|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 24 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
محاصره منزل عثمان رضی الله عنه |
بسم الله الرحمن الرحیم
چند روز پس از آن بود که خوارج او را در داخل خانهاش محاصره و زندانی نموده و از خروج او برای اقامه نماز جلوگیری کردند و حتی اجازه ندادند که هیچیک از بزرگان اصحاب امامت نماز را بر عهده بگیرند! آنان عملاً زمام قدرت را در مدینه به دست گرفتند و همة راهها و خیابانهای آن را در کنترل خود درآورده و از تجمع مسلمانان جلوگیری کرده و به حضرت عثمان اجازه خروج از منزلش را نمیدادند! سرکردة شورشیان سبأی مصر به نام غافقی بن حرب عکی که در ایام محاصره عملاً حاکم مدینه گردیده بود، پیشنماز میشد و تنها اتباع عبدالله بن سبأ که از مصر و کوفه و بصره آمده بودند پشت سر او نماز میخواندند! اما مردم مدینه در خانههای خود ماندند و هیچکس از ترس آنان بدون همراه داشتن اسلحه خود از منزل خارج نمیشد، زیرا تعدادشان در مقایسه با آنها بسیار کم بود. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 354)
در روزهای آخر محاصرة مدینه تعدادی از بزرگان اصحاب همچون علی، طلحه، زبیر و سعد و ... از شهر مدینه خارج شدند. وقتی که باند برانداز عبدالله بن سبای یهودی حضرت عثمان را در منزل خود به وسیلة حدود هفتصد نفر در محاصره گرفته بودند، مجموعهای از اصحاب از جمله عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، ابوهریره، حسن و حسین فرزندان حضرت علی، و مروان بن حکم و عدهای دیگر در خانة عثمان بوده و کار محافظت از او را در برعهده داشتند! چنانچه حضرت عثمان به ایشان اجازه میداد، آنان با شورشیان برانداز به مقابله برمیخاستند، اما او ترجیح میداد که اصحاب با آنان وارد جنگ نشوند! و خطاب به ایشان فرمود : تمامی شما را که با من تعهد اطاعت بستهاید! سوگند میدهم که شمشیرهای خود را غلاف کنید و به منازل خویش بازگردید!
زیدبن ثابت نزد عثمان آمد و گفت : حدود هفتصد نفر از اصحاب در شهر حضور دارند و میگویند : اگر اجازه بدهی، ما میخواهیم بار دیگر حامی دین خداوند باشیم! عثمان به او فرمود : مرا به جنگ نیازی نیست و دست بردارید و جنگ نکنید! ابوهریره نیز در حالی که شمشیرش را بر کمر بسته بود نزد او آمده و گفت: یا امیرالمؤمنین امروزه در حمایت از تو شمشیرزدن شیرین است! عثمان گفت : من تصمیم دارم با آنان وارد جنگ نشویم و هر چه زودتر به منزل خویش بازگرد! و با کسی درگیر مشو! عبدالله بن عمر رضی الله عنه نیز نزد حضرت عثمان آمد و برای جنگ با خوارج خود را آماده کرده بود. حضرت عثمان به او فرمود : برخیز و از طرف من به مردم بگو : در خانههای خود بمانند و با این خوارج شورشی درگیر نشوند! سُلَیط بن ابیسلیط رضی الله عنه میگوید : حضرت عثمان رضی الله عنه ما را از درگیر شدن با اتباع ابن سبا برحذر میداشت، اگر او اجازه چنین کاری را میداد با آنان رویارویی میکردیم و برای اخراج آنها از مدینه تلاش میکردیم. عبدالله بن عامربن ربیعه میگوید : در منزل حضرت عثمان و در کنار او بودم، او به ما فرمود : من در این مورد عزم خویش را جزم کردهام که به همة کسانی که به من تعهد التزام و اطاعت سپردهاند، توصیه نمایم که با آنان وارد جنگ نشوند! و گرامیترین و قهرمانترین شما نزد من کسی است که امروز دست به اسلحه نبرد! همچنان که گفته شد گروهی از فرزندان اصحاب از جمله حسن و حسین فرزندان حضرت علی، عبدالله بن زبیر، محمدبن طلحه، مروان بن حکم، عبدالله بن عمر رضی الله عنهما در خانه حضرت عثمان و در کنار او بودند! عثمان به آنان فرمود : من به شما توصیه میکنم که به خانههای خویش برگردید و اسلحههایتان را بر زمین بگذارید و در خانه بمانید!( العواصم من القواصم ابنالعربی ص 132 – 142)
