|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 04 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
علی رضی الله عنه در صلح حدیبیه و بیعت رضوان |
بسم الله الرحمن الرحیم
در غزوهی حدیبیه و قبل از صلح، تعدادی از بردگان از مکّه به نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرار کردند، مالکانشان درخواست برگرداندن آنها را کردند، ولی رسول خدا صلی الله علیه وسلم از برگردانشان خودداری ورزید و فرمود: «ای جماعت قریش بس کنید و دست بردارید و گرنه خداوند کسی را به سوی شما مبعوث خواهد کرد که در راه دین گردنتان را با شمشیر میزند و خداوند قلبش را با ایمان آزمودهاست»، یاران با شوق و علاقه سؤال کردند: او چه کسی است ای رسول خدا؟ هر کدام آرزو میکرد که او برندهی چنین گواهی بزرگ از سوی رسول خدا صلی الله علیه وسلم باشد، لذا رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «او کسی است که نعلهایش پینه و ترمیم شدهاند» و خودش آن نعلها را به علی داده بود که پینه کند[1]. وقتی که صلح بین مسلمانان و مشرکین به اتمام رسید، علی در بین آنها قرارداد صلح را نوشت، وقتی که جملهی محمّد رسولالله را نوشت، مشرکان گفتند: محمّد رسولالله را ننویس، چون اگر اعتقاد داشتیم که او رسول خدا است با او نمیجنگیدیم. رسول خدا صلی الله علیه وسلم به علی دستور داد که آن جمله را پاک کند، ولی گفت: من پاکش نمیکنم، لذا رسول خدا صلی الله علیه وسلم با دست خود نام محمّد رسولالله را از روی قرارداد صلح پاک کرد، زیرا محبّت و تعظیم علی نسبت به رسول خدا به حدّی بود که حاضر به نابودی نام ایشان نشد.[2] با مشرکان بر این قرار به توافق رسیدند که رسول خدا صلی الله علیه وسلم و یارانش به مدت سه روز اجازهی اقامت در مکّه را داشته باشند و جز غلاف شمشیر، چیزی دیگر را با خود حمل نکنند. رافضیهای افراطی به موضع صحابه و عمربن خطّاب رضی الله عنه در صلح حدیبیه طعنه و ایراد وارد میکنند، مبنی بر اینکه عمر رضی الله عنه در مورد (بازنگری در شروط) صلح به رسول خدا صلی الله علیه وسلم مراجعه کرد، همچنین جماعت اصحاب ابتدا ذبح حیواناتی را که جهت قربانی در مکّه با خود آورده بودند و حلق و تراشیدن سر خود را به تأخیر انداختند تا اینکه پیامبرص خود اقدام به ذبح قربانی و حلق موی سر کرد. ولی در واقع نه در موضعگیری عمر بن خطاب رضی الله عنه و نه در موضع دیگر اصحاب جایی برای طعنه نیست، زیرا پیامبرص در خواب دیده بود که وارد مکّه شد و طواف بیت الله را به جا آورد و در مدینه این رؤیا را برای اصحاب تعریف کرد و چون در سال صلح حدیبیه همراه رسول خدا صلی الله علیه وسلم راهی سفر حج شدند، جمعی از یاران تردیدی نداشتند در اینکه تعبیر رؤیای رسول خدا صلی الله علیه وسلم به جا آوردن حج در همان سال است، بنابراین وقتی صلح حدیبیه صورت گرفت که یکی از مواد صلح این بود که: آن سال باید مسلمانان به مدینه برگردند و سال بعد اجازهی ورود به مکّه را داشته باشند، این امر برای اصحاب بزرگوار ناخوشایند بود[3] و عمر با شجاعت و قدرتی که نسبت به حق برخوردار بود، چند مرتبه به رسول خدا صلی الله علیه وسلم مراجعه کرد (تا بلکه همه شروط عهدنامه را نپذیرد) و از رسول خدا صلی الله علیه وسلم سؤال میکرد، ولی پرسشهای او به خاطر تردید در صداقت رسول خدا صلی الله علیه وسلم یا به عنوان اعتراض از ایشان نبود، بلکه میگفت: ای رسول خدا آیا در رؤیای شما مقرّر نشد که طواف خانهی خدا را به جا میآوریم؟ هدفش این بود که وارد مکّه شوند و او را از برگشتن به مدینه منصرف کند، چون این کار موجب سرافرازی اسلام و به خاک مالیدن بینی مشرکین بود[4]. امام نووی فرمود: علماء گفتهاند: سؤال و گفتار عمر رضی الله عنه در مورد صلح حدیبیه به خاطر شک و تردید نبود، بلکه جهت کشف نکتهای تلاش میکرد که از او پنهان بود، علاوه بر اینکه شیفته و علاقمند ذلّت کفّار و ظهور اسلام بود، آنگونه کهاز اخلاق او و قدرت او در یاری دین و به ذلّت و خواری کشاندن اهل باطل معروف است[5] و عمر در این قضیه اجتهاد کرد، شدّت و قدرت او به طرفداری از حق و غیرت به خاطر حق، او را به این رأی واداشت که نباید چیزی را بپذیرند که نشان دهندهی نوعی ذلّت است، علاوه بر اینکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم آنها را چنین تربیّت کرده بود که در وقت مشاوره قاطعانه اظهار نظر کنند، چون این اطاعت از فرمان خدا است که میفرماید:
« وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» (آل عمران/159). پس از آنان درگذر و برايشان طلب آمرزش نما و در كارها با آنان مشورت و رايزني كن.
