تاریخ چاپ :

2024 Nov 21

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

ولایت بصره و کوفه در عهد علی رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

زمانی که عبدالله بن عامر والی بصره ‌آنجا را ترک کرد و به سوی مکّه رهسپار شد، امیر المؤمنین علی بن ابی طالب  رضی الله عنه  عثمان بن حنیف انصاری را به جای او به فرماندار بصره منصوب کرد، عثمان بن حنیف انصاری از منطقه‌اگاه بود، زیرا قبلاً عمر  رضی الله عنه  او را برای تعیین مقدار خراج به آن جا فرستاده بود، [1] عثمان بن حنیف به سوی بصره رفت و بدون جنگ وارد آن جا شد، امّا اهل بصره به سه گروه تقسیم شدند: گروهی بیعت کردند و وارد جماعت شدند و گروهی کناره‌گیری نمودند و گفتند: نگاه می‌کنیم اهل مدینه چکار می‌کنند، ما نیز همانند آنها عمل می‌کنیم و گروه دیگر بیعت نکردند.[2]

بعد از آن که عثمان بن حنیف فرمانداری بصره را به عهده گرفت، طولی نکشید که لشکر طلحه و زبیر و عایشه قبل از جنگ جمل و کسانی که به قصد مطالبه خون عثمان بیرون آمده بودند وارد بصره شدند و اوضاع متحوّل گردید و جنگ شروع شد و آنگاه عثمان بن حنیف به سوی علی رضی الله عنه  رفت و او را در راهی که به بصره منتهی می‌شد کمی‌ پیش از جنگ جمل ملاقات نمود و اینگونه فرمانداری عثمان بن حنیف در بصره پایان یافت.

اندکی پیش از جنگ جمل علی بن ابی طالب  رضی الله عنه  به بصره رسید و مدت کوتاهی در آن اقامت گزید که در همین مدت جنگ جمل به وقوع پیوست - که در مورد آن به تفصیل سخن گفته خواهد شد- و هنگامی‌که علی بن ابی طالب خواست از بصره خارج شود عبدالله بن عباس رضی الله عنه  را فرماندار بصره قرار داد و به همراه عبدالله بن عباس زیاد بن ابیه را به عنوان مسئول گرفتن خراج در آن جا مقرر کرد و از آن جا که‌از مهارت کاری و زیرکی سیاسی زیاد با خبر بود علی  رضی الله عنه  به ابن عباس فرمان داد که در کارها با زیاد مشورت کند، [3] و نیز علی نصایحی را به ابن عباس توصیه کرد ؛ از جمله به او گفت: «تو را به تقوای الهی و رفتار عادلانه با کسانی که خداوند تو را مسئول آنها قرار داده توصیه می‌نمایم، در برخورد با مردم و فرامین خود با سعه‌ی صدر با مردم رفتار کن و از کینه جویی دوری کن، زیرا کینه‌ها دل را می‌میراند و حق را می‌کشد و بدان که‌انچه تو را به خدا نزدیک می‌نماید تو را از جهنم دور می‌کند و آنچه تو را به دوزخ نزدیک می‌کند از خداوند دورت می‌نماید و خداوند را بسیار یاد کن و از غافلان مباش» [4].

ابن عباس وظایف فرمانداری خویش را شروع کرد و او یکی از صحابه هایی بود که به دانش وسیع و گسترده‌اش در فقه و تفسیر معروف است و ایشان مهارت خویش را در اداره‌امور با تحکیم و تثبت امنیت در سجستان که تابع ولایت بصره بود و تأمین امنیّت در ولایت فارس به اثبات رسانید، ایشان جهت برقراری امنیت در فارس زیاد بن ابیه را به عنوان فرماندار آن جا مقرر کرد و همچنین وقتی از بصره بیرون رفت زیاد را به جانشین خود در آنجا تعیین کرد و توانست از لحاظ امنیت آنجا را کنترل نماید، لذا عبدالله بن عباس یکی از مهم ترین افراد علی رضی الله عنه  به شمار می‌آید و ایشان علی رضی الله عنه  را در مواقع خطرناک همراهی می‌کرد و خیر خواه و مدافع و مورد اعتماد امیر المؤمنین بود و از او مشورت می‌خواست. فرمانداری ابن عباس در بصره تا سال (39 هجری) ادامه‌یافت و رئیس پلیس و مسئول أخذ مالیات با او همکاری می‌کردند و در بعضی روایات آمده که‌او تا زمان کشته شدن علی رضی الله عنه  همچنان بر پست فرمانداری بصره باقی ماند، طبری در حوادث سال(40ه-) می‌گوید: در این سال عبدالله بن عباس از بصره بیرون آمد و به مکه رفت، چنانکه بیشتر سیره نگاران همین را گفته‌اند و بعضی این را انکار کرده و ادعا می‌کنند که ‌او تا شهادت علی  رضی الله عنه  از سوی او فرماندار بصره بود و بعد از کشته شدن علی رضی الله عنه  هم وقتی که حسن رضی الله عنه  با معاویه صلح کرد ابن عباس بصره را ترک گفت و به مکه رفت.[5]