شورشیان باند عبدالله بن سبا یکی از سرکردگان خود را به نام اشتر نخعی – مالکبن الحارث – نزد حضرت عثمان فرستادند تا او را برای استعفا از مقام خلافت تحت فشار قرار دهد! حضرت عثمان بن او فرمود : شما چی میخواهید؟ اشتر گفت : یکی از این سه راه را از تو میخواهیم و جز قبول یکی از آنها چارة دیگری نداری! حضرت عثمان گفت : آنها چیستند؟ اشتر نخعی گفت : اول اینکه از مقام خلافت استعفا بدهی و به مردم بگویی، این شما و این قضیه خلافت، هر کسی را که میخواهید انتخاب کنید! دوم : اگر چنین نمیکنی، خود حکم مجازات و حد شرعی را بر خویش صادر کن!؟ سوم : اگر این کار را هم نکنی، بدون تردید، ما با تو برخورد میکنیم! حضرت عثمان به او گفت من هیچگاه قضیه خلافت را برای بازیچه قرار گرفتن آن به دست شما رها نخواهم نمود، و ردایی را که طبق احکام دین خداوند (اهل حل و عقد) بر دوش من نهادهاند، از دوش خود برنخواهم داشت و امت محمد را دچار تفرقه و نزاع نخواهم نمود! اما در مورد اینکه حکم قصاص و مجازات خود را صادر کنم! من کاری نکردهام تا مستحق چنان مجازاتی باشم و ابوبکر و عمر رضی الله عنهم چنان نکردهاند! و از طرف دیگری بدن من تحمل چنان مجازاتی را ندارد! اگر مرا به قتل برسانید، به خاطر آنکه کاری را که سبب کشته شدنم باشد، انجام ندادهام، شما ظالم و من مظلوم خواهم بود، سوگند به خداوند اگر چنین کاری را بکنید، برای همیشه همة اهل ایمان از شما بدشان خواهد آمد، و خود شما هیچگاه با هم وحدت پیدا نخواهید کرد و به هیچوجه در برابر دشمن صف واحدی نخواهید داشت! » (البدایة و النهایة : ابن کثیر ج 7 ص 184)
عثمان با تعدادی از بزرگان اصحاب در این مورد مشورت نمود و از ایشان نظرخواهی کرد : عبدالله بن زبیر که قبل از دستور حضرت عثمان به محافظان مبنی بر بازگشت به خانههای خود، امیر آنهایی بود که در منزل بودند، خطاب به او گفت : من سه راه را به تو پیشنهاد میکنم : - یا اینکه برای حج عمره لباس احرام بپوشی، زیرا در چنین حالتی کشتن تو حرام و ممنوع خواهد بود! - یا اینکه از مدینه خارج شوی و به شام نزد معاویه برویی! - یا اینکه به ما اجاره بدهی که علیه آنها دست به شمشیر ببریم و سرهایشان را از تن جدا کنیم، و در نهایت اینکه یا ما بر حق بودهایم و یا ایشان، که خداوند خود داوری خواهد فرمود : عثمان فرمود : بستن احرام حج مانع از آن نخواهد شد که آنان مرا به قتل برسانند! زیرا آنان چه در حال احرام باشم یا نباشم ریختن خون مرا برای خود حلال و روا میشمارند! در مورد رفتن به شام نیز باید بگویم که : به چند دلیل این کار را نخواهم کرد، اول اینکه نمیخواهم بودن در جوار رسول خدا را ترک کنم و دوم به خود اجازه نمیدهم از ترس آنها از مدینه فرار کنم و پس از آن کافران و دشمنان با شنیدن آن شادمان شوند! و مرا مورد ملامت و تمسخر قرار دهند!
