تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

شرایط صلح بین حسن ابن علی و معاویه رضی الله عنهما

بسم الله الرحمن الرحیم

در كتاب‌های تاريخي و منابع معاصر، به شرایطي كه هر يك از دو طرف، در پیمان صلح مطرح نمودند، اشاراتی شده است، اما از آنجا كه اين شرایط، در منابع مختلف، به صورت پراكنده آمده، برخي تلاش كرده اند به جمع و ترتيب اين موارد بپردازند. بنده نیز در این راستا کوشیده‌ام داده‌های پراکنده‌ای را كه پيرامون صلح و شرايط آن در كتاب‌ها و منابع تاريخي ذكر گرديده، گردآوری و جمع‌بندی نمايم و به شرح آنها بپردازم:

 

اول: عمل به كتاب خدا و سنت پيامبراکرم صلی الله علیه وسلم  و سيرت خلفاي راشدين رضی الله عنهم  

در روایت امام بخاري آمده است که چون حسن بن علي رضی الله عنه  از نمايندگان معاويه رضی الله عنه  (يعني عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر) در قبال پیمان معاویه رضی الله عنه  ضمانت مي‌خواست، آنها پاسخ مي‌دادند: ما ضمانت مي‌كنيم.

يادآوري اين نكته در زمان برقراري صلح كه معاويه رضی الله عنه  بايد به كتاب خدا و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم  و سيرت خلفاي راشدين رضی الله عنهم   عمل كند، امری کاملاً طبیعی بود که با اوضاع و احوال آن دوران، هم‌خوانی و سازگاری داشت؛ به عبارتی در آن دوران، یادآوری چنین نکاتی کاملاً عادی بود. بنابراين بنده، با آن دسته از مورخان ـ از جمله استادم دكتر محمد بطاينه ـ كه شرط پایبندی به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم  و خلفای راشدین رضی الله عنهم   را دستاویزی برای ایراد اتهام به معاویه رضی الله عنه  می‌دانند، موافق نيستم؛ چراكه این برداشت، با اينكه اين شرط در شرایط صلح گنجانده شده باشد، منافات دارد.[1] گروهي از دانشمندان علوم اسلامي همچون ابن حجر هيتمي، اين شرط را جزو شرایط صلح معاويه و حسن رضی الله عنهما دانسته‌اند. چنانچه روایت شده که: ... شایستگی زمامداری امور مسلمانان را دارد و مي‌تواند در اداره‌ی امور، مطابق کتاب خدا، سنت پیامبرص و روش خلفای راشدین رضی الله عنهم  ، عمل كند.[2] برخي از كتاب‌های شيعه نيز، اين شرط را آورده‌اند و اين، بیانگر آنست که حسن بن علي رضی الله عنه  احترام فراوانی به ابوبكر، عمر، عثمان و علي رضی الله عنهم   مي‌گذاشته و آنان را بزرگ و پيشوا مي دانسته است؛ چنانچه عمل به سنت و روش خلفای راشدین رضی الله عنهم   را یکی از شرایط صلح با معاویه رضی الله عنه  قرار داد.[3] در نسخه‌ای به جاي عبارت «خلفاي راشدين»، عبارت «خلفاي صالحين» آمده است.[4]

وجود اين شرط در پیمان صلح، در واقع، مهر تأييدي بر مرجعيت حكومت معاويه رضی الله عنه  و روشی است كه آن بزرگوار، در حاكميت خويش اختيار نمود. با مقرر شدن شرط فوق در پیمان صلح معاويه و حسن بن علي رضی الله عنهم  ، مي‌توان مصادر و منابع قانون‌گذاری در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم   را در موارد ذیل برشمرد:

 

قرآن كريم:

خداوند متعال مي‌فرمايد:

« إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا» (نساء:105)

«ما كتاب (قرآن) را به‌حق بر تو نازل كرده‌ايم تا (مشعل راه هدايت باشد و با آن) ميان مردمان، طبق آنچه خدا، به تو نشان داده است، داوري كن و مدافع خائنان مباش».

قرآن كريم، نخستين مصدر قانون‌گذاری است كه تمام احكام شرعي مربوط به شئون مختلف زندگي را در بر‌مي گيرد. همچنين اين كتاب الهي، شامل مبادي و زیرساخت‌های اساسي و احكام قاطعي است كه براي اصلاح تمام مراحل و ابعاد زندگي، كارآيي دارد. قرآن كريم، همه‌ی نیازمندی‌های اساسي مسلمانان را بیان نموده است.