ویژگی‌های یک رهبر ربانی از قبیل علم و هوشیاری و بردباری و قاطعیت و دیگر صفت‌های رهبری در شخصیت ابن عباس فراهم بودند، امّا از آن جا که پیامبر صلی الله علیه وسلم  برای او دعا کرده بود که خداوند آگاهی دینی و علم تفسیر قرآن را به او ارزانی نماید به علم و فقه معروف بود و همچنین عامل دوم شهرت او در فقه و تفسیر این بود که‌ ایشان علم را از بزرگان صحابه فرا گرفته بود و توانایی خاصی در اجتهاد و استنباط داشت و به تفسیر اهمیت زیادی می‌داد و در تعلیم شاگردانش روش ویژه و بارزی داشت و برای نشر و گسترش علم و دانش بسیار کوشا بود و به همین منظور سفرهایی انجام داد و نیز مدتی طولانی زیست، همچنین از عوامل شهرت ایشان نزدیکی او به عمر رضی الله عنه  بود، زیرا وقتی عمر رضی الله عنه  متوجه هوش سرشار و نجابت ایشان شد توجه خاصی به او مبذول داشت و او را نزدیک خود می‌نشاند و با او مشورت می‌کرد و اگر در مورد آیات دچار مشکلی می‌شدند آنچه ‌ابن عباس  رضی الله عنه  عمر  رضی الله عنه  می‌پذیرفت و ابن عباس که هنوز هم جوان بود برخورد و رفتار عمر رضی الله عنه  او را تشویق می‌کرد، بیشتر به تحصیل علوم بپردازد و پیشرفت نماید.

 عامر شعبی از ابن عباس رضی الله عنه  روایت می‌کند که گفت: پدرم به من گفت: پسرم می‌بینم امیر المؤمنین تو را به خود نزدیک می‌کند و با تو تنها می‌نشیند و سخن می‌گوید و وقتی با اصحاب رسول خدا رایزنی می‌نماید نظر تو را نیز می‌خواهد، بنابراین تو را به سه چیز سفارش می‌کنم: از خدا بترس و هیچ رازی از رازهای امیر المؤمنین را فاش مکن و هیچگاه با او دروغ مگو و پیش او غیبت هیچ کس را مکن[6].

عمر  رضی الله عنه  او را در کنار بزرگان صحابه جای می‌داد، چون می‌دانست که‌ او تیزفهم است و فکر خوبی دارد و استدلال‌های دقیقی می‌نماید، ابن عباس رضی الله عنه  می‌گوید: عمر رضی الله عنه  مرا همراه با اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم  سؤال می‌کرد و می‌گفت: چیزی نگو تا آنان سخن بگویند، وقتی من سخن می‌گفتم می‌گفت: شما نمی‌توانید سخنی مثل این جوان بگوئید، [7] از آن جا که ‌ابن عباس خیلی با ادب بود هر گاه در مجلسی می‌نشست که ‌افراد بزرگتر از او در آن جا حضور داشتند، سخن نمی‌گفت مگر وقتی که به او اجازه سخن گفتن داده می‌شد. عمر  رضی الله عنه  این را احساس می‌کرد و او را تشویق می‌کرد که حرف بزند و در راه فراگیری علم و دانش تشویق شود، [8] عمر  رضی الله عنه  جلسه‌ای تشکیل می‌داد و جوانان را تعلیم می‌داد و از میان همه جوانان ابن عباس نزد عمر رضی الله عنه  مقدّم بود، عبدالرحمان بن زید می‌گوید: عمر بن خطاب رضی الله عنه  وقتی نمازهای نفل را تمام می‌کرد در جایی متعلق به او که درآنجا خرما خشک می‌کردند وارد می‌شد و به دنبال جوانانی می‌فرستاد که قرآن را خوانده بودند، یکی از این جوانان ابن عباس بود، آنگاه جوانان می‌آمدند و قرآن می‌خواندند و آن را از یکدیگر فرا می‌گرفتند، وقت ظهر ما بر می‌گشتیم، می‌گوید: قرآن خواندند تا اینکه به این آیه رسیدند که می‌فرماید:

و هنگامی‌كه بدو گفته مي‌شود: از خدا بترس (و اقوال و افعال برابر دار و به جاي افساد اصلاح كن)، عظمت (و نخوت، سراپاي) او را فرا مي‌گيرد و (غرور) گناه (او را به بزهكاري وادار) مي‌كند. پس دوزخ او را بسنده‌است و چه بد جايگاهي است. در ميان مردم كسي‌يافته مي‌شود كه جان خود را (كه عزيزترين چيزي است كه دارد) در برابر خوشنودي خدا مي‌فروشد (و رضايت الله را بالاتر از دنيا و مافيها مي‌شمارد و همه چيز خود را در راه كسب آن تقديم مي‌دارد) و خداوندگار نسبت به بندگان بس مهربان است. (بقره/206-207)

 

پس از قرائت این آیه‌ ابن عباس به یکی از کسانی که در کنارش بودند گفت: دو مرد با یکدیگر درگیرد شدند، عمر رضی الله عنه  سخن ابن عباس را شنید و گفت: چه گفتی؟ او گفت: چیزی نیست ای امیرالمؤمنین، گفت چه گفتی؟ دو مرد با یکدیگر درگیر شدند؟ عبدالرحمان بن زید می‌گوید: وقتی ابن عباس این را دید گفت: به نظر من در اینجا کسی که به تقوای الهی امر می‌شود و عظمت و نخوت او را قرار می‌گیرد و به گناه وادار می‌کند و کسی که جان خود را در برابر خوشنودی خدا می‌فروشد، این یکی بلند می‌شود و دیگری را به تقوای الهی فرمان می‌دهد و وقتی او قبول نکند و تکبر و نخوت او را وادار به گناه نماید، این می‌گوید: من خویشتن را خریداری می‌کنم و اینگونه دو مرد با هم درگیر می‌شوند، آنگاه عمر رضی الله عنه  گفت: آفرین بر تو ای ابن عباس[9].

عمر رضی الله عنه  ابن عباس را در مورد چیزی از قرآن می‌پرسید و می‌گفت: غواصی کن ای غواص، [10] بلکه هر گاه قضایای مشکل نزد عمر  رضی الله عنه  مطرح می‌شد به ابن عباس رضی الله عنه  می‌گفت: قضیه مشکلی برای ما پیش آمده و تو برای آن قضه و امثال آن درست شده‌ای، آنگاه نظر ابن عباس را می‌پذیرفت و هرگاه قضیه‌ی پیچیده‌ای پیش می‌آمد، او جز ابن عباس را فرا نمی‌خواند، [11] از سعد بن ابی وقاص روایت است که گفت: هیچ کسی را ندیده‌ام که چون ابن عباس دارای حضور ذهن علم و بردباری باشد و عمربن خطاب رضی الله عنه  را دیدم که ‌او را برای حل مسائل مشکل فرا می‌خواند و می‌گفت: مسئله مشکلی برایت مطرح می‌شود و وقتی ابن عباس آن را حل می‌کرد عمر از سخن او فراتر نمی‌رفت و حال آن که‌اهل بدر و مهاجرین و انصاری حضور داشتند، [12] و عمر رضی الله عنه  ابن عباس را اینگونه توصیف می‌کرد و می‌گفت: این جوان بزرگی است، زبانی گویا و قلبی خردمند دارد، [13] و طلحه بن عبیدالله می‌گوید: هیچگاه عمربن خطاب را ندیدم که کسی را بر ابن عباس مقدم بدارد، [14] و ابن عباس همواره همدم و مصاحب عمر رضی الله عنه  بود و به شدت علاقه مند بود که‌از او سؤال کند و از او یاد بگیرد، از این رو ابن عباس رضی الله عنه  بیش از همه صحابه تفسیر و دانش عمر رضی الله عنه  را نقل و روایت کرده ‌است و بعضی از علما گفته‌اند: ابن عباس بیشتر علم و دانش خود را از عمر  رضی الله عنه  فرا گرفته‌است، خداوند از همه‌ آنان راضی و خوشنود باد.[15]

