تاریخ چاپ :

2024 Jul 27

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

هشدار در مورد برخی از کتابهایی که تاریخ صحابه را دچار تحریف کرده و زشت و مکدر جلوه داده‏اند

بسم الله الرحمن الرحیم

 

1- الإمامه و السیاسه منسوب به ابن قتیبه

از جمله کتابهایی که تاریخ صدر اسلام را تحریف کرده است کتاب الإمامة و السیاسة منسوب به ابن قتیبة می‏باشد. دکتر عبدالله عسیلان در کتاب «الإمامة و السیاسة فی میزان التحقیق العلمی» ادله و براهینی را ذکر کرده که بیانگر این می‏باشد کهاین کتاب به دروغ به امام ابن قتیبه نسبت داده شده است، از جملهاین ادله موارد زیر است:

·        کسانی که در مورد زندگی نامه ابن قتیبه سخن گفته‏اند و شرح حال او را نوشتهاند هیچ یک بیان نکردهاند که او کتابی با نام «الإمامة و السیاسة» نوشته باشد و در بحث تاریخ فقط کتابی از او سراغ داریم که «المعارف» نام دارد.

·        کسی کهاین کتاب را مطالعه کرده باشد در می‏یابد که ابن قتیبه در دمشق و مغرب اقامت کرده است، حال آنکه ابن قتیبه از بغداد فقط به دینور رفته است.

·        روش و شیوهای که مؤلف در کتاب «الإمامة و السیاسة» در پی گرفته است به صورت کامل با روش ابن‏قتیبه در کتابهای موجود او فرق دارد، زیرا ابن قتیبه برای کتابهای مقدمهای طولانی ذکر می‏کند و در آنها روش و هدف خود از آن تألیف را بیان می‏کند، اما در کتاب «الإمامة و السیاسة» نویسنده مقدمهای بسیار کوتاه را آورده که بیشتر از سه سطر نمی‏باشد. علاوه بر این از حیث روش نیز با تألیفات ابن قتیبه تفاوت دارد و چنین روشی در نوشتهی ابن قتیبه به چشم نمی‏خورد.

·        مؤلف کتاب به شکلی از أبو لیلی روایت می‏کند که انگار مستقیماً با او ملاقات داشته است، و این ابو لیلی، محمد بن عبدالرحمن بن أبو لیلی فقیه قاضی کوفه است که در سال 148ﻫ وفات یافته است و معروف این است که ابن قتیبه در سال 213ﻫ یعنی 65 سال بعد از وفات ابولیلی به دنیا آمده است.

·        راویان و شیوخی که ابن قتیبه معمولاً در کتابهای خود از آنان نقل قول می‏کند در هیچ جای کتاب ذکری از آنها به میان نیامده است.

·        بسیاری از روایات او با صیغه تمریض و اشاری و نامعلوم آمده است، زیرا در بسیاری از جاها در این کتاب آمده است: از برخی از مصریان روایت کردهاند؛ از محمد بن سلیمان از مشایخ اهل مصر روایت کردهاند، برخی از مشایخ مغرب به ما روایت کردهاند، از برخی از مشایخ روایت کردهاند؛ یکی از مشایخ به ما روایت کرده است. چنین ترکیباتی از اسلوب و عبارات ابن قتیبه بسیار دور می‏باشد و چنین چیزهایی در هیچ یک از کتابهای وی وارد نشده است.

 

·        نویسنده کتاب «الإمامة و السیاسة» از دو نفر از علمای بزرگ مصر روایت می‏کند، حال آ«که ابن قتیبه به مصر نرفته و از این دو عالم کسب علم نکرده است.[1]

ابن قتیبه در نزد علما جایگاهی والا دارد و علما او را از اهل سنت می‏دانند و معتقدند که از حیث علم و دین فردی ثقه است. سلفی میگوید: ابن قتیبه از افراد ثقه و از اهل سنت است. ابن حزم در مورد وی میگوید: او در علم و دین فردی ثقه است. خطیب بغدادی هم در این مورد از وی تبعیت کرده است. ابن تیمیه در مورد وی میگوید: ابن قتیبه از منتسبان به امام احمد و اسحاق است و از کسانی که اقدام به نصرت مذاهب مشهور اهل سنت کرده است.[2] مردی که میان علمای محقق چنین منزلت و جایگاهی داشته باشد، آیا معقول است که مؤلف کتاب «الإمامة و السیاسة» باشد که تاریخ را تحریف کرده و چیزهایی را به صحابه بزرگوار منتسب ساخته که در آنان نیست؟! [3]