 

سنت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم :

دومين مصدر قانون‌گذاری كه اصول قوانين اسلامي، از آن گرفته شده و از طريق آن مي‌توان به ساختارهای اجرايي احكام قرآن پي برد، سنت نبي اكرمص است.[5] خداوند متعال، به پیروی از پیامبرش دستور داده و فرموده است:

«قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ» (آل عمران:32)

«بگو: از خدا و از پيغمبر(صلی الله علیه وسلم ) اطاعت و فرمانبرداري كنيد، و اگر سرپيچي كنند، (ايشان به خدا و پيامبر صلی الله علیه وسلم  ايمان ندارند و كافرند؛ و) خداوند، كافران را دوست نمي‌دارد».

خداوند مخالفت با دستورات نبي اكرم صلی الله علیه وسلم  را خطرناك دانسته و فرموده است:

« فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»        (نور: 63)

«آنان که با دستور پیامبر، مخالفت می‌کنند، باید از این بترسند که بلایی، گریبان‌گیرشان گردد یا عذابی دردناک، به ایشان برسد».

خداوند متعال، از مؤمنان در برابر دستورات و قضاوتهاي پیامبر خويش سلب اختيار نموده است؛ چنانچه مي‌فرمايد:

«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا» (احزاب: 36)

«هيچ مرد و زن مؤمني، در كاري كه خدا و پيغمبرش داوري كرده (و آن را مقرر نموده) باشند، اختياري از خود، در آن ندارند (و اراده‌ی ايشان بايد تابع اراده‌ي خدا و رسولص باشد)».

الله عزوجل  به مؤمنان دستور داده كه هنگام نزاع و اختلاف، به سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم  مراجعه کنند؛ چنانچه مي‌فرمايد:

« فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ »(نساء: 59)

«و اگر در چيزي اختلاف داشتيد،آن را به خدا (با عرضه‌ي به قرآن) و پيغمبرش (با رجوع به سنت نبوي) برگردانيد».

خدای متعال، مراجعه به سنت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم  در موارد اختلافی، جزو لوازم ايمان برشمرده و فرموده است:

« فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» (نساء: 59)

«و اگر در چيزي اختلاف داشتيد، آن را به خدا (با عرضه‌ي به قرآن) و پيغمبرش (با رجوع به سنت نبوي) برگردانيد (تا در پرتو قرآن و سنت، حكم آن را بدانيد. چراكه خدا قرآن را نازل کرده و پيغمبرص آن را بيان و روشن نموده است. بايد چنين عمل كنيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد».

سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم  ، از مهمترين مصادر تشريع در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم   بود.

در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم  ، حكومت به‌طور كامل در خدمت شريعت قرار داشت و سيادت و رهبري، از آنِ شريعت مقدس بود. در اين عصر، قانون و احكام اسلامي، فراتر از هر قانون و حكمي بود و حكومت در چارچوب شريعت اسلام قرار داشت؛ چراكه تمامي ارگانها و نهادهاي حکومتی، در خدمت اسلام بود و حاكم نيز آنچنان به احكام اسلامي پایبندی مي‌كرد كه نه در اجرای احكام شرعی كوتاهي مي‌نمود و نه مي‌توانست حكمي بر خلاف احکام دینی صادر نمايد.[6] در دوران خلفای راشدین و به‌طور کلی در جامعه‌ي صحابه رضی الله عنهم  ، دین و شريعت الهي، فراتر از همه بود؛ چنانچه همگان، اعم از حاکم و رعیت، بي‌چون و چرا در برابر دین و احکام دینی، تسليم بودند. بر همين اساس بود كه ابوبكر صديق رضی الله عنه  در ميان مردم اعلان نمود: «اگر نيك و درست عمل كردم، ياريم دهيد و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم كنيد».[7]

 

دوم: پرداختن ميزان مشخصي مال (پول)

معاويه رضی الله عنه ، عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن كريز را برای گفتگوهای صلح، نزد حسن بن علي رضی الله عنه  فرستاد و به آن‌دو دستور داد كه اموالي را به حسن رضی الله عنه  پيشنهاد كنند و هر چه خواست به او بدهند. حسن رضی الله عنه  خطاب به فرستادگان معاويه رضی الله عنه  فرمود: ما فرزندان عبدالمطلب پيش از اين نيز چنين مالهايي را تجربه كرده‌ايم. و اينك اين امت، در معرض قتل و خونريزي قرار گرفته است.[8] آن‌دو گفتند: معاويه از تو درخواست صلح كرده و در قبال آن، چنين و چنان خواهد كرد. حسن رضی الله عنه  گفت: چه كسي ضمانت خواهد كرد كه معاويه رضی الله عنه  به پیمانش وفا کند؟[9] گفتند: ما، ضمانت مي‌كنيم[10].

