تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

تلاش‌های آشتی‌جویانه علی با طرف جنگ جمل

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حضرت علی رضی الله عنه   همراه با پیشقراولانی از سپاه خود به نزدیکی‌های بصره رسیدند و از طرف دیگر طلحه و زبیر و ام المؤمنین عایشه خود را برای استقبال از حضرت علی و آشتی و مصالحه آماده نمودند و سپاهیان دو طرف در نزدیکی یکدیگر اردو زدند، حضرت علی منتظر آمدن بقیه سپاه خود از دیگر مناطق و قبایل بود!

 

«ابوحرباء» یکی از فرماندهان سپاه بصره نزد زبیربن‌عوام آمد و گفت : به نظر من بهتر این است که قبل از رسیدن بقیه سپاهیان علی، هزار سوار بفرستی تا او و همراهانش را غافلگیر کنند!

زبیربن‌عوام رضی الله عنه   گفت : ما خود با امور جنگی آشنایی داریم و این پیشنهاد تو را درک می‌کنیم، اما آنان برادران ایمانی ما می‌باشند و همچون ما مسلمان هستند، اما اختلافی است که پیش آمده، و هیچ دلیلی قطعی در مورد آن نیست که در روز قیامت عذر و بهانه را باقی نگذارد.

از طرف دیگر ما با قعقاع بن عمرو فرستاده علی به توافق‌هایی رسیده‌ایم و امیدواریم که بتوانیم به صلح و آشتی برسیم! از خدا پروا کنید و بردبار باشید!

 

نفری دیگر همان پیشنهاد را با زبیربن‌عوام در میان نهاد که در پاسخ به او گفت : آنان برادران مسلمان ما هستند. این اختلافاتی است که میان ما و آنان پیش آمده! سوگند به خداوند از زمانی که محمد به پیامبری برانگیخته شد اصحاب او هر گاه می‌خواسته‌اند گامی را بردارند، می‌دانستند که آن را کجا دارند می‌گذارند! تا اینکه فتنه‌گران این بلوا را آفریدند و مدینه را اشغال و عثمان را به شهادت رسانیدند، سوگند به خداوند اکنون نمی‌دانند، به جلو گام برمی‌دارند یا به عقب باز می‌گردند!

امروز برای ما چیزی پسندیده است و برای برادران ما ناپسند می‌باشد، و فردا که شد همان موضوع برای ما ناپسند و برای آنها پسندیده جلوه می‌کند!؟ ما برای آنها دلایلی را می‌آوریم، که برایشان قابل قبول نیست و فردا که شد خود آنها از همان دلایل علیه ما استفاده می‌کنند!؟

ما امیدواریم که با برادران ایمانی خود به صلح و آشتی برسیم، و دست رد بر سینه صلح نگذاریم، در غیر این صورت ناچار می‌شویم علیه یکدیگر دست به شمشیر شویم! زیرا داغ کردن آخرین درمان است! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 495)

 

با این اعتراف شجاعانه زبیربن عوام رضی الله عنه  ، می‌توان به دامنه حیرت و نگرانی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم  در برابر فتنه و آشوبی که پیروان عبدالله‌بن سبا برافروخته بودند، پی برد!

فتنه‌ای که در شناخت و تعامل با آن اختلاف نظر پیدا کرده و اختلاف آنها به نزاع و رویارویی انجامیده و بدون کمترین رغبت و علاقمندی از طرف آنان به جنگ و خونریزی تبدیل شده بود! و در حالی که از سردرگمی علیه یکدیگر دست به شمشیر برده، و این نگرانی و سردرگمی را از سخنان روشنگر زبیربن عوام و دیگر اصحاب به خوبی می‌توان دریافت!

این در مورد سپاه طلحه و زبیر، اما در مورد سپاه حضرت علی چیزی تغییر نکرده بود!

یکی از افراد سپاه حضرت علی به نام أعوربن نبان منقرنی نزد او آمد و در مورد طرح تعامل با سپاه بصره و چگونگی رویارویی با آنان سؤال نمود!

