ ابوبکر را به مدینه آورده بود که عایشه نیز در میان آنان بود. زینب نزد ابوالعاص باقی ماند و شوهرش نگذاشت که وی از مکه خارج شود، تا آنکه پس از جنگ بدر مهاجرت کرد [4].

عایشه گوید: وارد مدینه شدیم، و مدینه و باخیزترین مناطق زمین خدا بود؛ چنانکه در سراسر زمین‌های آن آب لجن سرازیر بود!

گوید: وقتی رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- وارد مدینه شدند، ابوبکر و بلال هر دو بیمار شدند. من بر آن دو واردشدم و گفتم: پدرجان، چطوری؟! بِلال، تو چطوری؟!

ابوبکر وقتی تب می‌کرد این شعر را زمزمه می‌کرد:

کل امرئ مصبِّح فی أهله    والموت أدنى من شراک نعله

«هر انسانی به هنگام بامداد و در میان خانواده‌اش به او صبح بخیر می‌گویند، در حالیکه مرگ از بند نعلین وی به او نزدیک‌تر است!»

بلال، هرگاه تبش قطع می‌شد، دارویش را برمی‌داشت و می‌گفت:

ألا لیت شعری هل أبیتن للیة    بواد و حولی اذخر و جلیل

وهل أردن یوما میاه مجنة     و هل یبدون لی شامة و طفیل

«هان، ای کاش می‌دانستم که می‌شود یک شب دیگر را در وادی مکه بگذرانم در حالیکه بوته‌های گیاهان خوشبوی اِذخرو جلیل اطرافم را گرفته باشند؟

و آیا روزی می‌شود که بر سر برکه‌های آب مجنه بروم؟ و آیا بار دیگر شامة و طفیل- کوههای مکه- در برابر دیدگانم نمودار می‌شوند؟!»

عایشه گوید: نزد رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- رفتم و آنچه را که دیده و شنیده بودم به آن حضرت باز گفتم. فرمودند:

«اللهم العن شبیة بن ربیعة وعتبة بن ربیعة، وأمیة بن خلف، کما أخرجونا من أرضنا إلى أرض الوباء».

«خداوندا، شیبه بن ربیعه و عتبه بن ربیعه، و امیه بن‌خلف را لعنت کن که ما را از سرزمین خودمان آواره کردند و به این سرزمین وباخیز دچار گردانیدند!»

آنگاه رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به درگاه الهی چنین نیایش کردند:

«اللهم حبب إلینا المدینة کحبنا مکة أو أشد، وصححها، و بارک فی صاعها و مدها، وانقل حماها فاجعلها بالجحفة»[5].

«خداوندا، مدینه را به اندازه مکه، و حتی بیشتر برای ما محبوب گردان، و از بیماری‌ها دورش گردان، و به وزن و پیمانه‌اش برکت ده، و وبای مدینه را به جحفه منتقل فرما!»

خداوند دعای آن حضرت را مستجاب کرد. آن حضرت در خواب دیدند که زنی سیاه‌پوست با موهای پریشان از مدینه بیرون شد و رفت تا به مَهیعَه- جُحفه- رسید؛ و این، اشارتی به انتقال یافتن وبای مدینه به جحفه بود، و با این ترتیب، مهاجرین از رنج بدی آب و هوای مدینه آسوده شدند.

***

تا اینجا، گزارش بخشی از زندگینامهٔ حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- پس از مبعوث شدن آن حضرت به رسالت یعنی دوران اقامت آن حضرت در مکه به پایان رسید. از اینجا به بعد، با رعایت ایجاز، به گزارش بخش دیگر زندگینامهٔ رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- یعنی دوران اقامت آن حضرت در مدینه خواهیم پرداخت؛ وبالله التوفیق.


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- ابن قیم ترجیح داده است که این ابیات به هنگام بازگشت حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم-  از غزوه تبوک سروده شده باشد، و کسانی را که گفته‌اند این ابیات به هنگام ورود آن حضرت به مدینه سروده و خوا نده شده است، به اشتباه و توهم منسوب گردانیده است، اما، وی برای این ادعا و داوری خویش دلیل کافی و شافی ارائه نکرده است. از سوی دیگر، علامه منصورپوری از اشارات و تصریحات موجود در صحائف انبیای بنی‌اسرائیل استنباط کرده است که انشاد این اشعار به هنگام ورود پیامبرگرامی اسلام به مدینه انجام گرفته است، که این استنباط از قوّت فراوان برخوردار است؛ البته این نیز بعید نیست که این ابیات در هر دو موقعیت سروده و خوانده شده باشد.

[2]- سیرهٔ ابن‌هشام،  ج 1، ص 494-496؛  زاد المعاد، ج 2، ص 55.

[3]- صحیح البخاری، ج 1، ص 556.

[4]- زاد المعاد، ج 2، ص 55.

[5]- صحیح البخاری، همراه با فتح الباری، ج 4، ص 119، ح 1889؛ نیز: ح 3926، 5654، 5677، 6372.