عمر رضی الله عنه  با اهتمام به ابن عباس او را کمک می‌کرد تا در راه علم پیشرفت کند، به خصوص در تفسیر، [16] بنابراین مدرسه‌ی مکّی در دوران تابعین به حضور دانشمند امّت و ترجمان قرآن حضرت ابن عباس رضی الله عنه  مفتخر گردید، [17] و ابن عباس در دوران خلافت عثمان رضی الله عنه  از مقربان خلیفه بود و ایشان رضی الله عنه  ابن عباس را در سال شهادتش سرپرست کاروان حج منصوب کرد تا حج را همراه مردم بگذراند، [18] امّا می‌بینیم که بعضی از کسانی که تحت تأثیر مکتب خاورشناسی قرارگرفته‌اند سیمای زیبای دانشمند امّت را مشوّه کرده و دروغ‌ها و یاوه‌هایی را به ایشان نسبت داده و سیره‌ی ایشان را لکه دار جلوه می‌دهند، ولی باید دانست که مکتب خاورشناسی در بخش مربوط به دوران خلفای راشدین و تاریخ صدراسلام ادامه دهنده‌ی راه مورخین امّامیه و شیعیان افراطی است که روایات و اخبار دروغین از سوی خود ساخته و سیره‌ی صحابه‌ی کرام را با آن آلوده‌اند، آنگاه پس از آنها مستشرقین آمدند و این اخبار و روایت دروغین را زنده کرده‌اند و با شیوه‌ی جدیدی ارائه می‌کنند و با این حال (به منظور زیبا جلوه دادن زشتیهای خود) دم از واقعگرایی و منطق و پژوهش علمی‌می‌زنند، حال آن که همه‌اینها دروغ هستند، امّا متاسفانه بسیاری از پژوهشگر نمایان و ادیبان و مورخین تحت تأثیر آن قرارگرفته‌اند، از این رو در کتابهای معاصر تاریخ و ادبیات که به دور از شیوه‌اهل سنّت و آغشته به شیوه‌ی مستشرقین می‌باشند، می‌بینید که به صورت عجیبی سیمای صحابه تخریب شده‌است، به عنوان مثال این کتاب‌ها ادعا کرده‌اند که عبدالله بن عباس رضی الله عنه  اموال مسلمین را در بصره به یغما برده‌است و به پسر عمویش علی  رضی الله عنه  خیانت کرد و همراه با این اموال مسروقه به مکه گریخته و بعد از آن که با علی بوده می‌خواسته به معاویه بپیوندد، [19] آری طه حسین در کتابش الفتنه‌الکبری (علی و بنوه) با کمال بی شرمی‌این را ذکر کرده‌است و عباراتی که طه حسین در کتابش (علی و بنوه) آورده برخی به صورت ذیل می‌باشند:

1- طه حسین می‌گوید: ابن عباس از امور دینی و دنیوی آگاه بود و در میان بنی‌هاشم و قریش جایگاه ویژه‌ای داشت وچنین جایگاهی سزاوار بود که ‌او را از انحراف نسبت به پسر عمویش مصون دارد.[20]

2- ابن عباس دید که ستاره پسر عمویش در حال غروب است و ستاره معاویه درخشش می‌گیرد بنابراین در بصره نشست و بیش از اینکه به پسر عمویش فکر کند به خودش می‌اندیشید.[21]

