تاریخ چاپ :

2024 Oct 22

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

بین ام المؤمنین عائشه و امیر مؤمنان علی بن أبی طالب

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عائشه ام المؤمنین صدیقه دختر صدیق ابوبکر، عبدالله بن عثمان و مادرش ام رومان دختر عویمر کنانی است. وی چهار یا پنج سال بعد از بعثت رسول خدا صلی الله علیه وسلم  به دنیا آمد. وقتی که وی شش سال داشت رسول خدا او را به عقد خود در آورد و چون عائشه نه ساله شد با وی عروسی کرد. عروسی رسول خدا با وی در شوال سال اول هجری یا سال دوم هجری بود. برائت و پاکدامنی عائشه توسط خداوند و از بالای هفت آسمان اعلام شد و محبوب ترین زنان رسول خدا نزد ایشان بود. رسول خدا غیر از وی با دختر باکرهای ازدواج نکرد. وی داناترین زنان امت به فقه و احکام شرعی می‏باشد. او از بزرگان صحابه بود و هرگاه صحابه در مورد موضوعی دچار اشکال میشدند از او استفتا میکردند. وقتی که رسول خدا از دنیا رفت عائشه هجده سال داشت. عائشه هفدهم رمضان سال 58ﻫ از دنیا رفت و ابوهریره بر جنازه وی نماز خواند و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.[1]

عائشه مناقب زیاد و مشهوری دارد و احادیث صحیحی در مورد وی وارد شده است که وی با داشتن آنها از دیگر امهات المؤمنین متمایز می‏باشد. از جملهاین احادیث میتوان بهاین موارد اشاره کرد:

1- قبل از ازدواج رسول خدا با عائشه، فرشتهای سیمای عائشه را با لباسی از حریر اعلا نزد رسول خدا آورد. بخاری و مسلم از عائشه روایت کردهاند که گفت: رسول خدا فرمود: من سه شب در خواب تو را دیدم، فرشتهای سیمای تو با لباسی از حریر اعلا را نزد من آورد و گفت: این همسر توست، و چون من روپوش تو را کنار می‏زدم تو را می‏دیدم و می‏گفتم: اگر این از جانب خدا باشد آن را انجام می‏دهد.[2]

2- محبوب‏ترین زنان پیامبر نزد ایشان: وقتی که در محبوب ترین مردم در نزد رسول خدا از ایشان سوال شد ایشان به محبت و علاقه خود به عائشه تصریح کردند. بخاری از عمرو بن عاص روایت کرده که رسول خدا او را در رأس سریه ذات السلاسل گسیل داشت. وی میگوید: پس من نزد رسول خدا رفتم و گفتم: از میان مردم چه کسی نزد شما محبوب تر است؟ فرمودند: عائشه. گفتم: از مردان چه کسی نزد شما محبوب تر است؟ فرمود: پدر عائشه.[3]

حافظ ذهبی میگوید: با وجود مخالفت روافض، این حدیث ثابت و صحیح است و رسول خدا جز پاک و پاکیزه چیز و یا کسی را دوست نداشت و فرموده‏اند: اگر من در میان این امت دوستی می‏گرفتم، ابوبکر را به دوستی می‏گرفتم، لکن برادری اسلامی‏افضل است. پس ایشان افضل مردان و افضل زنان امت خود را دوست داشته است و هر کس نسبت به محبوبان رسول خدا بغض و خشم داشته باشد برای اینکه مبغوض خدا و رسول خدا قرار گیرد اهلیت دارد و عشق و علاقه رسول خدا به عائشه امری مشهور و معروف است.[4]

3- نزول وحی بر رسول خدا در زمانی کهایشان در بستر در کنار عائشه بودهاند. بخاری از هشام بن عروه از پدرش روایت کرده است که گفت: مردم در روزی که نوبت همخوابگی رسول خدا با عائشه بود برای ایشان هدیه می‏بردند. عائشه میگوید: پس دیگر زنان رسول خدا نزدام سلمه جمع شدند و گفتند: ای ام سلمه، به خدا مردم در روزی که نوبت همخوابگی عائشه است برای رسول خدا هدیه می‏برند، حال آنکه ما هم به مانند عائشه طالب خیر هستیم. پس به عرض پیامبر برسان که به مردم امر کنند که اگر هدیه می‏آورند در هر جا و هر خانهای کهایشان حضور داشتند برای ایشان هدیه بیاورند- و منتظر این نشوند که نوبت عائشه بشود و بعد هدیه بیاورند- عائشه میگوید:ام سلمه موضوع را به اطلاع رسول خدا رساند.ام سلمه میگوید: پس رسول خدا از من روی برگرداند. وقتی که رسول خدا نزد من برگشت دوبارهاین موضوع را بهایشان گفتم و ایشان بازهم از من روی برگرداند. وقتی که برای بار سوم آن را مطرح کردم، ایشان فرمودند: ای ام سلمه مرا در مورد عائشه آزار مده، به خدا قسم غیر از بستر عائشه هیچ گاه در بستر کسی از شما بر من وحی نازل نشده است.[5]

ذهبی میگوید: این پاسخ ایشان بر این دلالت دارد که فضل و برتری عائشه بر دیگر زنان رسول خدا به امر خداوند و در ورای عشق ایشان به او می‏باشد و همین عامل هم موجب علاقه رسول خدا به عائشه بوده است.[6]

4- سلام کردن جبرئیل بر پیامبر و عائشه: بخاری از عائشه روایت کرده که گفت: روزی رسول خدا به من فرمود: ای عائشهاین جبرئیل است و به تو سلام می‏کند. پس عائشه گفت: و علیه السلام و رحمة الله و برکاته. پیامبر چیزی را می‏بیند که من نمی‏بینم.[7]

5- وقتی که آیه تخییر نازل شد رسول خدا ابتدا از عائشه شروع کرد: رسول خدا در این کار از وی خواست که با پدر و مادرش مشورت نماید، زیرا ایشان می‏دانستند که والدین عائشه او را به جدا شدن از رسول خدا امر نمیکنند. پس عائشه رسول خدا و سرای آخرت را برگزید و دیگر زنان ایشان هم به عائشه تأسی جستند. بخاری و مسلم از عائشه روایت کردهاند که گفت: وقتی که رسول خدا به مخیر ساختن زنان خود مأمور شدند، ایشان ابتدا از من شروع کردند و فرمودند: من چیزی را برای تو می‏گویم، اما در آن تعجیل به خرج مده و با والدینت مشورت کن. عائشه میگوید: ایشان می‏دانستند که والدین من مرا به جدا شدن از ایشان امر نمیکنند. عائشه میگوید: سپس فرمودند: خداوند متعال میفرماید:

« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا » الأحزاب: ٢٨ - ٢٩

 (اي پيغمبر! به همسران خود بگو: اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي‌خواهيد، بيائيد تا به شما هديّه‌اي مناسب بدهم و شما را به طرز نيكوئي رها سازم. امّا اگر شما خدا و پيغمبرش و سراي آخرت را مي‌خواهيد- و به زندگي ساده از نظر مادي، و احياناً محروميّتها قانع هستيد- خداوند براي نيكوكاران شما پاداش بزرگي را آماده ساخته است). ‏عائشه میگوید: گفتم: در این مورد با والدینم مشورت کنم؟ من خدا و رسول او و سرای آخرت را می‏خواهم. عائشه میگوید: سپس دیگر زنان رسول خدا مانند من عمل کردند.[8]

6- آیاتی از قرآن به سبب عائشه نازل شده است که برخی از آنها به صورت خاص در شأن وی می‏باشند و برخی دیگر برای عموم امت می‏باشند. آیاتی که خاص وی می‏باشند و بر شأن و جایگاه والای او دلالت دارند شهادت خدای متعال بر عفت و پاکی و برائت وی از ماجرای افک و بهتان وارد شده بر او می‏باشد که در آن می‏فرمایند:

« لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ (12) لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ (13) وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (14) إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ (15) وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ (16) يَعِظُكُمَ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (17) وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآَيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (18) إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آَمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (19) وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (20) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (21) وَلَا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (22) إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (23) يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (24) يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (25) الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ » النور: ١١ - ٢٦

(كساني كه اين تهمت بزرگ را (درباره عائشه، امّ‌المؤمنين) پرداخته و سرهم كرده‏اند، گروهي از خود شما هستند، امّا گمان مبريد كه اين حادثه برايتان بد است، بلكه اين مسأله برايتان خوب است (و خير شما در آن است. چرا كه: منافقان كوردل از مؤمنان مخلص جدا و كرامت بيگناهان را پيدا و عظمت رنجديدگان را هويدا مي‌كند، برخي از مسلمانان ساده‌ لوح را به خود مي‌آورد. آناني كه دست به چنين گناهي زده‏اند، هر يك به‏اندازه شركت در اين اتّهام، سهم خود را از مسؤوليّت و مجازات آن خواهد داشت و) هر كدام از آنان به گناه كاري كه كرده است گرفتار مي‌آيد و كسي كه (سردسته آنان در اين توطئه بوده و) بخش عظيمي از آن را به عهده داشته است، عذاب بزرگ و مجازات سنگيني دارد...... زنان ناپاك، از آنِ مردان ناپاكند و مردان ناپاك، از آنِ زنان ناپاكند و زنان پاك، متعلّق به مردان پاكند و مردان پاك، متعلّق به زنان پاكند. (پس چگونه تهمت مي‌زنيد به عائشه عفيفه رزين، همسر محمّد امين، فرستاده ربّ‌العالمين‌؟! ) آنان از نسبتهاي ناموسي ناروائي كه بدانان داده مي‌شود مبرّا و منزّه هستند، (و به همين دليل) ايشان از مغفرت الهي برخوردارند و داراي روزي ارزشمندند- كه بهشت جاويدان و نعمتهاي غيرقابل تصوّر آن است). ‏

ابن قیم میگوید: از جمله خصائص وی این است که خداوند متعال او را از تهمتی که اهل افک بدو منتسب ساختند مبرا ساخت و در مورد پاکی و برائت وی قرآنی را نازل فرمود که در محرابهای مسلمانان و نمازهای آنان تا به قیامت خوانده خواهد شد و در مورد او شهادت داد که از پاکان است و به وی وعده مغفرت و رزق کریم داده است. خداوند در این آیات خبر داده که تهمتی که در مورد وی گفته شد برای او خیر است و آن چیزی که در مورد وی گفته شد برای وی شر نبوده و قدر و منزلت او را پایین نمیآورد، بلکه خداوند به وسیله آن بدو رفعت بخشیده و منزلت و شأن او را والا و بزرگ می‏دارد و این تبدیل به ذکر و سخن اهل آسمان و زمین در مورد پاکی و برائت عائشه شد. به راستی که منقبت بسیار بزرگی است! حال ببینید بزرگواری و نجابت عائشه را که برخاسته از تواضع وی می‏باشد، وی قبل از نزول این آیات می‏گفت: من خودم را کمتر از آن می‏دانم که خداوند متعال در مورد من آیاتی از قرآن را نازل نماید، لکن امید آن را دارم که رسول خدا خوابی ببیند و خداوند به وسیله آن برائت مرا اعلام نماید.[9] این است صدیقه امت وام المؤمنین و محبوبه رسول خدا. وی می‏داند که بی گناه است و مظلوم واقع شده است و کسانی کهاین تهمت را به وی زده‏اند در حق وی ظلم روا داشته و به او بهتان زده‏اند و آزار آنان در حق عائشه به والدین او و رسول خدا رسید.[10]

ابن کثیر میگوید: وقتی که اهل افک به دروغ و از روی بهتان علیه عائشه زبان به سخن گشودند خداوند او را مورد حمایت قرار داد و در ده آیه برائت او را اعلام کرد آیاتی که تا به قیامت خوانده خواهند شد. علما اجماع دارند که اگر کسی بعد از نزول این آیات عائشه را قذف نماید کافر می‏شود.[11]

اما آن آیهای که به سبب عائشه نازل شده و حکم آن برای همه امت است آیه تیمم است که رحمت و آسان گیری خداوند در حق امت می‏باشد. بخاری از عائشه نقل کرده که وی گردنبندی را از اسماء به عاریه گرفت، اما آن گردنبند از بین رفت. پس رسول خدا عدهای از اصحاب خود را برای پیدا کردن آن فرستاد و وقت نماز بر آنان فرارسید و آنان بدون وضو نماز خواندند و وقتی که آنان نزد رسول خدا آمدند در این مورد زبان به شکوه گشودند و آیه تیمم نازل شد. پس أسید بن حضیر گفت: خداوند جزای خیرت دهد، به خدا سوگند هرگاه امر ناخوشایندی برای تو پیش آمده است خداوند در آن برای تو و مسلمانان خیر قرار داده است.[12]