اما راجع به جنگ با ایشان، امیدوارم در حالی به حضور خداوند بروم که به خاطر من یک قطره خون از کسی بر زمین ریخته نشده باشد!!؟ (البدایة و النهایة : ج 4 ص 198)
عثمان از عبدالله بن عمر رضی الله عنهم در این مورد نظرخواهی نمود و گفت : آنها از من میخواهند یا استعفا بدهم، بیا خود رابرای کشته شدن آماده کنم! عبدالله بن عمر گفت : یا امیرالمؤمنین! آیا تو در این دنیا برای همیشه زنده خواهی ماند؟ عثمان فرمود، نه! عبدالله بن عمر رضی الله عنه گفت : به غیر از کشتن تو چکاری میتوانند انجام دهند؟ عثمان رضی الله عنه فرمود : هیچ کاری دیگری از دستشان ساخته نیست! عبدالله بن عمر رضی الله عنه گفت : بهشت و یا جهنم رفتن تو در اختیار آنان است؟ عثمان رضی الله عنه فرمود : نه به دست آنها نیست! عبدالله بن عمر رضی الله عنه گفت : عبای خلافت را از دوش خویش برمدار زیرا اگر چنین کنی! رسم و عادت بدی را از خود برجای خواهی نهاد و هر گاه عدهای از خلیفه ناراضی باشند، اقدام به خلع و یا قتل او خواهند کرد! » (العواصم من القواصم ص 130)
به حکمت و دوراندیشی حضرت عبدالله بن عمر آفرین باید گفت! او نمیخواست حضرت عثمان روش ناپسندی را – برای خلفای بعد از خود برجای بگذارد – هر چند محال بود او چنین کند – زیرا اگر حضرت عثمان تسلیم خواستههای شورشیان پیرو عبدالله بن یهودی میشد و از مقام خلافت استعفا میداد، مقام خلافت بازیچه دست طمعورزان و کینهتوزان میگردید، و در نظر مردم منزلت و ابهت خود را از دست میداد! عثمان رضی الله عنه پس از مشورت با ابن عمر و دیگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم سنت دیگری را ترسیم نمود و راه صبر و شکیبایی را در پیش گرفت که نه از مقام خلافت استعفا داد و نه کاری کرد که قطرة خونی از مسلمانی بر زمین ریخته شود! آخرین ملاقات عمومی حضرت عثمان رضی الله عنه چند هفته پس از محاصره منزل او بود، او مردم و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم را به اجتماعی عمومی دعوت نمود، که در پیشاپیش آنها حضرت علی و طلحه و زبیر رضی الله عنهم قرار داشتند، و همه مردم صلح طلب مقیم مدینه و حتی سبأیانی که مدینه را در محاصره و اشغال خود داشتند، در آن شرکت نمودند. وقتی همه جمع شده و بر روی زمین نشستند، حضرت عثمان رضی الله عنه برخاست و گفت : «خداوند به این سبب دنیا را در اختیار شما قرار داده تا به وسیله آن سعادت آخرت را بجویید! و آن را در اختیارتان ننهاده تا دو دستی به آن بچسبید! زیرا به درستی این جهان رفتنی و تمام شدنی است و جهان دیگر ماندنی و ابدی است، دنیای فانی شما را فریب ندهد و خوار نکند! و آنگونه به خود مشغول ندارد که دنیای دیگری را به دست فراموشی بسپارید! آنچه را که ماندنی است بر آنچه که رفتنی است برتری دهید! زیرا به راستی از دنیا خواهید بُرید و به سوی خدای متعال خواهید رفت. تقوا و پرهیزکاری را پیشة خویش کنید، زیرا تقوا و پرهیزکاری شما را از خشم و انتقام او مصون خواهد داشت! با جماعت اهل ایمان همراه باشید و به صورت دستههای پراکنده درنیایید! زیرا خداوند متعال میفرماید :
«وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا »(آل عمران : 103) «... نعمت خداوند را بر خود به یاد آورید، آنگاه که دشمن یکدیگر بودید، و خداوند دلهای شما را بهم پیوند داد و الفت بخشید و در پرتو نعمت او به صورت برادر هم درآمدید!.»