دکتر علی نفیع علیانی در کتاب «عقیدة الإمام ابن قتیبة عن کتاب الإمامة و السیاسة» میگوید: بعد از اینکه کتاب «الإمامة و السیاسة» را به صورتی دقیق خواندم این باور نزد من رجان یافت که مؤلف آن یک رافضی خبیث است که خواسته به خاطر کثرت تألیفات ابن قتیبه و شهرت او در مردم به حمایت از مذهب اهل حدیث، این کتاب را داخل در کتابهای ابن قتیبه نماید و احتمالاً از رافضیان مغرب باشد، زیرا ابن قتیبه در مغرب از شهرت و آوازه نیکویی برخوردار است.[4] چیزهایی که رافضی بودن مؤلف الإمامة و السیاسة را رجان می‏دهد موارد زیر است:

·        مؤلف کتاب از زبان علی بن أبی طالب روایت کرده که به مهاجران گفت: ای گروه مهاجر، خدا را خدا را در نظر داشته باشید و سلطه و حکومت محمد بر عرب را از خانه و کاشانهاش به خانههای خود خارج نکنید و اهل او را از جایگاه و حق او در میان مردم دفع نکنید، ای گروه مهاجر، به خدا قسم ما مستحق ترین مردم به او هستیم، زیرا ما اهل بیت می‏باشیم و ما نسبت به بدست گرفتن خلافت از شما مستحق تر هستیم. به خدا قسم خلافت در میان ما اهل بیت است، پس از هوا و هوس خود پیروی نکنید، چه در این صورت از از راه خدا گمراه می‏شوید.[5] جز شیعه کسی بهاین اعتقاد ندارد که خلافت در میان اهل بیت موروثی است.

 

·        مؤلف این کتاب به صحابه طعن و عیب وارد کرده است و ابن عمر را فردی ترسو و سعد بن أبی وقاص را شخصی حسود معرفی نموده و بیان کرده که محمد بن مسلمه به خاطر اینکه علی مرحب یهودی را در خیبر به هلاکت رساند از علی خشمگین بود و بیان کرده کهاین عائشه بود که فرمان قتل عثمان را صادر کرد.[6] طعن و عیب وارد کردن به صحابه از بارزترین خصوصیات صحابه می‏باشد. خوارج نیز گرچه در این خصوصیت با آنان مشترک می‏باشند اما خوارج عموم صحابه را مورد طعن و عیب قرار نمیدهند. [7]

 

·        مؤلف بیان کرده که مختار بن أبوعبید از طرف مصعب بن زبیر به قتل رسید زیرا وی مردم را اهل بیت رسول خدا دعوت میکرد و خرافاتهای مختار و اینکه ادعای وحی را داشت بیان نکرده است و این رافضیان هستند که مختار را بهاین خاطر که از قاتلان حسین بن علی انتقام گرفت دوست دارند، اما ابن قتیبه مختار را در شمار کسانی ذکر کرده که بر حاکم جامعه خروج کردند و بیان کرده که او ادعای این را داشت که جبرئیل نزد وی می‏آید.[8]

 

·        مؤلف این کتاب در مورد خلافت ابوبکر و عمر و عثمان فقط بیست و پنج صفحه نوشته است، اما در مورد فتنه موجود میان صحابه دویست صفحه نوشته است. پس مؤلف آن دور از تاریخ اسلام را که روشن و آشکار و تابناک است به صورت مختصر بیان کرده و صفحات زیادی را به تاریخی جعلی اختصاص داده که فقطاندکی از آن صحیح می‏باشد. چنین کاری از اخلاقیات معروف و شناخته شده رافضیان می‏باشد. از گمراهی و خواری به خدا پناه می‏بریم.