7- تمایل رسول خدا بهاینکه در خانه عائشه از ایشان پرستاری شود: رسول خدا در حالی از دنیا رفت که سر ایشان کنار گردن و سینه عائشه بود و آن روز هم نوبت عائشه بود و خداوند در آخرین ساعات زندگی ایشان در دنیا و اولین لحظات زندگی درآخرت آب دهان ایشان و عائشه را در هم کرد و در خانه عائشه دفن شد.[13] بخاری از عائشه روایت کرده است که وقتی رسول خدا بیمار شد در خانهßهای زنان خود می‏گشت و می‏فرمود: من فردا کجا هستم؟ ایشان این جمله را از سر تمایل به ماندن در خانه عائشه بر زبان میآوردند. عائشه میگوید: پس وقتی که نوبت من شد ایشان در خانه من سکونت کردند.[14] مسلم از عائشه نقل کرده که گفت: رسول خدا می‏گشت و می‏فرمود: من امروز کجا هستم، فردا کجا هستم؟ یعنی ایشان منتظر فرا رسیدن نوبت عائشه بودند. عائشه میگوید: وقتی که نوبت من شد خداوند متعال ایشان را در حالی که سرشان کنار گردن و سینه من بود قبض روح کرد.[15] همچنین بخاری از عائشه روایت کرده که گفت: رسول خدا در بیماری وفات خود می‏پرسید: من فردا کجا هستم، من فردا کجا هستم؟ و منظورشان نوبت عائشه بود. پس زنانشان بهایشان اجازه دادند تا هر جا که می‏خواهند باشند. پس ایشان تا زمانی که از دنیا رفتند در خانه عائشه بودند. عائشه میگوید: ایشان در همان روزی که نوبت من بود از دنیا رفت در حالی که سر ایشان ما بین گردن و سینه من بود و آب دهان ایشان با آب دهان من مخلوط شد. سپس گفت: عبدالرحمن بن أبوبکر داخل شد در حالی که سواکی در دست داشت و با آن سواک می‏زد. پس رسول خدا به آن نگاه کرد. به عبدالرحمن گفتم: ای عبدالرحمن این سواک را به من بده. وی آن را به من داد و من آن را شکاندم و سپس جویدم و آن را به رسول خدا دادم و ایشان با آن سواک زدند در حالی که به سینه من تکیه زده بودند. در روایت دیگری آمده است: پس خداوند در آخرین روز زندگی ایشان در دنیا و اولین روز زندگی اخروی ایشان آب دهان من را با آب دهان ایشان مخلوط کرد.[16]

 

8- اخبار رسول خدا مبنی بر بهشتی بودن عائشه: حاکم از عائشه روایت کرده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا، کدام یک از زنان شما به بهشت می‏روند؟ فرمود: تو از جمله آنان هستی. عائشه میگوید: چنین به نظرم آمد کهاین سخن ایشان بهاین دلیل است کهایشان غیر از من با زن باکرهای ازدواج نکردهاند.[17] نیز بخاری از قاسم بن محمد روایت کرده که عائشه مریض و ضعیف شد و ابن‏عباس آمد و گفت: رسول خدا و ابوبکر پیش از تو شتافته‏اند و خانه را در بهشت برای تو آماده کردهاند و تو هم به آنان ملحق می‏شوی. پس ناراحت نباش و بلکه از این بابت خوشحال باش.[18] این فضیلتی بزرگ برای عائشه است، زیرا به صورت یقینی برای وی بیان کرده که داخل بهشت می‏شود، زیرا ابن‏عباس چنین چیزی را نمیگوید مگر اینکه آن را از رسول خدا شنیده باشد.[19]

9- فضیلت عائشه بر سایر زنان مانند برتر بودن ترید بر سائر غذاها است. بخاری و مسلم از عبدالله بن عبدالرحمن روایت کردهاند که وی از أنس بن مالک شنیده که گفت: شنیدم که رسول خدا میفرماید: فضل عائشه بر سائر زنان، مانند فضل ترید بر سائر غذاها است.[20]

 

نووی میگوید: علما می‏گویند: معنایش این است که ترید هر غذا بهتر از آبخورش آن است، پس ترید گوشت بهتر از آب آن بدون ترید است و ترید آنچه که در آن گوشت وجود ندارد بهتر از خورش آن است. منظور از فضیلت سودمندی آن و سیر شدن از آن و هضم آسان آن و لذت بردن از آن و آسانی خوردن آن و این امر است که انسان به سرعت میتواند به قدر کفایت از آن بهره مند شود و مواردی دیگر. پس از هر نوع آب خورش و از سائر غذاها بهتر است و فضل عائشه بر دیگر زنان زیاد است و مانند فضل ترید بر سائر غذاها است. این حدیث تصریحی بر این امر ندارد که عائشه برتر از مریم و آسیه باشد، زیرا احتمال دارد که منظور از آن، فضل عائشه بر زنان این امت باشد.[21]

اینها برخی از احادیثی بود که به فضل و سابقه و جایگاه عائشه و منزلت والای او در دین و جایگاه بزرگ او دلالت دارند. اما با این وجود عائشه از جانب شیعه رافضه و کسانی که تحت تأثیر روایات مختلف و آثار مجعول آنان قرار گرفتهاند مورد طعن و جرح و کذب و افترا قرار گرفته است و این افراد به سراغ آثار صحیح و احادیث مسند و صحیح آمده و آن را به منظور و معنایی غیر واقعی تأویل کردهاند، آنچنان که نویسنده کتاب «ثم اهتدیت» این کار را کرده است. البته نویسندهاین کتاب کار جدیدی نکرده است، بلکه راه اسلاف شیعی و رافضی خود را پیموده است وام المؤمنین عائشه را با این سخن عمار بن یاسر مورد طعن قرار داده است که گفت: «به خدا قسم او همسر پیامبر شما در دنیا و آخرت است، لکن خدای متعال شما را با او مورد ابتلا قرار داده تا بداند که از او اطاعت می‏برید یا از عائشه».[22]