خیلی وقتها هم رسول خدا صلی الله علیه وسلم پس از رایزنی با رأی اصحاب عمل میکرد، همانگونه که در روز جنگ بدر با اصحاب در مورد دنبال کردن کاروان قریش رایزنی کرد و رأی آنها را پذیرفت و نیز در روز جنگ اُحُد مشاوره کرد که آیا برای دفاع در داخل مدینه باشند یا به بیرون شهر بروند و جلو دشمن را بگیرند که رأی اکثریّت بر این بود از شهر خارج شوند و همان رأی را برگزید و نیز در روز خندق در مورد اینکه با احزاب کفر بر یک سوّم محصولات آن سال مدینه مصالحه کند یا خیر، جلسهی رایزنی تشکیل داد، سعد بن معاذ و سعد بن عباده مخالف بودند، در نتیجه رأی آنها را برگزید، در روز صلح حدیبیه هم مشورت کرد که آیا بجنگند یا نه، ابوبکر صدیّق رضی الله عنه گفت: ما برای انجام عمره آمدهایم نه برای جنگیدن و رأی او را پذیرفت[6] و موارد متعدّدی که ذکر آنها طولانی است. بنابراین عمر بن خطاب رضی الله عنه هم سعی میکرد رسول خدا رأی او را انتخاب کند و با کفّار بجنگند، از این رو چندین بار به رسول خدا صلی الله علیه وسلم و بعد به ابوبکر مراجعه کرد، ولی وقتی دید که رأی ایشان متّفق است نظرش را رها کرد و رسول خدا صلی الله علیه وسلم که حسن نیّت و صداقتش را میدانست برایش عذر آورد و مسأله را توجیه کرد[7]. امّا در مورد توقّف صحابه در ذبح قربانیها و حلق موی سر تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم پیشقدم شد، این توقّف آنها نافرمانی رسول خدا صلی الله علیه وسلم محسوب نمیشود، همانگونه که علماء در این باره چند توجیه دارند، ابن حجر میگوید: گفته شده: توقف کردند چون احتمال میدادند این امر برای ندب و سنّت باشد نه واجب، یا اینکه امیدوار بودند وحی از آسمان نازل شود و پیمان صلح مذکور را باطل اعلام نماید، یا اینکه امید آن داشتند که جهت اتمام حج در آن سال اجازه اختصاصی صادر شود و چنین چیزی برایشان جایز باشد، چون زمان نسخ احکام بود و احتمال این هم هست که بر اثر آن شرایط و اوضاع کهاحساس شکست و ذلّت میکردند طوری در فکر فرو رفته باشند که از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وسلم هم غافل بوده باشند، چون به اعتقاد خود دارای شوکت بودند و میتوانستند به اهداف خود برسند و با زور و قهر و غلبه بر آنها، حج را انجام دهند، یا اینکه فرمانبرداری از امر رسول خدا صلی الله علیه وسلم را به تأخیر اندازند، چون معتقد بودند امر مطلق، مقتضی اقدام فوری نیست و احتمال مجموع این امور هم هست[8]. در برخی روایات مربوط به صلح حدیبیه آمده است که وقتی رسول خدا صلی الله علیه وسلم به مسلمانان دستور داد حیواناتی را که جهت قربانی در مکه با خود آورده بودند ذبح کنند و موی سر خود را بتراشند، چون دید که آنها اطاعت نکردند، به نزد أم سلمه (در خیمهاش) وارد شد و مسأله را با او مطرح کرد، ام سلمه عرض کرد: ای رسول خدا! با آنها حرف نزن، چون با مسألهی بزرگی در رابطه با تأثیر سخت و نامطلوب این صلح بر روان و درون آنها و بازگشت بدون موفقّیت روبرو شدهاند[9]. بنابراین رأی ام سلمه در این رایزنی این بود، همانگونه که در روایت صحیح بخاری آمدهاست گفت: «از اینجا خارج شو و بدون اینکه یک کلمه با کسی حرف بزنی شتر قربانی را ذبح کن و آرایشگرت را صدا کن تا سرت را بتراشد، رسول خدا صلی الله علیه وسلم به همان صورت بدون حرف زدن با کسی از (خیمه) بیرون رفت و شترش را ذبح کرد و آرایشگر را صدا زد و سرش را تراشید، اصحاب وقتی که این صحنه را دیدند برخاستند و قربانیهایشان را ذبح نمودند.