|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 04 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
ویژگی ها و گرایشات خوارج در عصر حاضر |
بسم الله الرحمن الرحیم
نشانه ها و گرایشات خوارج امروزه به تدریج در میان گروهها و مسلمانان ظاهر میشوند که به شکلها و قالبهای مختلفی از گروهها، افراد، دعوتها، حرکتها، گرایشات، شعارها، روشها، اسلوبها، مواضع، رفتارها و گرایشات فردی و گروهی و نظیر آنها به چشم میآیند که در هنگام آشکار شدن بذرهای اعتقادی، فکری و رفتاری خوارج نمایان میشوند و اعلام خطر میکنند[1]. از جملهاین نشانه ها سخت گیری در دین بر نفس و در فشار قرار دادن دیگران، تظاهر به علم و غرور، در رأس قرار گرفتن کم سن و سالها و بی تجربه ها، کمیصبر، ضعف حکم، استبداد در رأی، نادان خواندن دیگران، توهین و بدگویی نسبت به علما و بدگمانی به آنان و تحقیر آنان و دوری و تنفر نسبت به آنان، تندی در برخورد با دیگران، سختی در برقراری ارتباط و تفاهم با آنان، قابلیت پراکندگی و جدایی و سهولت متهم کردن دیگران، سختی گرد هم آمدن واتحاد، تکفیر و سایر نشانههای غلو که مجموعه ای از علل و اسباب در به وجود آمدن آنها سهیم هستند:
1- جهل و بی اطلاعی نسبت به علوم شرعی کسی که به واقعیت اکثر صاحبان گرایشات متمایل به ویژگیهای خوارج، بنگرد و در آنها تأمل کند، پی میبرد که آنان به جهل و فهم و درک ضعیف در دین و دریافت سطحی از علوم شرعی متمایز هستند و هنگامیکه در رأس امور مهم و مصالح بزرگ قرار میگیرند، بیشتر در معرض لغزشها، خلط مسائل، احکام عجولانه و مواضع بحرانی و متشنج قرار میگیرند[2] چون توانایی احاطه بر فقه مصالح و مفاسد و علم به مراتب آن ها، را ندارند و همچنین به آحاد نصوص مرتبط با قضایای معین جهل دارند چون منکرات عام به سیاست شرعی مرتبط نیست و این مسائل همچون طهارت، نماز، حج و احوالات شخصی که غالباً حق در آنها بر اساس دلایل مفصل استوار است، موجب بروز فتنهها میشوند و بلکه رسیدن به علم در این گونه موارد بر این پایه ها استوار است: الف: دلایل شرعی عام و اصولی که امور زیادی در ضمن آنها قرار میگیرند. ب: اهداف شرعی ج: موازنه بین مصالح و مفاسد د: دلایل تفصیلی برای عموم عوام و حتی علمای کم تجربه فهم قضایای کلی و عام ممکن نیست هر چند که فهم نصوص جزئی برایشان امکان پذیر باشد و همچنین فهم مقاصد شریعت جز با استقراء مجمل نصوص و تصرفات شارع ممکن نیست. بنابراین فقه مقاصد فقهی مهم است که هر کس به آن دست نمییابد بلکه جز کسی که مدارج علمیرا پیموده باشد و بر واقعیت حال اشراف داشته و در احتمالاتی که وقوع آنها مورد ظن است، دقت نظر داشته باشد، نمیتواند به آن دست یابد. و موازنه بین مصالح و مفاسد احتیاج به فهم شریعت و مقاصد آن و فهم واقعیت و مراتب مفاسد و مصالح دارد و همهاین امور جز توسط علماء دست یافتنی نیستند[3]. اگر علمای متوسط و ضعیفی که کتاب خدا و سنت رسولش را نمیفهمند، در رأس امور عام قرار گیرند، مسلمانان پراکنده و در امور خود دچار تفرقه میشوند چون اگر بزرگانی در میان عوام مردم نباشند که نظر و رأی خود را ارئه نمایند، توافق بر هیچ امری برای آنان متصور نیست، بنابراین باید به بزرگان و صاحب نظران رجوع شود.