 باید گفت که در این قول عمار طعنی متوجه عائشه نیست، بلکه در آن بزرگ ترین فضیلت عائشه وارد شده است، زیرا در آن بیان شده است که عائشه همسر پیامبر شما در دنیا و آخرت است. چه فضیلتی میتواند بزرگ تر از این باشد؟! هدف اصلی و نهایی هر مؤمنی دستیابی به خوشنودی خدا و بهشت است و بنا به شهادت عمار که در ماجرای فتنه مخالف عائشه بود این امر برای وی محقق شده است و بنا بهاین شهادت عائشه در بالاترین درجات بهشت همدم رسول خدا خواهد بود.[23] در حدیث صحیحی که به صورت مرفوع به رسول خدا می‏باشد این امر ذکر شده است، چه حاکم نیشابوری از عائشه روایت کرده است که پیامبر به وی فرمود: ای عائشه آیا بهاین راضی نیستی که در دنیا و آخرت همسر من باشی؟ عائشه گفت: چرا، به خدا خشنودم. پیامبر فرمود: پس تو در دنیا و آخرت همسر من هستی.[24] بنابراین این حدیث از بزرگ ترین فضائل عائشه است و به همین دلیل نیز بخاری اثر سابق از عمار را در بخش مناقب عائشه ذکر کرده است.[25] اینکه عمار در قسمت دوم این اثر گفت: « لکن خدای متعال شما را با او مورد ابتلا قرار داده تا بداند که از او اطاعت می‏برید یا از عائشه»[26] در این سخن طعنی متوجه ام المؤمنین عائشه نیست، به چند دلیل:

الف- این سخن عمار بیانگر رأی او است و عائشه معتقد به خلاف این بود و دیدگاه خود را درست می‏دانست و هر دو از اصحاب بزرگوار رسول خدا بودند و در دین و علم جایگاه بزرگی داشتند. پس قول هیچ یک بر دیگری حجت نیست.[27]

ب- نهایت چیزی که قول عمار بر آن دلالت دارد این است که عائشه در آن موقعیت خاص با امر خداوند مخالفت کرده است و مخالفت وقتی مذموم است که حجتی مخالف آن پیدا شود و دانسته شود که آن مخالف است. در غیر این صورت فرد مادام که در مخالفت تعمد نداشته باشد معذور است، زیرا ممکن است این کار را به نسیان یا از روی تأویل انجام داده باشد و به خاطر این امور مواخذه نمیشود.

ج- هدف عمار از بیان این سخن، سرزنش عائشهیا کاستن از منزلت وی نبود، بلکه هدف وی این بود که جهت خیرخواهی برای امت خطای عائشه در اجتهاد را بیان نماید و عمار با این وجود به جایگاه و فضل ام المؤمنین اقرار و اعتراف داشت.[28] در برخی از روایات این اثر از عمار آمده است که عمار شنید مردی به عائشه ناسزا میگوید. پس گفت: ساکت باش ای قبیح بی صاحب، به خدا قسم او همسر پیامبر شما در دنیا و آخرت است، لکن خداوند به وسیله او شما را مورد آزمایش قرار داده تا ببیند که از او اطاعت می‏کنید یا از عائشه.[29] شیعه رافضی می‏گویند: رسول خدا به سخن برخاست و به سوی خانه عائشهاشاره کرد و فرمود: «فتنه آنجاست، شاخ شیطان از آنجا بیرون می‏آید» و عائشه را با این سخن مورد طعن قرار میدهند و اظهار می‏دارند که منظور رسول خدا این بوده که فتنه از خانه وی خارج می‏شود. این سخن گمراهگری و وارونه جلوه دادن واقعیتها و تدلیس عوام است که اطلاع و علمی‏نسبت بهاین امور ندارند، زیرا این رافضیان این سخن راوی را که گفته است: «فأشار نحو مسکن عائشه» (پس به طرف مسکن عائشه اشاره کرد) چنین تفسیر کردهاند کهاشارهایشان به خانه عائشه بوده است و با این اشاره بیان کردهاند که عائشه سبب این فتنه می‏باشد، اما باید گفت کهاین حدیث به هیج وجه بر این تفسیر دلالت ندارد و کسی که کمترین شناختی از مقاصد این کلام داشته باشد درمی‏یابد کهاین عبارت محتمل این معنا و مفهوم نیست، زیرا راوی گفته است: «أشار نحو مسکن عائشه» و نگفته است: «إلی جهة مسکن عائشه» و فرق میان این دو تعبیر روشن و آشکار است. این روایت که ذکر کردهاند بخاری آن را در باب فرض الخمس[30] ذکر کرده است. این حدیث در صحیح مسلم و بخاری و دیگر کتب از طرق مختلف و با الفاظ گوناگون روایت و تخریج شده است و در برخی از نصوص آن، به سرزمینهای مد نظر این حدیث اشاره شده است و این اشاره دعوای شیعیان رافضی را ابطال می‏کند و دیگر نیازی به تکلف برای ابطال آن با چیزی دیگر باقی نمی‏گذارد. حال در زیر به برخی از روایات حدیث از طرق مختلف از ابن عمر اشاره می‏شود:

o       از لیث از نافع از ابن عمر روایت است که وی شنید که رسول خدا که رو به سمت شرق کرده بود و فرمود: «ألا إن الفتنةهاهنا من حیث یطلع قرن الشیطان».[31]

o       از عبید بن عمر روایت است که گفت: نافع از ابن عمر به من روایت کرد که رسول خدا بر در خانه حفصه برخاست و با دست به طرف مشرق اشاره کرد و فرمود: «الفتنة من حیث یطلع قرن الشیطان».[32] ایشان آن را دو یا سه بار بیان کرد.

o       از سالم بن عبدالله از پدرش روایت است که رسول خدا در حالی که رو به سمت شرق کرده بود فرمود: «ها إن الفتنةهاهنا، ها إن الفتنةهاهنا، ها إن الفتنةهاهنا من حیث یطلع قرن الشیطان».[33]

 

در این روایات به صورت صریح جهت مورد اشاره مشخص شده است و بیان گشته که آن جهت مشرق است و منظور اشاره در روایتی که شیعیان رافضی ذکر کردهاند تفسیر شده است.[34] در روایات دیگری از این حدیث هم سرزمینهای مورد اشاره ذکر شده است، از جمله از نافع از ابن عمر روایت است که گفت: پیامبر فتنه‏ها را بیان کرد و فرمود: پروردگارا شام و یمن را برای ما مبارک گردان. صحابه گفتند: ای رسول خدا در نجد چه؟[35] راوی میگوید: فکر می‏کنم که در بار سوم فرمود: در آنجا فتنه‏ها و آشوبهایی روی می‏دهد و شاخ شیطان از آنجا طلوع می‏کند.[36]