[10] ابن حجر میگوید: احتمالاً ام سلمه از رفتار صحابه چنین فهمیده باشد که آنها این احتمال را در نظر داشتهاند که دستور رسول خدا صلی الله علیه وسلم به آنها مبنی بر ایجاد رخصت و آسان کاری باشد و با وجود ذبح قربانی و تراشیدن سر، باز هم در حال احرام باقی بمانند، امّا در مورد خود پیامبر، خداوند عزیمت و عدم رخصت را در نظر گرفته، بطوریکه نتواند احرامش را بشکند، لذا ام سلمه درخواست کرد که رسول خدا صلی الله علیه وسلم برای انجام این امر پیشقدم باشد تا چنین احتمالی هم را منتفی بدانند و درست بودن رأی ام سلمه برای رسول خدا صلی الله علیه وسلم محرز گردید. نظیر همین قضیه در غزوهی فتح مکه اتفاق افتاد که رسول خدا صلی الله علیه وسلم به آنها دستور داد روزهی خود را بشکنند، ولی وقتی که دید همه به روزهداری ادامه میدهند، یک لیوان آب برداشت و نوشید، هنگامیکه صحابه این را مشاهده کردند همه آب نوشیدند؛ و این یک توجیه زیبا است[11] که قطعاً لایق مقام صحابه ی بزرگوار است، زیرا آنها نسبت به احترام و تعظیم احرام حج و کامل کردن آن بسیار حریص بودند، چون رسول خدا صلی الله علیه وسلم به آنها دستور داد احرام را بشکنند، ولی او همچنان در لباس احرام بود، گمان کردند که شاید به خاطر ترحم به حال آنها چنین فرمانی صادر کرده، مانند عادت همیشگی شفقت و مهربانی او نسبت به یاران، مثل اینکه پیروی از رسول خدا صلی الله علیه وسلم را بر استفاده از رُخصت که احرام شکستن بود، ترجیح دادند، سپس وقتی دیدند او احرام را برداشت، یقین یافتند که بهتر است به او اقتدا کنند، پس سریع اقدام به شکستن احرام کردند. همانگونه که در سفر حج وقتی همراه رسول خدا صلی الله علیه وسلم وارد مکّه شدند و طواف بیت الله و سعی بین صفا و مروه را انجام دادند، به آنها دستور داد که آن مراحل را عُمره قرار دهند و احرامشان را کاملاً بشکنند، به طوریکه هر کس میتواند با همسر خود همبستر شود، چنین مسألهای را خیلی بزرگ و ناممکن تلقی کردند، چون حج را خیلی تعظیم میکردند، همانگونه که خودشان نقل کردهاند: وقتی راهی عرفه شدند (بعلّت اینکه مدتی طولانی در احرام بودند و بر اثر محدودیت احرام شهوتشان افزوده شده بود) احساس میکردند از آنها منی میریزد! وقتی رسولخدا صلی الله علیه وسلم از موضوع با خبر شد، چون خودش احرام را نشکسته بود، فرمود: «أیّها النّاس! أحلّوا، فلولا الهدی الّذی معی فعلت کما فعلتم»[12]: (ای مردم، اگر به خاطر این نبود که همراه خود حیوان قربانی آوردهام من هم احرام را میشکستم مانند شما). همه اینها ناشی از رغبت و علاقهی آنها به خیر و نیکی و پیروی همه جانبه و کامل از رسول خدا صلی الله علیه وسلم بود[13]. قطعاً موضعگیری سکوت رسولالله صلی الله علیه وسلم در برابر اعتراض عمر بن خطّاب رضی الله عنه نسبت به صلح، بیانگر این نکتهی بسیار با ارزش است که رهبران اسلامی، از علماء، حکّام و دعوتگران باید با سعهی صدر و صبر و بردباری و رفتار زیبا و شایسته در شنیدن نظر دیگران و فراهم نمودن مجال برای صاحبنظرانی که جهت