|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
عام الحُزن (سال غم) |
وفات ابوطالب بیماری ابوطالب همچنان شدت مییافت، و طولی نکشید که وی از دنیا رفت، وفات ابوطالب در ماه رجب سال دهم بعثت، شش ماه پس از بیرون آمدن از شِعب روی داد. [1] بعضی نیز گفتهاند که وی در ماه رمضان همان سال، سه روز پیش از وفات خدیجه -رضی الله عنه- از دنیا رفته است.
وفات حضرت خدیجه حدود دو ماه، یا سه روز پس از وفات ابوطالب- بنابر اختلاف اقوال- اُمّالمؤمنین خدیجهٔ کُبری -رضی الله عنه- نیز از دنیا رفت. وفات وی در ماه رمضان سال دهم بعثت روی داد، و به هنگام مرگ، بنابر مشهورترین روایت، شصت و سه سال داشت، و رسولاکرم -صلى الله علیه وسلم- به هنگام وفات همسرشان خدیجه -رضی الله عنه- پنجاه سال داشتند. [2] خدیجهٔ کبری از جمله نعمتهای بزرگ بود که خداوند بر پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- ارزانی داشته بود. یک رُبع قرن خدیجه -رضی الله عنه- در کنار آن حضرت بود. به هنگام نگرانی و پریشانی همدم ایشان بود؛ و در سختترین شرایط، یار و یاور و همراه ایشان بود؛ و در راستای گسترش دعوت و ادای رسالت به آن حضرت مدد میرسانید، و در صحنههای تلخ مبارزه و جهاد با ایشان ندیم و دمساز بود، و جان و مال خویش را در طبق اخلاص پیش روی آن حضرت قرار داده بود. رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- دربارهٔ حضرت خدیجه -رضی الله عنه- چنین میفرمایند: «آمنت بی حین کفر بی الناس؛ و صدقتنی حین کذبنی الناس، وأشرکتنی فی مالها حین حرمنی الناس، و رزقنی الله ولدها وحرم ولد غیرها»[3] «وی به من ایمان آورد، آن هنگام که مردم به من کافر بودند؛ مرا تصدیق کرد، آن هنگام که مردم مرا تکذیب میکردند، مرا شریک دارایی خویش گردانید، آن هنگام که مردم مرا محروم گردانیده بودند؛ و خداوند از وی به من فرزندانی روزی کرد؛ اما از همسران دیگرم به من فرزندی نداد.» * در حدیث صحیح از ابوهریره روایت شده است که گفت: جبرئیل بر نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- نازل شد و گفت: یا رسولالله، این خدیجه است که دارد میآید! ظرفی در دست دارد که در آن نان خورش است- یا غذاست، یا: نوشیدنی است. همینکه به نزد تو رسید، سلام خدای خدیجه را به وی برسان و به او بشارت بده که در بهشت، خداوند خانهای از نی برای او ساخته است که در آن خانه، اثری از خستگی و ماندگی نباشد! [4]
تهاجم غم و اندوه
این دو حادثهٔ دردناک، با فاصلهٔ چند روز، اتفاق افتاد. سیل غم و اندوه به قلب مبارک پیغمبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- سرازیر شد. از آن پس، پیوسته و پیاپی رنجها و مصیبتها از سوی قوم و قبیله آن حضرت به ایشان روی آورد. پس از وفات ابوطالب، قریشیان بر گستاخی خویش افزودند، و آشکارا به شکنجه و آزار آن حضرت پرداختند. غم و اندوه از در و دیوار بر آن حضرت میبارید، تا آنکه بالاخره از قریشیان قطع امید کردند، و راهی طائف شدند، بدان امید که اهل طائف دعوت ایشان را اجابت کنند، یا دست کم به ایشان پناه بدهند و از ایشان حمایت کنند، تا بتوانند در برابر قوم و قبیلهٔ خودشان ایستادگی کنند. در آنجا نیز، کسی را نیافتند که ایشان را پناه بدهد، یا حمایت