3- و می‌گوید: گرچه‌ابن عباس مدت کوتاهی پسر عمویش را فراموش کرد، امّا نه کم و نه بیش خویش را فراموش نکرد و خود را در جایگاهی قرار نداد که بایستی مدت کوتاهی در آن قرار می‌داد و آن اینکه ‌از طرف علی فرماندار یکی از شهرهای مسلمین باشد.[22]

دیگر دروغ‌ها و یاوه‌هایی که گویندگان آن بر روایات ضعیف و ساختگی تکیه کرده‌اند و برای ابن عباس همین افتخار کافی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم  به او گفت: بار خدایا او را تفسیر قرآن بیاموز و او را در دین آگاهی بده.[23]

بعد از آن که علی  رضی الله عنه  بصره را به قصد کوفه ترک کرد، ابن عباس همچنان فرماندار بصره بود و اندکی پیش از جنگ صفین به علی رضی الله عنه  پیوست و زیاد را به عنوان جانشین خود در بصره مستقر کرد.[24]

ابن عباس در دوران فرمانداری خود کارهای متعددی انجام داد که مهمترین آن ترتیب امور سجستان بود. فرماندار سجستان به دست گروهی از شورشیان کشته شد، آنگاه ‌ابن عباس به دستور علی رضی الله عنه  مجموعه‌ای از لشکریان بصره را به آن جا فرستاد و آنها توانستند در آن جا شورشیان را سرکوب کنند و امنیت را در آنجا بر قرار نمایند[25] همان طور که‌ابن عباس و لشکریان بصره در جنگ صفین در کنار علی رضی الله عنه  نقش چشم گیری ایفا کردند[26].

همچنین ابن عباس امور بعضی از مناطق تابعه را ترتیب داد و از سوی خود بر آن جاهها فرماندهانی تعیین کرد، ایشان زیاد بن ابیه را به فارس فرستاد و زیاد امور فارس را سامان بخشید و توانست اهالی آن را پس از نافرمانی ادب کند، [27] در ایام فرمانداری ابن عباس اهل اصطخر خیانت کردند، لذا ایشان به جنگ با آنها برخاست و ادبشان کرد و در سال (38ه-) معاویه‌ابن ابی سفیان مردی را به بصره فرستاد تا در میان مردم آنجا برای معاویه تبلیغات کند و مردم را به او فراخواند، امّا زیاد بن ابیه نایب ابن عباس توانست با آن مرد مقاومت کند و او را تعقیب نماید و در نهایت موفق شد و آن مرد در یکی از خانه‌های بصره کشته شد[28].

ابن عباس علی رضی الله عنه  را در بسیاری از فعالیت‌ها و تحرکات ایشان در نواحی عراق همراهی می‌کرد و هرگاه‌ اتفاقی می‌افتاد و ابن عباس در بصره بود علی رضی الله عنه  با فرستادن نامه‌او را آگاه می‌کرد و علی رضی الله عنه  همواره با ابن عباس نامه نگاری می‌کرد و در بسیاری از قضایا نظر وی را جویا می‌شد و همچنین ابن عباس در مورد امور فرمانداری خویش برای علی رضی الله عنه  نامه می‌نوشت و در سال (38ه-) علی رضی الله عنه  ابن عباس را به نیابت از خود به حج فرستاد و طبق نظر طبری تا زمان به شهادت رسیدن علی رضی الله عنه  ابن عباس فرماندار بصره بود و در ایام خلافت علی رضی الله عنه  و الی بصره دارای مجموعه‌ای همکار داشت که قاضی و رئیس پلیس و مسئول جمع آوری مالیات از زمره‌انان بودند و همچنین مجموعه ‌از شهرهای فارس تابع ولایت بصره بودند.

