تاریخ چاپ :

2024 Nov 21

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

خطبه ی حماسی مشهور علی رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مثلاً آن خطبه ی حماسی مشهورش را که از میراث‌ها و دستاوردهای ماندگار محسوب می‏شود، از روی خیال‌اندیشی، یا خودسرانه نگفته است، بلکه واقعیت تلخی است که آن را چشیده است. از جمله خطبه‏های او که موقع راهی شدن برای جنگ و حمله به ناحیهای آن را گفته است این است: امّا بعد: جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند متعال آن را برای اولیای خاص خود گشوده است، جهاد، لباس تقوی و زره محکم و محافظ خداوند و سپر محکم اوست، هر کس از روی بی علاقهای آن را ترک کند خداوند متعال لباس ذلّت و خواری و رسوایی را بر او می‌پوشاند و با فرومایگان و خواران ذلیل خواهد شد و بر روی قلبش پرده و حجاب خواهد کشید که نتواند هدایت و ارشاد را ببیند و بخاطر از دست دادن جهاد، واقعیت به او روی آورده، با بدبختی‌ها و مصیبت‌ها دست و پنجه نرم خواهد کرد و مسخرهی دست فرومایگان خواهد شد و از عدل محروم خواهد شد، آگاه باشید که من شما را شب و روز، آشکارا و پنهان به قتال آن جماعت دعوت کردم و به شما گفتم به آنها حمله کنید قبل از آنکه به شما حمله کنند. بخدا هر قومی‏که در وسط خانه خودشان (سرزمین) مورد حمله قرار بگیرند، حتماً شکست می‌خورند. امّا هر یک از شما امر جهاد را به دیگری موکول کردید و درمانده شدید، تا اینکه هجوم‌ها پی‌درپی شما را در نوردیدند و میهن‌دوستی بر شما غالب آمد و این برادر غامر است که گلهی اسب‌هایش وارد انبار(شهری در شرق فراق) شده است و حسان بکری کشته شده و گله‌های اسب شما را از مرزهای شما نابود ساخت و به من خبر رسیده که مردی از آنها، بر زن مسلمان و دیگری بر زن معاهد (کافر ذمی) وارد می‌شود و النگو و گردنبد و گوشوارهی آنها را می‌گیرند و جز با گریه‌های مکرر و طلب رحم کردن نمی‌تواند جلوشان او را بگیرند. پس بدون اینکه از تعدادشان کاسته شود، یا مردی زخمی‏ یا خون‌آلود شود بازگشتند، اگر مسلمان بعد از این واقع از تأسف بمیرد، نه تنها جای سرزنش نیست، بلکه لایق و سزاوار است.

شگفتا، به خدا قلب‌ها می‌میرند و غمگین واندوهناکم از اینکه چرا آن جماعت بر باطل متّحد شده‏اند ولی شما بر حق متفرّق هستید! ! اُف و شما و همیشه فقیر و غمگین شوید! ! ! که به نشان و هدفی تبدیل شده‌اید که به سوی آن تیراندازی می‌شود و بر شما حمله می‌شود، ولی شما حمله نمی‌کنید و بر شما یورش آورده می‌شود و شما یورش نمی‌برید و خداوند مورد نافرمانی قرار می‌گیرد و شما راضی هستید و اعتراضی نمی‌کنید! به شما در روزهای گرم دستور دادم که بسوی آنان حرکت کنید، گفتید: هوا خیلی گرم است! ! به ما مهلت بده تا هوا خنک شود، وقتی که در زمستان به شما دستور دادم که به سوی آنها حمله کنید گفتید: به ما مهلت بده تا هوا گرم شود! ! وقتی که شما از سرما و گرما فرار می‌کنید، به خدا سوگند از شمشیر بیشتر فرار می‌کنید! !

ای مردان نامرد! عقلتان عقل کودکان است و زن‌صفت هستید! ! ای کاش هیچ وقت شما را نمی‌دیدم و با شما آشنا نمی‌شدم. شناختی که بخدا باعث پشیمانی شد و تأسف و ناراحتی با خود به همراه آورد، خدا شما را بکشد که قلب مرا چرکین کردید وسینه‏ام را آکنده از خشم و نفرت کردید و جرعه جرعه غم واندوه را به من نوشاندید، تا جایی که قریش گفت: ابن ابی طالب مردی شجاع است، امّا در جنگ مهارت ندارد. خدا پدرشان را بیامرزد مگر هیچ یک از آنها در میدان جنگ از من استوارتر و نیرومندتر است؟ و بیشتر و زودتر از من به آن پا نهاده است؟! هنوز به سن بیست سالگی نرسیده بودم که وارد میدان جنگ شدم و تا حالا که تقریباً به سن شصت سالگی رسیده‌ام، هنوز هم به آن ادامه داده‌ام. امّا کسی که مورد اطاعت واقع نمی‌شود، هیچ نظری نمی‌تواند بدهد.[1]