از سالم بن عبدالله بن عمر روایت است که گفت: ای مردم عراق، شما در مورد گناه صغیره سوال می‏کنید و مرتکب گناه کبیره می‏شوید! از پدرم عبدالله بن عمر شنیدم که گفت: شنیدم که رسول خدا میفرماید: «فتنه از اینجا می‏آید» و با دست خود به سمت مشرق اشاره کردند «از جایی که شاخهای شیطان بر می‏آید».[37] در برخی از روایات برخی از قائل و وصف حال آنانی که در آن سرزمینها زندگی میکنند آمده است، از جمله از ابومسعود روایت است که گفت: رسول خدا با دستش بهیمن اشاره کرد و گفت: به درستی کهایمان اینجاست و قساوت و سنگدلی در میان فدادین- کسانی که صدایشان را در کشتزارها و چارپایان خود بلند میکنند- و کسانی است که به خاطر مشغول بودن به مراقبت از شترانشان از مدنیت به دور بوده و به نشانهßهای دین خود جاهل هستند، یعنی همان جایی که شاخهای شیطان بر می‏آید- منظور روی دادن امور ناپسند و استیلای هر چه بیشتر شیطان و انتشار کفر- یعنی در میان ربیعه و مضر(ربیعه و مضر بدل از فدادین هستند).[38]

این روایات دلالت قطعی دارند که منظور رسول خدا از قول «الفتنة هاهنا» سرزمینهای شرق است، زیرا روایات بر این امر تصریح دارند. هم چنین در برخی از این روایات آن سرزمینها توصیف شده و برخی از قبائل تعیین شده‏اند. هم چنین بر بطلان مدعای شیعیان رافضی دلالت دارد که می‏گویند اشاره ایشان به طرف خانه عائشه بوده است. پس این قول آنان باطل و دیدگاهی ساقط است که کسی غیر از این افراد چنین چیزی را از آن نفهمیده و کسی غیر از آنان به آن قائل نشده است.[39]

 

10- فضل و برتری عائشه و خدیجه و فاطمه نسبت به همدیگر

شیخ الإسلام ابن تیمیه میگوید: برترین زنان این امت خدیجه، عائشه و فاطمه هستند، اما در مورد اینکه کدام یک از نظر فضل بر دیگری برتری دارند اختلاف وجود دارد.[40] از ابن تیمیه سوال شد که از میان ام المؤمنین خدیجه وام المؤمنین عائشه کدام یک برتر هستند و وی در جواب گفت: سابقه خدیجه و تأثیر او در ابتدای اسلام و نصرت او به دین و اقدامات او برای دین به نحوی است که نه عائشه و نه دیگر امهات المؤمنین در این مورد با او شریک نیستند و این موارد خاص وی است و تأثیر عائشه در آخر اسلام و حمل دین و تبلیغ آن برای امت و میزان درک وی از علم به شکلی است که نه خدیجه و نه دیگر زنان رسول خدا با وی شریک نمی‏باشند و وی با این صفات از دیگر زنان پیامبر متمایز می‏باشد.[41]

 

ابن حجر میگوید: گفته شده است: علما بر افضل بودن فاطمه اتفاق نظر و اجماع دارند، اما در مورد عائشه و خدیجه اختلاف نظر وجود دارد.[42] وی هم چنین در شرح حدیث ابوهریره میگوید که جبرئیل نزد رسول خدا آمد و بهایشان امر کرد که سلام خدا را به خدیجه برساند. سهیلی در این مورد میگوید: ابوبکر بن داود با استدلال بهاین ماجرا میگوید که خدیجه برتر از عائشه است، زیرا جبرئیل از جانب خود به خدیجه سلام کرد، اما جبرئیل سلام خدا را به خدیجه رساند. ابن العربی میگوید: در مورد اینکه خدیجه افضل از عائشه است اختلافی وجود ندارد. در رد این قول وی گفته‏اند: اختلاف در این باره از قدیم الأیام وجود داشته است، گرچه راجح این است که با توجه بهاین مورد و موارد سابق، خدیجه از وی برتر است.[43] با تحقیق و نظر در نصوص وارده در مورد فضل این دو در می‏یابیم که بر افضل بودن خدیجه و فاطمه و سپس عائشه دلالت دارند، زیرا رسول خدا می‏فرمایند: خدیجه بر زنان امتم برتری دارد(چنان که مریم بر زنان جهان فضل دارد).[44] نیز میفرماید: برترین زنان اهل بهشت خدیجه و فاطمه و مریم و آسیه می‏باشند.[45] ابن حجر میگوید: این نصی صریح و غیر قابل تأویل است.[46] هم چنین پیامبر میفرماید: برترین زنان دنیا عبارتند از: مریم بنت عمران، خدیجه بنت خویلد، فاطمه بنت محمد و آسیه زن فرعون.[47] این حدیث نص بر این است که خدیجه برترین زن این امت می‏باشد. هم چنین لفظی که در بیان فضل فاطمه آمده است و میفرماید: «ای فاطمه آیا بهاین خشنود نیستی که سرور زنان مؤمن یا سرور زنان این امت باشی؟»[48] و در لفظی دیگر: «سرور زنان اهل بهشت باشی؟»[49] لفظی صریح است و احتمال تأویل ندارد و نص بر این است که فاطمه برترین زن امت و سرور زنان بهشت است و مادرش در این فضل و برتری با او شریک است. بنابراین وی و مادرش برترین زنان اهل بهشت هستند، زیرا نصوص بیانگر این معنا می‏باشند.[50] اما آنچه که در بیان فضل عائشه وارد شده و میگوید: « فضل عائشه بر سائر زنان، مانند فضل ترید بر سائر غذاها است» چنان که ابن حجر میگوید، این لفظ مستلزم افضلیت مطلق نیست[51] و تصریحی بر افضل بودن وی بر دیگر زنان ندارد، زیرا برتری ترید بر دیگر غذاها بهاین خاطر است که کم هزینه تر و سهل الهضم تر می‏باشد و بهترین غذای آن روز بوده است و این صفات مستلزم ثبوت افضل بودن عائشه از همه جهات نیست، زیرا ممکن است از جهات دیگری نسبت به دیگران فضل کمتری داشته باشد.[52] پس حدیث بر افضل بودن عائشه بر زنان امت اسلام غیر از خدیجه و فاطمه دلالت دارد، زیرا در این باره دلیل وجود دارد و این افضلیت عائشه را مقید کرده است.[53] اما اینکه در حدیث عمرو بن عاص آمده است که وی از رسول خدا سوال نمود: کدام یک از زنان نزد شما محبوب تر هستند و ایشان فرمودند: عائشه؛[54] ابن حبان بیان کرده کهاین مقید می‏باشد و در کتاب خود بیان کرده است «ذکر خبر یک توهم در مورد تأویل کسی که به علم حدیث آگاهی کامل ندارد» و در ذیل آن حدیث عمرو بن عاص را با این لفظ آورده است: «گفتم: ای رسول خدا، ای رسول خدا کدام یک از مردم نزد شما محبوب تر می‏باشند؟ فرمود: عائشه. گفتم ای رسول خدا منظور من از میان زنان نبود، بلکه منظورم مردان بود. پس ایشان فرمودند: ابوبکر؛ یا اینکه فرمود: پدر عائشه». ابن حبان در ادامه میگوید: حال خبری را ذکر می‏کنم که بیانگر این است که مخرج سوال در مورد زنان ایشان بوده است نه در مورد سائر زنان چون فاطمه و غیره. سپس وی از أنس روایت کرده است که گفت: از رسول خدا سوال شد: محبوب ترین مردم نزد شما چه کسی است؟ فرمود: عائشه. بهایشان گفتند: در مورد زنان شما از شما سوال نمی‏کنیم. پیامبر فرمود: پدر عائشه.[55]