عثمان رضی الله عنه در ادامه سخنان خود گفت : «مردم مدینه! شما را به خداوند میسپارم و از او میخواهم که خلیفة پس از من را توفیق عطا فرماید که به بهترین وجه کار خود را انجام دهد! من از امروز نزد کسی نخواهم رفت و در خانة خویش خواهم ماند، تا خداوند خود سرنوشت مرا رقم بزند! و این خوارج شورشی را همچنان در جلو منزل خود ناامید خواهم نمود و هیچ خواستههای از خواستهای نامشروع آنها را برآورده نخواهم کرد. خواستههایی که به ضرر دین و دنیای شما تمام خواهند شد، تا اینکه خداوند بر اساس آنچه که دوست میدارد، ارادهاش را عملی نماید! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 384 – 385)
زمانی که شورشیان فریب خوردة پیرو عبدالله بن سبای یهودی متوجه شدند که عثمان به هیچوجه با آنها وارد معامله نمیشود و کوتاه نمیآید، محاصرة خانه او را سختتر کردند، و به هیچکس اجازة ورود به آنجا را نمیدادند حتی از رسانیدن آب و غذا به منزل حضرت عثمان جلوگیری میکردند؟ خانوادة آل حزم در همسایگی حضرت عثمان بودند، او کسی را به منزل ایشان فرستاد و گفت : پسرتان را نزد علیبن ابیطالب و طلحه و زبیر و همسران رسول خدا بفرستید و به آنها بگویید! خوارج شورشی اجازة آوردن آب را به ما نمیدهند، اگر میتوانید و برایتان ممکن است مقداری آب برای ما بفرستید! پس از نماز صبح حضرت علی رضی الله عنه به طرف شورشیانی که منزل حضرت عثمان را محاصره کرده بودند آمد و خطاب به آنها فرمود : «... به راستی کاری که شما انجام میدهید هیچ شباهتی با کار اهل ایمان ندارد! و با عملکرد اهل کفر هم نمیخواند! آب و غذا را از او قطع نکنید! ایرانیان و رومیان وقتی دیگران را به اسارت در میآوردند، به آنان آب و غذا میدهند، شما به چه دلیل محاصره و کشتن عثمان را بر خود روا میشمارید!؟» آنان با وقاحت و بیادبی تمام حضرت علی را از آنجا دور کردند و گفتند : سوگند به خداوند، اجازه ورود آب و غذا را به داخل منزل او نمیدهیم!
علی رضی الله عنه وقتی متوجه شد که فریبخوردگان عبدالله بن سبای یهودی اجازه نمیدهند آب و غذا به ساکنین منزل حضرت عثمان برسد، بار دیگر به منزل نزدیک شد و برای آنکه حضرت عثمان رضی الله عنه را متوجه تلاش بیسود خود بنماید، عمامهاش را برداشت و آن را به داخل حیاط منزل پرتاب کرد! ام المؤمنین ام حبیبه (رمله بنت ابیسفیان) هم برای کمک به ساکنین منزل حضرت عثمان و رسانیدن آب به ایشان تلاش نمود! او سوار بر استری که بر آن مشک آبی قرار داشت، به طرف منزل حضرت عثمان آمد، اما شورشیان آشوبطلب سبأی جلوی او را گرفته و مانع از ورودش به منزل شدند! به آنان گفته شد : این خانم ام حبیبه همسر رسول خداست! گفتند : به هیچوجه به او هم اجازة ورود به منزل را نمیدهیم! سپس بر سر و روی استری که ام حبیبه بر آن سوار بود زدند! ام حبیبه گفت : من در مورد اموال و ودیعههای خانوادگی که نزد حضرت عثمان است با او کار دارم و به خاطر ضایع نشدن اموال بیوهزنان و یتیمان لازم است او را ملاقات کنم! گفتند : تو داری دروغ میگویی! فقط میخواهی برای آنان آب ببری! آنان بدون توجه به کاری که داشتند به همسر رسول خدا صلی الله علیه وسلم انجام میدادند، افسار استر او را بریدند و چیزی نمانده بود که ام المؤمنین ام حبیبه بر روی زمین بیافتد!؟ و اگر مسلمانانی که در نزدیکی او بودند، به کمک او نمیشتافتند، او بر زمین میافتاد. وقتی حضرت عایشه رضی الله عنه از برخوردی که باند برانداز سبأیه با ام حبیبه نموده بودند، باخبر شد، به شدت از خوارج سبأیه خشمگین شد و از آنجا که از او هم کاری ساخته نبود و تحمل دیدن آن وضع را نداشت تصمیم گرفت برای ادای مراسم حج به مکه برود. مروان بن حکم با شتاب نزد او رفت و گفت : یا ام المؤمنین! اگر در مدینه بمانی بهتر است! زیرا اشغالگران سبأی ممکن است از تو حساب ببرند و برای حضرت عثمان مشکلی را به وجود نیاورند!
