|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 04 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
بيعت علي با ابوبكر در خلافت |
بسم الله الرحمن الرحیم
روايات زيادي دربارهي تأخير بيعت علي با ابوبكر و به همين صورت دربارهي تأخير بيعت زبير بن عوام نقل شدهاست. ليكن بيشتر اين روايات صحيح نيستند و در روايات صحيح آمده كه علي و زبير در همان ابتداي امر با ابوبكر صديق رضی الله عنه بيعت كردند، از ابوسعيد خدري روايت کردهاست: «بعد از آن كه رسولالله صلی الله علیه وسلم وفات كرد، خطيبان انصار برخواستند و سپس داستان جمع شدن در سقيفيه را ذكر ميكند[1]و ميگويد: بعد از جمع شدن انصار، گروهي از مهاجران نيز به سقيفيه آمدند و ابوبكر رضی الله عنه بر منبر نشست و به مردم نگاهي كرد و علي را نديد، پرسيد علي كجاست؟ در پي اين چند نفر از انصار بدنبال او رفتند علي رضی الله عنه كه آمد، ابوبكر رضی الله عنه گفت: تو پسر عمو و داماد رسول خدا هستی دنبالت فرستادم كه كار ايشان – رهبري مسلمانان را – به عهده گيري، علي رضی الله عنه گفت: ايراد و ملامتي نيست. اي خليفهي رسول خدا صلی الله علیه وسلم و با او بيعت كرد، سپس متوجّه شد كه زبير هم حاضر نيست. پرسيد: زبير كجاست؟ زبير را نيز آوردند. وقتی كه آمد، ابوبكر گفت: تو پسر عمهي رسول خدا و حواري او هستي، ميخواستم كه اين مسئوليت – رهبري مسلمانان را – بعد از او به عهده گيري، زبير نيز گفت: هيچ ايراد و سرزنشي نيست، اي خليفه رسولالله صلی الله علیه وسلم ! به اين ترتيب اين دو نفر هم كه در ميان جمع بيعت كنندگان نبودند، بيعت كردند[2]. آنچه بر اهميّت و ارزش اين حديث صحيح دلالت دارد اين است كه امام مسلم به خاطر همين روايت پيش استادش حافظ محمد بن اسحاق ابن خزيمه [3]میرود و دربارهي اين حديث سؤال ميكند، ابن خزيمه حديث را برايش مينويسد و ميخواند، امام مسلم به استادش ميگويد: آيا اين حديث به اندازه يك شتر يا گاو چاقي كه براي قرباني به مكّه ميبرند، ارزش دارد؟ ايشان ميگويند: ارزشش تنهايك (شتريا گاو چاق) نيست، بلكه با ارزش يك كيسهي پولي كه ده هزار دينار باشد برابری ميكند، منظور اين است كه اين حديث گنج بزرگي است. ابن كثير در تعليق بر اين حديث مينويسد: اسناد اين حديث صحيح و محفوظ است و در آن نکتهی بزرگي هست كه علي رضی الله عنه در روز اوّل يا دوّم وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم بيعت كردهاست و اين حقيقتي انكار ناپذير است، چون علي از ابوبكر در هيچ زماني جدا نشده و قطع رابطه نكردهاست و از شركت در هيچ نمازي از نمازها تخلف نكرده،[4] بلكه تمام نمازها را پشت سر ابوبكر ميخوانده است. حبيب ابن ابي ثابت میگويد: «علي در خانهاش بود كه مردي آمد و گفت: ابوبكر نشسته و بيعت ميگيرد، علي تنها با یک پیراهن و بدون رداء و ازار به مسجد آمد و به دليل آن كه تأخير در بيعت را ناپسند ميدانست، عجله داشت، با ابوبكر بيعت كرد و نشست و كسي را فرستاد ردايش را آورد و آن را پوشيد.[5] عمرو بن حديث از سعيد بن زيد سؤال كرد كه چه زماني با ابوبكر بيعت كردند؟ سعيد گفت: در همان روزي كه رسولالله صلی الله علیه وسلم وفات كرد، چون مسلمانان ناپسند ميدانستند كه يك روز بر آنان بگذرد و جماعتشان تحت رهبري فرد مشخصي نباشد. ميپرسد: آيا كسي با ابوبكر مخالفت كرد؟ سعيد گفت: خير، بجز آناني كه مرتد شده بودند و يا نزديك بود مرتد شوند! و خداوند متعال انصار را نجات داد و همه را بر بيعت با او جمع كرد و با او بيعت كردند، پرسيد: آيا كسي از مهاجران بود كه بيعت نكند؟ گفت: خير، مهاجران بدون وقفه با او بيعت كردند.[6] از جمله چيزهايي كه علي به ابن كواء و قيس بن عباد – وقتي به بصره آمدند و از مسير حركتش سؤال كردند – گفت، اين بود كه: «اگر از پيامبر عهد و پيماني ميداشتم كه خلافت را بر عهده گيرم، قطعاً با آنان ميجنگيدم، امّا – اين واضح است – كه رسولالله صلی الله علیه وسلم كشته نشد و ناگهاني وفات نكرد، بلكه چند شبانه روز در بيماريش زنده بود كه مؤذن ميآمد و او را براي نماز باخبر میکرد و ايشان به ابوبكر دستور ميداد كه برای مردم به امامت نماز بخواند، اين در حالي بود كه مقام و منزلت مرا نيز ميديد و در همان حال يكي از زنانش خواست نظرش را از اينكه ابوبكر را به عنوان پيش نماز تعيين كند، منصرف کند كه خشمگين شد و نپذيرفت و فرمود: «أنتنّ صواحب يوسف مروا أبابكريصلّ بالناس»: (شما زنان همانهايي هستيد كه در اطراف يوسف بودند – حرف خودتان را ميزنيد – دستور دهيد ابوبكر با مردم نماز گذارد). وقتي خداوند پيامبر ما را به نزد خویش برد، امورمان را بررسي كرديم، ما نيز كسي را كه رسولالله صلی الله علیه وسلم براي پيشوايي – امامت – ديني ما پسنديد و تعيين كرد، براي پيشوايي دنياي خود انتخاب كرديم و براي امامت نماز كه اصل اسلام و از مهمترين و بزرگترين امور و مقام دين است، ابوبكر را پسنديدیم و انتخاب كردیم، لذا ما هم با ابوبكر بيعت كرديم که شايستهي آن مقام بود و در بيعت با او حتّي دو نفر از ما اختلاف نداشتند، حتّي برخي از ما عليه برخي ديگر گواهي نداديم –يكديگر را رد نكرديم – و كسي از او اعلام بيزاري نكرد، من حق ابوبكر را ادا كردم وحق اطاعتش را شناختم و همراه او در لشكرها جنگيدم، هر چه در اختيارم قرار ميداد میپذيرفتم و هر گاه مرا به جهاد ميفرستاد ميرفتم و با شلاقم در حضورش حدود را اجرا ميكردم».[7] از جمله سخناني كه بر منبر كوفه در ثنا و مدح ابوبكر و عمر گفت، اين بود كه فرمود: «مسلمانان با خرسندي و رضايت با آن دو بيعت كردند و نخستين كسي كه از فرزندان عبدالمطلب براي بيعت با آنها پيشي گرفت، من بودم»[8]. روایاتی هست که به بیعت علی با ابوبکر در ابتدای امر اشاره دارد، هر چند با صراحت بيان نشدهاست؛ از ابراهيم بن عبدالرحمن عوف روايت است: عبدالرحمن بن عوف در كنار عمر بن خطاب بود، سپس ابوبكر بلند شد و سخنراني كرد و خودش را معذور دانست و گفت: «به خدا سوگند هيچ روز و شبي حريص بر امارت (خلافت) نبودم و به آن تمايلي نداشتم و هرگز پنهاني يا آشكارا از خداوند متعال درخواست امارت نكردم و من از فتنه بيم دارم و ميدانم كه امارت برايم راحتي نخواهد داشت و كاري بس بزرگ به من واگذار شده كه توانايي آن را ندارم و راه و چارهاي نيست جز اميد به حمايت و ياري خداوند، (و خداوند میداند كه) آروز میکردم نيرومندترين مردم امروز به جاي من مسئوليّت اين كار را به عهده ميگرفت! مهاجران سخن و عذر ابوبكر را پذيرفتند و علي و زبير گفتند: «ما از چيزي ناراحت نشديم، جز اين كه ما از جلسهي مشاوره عقب مانديم، در حالي كه ما به خوبي ميدانستيم بعد از رسولالله صلی الله علیه وسلم ابوبكر از همه به امارت و (خلافت) مستحقتر است، چون او رفيق غار، ثاني اثنين (دوّمیاز دو تا) است و ما از شرف او آگاهيم و به بزرگي او معترفيم و پیامبر صلی الله علیه وسلم در زمان حيات خود به او دستور داد كه برای مردم امامت کند».