پس روشن می‏شود که عائشه از حیث فضل بعد از خدیجه و فاطمه قرار دارد، زیرا همه آنچه که در مورد فضل عام وی وارد شده است، مقید به نص وارده در مورد فضل خدیجه و فاطمه است و عائشه فضائلی هم چون علم دارد که با آن از خدیجه و فاطمه متمایز است، اما از ثبوت چیزی از فضائل به صورت خاص، نمیتوان فضل مطلق را برای او ثابت کرد.[56] اما در هر حال لازم به ذکر است که فضل یکی از آنان بر دیگری به معنای طعن در دیگری نیست، بلکهاین امر بر جایگاه والای این سه زن، یعنی خدیجه، فاطمه و عائشه دلالت دارد، زیرا دائره اختلاف به کسی دیگر از زنان امت توسع نیافته است. بنابراین اگر عائشه سومین زن امت باشد این چه ضرری برای ام‏المؤمنین عائشه خواهد داشت؟! و آیا این امر عامل و سببی برای احترام و ارج گذاری به او می‏باشد یا اینکه عامل و سبب وارد کردن طعنه به وی می‏باشد، آنچنان که شیعیان رافضی این کار را انجام میدهند؟! [57]

 

* آیا ام المؤمنین عائشهل جنگیدن مسلمانان با هم در نبرد جمل را مباح می‏دانست؟

قبلاً ذکر شد که عائشهل برای این امر خروج نکرد و قصد جنگ را هم نداشت. زهری از عائشهل نقل کرده که بعد از ماجرای جمل گفت: من میخواستم که مکانت و جایگاه من، مردم را از هم جدا کند و فکر نمیکردم که بین مردم جنگی روی دهد و اگر می‏دانستم که جنگی روی می‏دهد هرگز چنین موضعی نمی‏گرفتم.[58] اینکه گفته شده عائشه جنگ با مسلمانان را مباح دانست قولی باطل می‏باشد و دوامی‏ندارد در مقابل روایات صحیحی که قبلاً ذکر شدند و بیانگر این می‏باشند که عائشه فقط برای اصلاح در میان مردم خروج کرد. این اقوال از روایاتی هستند که شیعیان رافضی جعل کردهاند و همان چیزیهایی هستند که تاریخ صدر اسلام را تیره و تار گردانده است و از حوادث و وقائع بین علی، طلحه، زبیر و عائشه جنگی داخلی ساخته‏اند و برخی از پژوهشگران تحت تأثیر این روایات قرار گرفته و حتی برخی از آنان گفته‏اند: عائشه به اسارت درآمد. اینان این موضوع را چنان جنگی داخلی به تصویر کشیده‏اند که در مورد آن برنامه ریزی شده است. البته بیان این قول از طرف پژوهشگرانی که اطلاعات خود را از روایات مقدوح، غیر صحیح و منابع غیر معتبر چون کتابهای الإمامه و السیاسه، الأغانی، مروج الذهب، تاریخ یعقوبی و تاریخ التمدن الإسلامی‏تألیف جورجی زیدان کسب میکنند، امری طبیعی است.[59]

 

آیا حدیث «ای عائشه تو با علی می‏جنگی و در این جنگ نسبت به او ظالم هستی» صحیح می‏باشد؟ در هیچ یک از کتب معتبر علمی‏وجود ندارد و از سند معروفی برخوردار نیست، بلکه بیشتر شبیه احادیث جعلی و کاذب است تا احادیث صحیح؛ حتی میتوان گفت که قطعاً کذب است، زیرا عائشه نجنگید و برای جنگ هم خروج نکرد، بلکه به قصد اصلاح میان مردم خروج نمود، جنگ نکرد و به جنگ هم دستور نداد. این قول بسیاری از کسانی است که به اخبار اطلاع و آگاهی دارند.[60]

 

* امیرالمؤمنین علی، عائشه را با عزت و احترام به مأمن خود برمی‏گرداند

علی برای عائشه هر چه بایسته بود از مرکب و توشه و لوازم فراهم کرد و همه کسانی را که همراه وی آمده بودند و سالم مانده بودند همراهش فرستاد، مگر آنانی که میخواستند بمانند. چهل نفر از زنان معتبر بصره را برای همراهی وی بگزید و گفت: ای محمد بن حنفیه تدارک ببین و او را برسان. وقتی که روز حرکت عائشه رسید علی پیش وی آمد و مردم هم حاضر شدند. پس عائشه برون شد و مردم با وی وداع گفتند و او نیز با مردم وداع کرد و گفت: ای فرزندان من، ما به سبب توقع یا زیادت جوئی از همدیگر گله‏ها داشتیم، هر که از این باب چیزی شنیده به آن اعتنا نکند. به خدا سابقاً میان من و علی چیزی نبوده جز آنچه میان زن و اقوام شوهرش روی می‏دهد، ولی او با وجود گله‏ام نزد من از نیکان است. علی گفت: ای مردم به خدا راست و نکو گفت، میان من و او چیزی جز این نبود. وی در دنیا و آخرت همسر پیامبر شما است. عائشه روز شنبه از آغازین روزهای رجب سال سی و ششم حرکت کرد. علی چند مایل او را بدرقه کرد و فرزندان خود را به مدت یک روز همراه او فرستاد.[61]