محمود شکری آلوسی میگوید: از جمله نیرنگها و دسیسههای رافضیان این است به نامهای مردان معتبر اهل سنت نگاه میکنند و هر کس را پیدا کنند که از حیث نام و لقب با یکی از آنها موافق باشد روایت حدیث آن فرد شیعی را به او اسناد میدهند و هر کس از اهل سنت که به آن فرد آشنایی نداشته باشد اعتقاد می‏یاید که او یکی از ائمه است قولش را معتبر دانسته و به روایت او اعتماد می‏کند، مانند سدی که دو نفر هستند یکی سدی کبیر و دیگری سدی صغیر. سدی کبیر از افراد ثقه اهل سنت است، اما سدی صغیر از جاعلان و کاذبان و یک رافضی افراطی است. نیز مانند عبدالله بن قتیبه کهیک رافضی افراطی است و عبدالله بن مسلم بن قتیبه که از افراد موثق اهل سنت است. این فرد سنی کتابی را به نام «المعارف» نوشته است و آن فرد رافضی هم کتابی را نوشته و آن را «المعارف» نامیده است تا بدین وسیله گمراه گری کند.[9] این سخن از جمله دلایلی است کهاین باور را رجحان می‏دهد که کتاب الإمامة و السیاسه اثر ابن قتیبه رافضی باشد و نه ابن قتیبه سنی و موثق؛ و مردم به خاطر تشابه نام این دو، دچار اشتباه و اختلاط شده‏اند.[10]

 

2- نهج البلاغه

از جمله کتابهایی که در تحریف تاریخ صحابه سهم دارد کتاب نهج البلاغه است. این کتاب از حیث سند و متن مورد طعن می‏باشد، زیرا سه قرن و نیم بعد از وفات علی بن أبی طالب و بدون سند جمع آوری شده است. شیعه تألیف این کتاب را به شریف رضی نسبت داده‏اند کهاین شخص از دیدگاه محدثان حتی اگر سندی را موافق با بدعت خود بیان کند مورد قبول نمی‏باشد، پس حال که در این کتاب بدون ذکر سند این مطالب را جمع آورده است چه وضعیتی دارد؟ کسی که در نگاه محدثان متهم می‏باشد برادرش علی است.[11] علما در مورد نهج البلاغه سخن گفته‏اند، از جمله:

·        ابن خلکان در شرح حال شریف مرتضی میگوید: علما در مورد کتاب نهج البلاغه که گردآوری سخنان امام علی بن أبی طالب است با هم اختلاف دارند کهایا وی آن را گردآوری کرده است یا اینکه برادرش رضی آن را گردآورده است؟ گفته‏اند: این کلام علی نیست، بلکه کسی که آن را جمع آورده و به علی منسوب کرده است همان کسی است که آن را جعل کرده است. و الله أعلم.[12]

 

·        ذهبی میگوید: هر کس نهج البلاغه را مطالع نماید در می‏یابد که مطالب این کتاب به دروغ به أمیرالمؤمنین علی نسبت داده شده است، زیرا در آن به آشکارا ناسزاگویی شده و منزلت ابوبکر و عمر پایین آورده شده است. همچنین در آن تناقض و چیزهای رکیک و عباراتی وجود دارد که هر کس به صحابه قریشی و غیر قریشی از متأخران بعد از آنان شناخت داشته باشد یقین می‏یابد که اکثر آن باطل است.[13]

 

·        ابن تیمیه میگوید: علما می‏دانند که بیشتر خطبه‏های این کتاب به دروغ به علی منسوب شده است. به همین دلیل غالب مطالب آن در کتابهای قدیمی‏تر از آن به چشم نمی‏خورد و مطالب آن سند معروف و شناخته شدهای ندارند.[14]

 

·        ابن حجر شریف مرتضی را به جعل متهم می‏کند و میگوید: هر کس این کتاب را مطالعه کند یقین می‏یابد که به دروغ به علی نسبت داده شده و اکثر آن باطل است.[15]

با استناد بهاین اخبار و اخباری دیگر تعدادی از پژوهشگران به بحث در مورد این موضوع پرداخته‏اند و قائل به عدم صحت نسبت این سخنان و مطالب به امام علی شده‏اند.[16]

میتوان مهم ترین مواردی را که علمای قدیم و جدید در تشکیک به صحت انتساب نهج البلاغه به امام علی بیان کردند در موارد زیر خلاصه کرد:

 

·        نداشتن سندهایی مؤید که نسبت کلام به گوینده آن را از حیث متن و سند و روایت استحکام بخشیده و تقویت کند.

 

·        خطبه‏های زیاد و طولانی، زیرا با کثرت و طولانی بودن خطبه‏ها، حفظ و ضبط آن خطبه‏ها قبل از عصر تدوین دشوار می‏باشد، زیرا خطبه‏های رسول خدا با وجود شدت اهتمام و توجهی که به آنها بوده است به صورت کامل و سالم بدست ما نرسیده است.