2- خواندن و مطالعه کتابها بدون معلم یکی از علتهایی که در شکل گیری تفکر غلو سهیم است، علم آموزی از راه غیر اصولی خود و رغبت و حرص شدید به علم بدون کمک هیچ معلم و یا راهنما است که جویندگان علم قبل از این که در علم به کتاب و سنت مسلّط و مطمئن گردند اقدام به استخراج نمودن احکام در مسائل سخت پیچیده میکنند و در نتیجه دچار لغزش میگردند. این حالت از جانب دو نوع از جوانان دیده میشود: جوانانی که در زندان بوده و با سختیها و شکنجه ها مواجه بودهاند. جوانانی که وارد زندان نشده و در معرض سختیها و مصیبتها نبودهاند، که نتیجه تلخ آن آشوب فکری و بلای غلو میشود که مسلمانان را به سختی پراکنده و بر تفرقه و جدایی آنان میافزاید: و این معضل دلایلی دارد، از جمله: الف: روی گردانی از علماء: اهل غلو بهاین دلیل این راه و روش اشتباه را پیمودهاند، چون عدهای از هوی و هوس پرستان که خود را منتسب به علم میدانند، برخی انحرافات را به وجود آوردهاند، در نتیجهاین اهل غلو به تدریج اعتماد خود را نسبت به علمای هوی و هوس پرست و سخنان آنان هر چند که حق هم باشند، از دست میدهند سپس سوءظن بر این افراد غالب میگردد و دایره روی گردانی خود از علما را وسیع تر میکنند و علمای صادق و اهل عمل را نیز در این دایره قرار داده و اعتماد خود را نسبت به آنان نیز از دست میدهند و هر عالم سختکوشی که در موردی با رأی و نظر مورد توجه آنان، مخالفت کند، نسبت به او بی اعتماد میشوند و ازاو روی بر میگردانند. در اینجاست که خطر کمین کرده و تفرقه و پراکندگی به وجود میآید یکی از علمایی که در دیدارش با جوانان گفتگو میکرد، گفت: آن چه که من از آن ترس دارم این است که بی اعتماد شدن نسبت به علما، شما را بهیکی از این دو امر و یا هر دو با هم سوق خواهد داد، که عبارتند از: اجتهاد کردن بدون آمادگی و توانایی کافی و شناخت شایستگی برای این کار و یا مراجعه به کتابها و دریافت از آنها بدون کمک گرفتن از کسی؛ که در هر دو این موارد خطرهای زیادی وجود دارد. یکی از جوانان گفت: ما هم زمان در هر دو این حالتها قرار گرفتهایم[4]. ب: زیاده روی و غلو در نکوهش تقلید کردن: قرآن کریم تقلید و اهل آن را سرزنش کرده و گذشتگان را از این روش بر حذر داشته است. خداوند متعال میفرماید: « وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آَبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آَبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ » البقرة: ١٧٠ «چون به آنان گفته شود: از آن چه خدا نازل کرده است، پیروی کنید، میگویند: نه، بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافتهایم، پیروی میکنیم، آیا هر چند پدرانشان چیزی را درک نمیکرده و به راه صواب نمیرفتهاند؟» از میان اقوال امامان در این باره قول امام شافعی است، که میگوید: کسی که علم را بدون استدلال و دلیل فرا گیرد همانند کسی است که در تاریکی شب هیزم جمع میکند و پشته هیزم را حمل میکند در حالی که در آن یک مار افعی قرار دارد و او را نیش میزند ولی خودش متوجه نیست[5]. احمد میگوید: از من تقلید نکنید و از مالک، ثوری و اوزاعی تقلید نکنید، بلکه از جایی که آنان دریافت کردهاند، علم را به دست آورید[6]. ابو یوسف میگوید: بر کسی حلال نیست که حرف و نظر ما را بگوید مگر این که بداند ما آن را از کجا گفتهایم[7]. جوانان این مطالب را میخوانند و میخوانند که تقلید کننده در نزد عالم همچون کودک در آغوش