این سخنرانی یک تودة آتشین است که امیرالمؤمنین همچون بمبهای گرم و آتشین بر سر کسانی می‏ریزد که او را از ثمرهی جهادش محروم کردند و نگذاشتند به آن پیروزی برسد که برای آن تلاش میکرد. وی این خطبه را با یک اسلوب ادبی شگفت‌انگیز ساخته و پرداخته است، احساسات مردم را تحت ثأثیر خود قرار می‌دهد و با واژه‌های آن، نهفته‌های روان‌ها و درون را به حرکت وامی‌دارد، خطبه‌ای است دور از پیچیدگی و توهّم، همانگونه که از سجع و صناعت لفظی خالی است.[2]

 

موضوع خطبه‏های ثابت علی رضی الله عنه:

منظورم خطبه‏هایی است که در رابطه با خلافت خود داد سخن می‌دهد، انعکاس یک سیمای تاریخی است و از وصف ظاهری فراترند و از احساس امیرالمؤمنین رضی الله عنه  در مقابل عکس‌العمل خفت‌آور سپاهش بعد از جنگ نهروان، رازگشایی می‌کند. امّا بیشتر خطبه‏هایی که به او نسبت داده می‌شود، صحیح نیست، عده‌ای از علماء می‌گویند: خطبه‏هایی که در نهج‌البلاغه به حضرت علی نسبت داده شده، از جمله دستاوردها و تألیفات شیخ رضی[3] هستند. لذا به این اعتبار که نهج‌البلاغه یک منبع تاریخی است، لازم است با روشی انتقاد آمیز با آن تعامل نماییم. علاوه براین، حضرت علی مناقب، فضایل، جایگاه رفیع و والای خود در دین اسلام را بهیارانش یادآور می‌شود و در همین ارتباط تعدادی از شهود عیان بیان داشته‏اند که علی در فضای خانه‌اش مردم را سوگند می‏داد: «چه کسی از پیامبر صلی الله علیه وسلم  شنیده که وی در روز غدیر خم گفته است «آیا شما نمی‌دانید که من نسبت به مؤمنان از نفس خودشان سزاوارتر هستم؟! گفتند: آری، فرمود: «پس هر کس که من مولای او هستم، علی هم مولای اوست. خدایا دوست بدار کسی که او را دوست بدار و دشمن بدار کسی که او را دشمن بدارد.» آنگاه دوازده مرد - و در روایتی شانزده مرد - برخاستند و بر این مطلب شهادت و گواهی دادند.[4]

این بحث ما را بهیاد حضرت عثمان رضی الله عنه  می‌اندازد آنگاه که آشوب‌طلبان او را محاصره کردند، او مناقب و فضایل خود را برای یارانش یادآور شد. گویی می‌خواست بگوید: کسی که این همه به اسلام خدمت کرده، آیا اینچنین باید پاداش ببیند؟ ولی این دو مناسبت با هم فرق دارند.

علی به رغم همه این تلاش‌ها و اقدامات طاقت‌فرسا نتوانست، خواسته‌اش را برآورده سازد، زیرا نتوانست به علت تفرقه، اختلاف و نافرمانی که گریبانگیر سپاهش شد، به شام لشکرکشی کند، از همین روی در سال چهل هجری، مجبور شد که با معاویه بن ابی سفیان بر سر اینکه عراق برای او و شام برای معاویه باشد توافق نماید و هیچ یک از آنها حق ندارد با جنگ یا غارت و تجاوز در کار دیگری دخالت نماید.[5]

طبری در تاریخش گفته است: «بالاخره در سال (40 هجری)، بعد از مکاتباتی که میان حضرت علی و حضرت معاویه صورت گرفت (که ذکر آنها بعلّت طولانی بودن در اینجا میسّر نیست)، میان آنها آتش‌بس برقرار گردید، بر این اساس که عراق به علی رضی الله عنه  و شام به معاویه رضی الله عنه  تعلق گیرد و هیچ یک حق نداشته باشد که با سپاه یا یورش و حمله در کار دیگری دخالت نماید.[6]

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

----------------------------------------------------

[1]- البیان و التبین، جاحظ، ص (239، 238).

[2]- الادب الاسلامی، نایف معروف، ص 591.

[3]- میزان الاعتدال (3/124)، وی در این باره نقد بسیار خوبی دارد، خلافت علی بن ابی طالب، ص 355.

[4]- فضائل الصحابه (2/705) اسنادش صحیح است.

[5]- خلافت علی بن ابی طالب، عبدالحمید، ص 356.

[6]- تاریخ طبری (6/56).