حضرت علی رضی الله عنه   خطاب به او فرمود : ما با هدف اصلاح و آشتی و خاموش کردن آتش فتنه با ایشان رفتار می‌کنیم! امیدوارم خداوند پراکندگی ما را به یگانگی و نزاع ما را به آشتی تبدیل فرماید!

أعور گفت : چنانچه حاضر به مصالحه نشدند چی؟

حضرت علی فرمود : اگر آنان کاری به کار ما نداشته باشند، ما هم کاری به کار ایشان نداریم، و آغازگر جنگ نخواهیم بود!

أعور گفت : اگر آنان ما را به حال خود نگذاشتند و جنگ را آغاز کرد، چکار باید کرد؟

حضرت علی فرمود : ما در برابر آنان از خود دفاع می‌کنیم!

أعور گفت : آیا آن ها نیز همچون ما حق دفاع از خود را دارند؟

حضرت علی فرمود : آری، دارند!

در این میان ابوسلامه‌دألانی برخاست و از حضرت علی پرسید : به نظر تو آنان در مورد خوانخواهی حضرت عثمان حجّتی دارند، هدفشان خوشنودی خداوند است؟

حضرت علی فرمود: آری!

دألانی گفت: تو نیز در مورد علت تأخیر مجازات قاتلین عثمان حجّت و دلیلی داری؟

حضرت علی فرمود: آری دارم!

گفت: اگر فردا میان ما و آن ها جنگی روی بدهد و کسانی از آن ها کشته شوند و آنان نیز افرادی از ما را به قتل برسانند، وضع و حال ما در پیشگاه خداوند چگونه خواهد بود؟

حضرت علی فرمود: امیدوارم نه از ما و نه از آن‌ها کسی کشته نشود! اگر چنین شود، و هر یک قلب شان را برای خداوند خالص نموده باشند (و هدفشان فقط مصلحت مسلمانان و رضایت خداوند باشد) امیدوارم که خداوند، کشته‌شدگان را به بهشت ببرد!

پس از آن حضرت علی رضی الله عنه در اجتماع سپاهیان خود فرمود: «ای دوستان و برادران! امروز زمام نفس خود را محکم در اختیار بگیرید! و با دست و زبانتان علیه این مردم اقدامی نکنید، زیرا آنان برادران مسلمان شما هستند، اگر هم از طرف ایشان حرکتی انجام گرفت، شکیبایی خویش را از دست ندهید! و مواظب باشید در فردای قیامت و در پیشگاه خداوند بر شما سبقت نگیرند! کسی در قیامت محکوم می‌شود، که در آن روز علیه او حجّت و دلیل اقامه شود! » (تاریخ طبری : ج 5 ص 495 – 496)

 

این خو و منش اسلامی بر هر دو سپاه مسلمان که دچار اختلاف و نزاع شده بودند، حاکم بود، که در واقع در اوج اخلاق و فضیلت و ادب اختلاف نظر قرار داشت! آنچه بیان گردید، در واقع نگرش هر یک از طرفین به طرف مقابل خود به شمار می‌آمد.

حضرت علی رضی الله عنه   با آن سخنان سنجیده و روشنگر، اساس نگرش خود را به طلحه و زبیر و همراهان آنها بیان می‌فرماید که آنان در پیشگاه خداوند برای اقدامات خود دلایلی و عذرهایی خواهند داشت و اگر هم به دست او کشته شوند جای آنان در بهشت خواهد بود!؟

تعداد سپاهیان حضرت علی رضی الله عنه   به بیست هزار نفر می‌رسید، اما تعداد لشکریان طلحه و زبیر حدود سی‌ هزار نفر بود!

زمانی که دو سپاه در نزدیکی یکدیگر اردو زده بودند، ماه جمادی‌الثانی سال سی و شش هجری – یعنی شش ماه از خلافت حضرت علی سپری شده بود.( البدایة و النهایة : ج 7 ص 240)

 

زمانی که طرفین در مورد تلاش برای مصالحه به توافق رسیده و در نزدیکی هم اردو زده بودند، حضرت علی، حکیم بن سلامه و مالک‌بن حبیب را نزد طلحه و زبیر فرستاد.