حسن رضی الله عنه  درباره‌ی اموالي سخن مي‌گفت كه معاویه رضی الله عنه  پيش از آن به تعدادی از بني‌عبدالمطلب ـ غیر از حسن رضی الله عنه  ـ داده بود؛ قصد حسن رضی الله عنه ، این بود که معاویه رضی الله عنه  این اموال را مطالبه نکند.[11] ابن اعثم مي‌گويد: حسن رضی الله عنه  گفت: این اموال، جزو دارایي‌های شخصیِ معاويه نيست و حق ندارد فيء مسلمانان را براي من، شرط قرار دهد.[12] ابوجعفر طبري ‌به روايت ابوعوانه بن حكم آورده است: مردم بصره، مانع تسلیم ماليات داراب‌گرد به حسن رضی الله عنه  شدند و گفتند: فيء (و درآمد و منافع آن سرزمین) از آنِ ماست.[13]

جمع‌آوري ماليات، جزو مهمترين اقدامات هر دولتی مي‌باشد و چنانچه پيداست ميان حسن رضی الله عنه  و مردم بصره، هیچ رابطه‌اي در اين زمينه وجود نداشته است، اما روايت مذکور، بیانگر این است كه ماليات داراب‌گرد، جزو اموالي که به حسن  رضی الله عنه  تقدیم شد، نبوده است.[14]

روايت شده كه حسن بن علي به معاويه رضی الله عنهم   فرمود: «من بدهكارم». معاويه رضی الله عنه  نیز از بيت‌المال، چهارصد‌هزار درهم يا بيشتر، براي حسن رضی الله عنه  ارسال كرد.[15] ابن عساكر روايت نموده كه معاويه رضی الله عنه  از بيت‌المال اموالي ‌را براي حسن بن علي رضی الله عنه  مي‌فرستاد تا بدهي‌هاي خويش را بپردازد و به وعده‌هایي كه به مردم داده بود، وفا نمايد و نیازهای خانواده‌ی خود و پدرش را برآورده سازد.[16]

برخي از مورخان نقل كرده‌اند كه حسن بن علي رضی الله عنه  پنج ميليون درهم از بيت‌المال را نزد خويش نگه مي‌داشت تا آنها را ميان سربازان و رزمندگانی كه همراهش بودند، تقسيم نمايد و از اين پول، مقداری هم براي خانواده و يارانش نيز باقي مي‌ماند.[17] بدون‌ترديد توزيع اموال در ميان سربازان و رزمندگان حسن رضی الله عنه آنان را آرام می‌کرد وکمک شایانی به رفع بحران مي‌نمود.

بنده، در ميان روايات مذكور، روايت بخاري را ترجیح مي‌دهم، اما رواياتي كه حكايت از آن دارند كه معاويه رضی الله عنه  سالانه يك ميليون درهم براي حسن  رضی الله عنه  و دو‌ميليون درهم براي حسين  رضی الله عنه  مقرر كرده و همچنين بني‌هاشم را در مستمری و حقوق بر بني‌عبد‌شمس ترجيح مي‌داده است،[18] با تمام تأويلات و تفسيرهايي كه پيرامون اين روايات ارائه شده‏، غيرقابل اعتماد و غيرقابل قبول است؛ زيرا از اين روايات، چنین به نظر می‌رسد كه گویا حسن رضی الله عنه ، خلافت را به معاويه رضی الله عنه  فروخته و مصالح شخصي خويش را بر مصالح امت اسلامي ترجيح داده است![19] البته برقرار شدن مستمری برای حسن رضی الله عنه  امری کاملاً عادی و بلکه حق وی بوده تا همچون ساير مسلمانان از حقوق و مزایای اعطایی از سوی حکومت، برخوردار گردد؛ یادآوری این نکته نیز ضروری که اگر حقوق و مستمری حسن رضی الله عنه  از حقوق ساير مسلمانان بیشتر بوده، باز‌ هم اشكالي بر ‌آن، وارد نيست، اما بدون شك اين مقدار، به 01/0 مبلغي كه در روايات بدان اشاره شده، هم نمي‌رسيده است.[20]