از آنچه گذشت برای ما روشن می‌شود که علی بن ابی طالب  رضی الله عنه  بعد از بیعت با مردم بلافاصله‌ابن عامر فرماندار عثمان در بصره را عزل کرد و به جایش عثمان بن حنیف را قرار داد، امّا واقعه جمل در بصره وضعیت بغرنج و پیچیده‌ای ایجاد کرد که در نتیجه ‌از بصره‌از تسلّط عثمان خارج شد و عثمان بن حنیف به ناچار بصره را تا وقتی که علی رضی الله عنه  آمد ترک کرد و بعد از جنگ جمل علی رضی الله عنه  امور بصره را سامان داد، [29] همان طور که به دنبال حرکت خوارج نابسامانی‌هایی در بصره پدید آمد و همچنین در اثنای تلاش معاویه برای مسلط شدن بر بصره بحران در آن بوجود آمد، امّا با وجود این بصره همچنان به عنوان یکی از ایالت‌های تابع خلافت علی رضی الله عنه  در دوران حکومتش باقی ماند و مخالفانش نتوانستند بر آن چیره شوند، [30] و توانمندیهای فرماندهی و رهبری ابن عباس در بصره ‌آشکار گردید و ابن عباس رضی الله عنه  از همراهی علی رضی الله عنه  سودمند شد و از ایشان بسیار متأثر گردید و علی  رضی الله عنه  گاه گاهی به موعظه و راهنمایی و نصیحت وی می‌پرداخت تا جایی که ‌ابن عباس می‌گوید: بعد از سخن پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم از سخن هیچ کسی چنان استفاده نبرده‌ام که‌ از نامه‌ی علی استفاده کردم و برایم نوشت بود: «انسان به خاطر از دست دادن آنچه نتوانسته به دست بیاورد ناراحت می‌شود و از موفقیت‌ها شاد می‌گردد، بنابراین باید برای موفقیت‌های آخرت شاد شوی و به خاطر از دست دادن امور آخرت متأسف شوی و برای آنچه ‌از دنیا به دست آورده‌ای نباید زیاد خوشحال شوی و به خاطر از دست دادن دنیا غمگین مباش و باید دغدغه خاطرت برای پس از مرگ باشد».[31]

ابن عباس اهل شب زنده داری بود، از ابن ملیکه روایت است که گفت: از مکه تا مدینه با ابن عباس همراه شدم، او دو رکعت نماز می‌خواند، آنگاه نیمه شب بلند می‌شد و قرآن را با ترتیل می‌خواند و به شدت گریه می‌کرد و می‌نالید، [32] و ایشان رضی الله عنه  به قدری گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت و اثر اشک‌هایش بر گونه‌هایش نمایان بود، از ابی رجاء روایت است که گفت: ابن عباس را دیدم در حالی که زیر چشمانش از فرط گریه کردن همچون تسمه‌های خشک کفش بود. [33] همچنین ابن عباس روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه می‌گرفت، از سعیدبن ابی سعید روایت است که گفت: نزد ابن عباس بودم مردی آمد و گفت: ای ابن عباس، چگونه روزه می‌گیری؟ گفت: روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می‌گیرم، گفت: چرا؟ چون اعمال در این دو روز به نزد خدا برده می‌شوند، بنابراین دوست دارم در حالی اعمال من نزد خدا برده شوند که روزه هستم. [34]

ابن عباس بزرگ منش و سخاوتمند و بخشنده بود و جایگاه و مقام پیشکامان را گرامی‌می‌داشت، ابو ایوب انصاری رضی الله عنه  گرفتار بحرانی مالی قرار گرفت و بدهکاری بر دوش او سنگینی می‌کرد، نزد ابن عباس رفت، ابن عباس خانه‌اش را برای او خالی کرد و گفت: با تو همان کاری می‌کنم که شما برای رسول خدا صلی الله علیه وسلم انجام دادی، سپس گفت: چقدر بدهکار هستی؟ ابوایوب گفت: بیست هزار، ابن عباس چهل هزار و بیست برده و هر چه در خانه داشت به او داد.[35]

ایشان از شیواترین مردم بود و قدرت عجیبی در تفهیم شنوندگان داشت، اعمش می‌گوید:

ابووائل به می‌گفت: ابن عباس که در موسم حج امیر ما بود سخنرانی کرد و از سوره‌ی نور آغاز کرد، آیه را می‌خواند و تفسیر می‌کرد، من می‌گفتم: تاکنون سخنی مثل سخن این مرد نشنیده‌ام، اگر فارس و روم و ترک‌ها سخنان او را بشنوند مسلمان می‌شوند، [36] همچنین ابن عباس از زیباترین و شیواترین و آگاه ترین مردم بود، مسروق می‌گوید: هرگاه‌ابن عباس را می‌دیدم می‌گفتم: زیباترین مردم است و وقتی حرف می‌زد می‌گفتم شیواترین مردم است و وقتی حدیث می‌گفت، می‌گفتم بزرگ ترین مردم است، [37] قاسم بن محمد می‌گوید: هیچگاه در مجلس ابن عباس سخن پوچی را نشنیده‌ام، [38] و ایشان پیش از مرگ نابینا شد و در این مورد شعر سرود:

إن‌يأخذ الله من عيني نورهما               ففي لساني وقلبي منهما نور

قلبي ذكي وعقلي غير ذي دخل            وفي فمی‌صارم كالسيف مأثور ‏ ‏

اگر خداوند نور چشمانم را گرفته، در زبان و قلبم روشنایی چشمانم باقی هستند.

قلبم بیدار و عقلم سالم و زبانم چون شمشیر بران است.

 ابن عباس رضی الله عنه  نمونه شگفت انگیز یک عالم ربانی و رهبر ورزیده و فرمانده عادل است و او یکی از افراد موثر در حوادث زمان خود بود و خلاصه‌ اینکه‌ او یکی از بهترین نمونه‌ها و الگوها برای وارثان پیامبران است.

 

ولایت کوفه

وقتی عثمان رضی الله عنه  به شهادت رسید ابوموسی اشعری از سوی ایشان فرماندار کوفه بود و بعد از آن که با علی رضی الله عنه  بر خلافت بیعت شد، ایشان همچنان ابوموسی اشعری را بر فرمانداری کوفه باقی گذاشت و ابوموسی اشعری از مردم کوفه برای علی رضی الله عنه  بیعت گرفت و موضع اهل کوفه را در نامه به اطلاع علی رضی الله عنه  رسانید چنان که بسیاری از اهل کوفه بیعت کردند، [39] و هنگامی‌که‌ امیر المؤمنین رضی الله عنه  از مدینه به سوی عراق حرکت کرد به طور ویژه‌ای در مورد ابوموسی می‌پرسید و در میان راه مردی از اهل کوفه با ایشان دیدار کرد و امیرالمؤمنین رضی الله عنه  از او در مورد ابوموسی سؤال کرد؟ او گفت: اگر خواهان صلح باشی ابوموسی مرد صلح است و اگر خواهان جنگ باشی او مرد جنگ نیست، امیرالمؤمنین گفت: سوگند به خدا که چیزی جز اصلاح نمی‌خواهم، مرد گفت: تو را با خبر کردم.[40]

 بعداً روشن شد که‌ابوموسی به صلح و مسالمت و عدم جنگ بین مسلمین تمایل دارد و علی رضی الله عنه  قبل از جنگ جمل محمد بن ابوبکر و عمار بن یاسر و حسن بن علی و دیگران را در گروههای مختلفی برای پرسیدن اهل کوفه فرستاد - که به تفصیل در مورد آن سخن گفته خواهد شد- آنگاه‌ اهل کوفه‌ از ابوموسی پرسیدند که چه موضعی اتخاذ کنند و با او در مورد حرکت برای جنگ مشورت کردند، او گفت: راه‌ آخرت این است که بنشینید و راه دنیا این است که برای جنگ بیرون روید و شما بهتر می‌دانید، [41] و بعد از آن شمار زیادی از اهل کوفه پس از گفتگوهای متعدد و طولانی با حسن  رضی الله عنه  پذیرفتند که همراه ‌ایشان برای جنگ بیرون بیایند و گفته شده که تقریبا نُه هزار نفر همراه‌ایشان برای جنگیدن از کوفه بیرون آمدند، [42] و شماری از روایات به این اشاره دارند که فرمانداری ابوموسی بر کوفه در همین برهه‌ از زمان و اندکی پیش از جنگ جمل پایان یافت و بعضی از روایات می‌گویند: که ‌اشتر «او یکی از فرماندهان علی بود» ابوموسی و فرزندانش را از قصر کوفه بیرون راند و بر آن چیره شد، [43] و بعضی از روایات می‌گویند که علی رضی الله عنه  نامه‌ای نوشت و ابوموسی را عزل کرد و به جای او قرضه بن کعب انصاری را به عنوان فرماندار کوفه منصوب کرد.[44]