مادر است و فرقی بین تقلید کننده و حیوان نیست[8]. بنابراین از تقلید از علما دوری میکنند و در دوری کردن از تقلید و مذمت آن مبالغه میکنند و گمان میکنند که هدایت یافتن به واسطه صحابه اولین، تابعین، علمای صادق و استفاده از روشهای آنان و راهنمایی با فتواهای تقویت شده با دلیل و استدلال آنان، جزء تقلید نکوهیده است بنابراین صدور فتوی را برای خود جایز میدانند در حالیکه برای آن آمادگی ندارند و به کتابها روی میآورند تا از آنها احکام استخراج کنند و آراء و نظرات عجیبی را استنباط میکنند و در این میدان غور میکنند در حالی که اهل آن نیستند بنابراین دچار سستی و جور میشوند و از حدود تجاوز میکنند. این جوانان نتوانستند به خوبی امور را تشخیص داده و مسائل را باز کنند و سخنان صحیح را از سخنان ضعیف و نادرست بشناسند و نصوص را به خوبی در محل نزول خود قرار ندادند و در جایی که تعمیم جایی نداشت، تعمیم دادند. در جایی که باید روی میآوردند، روی بر گرداندند و در جایی که باید باز میایستادند، اقدام کردند. بنابراین نصوصی که تقلید را مذمت میکنند عام نیستند بلکه آنها در حالتهایی خاص صدق میکنند[9]. ابن عبدالبر بعد از این که روایات و احادیث نقل شده در مذمت تقلید را ذکر میکند در انتهای این باب میگوید: همه اینها برای غیر از عامه مردم هستند و عامه مردم در مسألهای که پیش آمده حتماً باید از علمای خود تقلید کنند چون آن مسأله با استدلال قابل تبیین نیست و بدون داشتن علم آن قابل قبول نمیباشد. چون علم درجاتی دارد که رسیدن به اوج آن جز با کسب پائین ترین سطح آن امکان پذیر نیست و این یک مانع بین عامه مردم و استدلال و دلیل خواستن است. «والله اعلم». در سخنان علما دربارهاین که عامه مردم باید از علمای خود تقلید کنند، اختلاف نظری وجود ندارد. آنان این آیه را مد نظر دارند که خداوند بزرگ میفرماید: «اگر نمیدانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی بپرسید». الأنبياء: ٧ بنابراین کسی که علم و بینشی نسبت به دین ندارد باید از عالم آن تقلید کند و همچنین علما دراین مورد که عامه مردم نباید فتوا دهند، اختلاف نظر ندارند چون - البته خدا بهتر میداند - آنان نسبت به معانی که بر اساس آنها حلال و حرام کردن و رسیدن به علم، امکان پذیر میشود، نا آشنا و بی اطلاع هستند[10]. عموم این جوانان درباره علوم شرعی و لوازم و مقدمات آنها بی اطلاع هستند و از سوال کردن از علما و کمک گرفتن از آنان در تفسیر دوری میکنند و نتیجهاین کار در اثر اضطراب و آشوب فکری، تلخ و ناگوار میشود. ج: مطابقت دادن سخنان نادرست، بر سخن حق و درست: این یک آفت بزرگ است و هر کس از آن دوری کند نجات مییابد بنابراین مشکل کسانی که امروز و دیروز در غلو خوارج گرفتار آمدهاند، در استدلال شان نیست بلکه در مطابقت دادن آن چیزی است که به واقعیت و مراد آن استدلال میکنند. وقتی که خوارج علیه امیرالمؤمنین علی شوریدند و او را متهم به کفر کردند... و گفتند: لا حکم الّا لله، حکم جز برای خدا نیست، علی گفت: سخن حقی است که باطل از آن برداشت میشود[11]. برخی از معاصران نیز در آن چه که دیگران گرفتار شدهاند، واقع شدهاند، چون در مطابقت دادن سخنان درست و عادلانه، اشتباه میکنند و نتیجه آن جسارت پیدا کردن علیه احکام و ارائه آرائی منحرف و نامتعادل میشود. از جملهاین سخنان به عنوان مثال اینها هستند: تقلید نکوهیده است: این سخن حقی است که قرآن و سنت بر آن دلالت