 

سوم: تضمین امنيت جاني مسلمانان

صلحي كه ميان دوطرف منعقد شد، حاوی اين شرط بود كه بايستي همه‌ی مردم، از امنيت كامل برخوردار باشند‌. در روايت بخاري بدین نکته اشاره شده که نمایندگان معاویه رضی الله عنه  در جریان مذاکرات صلح با حسن مجتبی رضی الله عنه  ضمانت كردند كه امت اسلامي به خاطر قتال و خونريزي‌هايي كه بدان دچار شده بودند، مورد بخشش قرار گيرند.[21] روايتي از زهري حاكي از آن است كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه  كه فرماندهي لشكر حسن رضی الله عنه  را بر ‌عهده داشت، پس از آنکه به تصمیم حسن رضی الله عنه  برای صلح با معاويه رضی الله عنه  پی برد، پيكي را نزد معاويه رضی الله عنه  فرستاد و از وي امان خواست و درخواست نمود كه اموالي را كه پيشتر تصرف كرده، از او بازپس نگیرند؛ سپس شب‌ هنگام به سوي گروه معاويه رضی الله عنه  رفت و به آنان پیوست. آنگاه قيس بن سعد رضی الله عنه  فرماندهي لشكر را بر‌عهده گرفت و با سپاهیان، پیمان بست كه تا گرفتن ضمانت جانی و مالی برای هواداران علی رضی الله عنه ، با معاويه رضی الله عنه  بجنگد.[22]

يكي از خاورشناسان به نام «فلهوزن» کوشیده است تا اين تهمت باطل را به عبدالله بن عباس رضی الله عنه  نسبت دهد. وي گوید: فرمانده‌ي لشكر مزبور عبدالله بن عباس بوده است؛ زیرا در برخي نسخه‌های خطي تاريخ طبري، به جاي «عبيدالله»، «عبدالله» آمده و اين اختلاف، اشتباه چاپی یا نگارشی نیست؛ بلكه از آنجا كه برخي از راویان، خواسته‌اند اين ننگ و عار به جدّ عباسیان یعنی عبدالله بن عباس( رضی الله عنه )، نسبت داده نشود، واژه‌ی «عبيدالله» را جایگزین واژه‌ی «عبدالله» نمودند. زيرا اين راویان هیچ انگيزه‌اي براي دفاع از عبيدالله بن عباس كه برادر عبدالله رضی الله عنهم   است، نداشتند.[23] اما واقعیت، این‌ است كه فرمانده‌ي لشكر، شخص حسن بن علي رضی الله عنه  بوده و قيس بن سعد رضی الله عنه  به عنوان جلودار لشکر، سپاه پیشاهنگ را فرماندهي مي‌كرده است. بنابراين عبدالله بن عباس يا عبيدالله بن عباس رضی الله عنهم   در اين زمينه نقشی نداشته‌اند.[24] البته در پاره‌ای از روايات ضعيف و غيرقابل اعتماد، به نام آن دو اشاره شده است. مورخاني چون دينوري،[25] ابن حجر[26] و ابن اعثم،[27] معتقدند كه دو ركن اصلي لشكر حسن رضی الله عنه ، شخص وي و قيس بن سعد بوده‌اند. اينها، نامی از عبدالله بن عباس و عبيدالله بن عباس رضی الله عنهم   به عنوان فرماندهان لشکر حسن رضی الله عنه  به ميان نياورده‌اند.[28]