آنان به طلحه و زبیر رضی الله عنهم   گفتند : اگر برسر توافقی که با قعقاع بن عمرو در مورد قبول صلح داشته‌اید، همچنان پابرجا هستید با ما درگیر نشوید و اجازه بدهید، وارد بصره شویم! هم ما و هم شما برای حل و فصل مشکلات موجود چاره‌جویی نماییم!

طلحه و زبیر گفتند : ما در مورد توافقی که با قعقاع بن عمرو داشته‌ایم وفا داریم و برای اصلاح و آشتی میان مسلمانان علاقمندیم.

از طرفی احنف بن قیس تمیمی همراه با ده هزار نفر از افراد طایفه بنی‌تمیم تصمیم گرفته بود بی‌طرف باقی بماند و نه از طلحه و زبیر و نه از علی‌بن ابیطالب رضی الله عنهم   جانبداری ننمایند!

احنف بن قیس به خاطر وضعی که پیش آمده بود در حالت روحی سختی قرار داشت و از لابلای این سخنان آن حالت او معلوم می‌‌شود، او گفته بود :

«شکست و خوار نمودن آنان در حالی که ام المؤمنین عایشه و یاران نزدیک رسول خدا مانند طلحه و زبیر ایشان را همراهی می‌کنند، کار بسیار سختی است، از طرف دیگر جنگ با کسی که با او بیعت نموده‌ام و پسر عم رسول خداست، نیز برایم بسیار سخت است.»

وقتی که زبیربن عوام کسی را نزد او فرستاد تا از ایشان حمایت کند، احنف در پاسخ گفت : یکی از کارهای زیر را انجام دهید!

اینکه پل را بگشایید تا از رود دجله عبور کنم و به خاک عجم بروم و همراه با دیگر افراد طایفه‌ام، در مبارزه با دشمنان اسلام شرکت نمایم، تا ببینیم خداوند امر و فرمان خود را کی عملی خواهد کرد!

یا اینکه به مکه بروم! و در کنار حرم کعبه باقی بمانیم، تا خداوند ارادة خویش را عملی فرماید!

یا اینکه نه از شما حمایت کنم و نه از علی‌بن ابیطالب، ولی در نزدیکی شما باقی بمانم، تا خداوند امر و اراده خویش را عملی فرماید!

به همین خاطر احنف بن قیس حاضر به همكارى با هیچ طرفی نشد و خود را از نزاع کنار کشید و پس از پایان ماجرا بود که به حضرت علی ملحق گردید!( تاریخ طبری : ج 4 ص 498)

 

صحابی بزرگوار عمران‌بن حصین نیز به این نتیجه رسید که از هیچ یک از طرفین نزاع جانبداری ننماید، در همین رابطه افرادی را به نمایندگی از طرف خود به میان سپاهیان دو طرف فرستاد و به آنان گفت که : به مردم بگویند :

«عمران بن حصین صحابی و یاور رسول خدا صلی الله علیه وسلم  به شما سلام می‌رساند، و شما را به پرهیز از جنگ و نزاع فرا می‌خواند! و می‌گوید : سوگند به خداوند اینکه بر روی کوهی بروم به چوپانی و نگهداری از گوسفندانی مشغول باشم و پشمشان را بچینم و از شیرشان بنوشم برایم بسیار بهتر و گواراتر از این است که : به طرف افراد هر یک از این دو سپاه تیراندازی کنم و مسلمانی را هدف قرار بدهم. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 504)

 

کعب‌بن سور قاضی بصره نیز روش بی‌طرف در نزاع میان حضرت علی و طلحه و زبیر را در پیش گرفته بود.