·        تعدادی از اقوال و خطبه‏ها که در نهج البلاغه به علی بن أبی طالب منسوب شده است در منابع معتبر به افرادی غیر از علی بن أبی طالب منسوب شده است و افرادی که به روش و سبک آن افراد آشنایی دارند این اقوال و خطبه‏ها را برای آن افراد تأیید میکنند.

 

·        در این کتاب از زبان علی بن أبی طالب چیزهایی در مورد ابوبکر، عمر و عثمان ذکر شده است که نه در شأن علی است و نه در شأن آن سه نفر. نیز با احترامی‏که علی برای آنان قائل بود منافات دارد، مانند خطبه معروف به «شقشقیه» که در آن علی تمایل زیاد خود به خلافت را آشکار می‏کند و این درست بر خلاف پرهیزکاری و زهدی است که علی به آنها مشهور شده است.

 

·        در نهج البلاغه سجع به صورت زیادی دیده می‏شود، زیرا تعدادی از ادیبان معتقدند کهاین کثرت سجع با عدم تکلف عصر امام علی در سخن گفتن- گرچه سجع غیر ارادی و زیبا از روح و مبنای آن روزگار به دور نمی‏باشد- سازگار نیست.

·        کلام آکنده از صناعتهای ادبی که در آن آرایه‏های ادبیی به چشم می‏خورد که از نوع پیرایه‏ها و تزئینات ادبی عصر عباسی است، مانند آنچه که در این کتاب در وصف طاووس و خفاش و زنبور و مورچه و کشت و زرع و ابر و امثال آن گفته شده است.

 

·        استفاده از عبارات فلسفی و کلامی‏که در لابلای نهج البلاغه وارد شده است و فقط در قرن سوم نزد مسلمانان شناخته شد و رواج یافت، یعنی در زمانی که کتابهای یونانی و فارسی و هندی به عربی ترجمه شدند و بیشتر شبیه کلام منطق دانان و متکلمین می‏باشد تا کلام خلفای راشدین.[17]

در هنگام بحث از صحابه و رویدادهای میان آنان و میان امیر المؤمنین علی باید از این کتاب پرهیز شود و نصوص آن بر قرآن و سنت عرضه شود و آنچه از آن که موافق قرآن و سنت بود اشکالی نیست که مورد استفاده قرار گیرد و آنچه از آن که مخالف قرآن و سنت باشد مورد توجه و استفاده قرار نگیرد.

 

3- الأغانی

کتاب الأغانی تألیف ابوالفرج اصفهانی کتابی در موضوع ادب، سمر و غزل به حساب می‏آید و کتابی علمی‏و تاریخی و فقهی نیست و در نزد اهالی ادب و تاریخ دارای انعکاس است. اما این سخن بهاین معنی نیست در مورد شعوبیه- ملی گرایی- و دسیسه چینی و کذب فضیح و طعن و معایب موجود در آن سکوت شود. شاعر و استاد بزرگ عراقی، ولید أعظمی‏کتابی ارزشمند را نوشته و آن را «السیف الیمانی فی نحر الأصفهانی صاحب الأغانی» نام نهاده است. وی در این کتاب آستین همت را بالا زده تا شوخی و جدی و سم را از عسل متمایز ساخته و دروغها و آتشهای ملی‏گرایی و نیرنگ را که در سینه‏ها به مانند غلیان و جوشش آب در دیگ جوشش می‏یابد برملا سازد و هرزه گوییهای وی را در اخبار و حکایات دروغین و غیر مؤثقی که به خانواده بزرگوار رسول خدا اسائه ادب می‏کند و سیره آنان را مورد جرح قرار می‏دهد و رفتار آنان را تحریف و زشت می‏کند، ابطال نموده و پاسخ گوید. هم چنین ادعاهای اصفهانی در مورد معاویه بن أبو سفیان و دیگر خلفای راشد اموی را که با طرح روایات کذب و توطئه آمیز بیان شده است ابطال نماید. همچنین این استاد بزرگوار و شاعر گرانمایه اسلامی، حکایات پراکندهای را که در کتاب الأغانی وجود دارد و عقیده و دین اسلام را مورد طعن قرار داده و جاهلیت را بر اسلام برتری می‏دهد و دیگر اباطیلی را که در آن وجود دارد مورد نقد قرار داده است.[18]

علما از دیر باز در مورد این کتاب سخن گفته‏اند، از جمله:

 

·        خطیب بغدادی میگوید: ابوالفرج اصفهانی دروغگوترین مردم بود، وی کتابهای زیادی را می‏خرید و همه روایات خود را از آن می‏ساخت.[19]