ادعای «فلهوزن» با روايتي كه زياد‌ بن عبدالله بكائي از عوانۀ بن حكم كه به حمايت از عباسيان متهم نیست، در تعارض است؛ چنانچه عوانۀ گوید: عبيدالله بن عباس رضی الله عنه ، والي (کارگزار) علي رضی الله عنه  در يمن بود و چون به او خبر رسيد كه بسر ‌‌بن ارطاۀ به سوی يمن حركت كرده، عبيدالله بن عبدالمدائن حارثي را به نمايندگي از خويش بر يمن گماشت و خود به كوفه، نزد علي رضی الله عنه  گريخت. اين واقعه در سال 40 هجری قمری به وقوع پيوست و علي رضی الله عنه  لشكري را در پی لشكر بسر ‌بن ارطاۀ گسیل داشت و در همين سال هم، آن بزرگوار (علي رضی الله عنه ) به شهادت رسيد. بدين ترتيب در واقعه‌ي مذكور هيچ اشاره‌اي به اين نشده كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه  كوفه را به قصد يمن ترك گفته باشد.[29] به‌ هر‌حال به فرض اینکه فرمانده‌ي لشكر حسن رضی الله عنه ، عبيدالله یا عبدالله بن عباسy بوده، باز هم اين ادعا كه لشكر حسن بن علي رضی الله عنه  به معاويه پيوسته و از وي امان خواسته است، صحت ندارد؛ چراكه لشكر حسن رضی الله عنه ، لشكري قوی و توانمند بوده است. در روايت بخاري نيز به اين ويژگي‌هاي سپاه حسن رضی الله عنه  اشاره شده است. حسن بن علي رضی الله عنه  خود، فرمانده‌ي لشكر بود و ميان او و نمایندگان معاويه رضی الله عنه  گفتگوهايي صورت گرفت و سرانجام حسن رضی الله عنه  توانست براي پيروان و طرفدارن خويش و نیز برای بني‌عباس و بني‌عبدالمطلب امان بگيرد. حسن رضی الله عنه  شخصاً به فرماندهان خويش خبر داد كه از خلافت كناره‌گيري كرده و آن را به معاويه رضی الله عنه  سپرده است؛ آنگاه از فرماندهان لشكرش خواست كه آنان نيز به پيروي از او و جماعت مسلمانان، با معاويه رضی الله عنه  بيعت كنند. قيس بن سعد رضی الله عنه  نيز با افراد تحت فرمانش، از جنگ و کارزار دست کشید و همگام با جماعت مسلمانان، با معاويه رضی الله عنه  بيعت كرد.[30] شايان ذكر است در روايت زهري تنها از قيس رضی الله عنه  ياد شده و از حسن رضی الله عنه  و فرزندان عباس یعنی عبدالله و عبيدالله نامی به ميان نيامده است.[31]

حسن بن علي رضی الله عنه ، انعقاد صلح با معاویه رضی الله عنه  را مشروط به این کرد که هیچ‌یک از مردم مدينه، حجاز و عراق مورد بازجویی و تحت تعقیب قرار نگیرد.[32] بر اساس همین شرط بود که معاويه از خونخواهي عثمان رضی الله عنه  دست برداشت.[33] بر اساس اين توافق، ديگر معاويه رضی الله عنه  هیچ‌کس را به خاطر آنچه در دوران علي رضی الله عنه  به وقوع پيوسته بود، مورد مؤاخذه و بازخواست قرار نمی‌داد؛ این توافقنامه، از آن جهت حايز اهميت بود که به موجب آن، تمامي پرونده‌هاي قبلي، مختومه اعلام گرديد.[34]

به موجب قرارداد صلح، عفو عمومی اعلام شد و بدين ترتيب، با صلحي كه حسن بن علي رضی الله عنه  برنامه‌ريزي كرد، مسلمانان، باري ديگر با هم الفت گرفتند و در سايه‌ي عفو و احسان، آرامش يافتند. اين صلح كه حسن بن علي رضی الله عنه  با رضايت و اطمینان خاطر، آن را پذيرفت، اقدام بزرگی بود كه به وحدت و همبستگي امت اسلامي انجاميد و امنیت جانی و مالی مسلمانان را در دوران معاويه رضی الله عنه  تأمین کرد.

 

چهارم: چگونگي انتخاب جانشین معاویه رضی الله عنه 

گفته شده یکی از شرایط صلح حسن بن علي با معاويه رضی الله عنهم  ، این بود كه پس از معاويه رضی الله عنه ، حسن بن علي رضی الله عنه  زمام امور را به‌دست گيرد[35] و معاويه رضی الله عنه  نيز قول داد که چنانچه زمانی توان رهبری مسلمانان را نداشته باشد، زمام امور را به حسن رضی الله عنه  بسپارد.[36] ابن اعثم، از حسن بن علي رضی الله عنه  روايت كرده كه فرموده است: «من، هیچ علاقه‌اي به این ندارم که زمام امور را به دست گیرم و گرنه هرگز با معاويه رضی الله عنه  صلح نمي‌كردم».[37]