[9] از قيس عبدي روايت است: «آن روزي كه علي رضی الله عنه به بصره آمد، در سخنرانياش حضور داشتم، خدا را سپاس و ستايش نمود و از پیامبر صلی الله علیه وسلم یاد كرد و خدماتي را كه براي مردم انجام داده بود متذكر شد و گفت: بعد از آن که خداوند او را از اين دنيا گرفت و مسلمانان مناسب ديدند كه ابوبكر رضی الله عنه را به عنوان خليفه برگزينند، با او بيعت كردند و پيمان بستند و سالم ماندند، من نيز با او بيعت كردم و پيمان بستم و تسلیم شدم و مسلمانان نيز خشنود و خرسند و راضي به خلافت او بودند، من نيز خرسند و راضي بودم، او كار خير انجام داد و تا مرگش مشغول جهاد بود، رحمت خداوند متعال بر او باد».[10] ترديدي نيست كه علي رضی الله عنه در هيچ وقت از ابوبكر صديق رضی الله عنه فاصله نگرفت و در هيچ جلسه و نشستي نبوده كه شركت نكند ويا رابطهاش قطع باشد، در مشاوره و تدبير امور مسلمانان با او مشاركت داشت. ابن كثير و جمعي از علماء بر اين باورند كه علي رضی الله عنه پس از شش ماه يعني: بعد از وفات سيده فاطمه با ابوبكر رضی الله عنه تجديد بيعت كرد و اين بيعت نيز در روايات صحيح آمده است.[11] به همين علت پس از بيعت دوّم برخي راويان گمان كردند علي رضی الله عنه قبل از اين بيعت نكرده بود و اين موجب شد كه بيعت اوّل را نفي كنند و طبق قاعدهي اصولي ثابت كنند – در صورت صحت سند و متن – نفي كننده بر اثبات کننده مقدم است.[12] كتابي به نام: «الامام علي جدل الحقيقة و المسلمين الوصية و الشوري» نوشته محمود محمد علي است كه مؤلف ادعا میکند تحقیق نموده و حق را اثبات نموده، امّا (متأسفانه) مؤلف طبق منهج روافض مطالب را ذكر كرده است، در نتيجه سم را در عسل ريخته، بنابراين بايد نسبت به آن هوشیار باشیم. این نویسنده بيعت علي را به چالش كشيده و ادعا ميكند كه علي طبق وصيّت رسولالله صلی الله علیه وسلم به خلافت سزاوارتر بودهاست!
و صلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین. منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام -------------------------------------------------------------------------- [1]- مجمع الزوايد 5/183 رجال آن رجال صحيح است، البداية و النهاية 5/281 ابن كثير گويد اين إسناد صحيح و محفوظ است. [2]- المستدرك /3/76، سنن كبري بيهقي 8/143 با دو سند صحيح. [3]- ايشان مولف كتاب صحيح ابن خزيمهاند. [4]- البداية و النهاية 5/239. [5]- الطبري 3/207 اين اثر مرسل است و در سند آن سيف بن عمر متروك است و عبدالعزيز بن سياه صدوق و به تشيع گرايش داشتهاست، [6]- تاريخ طبري 3/207 إسناد اين روايت ضعيف است، نگاه کن به خلافة ابوبكر الصديق تأليف عبدالعزيز بن سليمان /66. [7]- تاريخ الاسلام، عهدالخلافة الراشدة: /389 إسناد آن ضعيف است، خلافة ابي بكر الصديق عبدالعزيز سليمان /65. [8]- اسد الغابة، 4/66 – 167، خلافة ابي بكر /66. [9]- البدایة و النهایة6/341 إسناد آن جيد است، خلافهابي بكر /67. [10]- السنة، عبدالله بن احمد، 2/563 رجال إسناد ثقهاند. [11]- البدایة و النهایة5/49. [12]- البدایة و النهایة5/49. New layer... |