 

·        ابن جوزی میگوید: به روایت فردی مثل وی اعتماد نمیشود و بسیاری از مواقع آنها را از جانب خود روایت کرده است. هر کس در کتاب الأغانی درنگ کند همه چیزهای قبیح و زشت را مشاهده می‏کند.[20] ذهبی میگوید: شیخ ما تقی الدین بن تیمیه او را ضعیف و در مورد نقلیاتش متهم می‏دانست و چیزهایی را که می‏گفت خوف انگیز عنوان میکرد.[21]

 

4- تاریخ یعقوبی(م290ﻫ)

وی احمد بن أبی یعقوب إسحاق بن جعفر بن وهب بن واضح عباسی از اهالی بغداد و از مؤرخان شیعه امامی‏است. وی در دولت عباسی در نوشتن دیوانها فعالیت داشت و ملقب به کاتب العباسی شد. یعقوبی تاریخ دولت اسلامی‏را از دیدگاه شیعه امامی ‏بیان می‏کند. وی خلافت را فقط برای علی و فرزندان و حسب تسلسل ائمه در نگاه شیعه قبول دارد و علی را وصی می‏نامد و هنگامی‏که بیان تاریخی خلافت ابوبکر، عمر و عثمان می‏پردازد، لقب خلافت را به آنان نمی‏دهد، بلکه میگوید: فلانی حکومت را بدست گرفت. وی در مورد هر کدام از آنان و همچنین بزرگان صحابه که سخن میگوید زبان به طعن به آنان می‏گشاید. وی در مورد عائشه[22]ّ، خالد بن ولید[23]، عمرو بن عاص[24] و معاویه بن أبوسفیان[25] اخبار توهین آمیزی را بیان می‏کند و خبر سقیفه را به صورتی زشت بیان می‏کند[26] و در آن ادعا می‏کند برای سلب خلافت از علی که از دیدگاه او وصی رسول خدا می‏باشد توطئه چیده شده است. روش وی در بافتن اتهامات همان روش شیعیان و روافض است کهیا خبر را به طور کامل می‏سازد و می‏بافد[27] یا اینکه چیزهایی بر خبر می‏افزاید، [28] یا اینکه خبر را در غیر سیاق و جایگاه آن بیان می‏کند تا بدین طریق معنای آن را منحرف سازد. نکته قابل ملاحظه دیگر اینکه وی زمانی که در مورد خلفای اموی سخن میگوید آنان را شاه می‏نامد و هنگامی‏که در مورد خلفای عباسی سخن میگوید آنان را خلیفه توصیف می‏کند. همچنین دولت آنان را در کتاب «البلدان» «دولة المبارکة» نام می‏نهد.[29] این چیزها منعکس کننده نفاق و مخفی شدن وی در پس پرده شعار تقیه است. این کتاب نمایانگر تحریف ایجاد شده در نوشتن تاریخ اسلامی‏است. همچنین این کتاب منبع بسیاری از خاورشناسان و غرب شناسانی است که به تاریخ اسلامی‏و سیره مردان آن طعن وارد کردهاند. البتهاین موارد از نظر علمی‏ارزشی ندارند، زیرا غالب موارد مورد استفاده گروه اول قصص و خرافات و اساطیر است و مطالب گروه اول از زاویه دید حزبی نوشته شده‏اند. همچنین از حیث متدلوژی و روش تحقیق در مقابل ساده ترین قواعد مستند سازی علمی‏از بین می‏روند.[30]

 

5- مروج الذهب و معادن الجوهر تألیف مسعودی(م345ﻫ)

وی ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی از فرزند زادگان عبدالله بن مسعودس است.[31] بنا به قولی وی از اهالی مغرب بوده است.[32] در جواب این قول گفته‏اند که مسعود خود تصریح دارد که از اهالی عراق است و به سرزمین مصر رفته تا در آنجا سکونت نماید.[33] اگر منظور از بلاد مغرب، عکس مشرق باشد در این صورت هم اشکالی ندارد، زیرا مصر از سرزمینهای غربی اسلامی‏است.[34] مسعودی فردی شیعه است، چه ابن حجر در مورد وی میگوید: کتب وی سرشار از ادلهای است که بیانگر این نکته می‏باشند که وی شیعه و معتزلی است.[35] مسعودی میگوید: از آدم تا پیامبر سنت بر وصیت و تعیین جانشین بوده است. بعد از این به اختلاف مردم در مورد نص و اختیار- یعنی تعیین جانشین به وسیله نص یا انتخاب- اشاره می‏کند. وی در مورد جانشینی دیدگاه شیعه امامی ‏را دارد که قائل به نص می‏باشند.[36] وی در کتاب مروج الذهب به حوادث مربوط به علی بن أبی طالب به قدری توجه کرده است که به زندگی رسول خدا چنان اهتمام و توجهی ندارد.[37] در این کتاب به شکلی آشکار به خاندان علوی و جستجوی اخبار آنان توجه خاصی دارد[38] و بدون اینکه احساس شرم و حیا کند دست به تحریف تاریخ اسلام زده است.