خدمت به مصلحت عموم رأی و پیشنهاد ارائه میکنند، کوشا باشند، نه اینکه با زندان و شکنجه، رأی مخالفین را از بین ببرند. رسولالله صلی الله علیه وسلم در صلح حدیبیه بیان نمود که آزادی اظهار نظر و بیان در جامعهی اسلامیحمایت میشود و فرد در چنین جامعهای حق اظهار نظر دارد، حتی اگر آن رأی موضع حاکم یا خلیفهی مسلمین را مورد انتقاد قرار دهد، چون فرد مسلمان حق دارد نظر خود را در فضای امن و امان و به دور از خشونت و خفقانی که آزادی بیان و نظر را خفه کند ابراز کند، جایی که رسولالله صلی الله علیه وسلم (با اینکه از جانب خدا وحی دریافت میکرد) چنین موضعی در برابر عمر بن خطاب اتّخاذ کند، رئیس دولت بیشتر سزاوار است که مورد انتقاد قرار گیرد، چون اظهار نظر در حد ذات خود نه جرم است و نه مستوجب این است که با زندانی شدن در سیاچالهای زندان مجازات شود[14]. همانگونه که رهنمود نبوی به ما میآموزد که اصحاب و یارانش را در اثنای حوادث چگونه پرورش داده بود. علی و دیگر اصحاب حاضر در حدیبیه نائل به رضایت و خشنودی خداوند متعال شدند و آیهی ذیل در مورد ایشان نازل گردید که میفرماید:
«لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا» (فتح/18). خداوند از مؤمنان راضي گرديد همان دم كه در زير درخت با تو بيعت كردند. خدا ميدانست آنچه را كه در درون دلهايشان (از صداقت و ايمان و اخلاص و وفاداري به اسلام) نهفته بود، لذا اطمينان خاطري به دلهايشان داد و فتح نزديكي را (گذشته از نعمت سرمدي آخرت) پاداششان كرد. رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «لن یدخل احدٌ النّار بایع تحت الشّجرة»: (هرگز کسانی که در حدیبیه با رسول خدا صلی الله علیه وسلم بیعت کردند وارد آتش دوزخ نمیشوند). علی و دیگر برادرانش همچون ابوبکر و عمر و غیره رضی الله عنهم قبلاً با شرکت در «بدر» هم نائل به مقام والا و شرافت بزرگ شدند، آنجا که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «و ما یدریک لعلّ اللهاطّلع علی أهل بدر فقال: اعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم»[15]: (تو چه میدانی که خدا از اهل بدر مطلع شده و فرموده هر چه میخواهید انجام دهید که من همهی شما را مورد عفو و مغفرت قرار دادهام.)
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع:کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام ---------------------------------------------------------------------- [1]- مرویّات غزوة حدیبیه، حافظ حکمی، ص 183، حدیث با مجموع طریقهای آن صحیح است، و خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی ناصر، ص30. [2]- الانتصار للصحب و الآل، رحیلی ص262-274. [3]- البدایة و النهایة (4/170)، تاریخ طبری(2/635). [4]- الانتصار للصحب و الآل، رحیلی ص264. [5][5]- شرح صحیح مسلم(12/141). [6]- تفسیر ابن کثیر (1/420)درتفسیر آیهی ﭭ ﭮ ﭯﭰ [7]- الانتصار للصحب و الآل، رحیلی ص266. [8]- فتح الباری (5/347). [9]- منبع سابق. [10]- منبع سابق. [11]- بخاری کتاب الشروط، ش 2732. [12]- بخاری ش7367. [13]- الانتصار للصحب و الآل، رحیلی ص268، و این ازجمله بهترین کتابهای ردّ شبههاست. [14]- غزوة حدیبیة، أبی فارس، ص134-135. [15]- سیرة النبوة، ندوی ص321. |