ابن حجر هيتمي مي‌گوید: در پیمان صلح، قرار بر آن شد که جانشين معاويه رضی الله عنه ، توسط شوراي مسلمانان تعيين گردد.[38]

با اندکی تأمل و درنگ در رواياتي كه نشان مي‌دهد حسن بن علي رضی الله عنه ، خواهان جانشینی و خلافت پس از معاويه رضی الله عنه  بوده، پي مي‌بريم كه اين روايات، با جوانمردی و عزت نفس حسن بن علي  رضی الله عنه  در تعارض قرار دارد. چگونه ممکن است شخصيتي كه خود، به منظور جلوگيري از کشتار مسلمانان و به خاطر رضاي خداوند متعال، از خلافت كناره‌گيري مي‌كند، به دنيا‌طلبي روي آورد و براي به دست گرفتن زمام امور تلاش نمايد؟! نادرستی این پندار، از این روایت جبير ‌بن ‌نفير نمایان‌تر مي‌گردد که گوید: به حسن بن علي رضی الله عنه  گفتم: اي حسن! مردم گمان مي‌كنند که تو دوست داري به خلافت برسي. حسن بن علي رضی الله عنه  فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختيارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ مي‌دادم، در کنار من مي‌جنگيدند و اگر صلح مي‌كردم،آنها نيز صلح مي‌نمودند، اما من، با وجود آنكه چنين موقعيتي داشتم، تنها براي رضاي خداوند از خلافت كناره‌گيري نمودم».[39]

باید توجه داشت که هیچ‌یک از اصحاب يا فرزندان صحابه رضی الله عنهم   هنگام بيعت با يزيد، به چنين چيزي استناد نكرده‌ است؛ حال آنكه اگر در قرار‌داد صلح، چنين شرطي مقرر مي‌گرديد، حداقل حسين بن علي رضی الله عنه  در توجیه عدم بيعتش با يزيد، به اين شرط استناد مي‌كرد، اما چنانچه پيداست در آن زمان، حسین رضی الله عنه  از چنين شرطي، هیچ ذکری به میان نیاورد؛‌ و اين، بيانگر آن است كه روايات مزبور صحت ندارد. همچنین اگر در قرارداد صلح، این شرط وجود داشت كه حسن بن علي رضی الله عنه  ولي‌عهد معاویه رضی الله عنه  مي‌باشد، بايستي حسن رضی الله عنه ، از نزديكان معاويه رضی الله عنه  مي‌بود و یا حداقل، اداره‌ي يكي از مناطق را در دوران معاويه رضی الله عنه  بر‌عهده مي‌گرفت، نه اينكه به مدينه برود و از كارهاي حكومتي كناره‌گيري نمايد. البته این نکته نیز درخورِ توجه است که در فضای اجتماعی و سیاسی آن دوران، حاكم اسلامي، توسط شوراي مسلمانان انتخاب مي‌شده است.

در برخي از كتابهای تاريخي آمده است كه يكي از شرایط حسن بن علي رضی الله عنه  در پیمان صلح، اين بود كه معاويه اجازه ندهد كه كسي به علی رضی الله عنه  دشنام دهد. دكتر محمد بطاينه مي‌گوید: «میان حسن و معاویه رضی الله عنهما چنین بحثی صورت نگرفته است».[40]