اینها برخی از کتب قدیمی‏بود که در مورد آنها هشدار داده شد و کتابهایی هستند که نوشته‏های برخی از معاصران چون طه حسین در کتاب «الفتنة الکبری.... علی و بنوه» و عقاد در کتاب «العبقریات» تأثیر نهاده و آنان در دام روایات مجعول و ضعیف افتاده و تحلیلات خود را مبتنی بر آنها کردهاند و در نتیجه راه صواب را نپیموده و در حق صحابه خطاهای شنیعی را مرتکب شده‏اند. همچنین بر عبدالوهاب نجار در کتاب «الخلفاء الراشدون» تأثیر نهاده‏اند، زیرا وی نصوصی از روایات رافضیان را از کتاب «الإمامة و السیاسة» ذکر کرده است. نیز بر حسن ابراهیم حسن تأثیر نهاده و او در کتاب «عمرو بن العاص» و با استناد به روایات مجعول رافضیان بیان می‏کند که عمرو بن عاص فردی مصلحت اندیش و طمع ورز بوده است و فقط وقتی وارد کارها میشد که در آن برای وی مصلحت و منفعتی دنیوی وجود می‏داشت.[39] محققان دیگری هم هستند که همین راه را پیموده‏اند و به سبب دوری آنان از روش اهل سنت و جماعت در تعامل با توده‏های انبوه روایات تاریخی هزینه‏های ظالمانهای کردهاند.

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

-------------------------------------------------------------------

[1]- عقیدة الذمام ابن قتیبة، علی علیانی، ص90.

[2]- لسان المیزان3/357؛ تحقیق مواقف الصحابة2/144.

[3]- تحقیق مواقف الصحابة2/144.

[4]- الفتاوی، ابن تیمیه17/391. احتمالا این ارجاع اشتباه است بررسی کنید

[5]- الإمامة و السیاسة1/12.

[6]- همان1/54-55.

[7]- عقیدة الإمام ابن قتیبة، علیانی، ص91.

[8]- الإمامة و السیاسة2/20.

[9]- محتصر التحفة الأثنی عشریه، آلوسی، ص32.

[10]- عقیدة الإمام ابن قتیبة، ص93.

[11]- الأدب الإسلامی، نایف معروف، ص53.

[12]- الوفیات3/124.

[13]- میزان الإعتدال3/124.

[14]- منهاج السنة4/24.

[15]- لسان المیزان4/223.

[16]- الأدب الإسلامی، نائف معروف، ص53.

[17]- الأدب الإسلامی، ص54-55.

[18]- السیف الیمانی فی نحر الإصفهانی، أعظمی، ص9-14.

[19]- تاریخ بغداد11/398.

[20]- المنتظم7/40-41.

[21]- میزان الإعتدال3/123.

[22]- تاریخ الیعقوبی2/180-183.

[23]- همان131.

[24]- همان222.

[25]- همان232-238.

[26]- همان123-126.

[27]- منهج کتابة التاریخ الإسلامی، ص431.

[28]- همان.

[29]- البلدان، یعقوبی، ص432.

[30]- منهج کتابة التاریخ الإسلامی، ص432.

[31]- الفهرست، ابن ندیم، ص171؛ سیر أعلام النبلاء.

[32]- الفهرست، ص117.

[33]- معجم الأدبا13/91-93.

[34]- منهج المسعودی فی کتابة التأریخ، ص44؛ أثر التشیع علی الروایات التاریخیة، ص243.

[35]- لسان المیزان4/225؛ أثر التشیع علی الروایات التاریخیة، ص246.

[36]- مروج الذهب1/38.

[37]- أثر التشیع علی الروایات التاریخیة، ص248.

[38]- همان.

[39]- تاریخ عمرو بن العاص، حسن ابراهیم حسن، ص206-207.