میکنند و امامان عالم و فاضل از تقلید کردن نهی کردهاند در اینجا چندین مطلب مهم وجود دارد که برای این که این سخن در جای درست و مورد نظر خودش قرار گیرد، باید آنها را اعلام و بیان نمود : تقلید باطل و نکوهیده قبول بدون دلیل و حجت سخن دیگران است[12]. تقلید برای کسی که قادر به اجتهاد باشد، نکوهیده و برای کسی که در اجتهاد کردن عاجز باشد، جایز است[13]. خواندن کتابهای علمای قدیم و استفاده بدون تعصب از آراء و نظرات آنان، تقلید نکوهیده به حساب نمیآید بلکه جوینده علم بهتر است که آنچه را که گذشتگان درباره آن مسأله گفتهاند، قبل از حکم کردن درباه آن، بداند تا به این ترتیب با آراء و فهم و درک آنان از مسأله، ارشاد گردد[14]. عطاء: میگوید: شایسته نیست کسی برای مردم فتوا صادر کند مگر این که به اختلاف مردم علم داشته باشد. اگر اینگونه نباشد آن علمی که موثقتر از علم موجود در نزد اوست را رد میکند[15]. قتاده میگوید: هر کس اختلافات میان مردم را نشناسد، شمهای از فقه را به دست نخواهد آورد[16]. یحیی بن سلام میگوید: کسی که نسبت به اختلافات شناخت ندارد، شایسته نیست که فتوا دهد و کسی که به سخنان دروغ علم نداشته باشد، نباید بگوید این در نزد من دوست داشتنیتر است[17]. اما برخی از معاصران در مطابقت دادن عدم جایز بودن تقلید، به خطا رفته و آن را به طور یکسان بر مردم عوام و علما حمل کردهاند و بین توانا، ناتوان و بین اصول و فروع تفاوتی قائل نشدهاند. حال نتیجه چه میشود؟ روی گردانی از سخنان علما و حتی این امر به سفیهانه خواندن آراء علما و کنار نهادن روشهای آنان رسیده است چون این تقلید مذموم است. سپس جسارت نسبت به فتوی و استخراج مستقیم احکام از قرآن و سنت و بدون فراگیری علومیکه این امر را برایشان میسّر نماید[18].
- آنان کسانی هستند و ما هم برای خودمان کسی هستیم: این سخن جالبی است که موجب اعجاب برخی از معاصران شده است چون این سخن به معنی توجه به خود و خودداری از تحت فرمان دیگران بودن است و این چیزی است که برخی از مردم به آن رغبت دارند. این سخن را امام فقیه ابوحنیفه: گفته است. اما برخی از مردم گوینده آن و ویژگیهای او ومناسبت آن را فراموش کردهاند و به محض خواندن آیه قرآن و یا حدیث بلافاصله احکام را از آن میگیرند و به ندرت به شرح و درک امامان و علما از آن آیات و احادیث توجه میکنند و در نزد آنان مانعی برای بی ارزش دانستن آنها وجود ندارد و وقتی بهاین افراد گفته شود: چه کار میکنید؟ صبر کنید و درنگ نمائید و در احکام علما تأنی و تأمل کنید و ابتدا به فهم و درک علمای خود توجه کنید، میگویند: آنان کسانی هستند و ما هم برای خود کسی هستیم. بله شما از حیث ساختار بدنی و طبیعتهای بشری با هم مساوی هستید، اما آیا میدانید صاحب این عبارت کیست؟ و مناسبت آن چیست؟ او یک امام عالم و فقیه است که خداوند با یک فهم واندیشه نافذ و برتر و علمیسرشار و تقوای قلب بر او منت گذاشت و آن را در جایی خاص به زبان آورد و گفت: اگر سخنی از قرآن یا سنت باشد، من به آن دو اقدام میکنم اما اگر سخن صحابی باشد من از آن خارج نمیشوم و اگر سخن یک تابعی باشد، آنان کسانی هستند و ما هم برای خود کسی هستیم[19]. بنابراین باید موضع سخن و مناسبت آن معلوم میشود تا این که در مطابقت دادن آن به انحراف نرویم. بله آنان علمایی مجتهد هستند. اما آیا شما هم این چنین هستید؟[20]