با این رفتار بزرگوارانهای که امیرالمؤمنین علی از خود نشان داد، می‏بینیم کهایشان وصیت رسول خدا به خود را به اجرا درآورد که به وی فرمود: میان تو و عائشه چیزی روی خواهد داد. علی گفت: ای رسول خدا، من؟پیامبر فرمود: آری. علی گفت: من؟ پیامبر فرمود: آری. علی میگوید: گفتم: ای رسول خدا من شقی ترین آنان هستم. پیامبر فرمود: خیر، لکن اگر این مسأله روی داد عائشه را به مأمنش برگردان.[62]

 

کسانی که گمان می‏برند عائشه بهاین دلیل به بصره رفت که از علی به خاطر موضعی که در ماجرای افک نسبت به او گرفت آزرده بود، زیرا وقتی که منافقان عائشه را متهم به زنا ساختند، رسول خدا در مورد جدا شدن از عائشه با علی مشورت کرد و علی گفت: «ای رسول خدا، خداوند شما را در تنگنا قرار نداده و غیر از او زنان زیادی وجود دارند و اگر از خادم سوال کنید راستش را به شما میگوید» این سخن آنان درست نیست، زیرا علی این سخن را به خاطر ترجیح جانب رسول خدا بیان کرد، چه دید کهایشان به خاطر این قضیه دچار ناراحتی و تشویش و اضطراب شده‏اند و رسول خدا غیرت زیادی داشت. به همین دلیل علی مصلحت را در این دید که اگر رسول خدا از وی جدا شود ناراحتی و تشویش خاطر ایشان برطرف می‏شود و چون برائت و پاکی عائشه معلوم گردد برای رسول خدا ممکن است که به وی رجوع نماید و در واقع کمترین ضرر را برای دفع ضرر بزرگ تر انجام دهد.[63]

 

امام نووی میگوید: علی چنین باور داشت کهاین کار به مصلحت رسول خدا است. وی وقتی بهاین کار اعتقاد یافت که دید رسول خدا به خاطر این قضیه دچار اضطراب و آزردگی شده‏اند پس جهت خیرخواهی و برگرداندن آسایش به رسول خدا همه تلاش خود را به کار گرفت.[64] علی با کمترین کلمهای که از آن توهین و تهمت به عائشه برداشت شود در مورد عائشه سخن نگفت و فقط همین را به رسول خدا گفت: خداوند بر شما سخت نگرفته است[65] و سپس برگشت و از سر خیرخواهی به رسول خدا گفت: اگر از خادم سوال کنید راستش را به شما میگوید.[66] پس علی در ابتدا رسول خدا را دعوت کرد که قبل از اینکه از عائشه جدا شود در مسأله تأمل و دقت نماید، یعنی از نصیحت اول خود به رسول خدا مبنی بر طلاق دادن عائشه برگشت و نصیحت دیگری را بهایشان عرضه داشت و گفت که در مورد این موضوع از خادم عائشه سوال نماید و حقیقت را جویا شود.[67] رسول خدا هم از کنیزی که بیشترین ارتباط را با عائشه داشت سوال کرد و آن کنیز تأکید کرد که جز خیر چیزی از عائشه سراغ ندارد. رسول خدا همان روز که از آن کنیز سوال کرد از خانه جهت اتمام حجت با عبدالله بن أبی بیرون رفت و فرمود: اگر من عبدالله بن أبی را به خاطر این که مرا در مورد خانوادهßام آزار رسانده است مجازات نمودم چه کسی عذر مرا بیان می‏کند، [68] به خدا جز خیر از خانوادهßام سراغ ندارم.[69] به درستی که نصیحت علی به نفع عائشه تمام شد، زیرا رسول خدا به خاطر اطلاعی که از خیر بودن و نیک بودن خانوادهاش یافت بر باور ایشان افزوده شد.[70]

به درستی که موضع علی در ماجرای افک باعث و بانی این نشد که عائشه از علی خشمگین باشد، یا بهاین خاطر از او چنان کینه بر دل بگیرد که او را وادارد که به دروغ علی را متهم به قتل عثمان کند و تعداد زیادی از مسلمانان را علیه او بشوراند، اما پژوهشگرانی که در دام روایات جعلی شیعیان رافضی افتاده‏اند دست به چنین اظهار نظرهایی زده‏اند.

 

* پشیمانی آنان از کار خود

ابن تیمیه میگوید: همچنین عامه سابقون از اینکه وارد جنگ شده بودند پشیمان شدند و علی، زبیر، طلحه و دیگران از کار خود پشیمان شدند. این افراد در روز جنگ جمل قصد وارد شدن به جنگ را نداشتند، اما بدون اختیار آنان جنگ روی داد.[71]

الف- از امیرالمؤمنین علی روایت است که وقتی مردم در جنگ کشته میشدند، گفت: دوست دارم که بیست سال قبل از این مرده بودم.[72]

 

ب- نعیم بن حماد از حسن بن علی روایت کرده که به سلیمان بن صرد گفت: وقتی که جنگ شدت یافت علی نزد من آمد و گفت: ای حسن، دوست دارم که بیست سال قبل از این مرده بودم.[73]

ج- از حسن بن علی روایت است که گفت: امیرالمؤمنین علی قصد کاری دیگر را داشت، اما حوادثی پشت سرهم روی داد، و او از آنها چارهای نیافت.[74]

د- از سلیمان بن صرد از حسن بن علی روایت است که گفت: آنگاه که مردم مردم کشته میشدند گفت: آیا همهاینها به خاطر ما است؟ ای کاش بیست یا چهل سال قبل از این مرده بودم.[75]

ﻫ- از عائشه روایت است که وقتی در مورد جنگ جمل بحث میکرد می‏گفت: دوست دارم که من هم چون اصحاب خود می‏نشستم و نمی‏رفتم. من دوست می‏داشتم که از رسول خدا ده واندی فرزند می‏داشتم و همه آنان مانند عبدالرحمان بن حارث بن هشام و عبدالله بن زبیر می‏بودند.[76]

و- عائشه هنگامی‏کهاین آیه را قرائت میکرد که میفرماید: «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ » (احزاب:33) (و در خانه‌هاي خود بمانيد) آن قدر می‏گریست که مقنعهاش خیس اشک میشد.[77]

ز- عائشه میگوید: دوست داشتم که از رسول خدا بیست فرزند چون عبدالرحمان بن حارث بن هشام و عبدالله بن زبیر می‏داشتم و و همه آنان را از دست می‏دادم اما در جنگ جمل حضور نمی‏داشتم.[78]