سپس بعد از جنگ جمل علی بن ابی طالب رضی الله عنه  به کوفه‌امد و کوفه پایگاه خلافت گردید و در نتیجه‌ ایشان خودش به طور مستقیم اوضاع کوفه و شهرهای تابعه را پی گیری می‌نمود و کوفه در دوران خلافت علی رضی الله عنه  جایگاه خاصی داشت چون پایتخت و دارالخلافه بود و امیرالمؤمنین از آنجا بر سایر مملکت حکمرانی می‌کرد و هیئت‌ها به کوفه می‌آمدند و لشکرها از آنجا حرکت می‌کردند و این سبب شد تا ساکنان زیادی جذب کوفه شوند و تردیدی نیست که ‌این قضیه نقش بزرگی در پیشبرد تجارت و عمران در دوران خلافت علی رضی الله عنه  در کوفه باز می‌کرد و ایشان رضی الله عنه  به کوفه‌اهتمام زیادی داشت و خود اوضاع ساکنان آن را بررسی می‌کرد و همچنین در زمان عدم حضور خویش کسی را به عنوان جانشین خود در آنجا مقرر می‌کرد و هنگامی‌ که علی رضی الله عنه  خواست به صفین برود ابا مسعود بدری[45] را به عنوان جانشین خود در کوفه گذاشت و وقتی برای جنگ با خوارج به نهروان [46] رفت‌هانی بن هوذه‌النحغی[47] را جانشین خود در کوفه کرد، علی رضی الله عنه  تا زمان شهادت در کوفه باقی ماند.[48]

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

--------------------------------------------------------

[1]- سیر اعلام النبلاء 2/320

[2]- خلافة علی عبدالحمید علی ص 107، تاریخ طبری 5/492

[3]- تاریخ طبری 5/580

[4]- وقعه صفین منقری ص 105، الولایة علی البلدان 2/15

[5]- تاریخ طبری 6/56

[6]- الحلیه 10/318، تفسیر التابعین 1/376

[7]- المستدرک 3/53

[8]- تفسیر التابعین 1/377

[9]- تفسیر طبری 4/245، الدرالمنثور 1/571

[10]- فضائل الصحابه‌احمد 1/981 ش 140

[11]- تفسیر التابعین 1/37

[12]- طبقات ابن سعد 2/369

[13] تفسیر التابعین 1/379، فضائل الصحابه 1555

[14]- طبقات ابن سعد 2/370

[15]- تفسیر التابعین 2/370

[16]- تفسیر التابعین 1/506

[17]- فصل الخطاب فی سیرة امیرالمؤمنین عمربن خطاب صلابی ص 220

[18]- تاریخ طبری 5/425- 431

[19]- اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ ص 191

[20]- الفتنة الکبری (علی و بنوه) ص 121

[21]- منبع قبل ص 122

[22]- همان منبع ص 126

[23]- طبرانی ش 10587

[24]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص 201، الولایة علی البلدان 2/16

[25]- الکامل فی التاریخ 2/351-352

[26]- تاریخ طبری 6/52-53

[27]- الاخبار الطوال، ص 205، الولایة علی البلدان 2/16

[28]- الولایة علی البلدان 2/16

[29]- الولایة علی البلدان 2/17

[30]- منبع سابق.

[31]- صفة الصفوة 1/327

[32]- سیر اعلام النبلاء 3/352

[33]- منبع سابق 3 /352

[34]- سیر اعلام النبلاء 3/352

[35]- سیر اعلام النبلاء 3/351، الحلیه 1/324

[36]- منبع سابق.

[37]- سیر اعلام النبلاء 3/351

[38]- منبع پیشین

[39]- تاریخ طبری 7/467

[40]- منبع سابق 5/511

[41]- همان منبع 5/508

[42]- تاریخ طبری 5/517

[43]- پیشین 5/519

[44]- الاستبصار ابن قدامه ص 134، الولایة علی البلدان 2/19

[45]- سیر اعلام النبلاء 2/493

[46]- منطقه‌ای است بین بغداد و واسط که جنگ امیرالمؤمنین با خوارج در آن در گرفته‌است، نعجم البلدان 5/324

[47]- الولایة علی البلدان 2/20 تاریخ خلیفه ص 187، 202

[48]- الولایة علی البلدان 2/20