روش صحابهش دریافت مستقیم از قرآن وسنت بود: برخی از معاصران بعد از اینکه روش صحابه بزرگوار در میان مردم قدیمیو کهنه شده است، آن را دوباره در پیش گرفته و برای استخراج احکام به قرآن و سنت روی آوردهاند و راهنمایی گرفتن از فهم علمای اسلام روی گرداندهاند و میگویند: قرآن و سنت برای ما کافی است و فهم و درک مردگان برای ما حجت و استدلال نیستند، آن دو منبع صاف و زلال هستند و ما آن را با هیچ چیزی کدر و آلوده نمیکنیم. در اینجا آنان اشتباه کرده و تیرشان به خطا رفته است[21]. چون دریافت مستقیم و برخورد بی واسطه با قرآن و سنت، حد وحدود و شرایط خاص خود را دارد. هر مسلمانی میتواند به طور مستقیم با قرآن و سنت در تعامل باشد تا اینکه اصول عقاید و اخلاق، پندها، عبرتهای روشن و ارزشمند را بشناسد. خداوند سبحان و متعال این امور را آشکار نموده و به کاملترین شکل بیان نموده است به طوری که مادامیکه انسان زبان قرآن را بداند در فهم آنها با هیچ مشکلی مواجه نمیشود. اما شناخت امور دقیق و ریز در عقاید و احکام، دایرهاش تنگتر و محدودتر از مورد قبلی است به طوری که فقط افراد با کفایت و توانمند میتوانند وارد آن شوند. همان کسانی که به علومی فراتر از زبان و اصول و حدیث مجهز هستند که آنان را در فهم نیک و استنباط دقیق توانمند نموده و از انحراف در برابر امور متشابه و امور پنهان و پوشیده باز میدارد و صحابه بزرگوار بر اساس این تفکیک آگاهانه عمل کردهاند. وقتی که مسائل برای آنان پیش میآمدند و در معرض امور واقع میشدند، اگر آن امور از نوع اول بودند، به آسانی و سهولت کامل به آنها پی میبردند و اگر از نوع دوم بودند یعنی متشابه و پنهان بودند اقدام نمیکردند تا اینکه از علما و فقهای خود سوال میکردند. این روشی است که پیروی از آن شایسته است که همان روش عقل و حکمت است و از جمود محفوظ میدارد و از آشوب و هرج ومرج جلو گیری میکند[22]. برداشت و فهم بدون معلم از مسائل توسط برخی منتج به نتایج و اثرات سوء و خطرهایی بزرگ شده است که مهمترین آنها کنار نهادن میراث علوم و فنون مختلف گذشتگان، گردنکشی و تکبر در مقابل علما، گرایش سطحی و ظاهری در فهم نصوص، اقدام و جسارت به فتوا دادن و افکار اهل غلو است[23]. اسلام به ما آموخته است که علم ابوابی دارد همان گونه که آدابی دارد و خوشبخت کسی است که علم را از راه مخصوص آن فرا گیرد و به آداب آن آراسته گردد و ما در طول تاریخ کسی را ندیدهایم که به طور مستقیم به قرآن و سنت بپردازد و بر اساس فکر خود عمل نماید و احکام را در اولین گامهای خود استنباط کند و بعد از آن به سخنان گذشتگان بنگرد و یا از آنها روی بگرداند ما این روش را از کسی ندیدهایم مگر گروه اندک خوارج عرب بدوی جاهل که از فقه بی بهره و از فقها بی نصیب بودند و خوارجی که به راه آنان رفتند[24]. علما از دریافت علم به طور مستقیم از کتابها بدون راهنمایی گرفتن از آراء و درک و فهم اهل علم، بسیار برحذر داشتند چون این یکی از ابواب تحریف، اشتباه، تبدیل احکام، بدون علم سخنی را به خدا نسبت دادن، حلال کردن حرام وحرام کردن حلال میباشد. ابن جماعه در جریان یادآوری آداب جوینده علم در انتخاب یک شیخی که از او علم فرا گیرد و از او اخلاق را بیاموزد، میگوید: باید جوینده علم تلاش کند که شیخ او از جمله کسانی باشد که بر علوم شرعی اشراف کامل داشته و در کنار آن با بزرگان موثق عصر خود بحثها و نشستهای فراوان و طولانی داشته باشد و کسی نباشد که علم را از میان ورقهای کتابها فرا بگیرد و با بزرگان ماهر و با تجربه همنشینی نداشته باشد. شافعی: میگوید: هر کس در درون کتابها به جستجوی احکام بپردازد، احکام را تباه خواهد کرد. یکی از علما میگوید: یکی از بزرگترین مصیبتها دریافت علم از روزنامههاست[25].