عایشه رضی الله عنها فرمود : مروان! مگر میخواهی آن رفتاری را که با ام حبیبه داشتند با من هم تکرار کنند!؟ کسی هم نباشد از من دفاع کند!؟ نه، سوگند به خداوند خود را به این خواری دچار نمیکنم! نمیدانم سرانجام کار خوارج شورشی به کجا کشیده میشود؟ سوگند به خداوند اگر برای ناامیدن نمودن آن عده جهت دستیابی به اهدافشان کاری از من ساخته بوداز انجام به آن کوتاهی نمیکردم! حضرت عایشه از برادرش محمدبن ابیبکر که فریب عبدالله بن سبای یهودی را خورده و اکنون از سرکردگان شورشیان به شمار میآمد – خواست برای رفتن به سفر حج او را همراهی کند! اما محمد از همراهی با خواهرش خودداری نمود و باقی ماندن در مدینه را برای همراهی با شورشیان در محاصره منزل حضرت عثمان ترجیح داد!؟ وقتی حنظله بن ربیع کاتب رضی الله عنه از موضعگیری محمدبن ابیبکر باخبر گردید، خطاب به او گفت : ای محمد! خواهرات از تو خواست برای رفتن به حج او را همراهی کنی اما تو به او پاسخ منفی دادى! از طرف دیگر گرگهای درندة عرب و ناپرهیزکاران، تو را به اقدام حرام و ناروای شورش علیه خلیفه مسلمین فراخواندند، و تو به دعوت آنان پاسخ مثبت میدهی؟! محمدبن ابیبکر بر او خشم گرفت و گفت : تو را چکار به این کارها! تو حق دخالت در کار مرا نداری! ابن حنظله در حالی که این اشعار را که در اوج حکمت و خرد قرار دارند میخواند، بازگشت :
عجبت لما یخوض الناس فیه یرومون الخلافة أن تزولا ولوزالت لزال الخیر عنهم ولاقوا بعدها ذلا ذلیلاً وکانوا کالیهود أو النّصاری سواءً کلّهم ضلّوا السّبیلا
«از کاری که این مردم به آن دست زدهاند، در شگفتم، آنان درصدند تا خلافترا براندازند. اگر خلافت از بین برود، مردم همة خیر و منافعشان را از دست خواهند داد و پس از آن به خواری و درماندگی دچار خواهند شد و به سان یهودیان و مسیحیان درخواهند آمد که همه راه گمراهی را در پیش گرفتهاند.»
همان چیزی را که حنظله با فراست ایمانی خود پیشبینی کرد، به وقوع پیوست و سقوط خلافت و تفرقه میان مسلمانان به گمراهی و خواری مسلمانان انجامید! حنظله با ژرفنگری و دوراندیشی خود به درستی دریافته بود که هدف شورشیان پیرو عبدالله بن سبای یهودی شخص حضرت عثمان نیست، بلکه مقصد نهایی سرکردگان شیطنتپیشة آن باند، براندازی نظام سیاسی اسلام و از بین بردن نظام خلافت است! لیلی دختر عمیس خواهر مادری محمدبن ابیبکر و خواهر پدر و مادری محمدبن جعفربن ابیطالب – زیرا اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابوطالب بود که پس از شهادت جعفر در جنگ «مؤته» حضرت ابوبکر با او ازدواج نموده بود – لیلی به آنان گفت : «شمع خود را میسوزاند ولی نور و روشنائیش برای دیگران است، در ارتباط با کسی که نسبت به شما جرمی و ظلمی را مرتکب نشده خود را دچار معصیت نکنید.» کاری که امروزه برای آن تلاش میکنید و میخواهید عثمان را از میان بردارید، سودش را دیگران خواهند برد، و حسرتش را شما خواهید خورد، مواظب باشید کاری که امروزه انجام میدهید مایة حسرت و شرمندگی فردایتان نشود! آنان از لیلی بنت عمیس خواهر خود خشمگین شدند و گفتند : کاری را که عثمان بر سر ما آورده هیچگاه فراموش نمیکنیم! لیلی گفت : عثمان با شما چکارکرده بود؟ مگر به جز این بوده که شما را به التزام به احکام شریعت فراخوانده و به خاطر مخالفت با اوامر الهی شما را ادب نموده بود؟( تاریخ طبری : ج 4 ص 387)