او به رئیس قبیله ازد – که از طلحه و زبیر حمایت می‌کردند – گفت : این اندرز را از من بشنو! و در این نزاع شرکت مکن! و مردم خود را از این درگیری دور نگاه‌دار! من از این نگرانم که صلحی صورت نگیرد! از هیچ طرفی دفاع مکن! آنان برادران مسلمان یکدیگرند. اگر راه صلح و آشتی را در پیش گرفتند، آرزوی ما تحقق پیدا کرده است، و اگر هم میان آنان جنگی روی داد، ما فردا حکم و داوری میان آنان را بر عهده خواهیم گرفت!

اما رئیس قبیله «ازد» حاضر به قبول این اندرز او نشد!

در روز پنجشنبه پانزدهم جمادی‌الثانی سپاهیان هر دو طرف در نزدیکی قصر عبیدالله بن زیاد در «زابوقه» در جوار روستای ارزاق اردو زدند و هیچکس در مورد عملی شدن صلح و آشتی تردیدی نداشت!

افراد قبایل و عشایر هر دو سپاه به دیدار یکدیگر می‌رفتند و با هم به نشست و برخاست می‌پرداختند و اقوام مصری و ربیعه و یمن به دیدار یکدیگر می‌رفتند و همه در مورد صلح صحبت می‌کردند و کسی نبود که به تحقق صلح و آشتی بدبین باشد!

حضرت علی عبدالله بن عباس را از جانب خود نزد طلحه و زبیر فرستاد، او با ایشان به وضوح و صراحت صحبت کرد، و آنان نیز محمدبن طلحه را – که به خاطر عبادت و تقوای بسیارش به محمّد سجّاد شهرت داشت – نزد حضرت علی فرستاد! همه در حالت و فضایی از رضایت و شادمانی و تفاهم و آرامش خاطر قرار گرفته بودند!

حضرت علی رضی الله عنه   از اردوگاه لشکریان خود و طلحه و زبیر نیز همزمان از جایگاه سپاه خویش بیرون آمده و در مکانی آرام مدت زمان زیادی در مورد اختلاف نظرات خود و حل و فصل آن را از راه مسالمت‌آمیز به وضوح و صراحت‌ سخن گفتند. همه در این مورد اتفاق نظر داشتن که هیچ راهی بهتر از آشتی و مصالحه و کنار نهادن جنگ و خودداری از نزاع و برطرف نمودن اختلاف نیست! و در نهایت در مورد پیمان مصالحه و عقب‌نشینی سپاهیان دو طرف و پایان دادن به اختلافات به توافق رسیدند!

هر یک از آنها بعد از ظهر به میان اردوگاه سپاهیان خود بازگشتند، و عزم خود را برای مصالحه جزم نمودند!

حضرت علی فرماندهان سپاه خود را به اجتماعی دعوت فرمود و ایشان را در جریان گفتگو‌ها و توافق‌های خود مبنی بر صلح و آشتی قرار دادند. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 505 – 506)

 

مسلمانان آن شب را در بهترین حالت عاطفی و برادری ایمانی به سر بردند و آن را بهترین شب زندگی خود به شمار می‌آوردند! زیرا جوئی از صفا و صمیمیت و آشتی و امنیت و زمینه‌سازی برای زدودن اختلاف و تفرقه و جنگ فراهم گردیده بود!

 

 

وقتی سپاهی که از کوفه حرکت کرده بود، به ذی‌قار رسید. حضرت علی آخرین تلاش‌های خود رابرای مصالحه با طلحه و زبیر و عایشه رضی الله عنهم   به کار گرفت و برای ایجاد مصالحه و اصلاح امور بسیار جدّی و علاقمند بود، و به هیچوجه در پی جنگ و خونریزی نبود، بلکه هدف اصلی او الزام مخالفان به اطاعت از خود و همراهی او اتفاق با یکدیگر بود!

حضرت علی قعقاع بن عمرو‌تمیمی فرماندة نامدار اسلام را به مأموریت صلح نزد طلحه و زبیر فرستاد و به او فرمود : با آن دو مرد ملاقات کن! و آنان را به الفت و همراهی با جماعت دعوت کن و در مورد زیان و خطر اختلاف و تفرق با ایشان سخن بگو!