خدا خیر دهد کسی را کهاین اشعار را گفته است: 1) من یأخذ العلم عن شیخ مشافه-ة یکن من الزیغ و التصحیف فی حرم 2) و من یکن آخذا للعلم من صحف فعلم-ه عن-د اهل الع-لم کالعدم 1- هر کس که علم را به طور شفاهی از شیخی فرا بگیرد از انحراف و خطا و اشتباه در امان خواهد بود. 2- و هر کس آن را از روزنامهها بگیرد علم او در نزد اهل علم همچون عدم و نیستی است. علمای سلف گفتهاند: قرآن را بر مصحفیها (قرآن فروشها) نخوانید و علم را از روزنامه نگاران فرا نگیرید[26]. ابوزرعه میگوید:یک روزنامه نگار برای مردم فتوا نمیدهد و یک مصحفی برای آنان قرآن نمیخواند[27]. خداوند متعال میفرماید: «اگر نمیدانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی بپرسید». الأنبياء: ٧ خداوند متعال دوست ندارد کسی قبل از محقق شدن امور به آنها بپردازد و آنهارا آشکار و منتشر نماید، که در این صورت صحیح نخواهد بود[28]، معنی این عبارت این نیست که ما مردم را از درس خواندن و علم آموزی منع کنیم بلکه فراگیری علم یک واجب است و از گهواره تا گور مطلوب است، ما میگوییم: مردم هر چه قدر درس بخوانند باز هم به اهل تخصص محتاج و نیازمند خواهند بود. علم شرعی اسباب و ادواتی دارد که آنان به تحصیل آنها اقدام نکردهاند و اصولی دارد که در شناخت و فراگیری آنها ممارست نداشتهاند و فروع و مکملاتی دارد که وقتشان و کارهایشان به آنان اجازه نداده که به آنها بپردازند[29]. نه جسارت و گستاخی و رهایی و شتاب بی قید و بند باشد و نه تنبلی و سستی، جمود فکر واندیشه، ممنوعیت بحث و بررسی و محدودیت و تحریم برای تعقل باشد، بلکه ما فقط یک جدیت و تلاش همراه با تأنی و اثبات کردن، اندیشه وتاکید کردن و سوال کردن درباره اشکالات پیش آمده میخواهیم، و بهترین امور حد متوسط آنها است[30]. 3- کوتاهی بسیاری از علما در انجام وظایف خودشان علما وارثان پیامبرانند بنابراین شایسته است که در جامعه راهبر و راهنما باشند و وجود ادبی، علمیو مرجعی خود را به کمک اخلاق، تلاش و علمشان در میان مردم تحمیل کنند، آنان وظیفه دارند که برای ساختن جامعهای سالم بر اساس دین و علمیکه از این دین آموختهاند، حرکت کنند و هر یک از حاکم و محکوم را در محل صحیح خود قرار دهد، یعنی حاکم را به پایبندی به شریعت الهی باز گردانند که از این طریق ظلم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه از بین میرود و همچنین محکومین را به پایبندی به اوامر و نواهی الهی باز گردانند که از این طریق فساد اخلاقی، روحی، رفتاری جامعه برطرف شود و یا این که علما حداقل در این راه تلاش کنند و با توجه به میزان خلوص نیت مردم برای خدا و به مقدار تلاشی که برای اصلاح ارائه میکنند، اصلاح جامعه محقق شود. علما همواره در جامعه نقش رهبری و پیشگامانه داشتهاند و مردم نیز چه حاکمان و چه محکومان، این نقش را برای آنان قائل بودهاند. رهبران سیاسی بیدین (علمانیها) در میان مسلمانان فقط بعد آن ظاهر شدند که علما در نقش خود در رهبری امت و ارشاد آن کوتاهی کردند. مردم هرگز به کسانی دیگر به جای علمای خود راضی نمیشدند و امت اسلامیدر همه گوشههای دولت علمای خود را دوست داشتند و آنان را بزرگ میداشتند و در اطراف آنان گرد میآمدند و در