شيعيان، معاويه رضی الله عنه  را متهم كرده‌اند كه وي، مردم را به دشنام و نفرین علي رضی الله عنه  وادار مي‌کرد و در زمان او، بر منبرها، علي رضی الله عنه  را مورد نفرين و دشنام قرار مي‌دادند. این ادعا، هيچ پایه و اساسي ندارد، ولی متأسفانه بسياري از محققان علوم اسلامي، بدون هيچ نقد يا تحليلي، اين بهتان را پذيرفته‌ و آن را جزو مسایل بديهي پنداشته‌اند؛ به‌گونه‌ای که گویا این مسأله، جای نقد و مناقشه ندارد! اين، در ‌حالي است كه نه‌تنها پيرامون اين موضوع، هيچ روايت صحيحی وجود ندارد، بلكه از تبيين و تقسير آنچه دركتاب‌های دميري، يعقوبي و ابوالفرج اصفهاني آمده است نيز چنين برداشتي نمي‌شود؛ بعلاوه روايات صحيح تاريخي كه در سایر كتاب‌ها ذكر گرديده، خلاف اين موضوع را به اثبات مي‌رساند[41] و بيانگر آن است كه معاويه رضی الله عنه  بي‌نهايت به اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه  و خاندانش، احترام مي‌گذاشته است. همچنين منطق حوادثي كه در عصرآن دو بزرگوار به وقوع پيوست و نیز سرشت و ويژگي‌هاي اخلاقي آنها با چنين بهتان‌ها و افتراهايي هم‌خوانی ندارد. به‌هر‌حال اگر كتاب‌های تاريخي نگاشته‌شده در دوران بني‌اميه را مطالعه کنیم، متوجه خواهيم شد كه در‌ اين كتاب‌ها، ذكري از چنين مواردي به‌ميان نيامده است؛ بلکه این مسایل، در بعدی از جمله در دوران بني عباس مطرح شد تا سیمایی زشت و کریه از بني‌اميه ترسیم گردد. چنانچه اين دروغ تاریخی، ابتدا توسط مسعودي در مروج‌الذهب و نیز توسط ساير شيعيان در ديگر كتب تاريخي نگاشته شد و به‌تدریج به كتابهاي تاريخي اهل سنت نيز رسوخ كرد و اين، در حالي بود كه هيچ روايت صريح يا صحيحی در اين مورد وجود نداشت. رواياتي که در زمینه‌ی ناسزاگویی به علی رضی الله عنه  در دوران معاویه رضی الله عنه  نقل شده، از لحاظ سند و متن، غيرقابل اعتماد است و از دیدگاه محققان و پژوهشگران، هیچ ارزش و اعتباری ندارد.

با توجه به فضايل ديني معاويه رضی الله عنه  و با عنايت به سيرت و سلوك پسنديده‌اش، مي‌توان پي‌ برد كه این روایات، ساخته و پرداخته‌ی برخي از کسانی است که كينه‌ي معاويه رضی الله عنه  را در دل داشتند.

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب حسن ابن رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اســلام

IslamAge.Com

------------------------------------------------------------

[1]- دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين‏، ص68.

[2]- الصواعق المحرقه (2/399).

[3]- الشيعۀ و اهل البيت ص54.

[4]- منتهي الآمال (ج2/212)  به نقل از الشيعۀ و أهل البيت، ص 54.

[5]- فقه التمكين في القرآن الكريم ، صلابي ، ص 432.

[6]- نظام الحكم في الاسلام، ص 227.

[7]- البداية و النهاية (6/306).

[8]- فتح‌الباري (13/69 ـ 70).

[9]- همان (13/70).

[10]- همان (13/70).

[11]- دراسة في تاريخ‌ الخلفاء ‌الأمويين (64).

[12]- الفتوح (3/293).

[13]- تاريخ طبري (5/165).

[14]- دراسة في تاريخ الخلفاءالامويين ص64

[15]- تاريخ‌ الاسلام، عهد معاويه ص7.

[16]- تاريخ دمشق (14/90).

[17]- في‌التاريخ الاسلامي‏، شوقي ابوخليل ص268.

[18]- الأخبار‌ الطوال ص218.

[19]- دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين ص63.

[20]- همان.

[21]- نگا: بخاري، کتاب الصلح، (2/963).

[22]- تاريخ طبري (5/163-164).

[23]- تاريخ‌الدولة العربيۀ ص103-106.

[24]- تاريخ طبري (5/159-160).

[25]- أخبار‌ الطوال ص217.

[26]- المطالب العليۀ (4/318-319).

[27]- الفتوح (3/289).

[28]- دراسة في تاريخ ‌الخلفاء الامويين ص66.

[29]- تاريخ طبري (5/139-140) و دراسة في تاريخ‌ الخلفاء ‌الامويين ص66.

[30]- دراسة في تاريخ‌ الخلفاء الامويين ص67.

[31]- همان.

[32]- التبيين في انساب القرشيين ص127.

[33]- الخلفاء ‌الراشدون، نجار ص482.

[34]- الدور ‌السياسي للصفوة في صدر‌الاسلام ص341.

[35]- فتح الباري (13/70).

[36]- سير‌اعلام‌النبلاء (3/264).

[37]- الفتوح (3،4/293).

[38]- الصواعق ‌المحرقه (2/299).

[39]- البداية و النهاية (11/206).

[40]- دراسة في تاريخ‌ الخلفاء الامويين ص68.

[41]- الحسن و‌الحسين، محمدرضا ص18.