کند؛ حتّی آن حضرت را سخت آزار دادند، و بلاها بر سر آن حضرت آوردند که قریشیان چنان نکرده بودند. به موازات افزایش سلطه و فشار و شکنجه و آزار اهل مکّه نسبت به پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- سختگیری آنان بر یاران آن حضرت نیز افزایش یافت، و کار به جایی رسید که ابوبکر صدّیق، دوست صمیمی و دیرینهٔ آن حضرت، ناگزیر به هجرت از مکّه گردید. ابوبکر، سرانجام، تصمیم خود را گرفت و به قصد هجرت به حبشه از مکّه بیرون شد، تا به بَرْکالغِماد رسید؛ امّا ابن الدُّغُنّه به او امان داد، و او را در پناه خویش به مکه بازگردانید.[5] * ابن اسحاق گوید: وقتی ابوطالب از این جهان رخت بربست، قریشیان نسبت به رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- آزارهایی را واداشتند که در زمان حیات ابوطالب حتّی نمیتوانستند اندیشهٔ آن را در سر بپرورانند. حتّی یکبار، مردی نابخرد از سفیهان قریش سر راه را بر آن حضرت گرفت و مشتی خاک بر سر آن حضرت ریخت. پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- در همان حال که سر مبارکشان خاکآولد بود، وارد خانه شدند. یکی از دختران آن حضرت از جای برخاست و به سوی ایشان آمد، و به شستشوی موهای سر آن حضرت پرداخت، در حالی که میگریست؛ امّا، آن حضرت به او میگفتند: «لا تبکی یا بنیة، فإن الله مانع أباک» «دخترکم، گریه مکن؛ خداوند پدرت را حمایت خواهد کرد!» و نیز، در همان اثنا میفرمودند: «ما نالت منی قریش شیئا أکرهه حتى مات ابوطالب»[6] «قریش هرگز با من رفتاری نکردند که مرا ناخوشایند باشد، تا زمانی که ابوطالب از دنیا رفت!» به خاطر همین رنجها و اندوههای پیاپی که در سال دهم بعثت بر پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- روی آور گردید، این سال را «عام الحزن» نامیدند، و با این نام و عنوان در سیرهٔ نبوی و تاریخ آن روزگار شهرت یافت.
ازدواج با سوده
در ماه شوال همین سال، یعنی سال دهم بعثت، پیغمبراکرم -صلى الله علیه وسلم- با سودهٔ بنت زمعه- که از مسلمانان دیرین بود، و در هجرت دوم به حبشه در شمار مهاجران بود- ازدواج کردند. شوهر پیشین سوده، سکران بن عمرو بود که او نیز اسلام آورده بود، و همراه وی به حبشه هجرت کرد، و در سرزمین حبشه، یا پس از مراجعت به مکّه، از دنیا رفت. پس از گذشتن عدّه وفات، رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- از وی خواستگاری کردند، و او را به همسری خویش درآوردند. سوده نخستین زنی بود که پس از وفات خدیجه به همسری آن حضرت درآمد، و در سنوات اخیرِ همسریاش، نوبت خود را به عایشه (رضی الله عنها) بخشید [7].
منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388 عصر اسلام
[1]- مختصر السیرة، ص 111. [2]- ابن جوزی در تلقیح (ص 7)، بر وفات حضرت خدیجه -رضی الله عنها- در ماه رمضان سال مذکور تصریح کرده است. [3]- این روایات را امام احمدبن حنبل در مسند خویش آورده است: ج 6، ص 118. [4]- صحیح البخاری، «باب تزویج النبی خدیجة و فضلها» ج 1، ص 539. [5]- این داستان، با همه طول و تفصیل آن، در صحیح بخاری، ج 1، ص 552، 553؛ و سیره ابن هشام، ج 1، ص 372، 374 آمده است. [6]- سیره ابن هشام، ج 1، ص 416. [7]- تلقیح فهوم اهل الاثر، ص 10. |