هنگامیکه مسأله دشواری برایشان پیش میآمد و مصیبتی آنان را در بر میگرفت، بعد از خداوند سبحان و متعال به آنان پناه میبردند چون مردم جایگاه علما و قدرت آنان را در ایجاد تحرک و پوشش هر گونه مصیبتی که بر آنان نازل میشد، میشناختند و همچنین حکام نیز ارزش و احترام علما را یا به خاطر علاقه به آنان و یا به خاطر ترس از آنان نگه میداشتند علمای مسلمانان نیز همیشه مشغول به درس و تحصیل نبودند، بلکه آنان پیشاپیش مجاهدان و مبارزان و پیشاپیش امر کنندگان به معروف و نهی از منکر قرار داشتند و در شادیها و غمها شریک امتشان بودند و برخی از آنان بهاین دلیل با مصائب و مشکلاتی مواجه شدند، اما این امور آنان را در پرداختن به وظایفشان سست و بی رمق نکرد[31]، چون آنان معنی وارث بودن پیامبران را فهمیده بودند. علما همان فقهای اسلام و کسانی هستند که فتواها بر اساس سخنان آنان در بین مردم ارائه میشد و فقط آنان به استنباط احکام میپرداختند و به ثبت قواعد حلال و حرام عنایت داشتند[32]. علما همان امامان دین هستند کهاین منزلت و جایگاه عظیم را به واسط اجتهاد، صبر و یقین به دست آوردند «و چون شکیبایی کردند و بهایات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت میکردند». السجدة: ٢٤ علما وارثان پیامبران هستند که علم را از آنان به ارث برده و آن را در سینه خود حمل میکنند و همه اعمال خود را بر اساس آن تطبیق میدهند و مردم را به آن فرا میخوانند. علما گروهی هستند که برای فهم در دین خدا از این امت دور شدند سپس به وظیفه دعوت و مأموریت هشدار دادن میپردازند بنابراین باید در میان مردم باشند و به عنوان وارثان پیامبران به وظیفه خود عمل کنند و از انزوا و دوری جستن از مردم و مشکلات آنان و اکتفا به وظیفه ابلاغ و هشدار بیرون بیایند و بلکه تربیت، تهذیب، ارشاد و راهنمایی مردم و صبر و شکیبایی بر همراهی و ملازمت با آنان و حل مشکلات فکری، روانی، اجتماعی، سیاسی و... مردم را بر اساس شرع خداوند متعال در پیش گیرند. بنابراین علما هدایت گران مردم هستند که هیچ عصر وزمان بدون آنان نیست تا این که امر خداوند بیاید و آنان تا قیام قیامت در رأس طایفه منصوره قرار دارند. رسولالله صلی الله علیه وسلم میفرماید: «طایفه ای از امت من همواره به امر الهی خواهند پرداخت که کسانی که آنان را خوار کنند و یا با آن مخالفت کنند، ضرری به آنها نمیرسانند تا این که امر الهی محقق شود و آنان پشتیبان مردم هستند»[33]. لذا شایسته نیست که بسیاری از علما از وظایف خود در قبال دعوت خداوند متعال شانه خالی کنند و مردم را بدون یک رهبری که آنان را به سوی خیر و رستگاری رهنمون کند، رها کنند.
4- شیوع ظلم و حکم کردن بر اساس قوانین و ضعی از مهم ترین عواملی که منجر به بروز پدیده غلو میشود، سرکوب سیاسی ناشی از ظلم به افراد و ملت هاست و ظلم به مردم چیزی است که با اهداف شریعت و آنچه که خداوند و رسول اوص در محقق شدن عدالت و نفی ظلم به آن امر کرده ند، مخالف است[34].
5- تأویل اشتباه از برخی آراء متفکران مسلمان معاصر همانگونه که خوارج، برخی از آیاتی که درباره کفار نازل شده بودند، را به دروغ و بهتان به گروهی از بهترین صحابه نسبت میدادند، در عصر حاضر گروهی از جوانان متعصب و پر شور که در علم شرعی و فهم از دین کم بهره و کم بضاعت هستند، برخی از آراء متفکران معاصر مسلمانان را بیشتر از حد خودشان، تأویل میکنند و با این دلیل بر مرکب سختی سوار میشوند[35].