ح- ابن تیمیه میگوید: عائشه جنگ نکرد و به قصد جنگ خارج نشد، بلکه به قصد اصلاح میان مسلمانان خارج شد و گمان می‏برد که خروج وی به مصلحت مسلمانان است، اما بعداً برای وی روشن شد که ترک خروج اولی بوده است. پس هرگاه بهیاد خروج خود می‏افتاد آن قدر می‏گریست که مقنعهاش خیس میشد. عامه سابقون هم چنین وضعی داشتند و از اینکه وارد جنگ شده بودند پشیمان بودند. علی، طلحه، زبیر و دیگران پشیمان بودند. این افراد در روز جنگ جمل قصد وارد شدن به جنگ را نداشتند، اما بدون اختیار آنان جنگ روی داد.[79]

ط- ذهبی میگوید: شکی نیست که عائشه به طور کامل از رفتن خود به بصره و حضور در جنگ جمل پشیمان شده بود و گمان نمی‏برد که موضوع به آن نتیجه ختم شود.[80]

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی


 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

-------------------------------------------------------------------

[1]- همان2/135-201؛ طبقات ابن سعد8/58؛ البدایة و النهایة8/95.

[2]- صحیح مسلم، شماره2438.

[3]- صحیح البخاری، شماره4358.

[4]- سیر أعلام النبلاء2/143.

[5]- صحیح البخاری، شماره3775.

[6]- سیر أعلام النبلاء2/143.

[7]- صحیح البخاری، شماره3768.

[8]- همان4789.

[9]- صحیح البخاری، شماره4141.

[10]- جلاء الأفهام، ص124-125.

[11]- البدایة و النهایة7/958؛ تفسیر القرآن العظیم3/268.

[12]- صحیح البخاری، شماره336.

[13]- سیر أعلام النبلاء2/189؛ البدایة و النهایة8/95.

[14]- صحیح البخاری، شماره3774.

[15]- صحیح مسلم، شماره2443.

[16]- صحیح البخاری، شماره4450، 4451.

[17]- المستدرک4/13. سند آن صحیح است. اما آن را تخریج نکردهاند و ذهبی با او موافق است.

[18]- صحیح البخاری، شماره3771.

[19]- فتح الباری7/108؛ العقیدة فی أهل البیت، ص95.

[20]- صحیح البخاری، شماره3770.

[21]- شرح نووی بر صحیح مسلم15/208-209.

[22]- صحیح البخاری، شماره3772.

[23]- الإنتصار للصحب و الآل، ص448.

[24]- المستدرک4/10؛ الصحیح المسند، مصطفی عدوی، ص356.

[25]- صحیح البخاری، شماره3772.

[26]- همان.

[27]- الإنتصار للصحب و الآل، ص448.

[28]- همان450-451.

[29]- البدایة و النهایة7/248.

[30]- صحیح البخاری، شماره3104.

[31]- همان7093؛ صحیح مسلم، شماره2905.

[32]- صحیح مسلم4/2229.

[33]- همان.

[34]- الإنتصار للصحب و الآل، ص453.

[35]- نجد در جهت شرق قرار دارد و کسانی که در مدینه هستند شرق آنان صحرا- یا جلگه- عراق می‏شود.

[36]- صحیح البخاری، شماره7094.

[37]- صحیح مسلم4/2229.

[38]- صحیح البخاری، شماره3302؛ الإنتصار للصحب و الآل، ص455.

[39]- الإنتصار للصحب و الآل، ص455.

[40]- مجموع الفتاوی4/394.

[41]- همان393.

[42]- فتح الباری7/109.

[43]- همان139.

[44]- همان135؛ مجمع الزوائد9/223.

[45]- الإحسان، ابن حبان9/73؛ صحیح الجامع، البانی1/371.

[46]- فتح الباری7/135.

[47]- فضائل الصحابة2/755شماره1325. البانی در تخریج المشکاة3/1745 آن را صحیح دانسته است.

[48]- صحیح البخاری، شماره6285.

[49]- فتح الباری7/105.

[50]- العقیدة فی أهل البیت، ص97.

[51]- فتح الباری7/107.

[52]- همان6/447.

[53]- العقیدة فی أهل البیت، ص97.

[54]- صحیح البخاری، شماره4358.

[55]- الإحسان بترتیب صحیح ابن حبان9/11.

[56]- فتح الباری7/108؛ العقیدة فی أهل البیت، ص98.

[57]- الإنتصار للصحب و الآل، ص461.

[58]- المغازی، زهری، ص154.

[59]- نک: دراسة و تحلیل للعهد النبوی الأصیل، محمد جمیل زینو؛ الحزبیة السیاسیة، ریاض عیسی؛ الحریم السیاسی؛ النبی و النساء؛ الدولة العربیة، فلهاوزن، به نقل از دور المرأة السیاسی، ص442.

[60]- منهاج السنة2/185.

[61]- تاریخ طبری5/581.

[62]- مسند احمد6/393. سند آن حسن است.

[63]- دور المرأة السیاسی، ص462.

[64]- شرح نووی بر صحیح مسلم5/634.

[65]- صحیح البخاری، شماره4786.

[66]- همان.

[67]- دور المرأة السیاسی، ص462.

[68]- اصل عربی این واژه «من يعذرني» است و با ذال مکسور بهاین معانی وارد شده است: من يلومه على فعله ولا يلومني على فعلي یا من يقوم بعذري إذا جازيته بصنعهیا من ينصرني. مترجم

[69]- صحیح البخاری، شماره4786.

[70]- دور المرأة السیاسی، ص462.

[71]- المنتقی من منهاج الإعتدال فی نقض کلام أهل الرفض و الإعتزال، محب الدین خطیب، ص222.

[72]- الفتن، نعیم بن حماد1/80.

[73]- همان.

[74]- همان81.

[75]- أحداث و أحادیث فتنة الهرج، ص217.

[76]- الفتن، نعیم بن حماد1/81.

[77]- سیر أعلام النبلاء2/177؛ الطبقات8/81.

[78]- التمهید، باقلانی، ص232. عبدالرحمان بن حارث بن هشم مخزومی‏از مردان نجیب و برگزیده بنی مخزوم بود و قبل از معاویه وفات یافت.

[79]- المنتقی من منهاج الإعتدال فی نقض کلام أهل الرفض و الإعتزال، محب الدین خطیب، ص222.

[80]- سیر أعلام النبلاء2/177.