بیش از یک ماه از محاصره منزل حضرت عثمان میگذشت. زیرا این محاصره از روز هشتم ماه ذیالقعده آغاز شده بود. از طرف دیگر سپاهیانی از مصر و شام و بصره و کوفه برای حمایت از حضرت عثمان در برابر شورشیان پیرو عبدالله بن سبای یهودی راهی مدینه شده بودند. همچنان که گفته شد : شورشیان از حرکت سپاهیان مسلمان به سوی مدینه اطلاع داشتند و میخواستند، قبل از رسیدن آنان با کشتن عثمان او را از میان بردارند، و زمینه را برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و عدم اتفاق آنان علیه ایشان فراهم سازند. از طرف دیگر خوارج شورشی میدانستند که مراسم حج به پایان رسیده و حجاج خانه خدا برای حمایت از حضرت عثمان و سرکوب آنان راه مدینه را در پیش گرفتهاند! عبدالله بن عباس رضی الله عنه نامة حضرت عثمان را خطاب به حجاج در جمع آنان خواند و به شدت تحت تأثیر آن قرار گرفتند و گفتند : پس از پایان مناسک حج برای جنگ با شورشیان مصری و همدستان آنان که مدینه و خانه حضرت عثمان را محاصره کردهاند راهی مدینه میشویم و آن را عبادتی به شمار میآوریم و بر عبادت حج میافزاییم! عملاً پیشقراولان حجاج به مدینه نزدیک شده و اولین کسی که وارد مدینه شد و بلافاصله به رویارویی با محاصرهکنندگان منزل حضرت عثمان رفت مغیرهبن اخنس بود. میان شورشیان و ساکنین منزل – که مجموعهای از فرزندان اصحاب مانند : حضرت حسن و حسین و محمدبن طلحه و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر وابن الحکم برای محافظت از او در منزل بودند، درگیری و کشمکشی مختصر روی داد. شورشیان برای وارد شدن به داخل منزل و برخورد نهایی دنبال بهانه بودند! چند روز قبل از به شهادت رسیدن حضرت عثمان، عبدالله بن سلام صحابی بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه وسلم - که قبل از مسلمان شدن رئیس و بزرگ همة علما و دانشمندان یهود بود- جلو منزل حضرت عثمان رفت و خطاب به شورشیان فریبخورده گفت : «شما ای شورشیان امام و خلیفه مسلمین را به قتل نرسانید! و با این کار خود زمینه را برای آنکه خداوند بر رویتان شمشیر بکشد فراهم نکنید! سوگند به خداوند اگر کاری کنید که شمشیر الهی بر روی شما از نیام کشیده شود، هیچگاه در نیام نخواهد رفت. وای بر شما! امروزه سلطة شما از طریق چماق و تازیانه است، اما اگر او را به قتل برسانید، تنها از طریق نیزه و شمشیر میتوانید سلطه خویش برپا دارید! وای بر شما! امروزه شهر مدینه مملو از فرشتگان الهی است و از طرف آنها محافظت میشود، سوگند به خداوند اگر او را بکشید، آن ملایک شهر مدینه را ترک خواهند کرد!» شورشیان باند برانداز از سخنان عبدالله بن سلام برآشفتند و همراه با ملامت و سرزنش به او گفتند : ای یهودیزاده، تو و این حرفها! تو کجا و این حرفها کجا؟» (تاریخ طبری : ج 4 ص 338)
سخنان عبدالله بن سلام صلی الله علیه وسلم در اوج خردمندی و دوراندیشی و زیبایی قرار داشت و با سخنان ابن حنظله که پیش از او با شورشیان در میان نهاده بود بسیار شباهت داشت. در واقع عملاً آنچه که عبدالله بن سلام، شورشیان فریبخورده را از آن برحذر داشته بود، پس از آنکه خون حضرت عثمان را بر زمین ریختند، به وقوع پیوست!
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
سایت عصر اســـلام |