6- گسترش فساد میان مردم یکی از بزرگترین مصیبتهایی که امت اسلامیدر این عصر گرفتار آن شده است، فساد اعتقادی، انحراف شدید از روش اهل سنت و جماعت و ظهور بدعتها در میان مسلمانان میباشد و بسیاری از آنان هنوز حقیقت شهادتی را که صبح و شب به زبان میآورند: لا اله الّا الله محمد رسول الله و هدف این عبارت و شرط ها و حقیقت آن را نمیفهمند. دشمنان اسلام کوشیدهاند که کلمه توحید را از محتوای کامل خود خالی کنند و اسلام را فقط در گفتن شهادتین و یا به زبان آوردن آن دو و اجرای شعائر محصور کنند و همه دین را دور از حیات قرار دهند تا مسلمانان در آن صورت در سستی، ذلت، خواری و شکست روحی در مقابل طغیان مادی و آراستگی دروغین زندگی، به سر ببرند، همان چیزی که امروزه حال مسلمانان است[36]. فساد اخلاقی در میان مردم منتشر شده است و دشمنان اسلام بر این ایجاد فساد اشراف دارند و فساد شیوع یافت و به شکلی همهگیر شد که برخی از بزرگان از اصلاح مجدد مأیوس شدند و از این جاست کهاین یأس و ناامیدی در درون برخی از جوانانی که برای انجام عمل اسلامیپرشور هستند، عکس العملهایی خشن و خشمناک ایجاد میکند و این عکس العملها شکلهای مختلف و متفاوتی دارند، برخی از آنان همراه با آن جریان میروند و برخی دیگر یک موضع منفی دشمنانه در پیش میگیرند و خود را این گونه قانع میکنند که این جامعهای که بهاین اندازه گرفتار فساد اخلاقی و اعتقادی شده است، به هیچ وجه خیری در آن وجود ندارد و شاید هم برخی از آنان این گونه حکم بدهند که آن یک جامعه کافر است[37].
7- عدم تزکیه نفس یکی از دلایل اصلی به وجود آمدن بدعت تکفیر، عدم تزکیه نفس به سبب ضعف جنبه تربیتی است که منجر به غرور و استبداد میشود و انسان را بیشتر از توجه و عنایت به خود و نفس خود، به عیب های دیگران مشغول میکند که منجر به عدم تزکیه نفس میشود ومرضهای خطرناکی چون شتابزدگی، برتری طلبی با طاعت، هوی خواهی، کوچک شمردن مردم، عدم احترام به آنان و شاید اخراج آنان از دین، از این حالت به وجود میآیند. اینها برخی از اسباب و دلایلی بودند که موجب بروز پدیده غلو در عصر حاضر شدهاند.
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام ------------------------------------------------------- وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام IslamAge.Com
[1]- الخوارج، ناصر العقل، ص (120). [2]- همان منبع، ص (27). [3]- قواعد فی التعامل مع العلماء، ص (121). [4]- التکفیر جذوره و اسبابه، ص (14، 15)، ظاهرة الغلوفی فی الدین، ص (313). [5]- اعلام الموقعین (2/200). [6]- همان منبع (2/200) [7]- همان منبع (2/201) [8]- اعلام الموقعین (2/201)، جامع بیان العلم و فضله (114/2). [9]- ظاهرة الغلو فی الدین، ص (316). [10]- جامع بیان العلم و فضله (2/114، 115). [11]- تاریخ الطبری (5/688). [12]- الفتاوی (15/20). [13]- همان منبع (20/203، 204). [14]- ظاهرة الغلو فی الدین، ص(318). [15]- جامع بیان العلم و فضله (2/46، 47). [16]- همان منبع (2/47). [17]- همان منبع (2/47). [18]- ظاهرة الغلو فی الدین، ص (319). [19]- همان منبع، ص (319). [20]- همان منبع، ص (320). [21]- ظاهرة الغلو فی الدین، ص(321). [22]- همان منبع، ص (323). [23]- همان منبع، ص (323). [24]- همان منبع، ص (234). [25]- تذکرة السامع و التکلم فی آداب العالم و المتعلم، ص (87). [26]- الفقیه و المتفقة، خطیب بغدادی (2/97). [27]- همان منبع (2/ 97). [28]- تفسیر ابن کثیر. [29]- الصحوة الاسلامیة، ص (306). [30]- ظاهرة الغلو فی الدین، ص (326). [31]- ظاهرة التکفیر، امین حاج محمد احمد، ص (181). [32]- اعلام الموقعین (1/7). [33]- البخاری، کتاب الاعتصام، شماره (7311). [34]- الخوارج، ناصر العقل، ص (126). [35]- همان منبع، ص (155).ظاهرة التکفیر، الامین الحاج، ص (146). [36]- ظاهرة التکفیر، ص (152). [37]- همان منبع. |