 

 

قعقاع بن عمرو‌تمیمی به بصره رفت، ابتدا با ام المؤمنین عایشه رضی الله عنه   ملاقات کرد و خطاب به او گفت : ای مادر مؤمنان! چه چیزی سبب شده که به بصره بیایی؟

حضرت عایشه فرمود : برای ایجاد مصالحه و آشتی در بین مردم!

قعقاع از او خواست کسی را بدنبال طلحه و زبیر بفرستد! تا در حضور او در مورد اوضاع نابسامان پیش آمده گفتگو کنند.

وقتی آنان آمدند، قعقاع از علت آمدن آنها به بصره پرسید : آنها نیز همچون حضرت عایشه گفتند : برای ایجاد آشتی و مصالحه آمده‌ایم!

 

 

قعقاع بن عمرو‌ به ایشان گفت : می‌شود، چگونگی این اصلاح را برای ما روشن کنید! سوگند به خداوند، اگر ما به درستی آن را دریابیم شما را برای تحقق آن همراهی نمود و راه مصالحه با شما را در پیش خواهیم گرفت، اما اگر پیشنهادهای شما را ناروا بدانیم صلحی در کار نخواهد بود.

طلحه و زبیر به او گفتند : قاتلان حضرت عثمان و شورشیان علیه نظام خلافت که مدتها مدینه را اشغال و خانه حضرت عثمان را در محاصره گرفتند و به فساد و قتل و غارت پرداختند باید محاکمه و مجازات شوند! اگر آنان همچنان رها باشند، کار فتنه‌گری خود را همچنان ادامه خواهند داد و از طرف دیگر ترک ایشان را ترک عمل به احکام قرآن و اجرای قصاص آنها احیای قرآن است!

قعقاع گفت : ششصد نفر از آنهایی را که در محاصره و اشغال مدینه و کشتن عثمان شرکت داشتند، در بصره بودند، که شما به غیر از یک نفر به نام حرقوس‌بن زهیرسعدی همه را کشتید! او به میان قبیله‌اش یعنی قبیله بنی‌سعد رفت و وقتی خواستید او را دستگیر و مجازات کنید، قوم و عشیره‌اش جلو شما را گرفتند و به خاطر او شش هزار نفر خشمگین گردیدند و یک پارچه در برابر شما ایستادند!

اگر شما حرقوس را رها کنید و او را قصاص نکنید، همین خواسته‌‌ای را که خود الآن مطرح می‌کنید و اجرای آن را از علی می‌خواهید ترک کرد‌ه‌اید!

اما اگر به خاطر قصاص حرقوس با طایفة بنی‌سعد وارد جنگ شوید! و آنان بر شما یورش برند و پیروز گردند، شما در تنگنا قرار خواهید گرفت و آنان قدرت بیشتری خواهند یافت و آنچه را که دوست نمی‌دارید بر سرتان خواهد آمد! شما همچنین با تلاش برای قصاص «حرقوس» دو عشیره دیگر یعنی «ربیعه و مضر» را که در این سرزمین سکونت دارند خشمگین نموده و برای رویارویی احتمالی پشتیبانی خود را از قبیله بنی‌سعد اعلان کرده‌اند!

همین وضع و شرایط در مورد کسانی که در اشغال مدینه و محاصرة خانه عثمان و کشتن او دست داشته و در میان سپاهیان حضرت علی خود را جا زده نیز صدق می‌کند.

حضرت عایشه و طلحه و زبیر حجت و دلیل قعقاع بن عمرو را قانع‌کننده و قابل قبول دانستند و تحت تأثیر استدلالهای قوی او قرار گرفتند!

حضرت عایشه رضی الله عنه   به او گفت : رأی تو اکنون چیست؟

قعقاع گفت : به نظر من این بیماری را اکنون با دارویی مسکن باید آرام کرد، و در مورد قصاص قاتلین حضرت عثمان نباید شتاب کرد، وقتی اختلاف‌ها رفع شد و همه مردم در مورد پیروی از امیرالمؤمنین اتفاق نظر پیدا کردند، آنگاه فرصت مجازات قاتلان و شورشیان نیز فراهم خواهد شد!

اگر شما با علی مجدداً بیعت کنید و با او به توافق‌هایی برسید نشانه خیر و نیکی و بشارت و رحمت خواهد بود و قدرت شما برای قصاص قاتلان حضرت عثمان به مراتب بیشتر خواهد گردید!

اما اگر شما چنین نکنید و بر دیدگاه خود اصرار ورزید و زمینه جنگ را فراهم کنید، این نشانه شر و بدبختی و تضعیف ملک و ملت خواهد بود!

راه آشتی و عافیت را در پیش بگیرید، بهره‌مند خواهید شد. و همچون گذشته پرچمدار خیر و مصلحت باشید، و همة ما را در معرض شر و بلا و بحران قرار ندهید، اگر جانب جنگ و درگیری را در پیش گیرید خداوند هم ما و هم شما را از بین خواهد برد!

من شما را به صلح و آشتی فرامی‌خوانم، اما از این نگرانم اگر چنین نشود، خداوند حمایت خود از این ملت را که امکاناتش اندک است و به این وضع گرفتار آمده، و آنچه برای آن پیش آمده بسیار بزرگ است – دریغ دارد، وضعی که برای ما مسلمانان پیش آمده با کشتن یک نفر به دست دیگری و یا اینکه چند نفر کسی را بکشند و یا قبیله‌ای قبیله دیگری را از بین ببرند، به هیچوجه قابل مقایسه نیست!!»

آنان به سخنان سنجیده و حکیمانه و صادقانه قعقاع‌بن عمرو‌تمیمی قانع شدند و به دعوت او برای صلح و آشتی پاسخ مثبت داده و گفتند : آفرین بر تو! به راستی سخنانت سنجیده و صادقانه بود! نزد حضرت علی برگرد، اگر ایشان نیز همچون تو بیندیشد و رأی تو را بپذیرد، انشاءالله قضیه حل و فصل خواهد شد!

قعقاع بن عمرو در حالی که در مأموریت خود پیروز شده بود به اردوگاه سپاه حضرت علی رضی الله عنه   در «ذی‌قار» بازگشت و نتیجة گفتگوهای خود را با ام المؤمنین عایشه و طلحه و زبیر برای حضرت علی گزارش داد!

حضرت علی از سخنان او و موفقیتش شگفت زده و شادمان شد! و علیرغم ناخشنودی عده‌ای بدخواه، طرفین به مصالحه و آشتی داشتند بسیار نزدیک می‌شدند!( تاریخ طبری : ج 4 ص 393 -394)

 

پس از آن حضرت علی رضی الله عنه   در اجتماع سپاهیان خود سخن گفت : و از تاریکی‌ها و مصایب جاهلیّت، و نور و خیر و منافع اسلام و فضل و کرم خداوند در مورد اتفاق نظرشان بر خلافت حضرت ابوبکر و عمر رضی الله عنهم   یاد فرمود.

او در ادامه سخنانش فرمود :

«... پس از آن که حادثه کشته شدن عثمان پیش آمد، و جماعتی طالب دنیا دست به جنایت زدند، و همه قوت و فضیلتی را که خداوند به این امت عطا فرموده بود، به یغما بردند و خواستند همه چیز را به گذشته برگردانند، اما خداوند قادر است اراده خویش را عملی فرماید!

من برای مصالحه با طلحه و زبیر فردا به بصره می‌روم، و به صراحت به شما می‌گویم، هیچ یک از آنهایی که علیه عثمان دست به شورش زده بودند، نباید به هیچوجه فردا همراه ما بیایید! ما را به سفیهان و ناآگاهان نیازی نیست!»

بدین ترتیب گام‌های بلندی در راه مصالحه و حل و فصل امور میان علی و طلحه و زبیر رضی الله عنهم   برداشته شد، و چیزی برای ایجاد وحدت و تفاهم میان مردم بصره و کوفه باقی نمانده بود.

 

و صلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.‏


 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com