تاریخ چاپ :

2024 Dec 28

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

حسن‌ بن علی بن ابیطالب رضی‌الله‌عنهما

حسن‌بن‌علی رضی‌الله‌عنه‌، فرزند دختر رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم فاطمه‌ی‌ زهرا و ریحانه‌ی‌ رسول‌ الله و مشابه‌ترین‌ فرد از نظر شكل‌ و صورت‌ به آن‌ حضرت ‌صلی الله علیه وسلم بود. طبق‌ روایات‌ صحیح‌ در نیمه‌ی‌ شعبان‌ سال‌ سوّم‌ هجری‌ متولّد شد و بعضی‌ گفته‌اند در رمضان‌ به‌ دنیا آمد.

رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم بسیار او را دوست‌ داشت‌ و آن‌ گاه‌ كه‌ كودك‌ بود پیامبر اسلام‌صلی الله علیه و سلم گاهی‌ لب‌ و صورت‌ او را می‌بوسید وگاهی‌ زبان‌ او را در دهان‌ گرفته‌ می‌مكید و گاهی‌ در آغوشش می‌گرفت‌ و بر سینه‌ی‌ خود می‌گذاشت‌ و با او بازی‌ می‌كرد. گاهی‌پیامبرصلی الله علیه و سلم در سجده‌ می‌بود او می‌آمد و بر پشت‌ آن‌ حضرت‌ سوار می‌شد، ایشان‌ سجده‌ را طولانی‌ می‌فرمود و گاهی‌ او را باخود بالای‌ منبر می‌برد.

زهری‌ به‌ نقل‌ از انس‌ می‌گوید كه‌ حسن‌رضی الله عنه از همه‌ بیشتر در شكل‌ و صورت‌ با رسول الله صلی الله علیه و سلم مشابه‌ بود.

حضرت حسن‌ رضی‌الله‌عنه بیشتر اوقات‌ ساكت‌ و خاموش‌ بود و هرگاه‌ لب‌ به‌ سخن‌ می‌گشود، بر همه‌ی‌ سخنوران‌ چیره‌ می‌گشت‌، در میهمانی‌هاشركت‌ نمی‌كرد، در امور دیگران‌ دخالت‌ نمی‌كرد ولی‌ اگر كسی‌ به‌ او مراجعه‌ می‌كرد، مسایل‌ را برایش‌ كاملا توضیح‌ می‌داد. سه‌بار همه‌ی‌ دارایی‌ خود را در راه‌ خدا توزیع‌ كرد، همواره‌ صدقه‌ می‌داد و بیست وپنج‌ بار پیاده‌ به‌ حج‌ بیت‌الله مشرف شد،در حالی‌ كه‌حیوان‌ قربانی‌ را هم‌ همراه‌ خود می‌برد.

هرگاه‌ حسن‌ و حسین‌ رضی‌الله عنهما بر اسب‌ سوار می‌شدند ابن‌ عبّاس‌رضی الله عنه ركاب‌ را نگه‌ می‌داشت‌ و این‌ را برای‌ خودمایه‌ی‌ شرف‌ می‌دانست‌. هرگاه‌ به‌ طواف‌ بیت‌ الله می‌رفتند، مردم‌ برای‌ سلام‌ و مصافحه‌، پروانه‌وار روی‌ می‌آوردند تا جایی‌ كه‌بیم‌ آن‌ بود كه‌ زیر دست‌ و پای‌ مردم‌ آسیب‌ ببینند.

سردار جوانان بهشت

از حذیفه‌ به‌ طور مرفوع‌ روایت‌ شده‌ كه‌ حسن‌ و حسین‌ رضی‌الله عنهما، سرور جوانان‌ بهشت‌ خواهند بود، این‌ روایت‌ به‌طرق‌ متعدد نقل‌ شده‌ است‌. همچنین‌ از حضرت علی‌، جابر، بُریده‌ و ابوسعید رضى الله عنهم در این‌ باب‌ مطالبی‌ روایت‌ شده‌است‌.

در صحیح‌ بخاری‌ به‌ نقل‌ از ابی‌بكرة‌ آمده‌ است‌ كه‌: رسول‌ خداصلی الله علیه و سلم را بالای‌ منبر دیدم‌، در حالی‌ كه‌ حسن‌ بن‌ علی‌رضی الله عنه بااو بود، ایشان‌ گاهی‌ به‌ طرف‌ حاضران‌ متوجّه‌ می‌شد و گاهی‌ به‌ سوى حسن رضى الله عنه‌ نگاه‌ می‌كرد و می‌فرمود: این‌ فرزند من‌ سروری‌ است‌ كه‌امیدوارم‌ خداوند به‌ وسیله‌ی‌ او بین‌ دو گروه‌ از مسلمانان‌ صلح‌ برقرار كند.

امام‌ احمدبن‌ حنبل‌ از هاشم‌ بن‌ قاسم‌ از مبارك‌ بن‌ فضاله‌ از حسن‌ بن‌ ابی‌ الحسن‌ از ابوبكره‌ نقل‌ می‌كند كه‌ روزی‌ رسول‌الله صلی الله علیه و سلم مشغول‌ نماز بود، حسن‌ بن‌ علی‌رضی الله عنه چند بار می‌آمد و بر پشت‌ آن‌ حضرت‌ سوار می‌شد، مردم‌ به‌ ایشان‌ گفتند: با این‌بچّه‌ رفتاری‌ دارید كه‌ ندیده‌ایم‌ با دیگران‌ چنین‌ رفتار كنید؟ آن‌ حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم در جواب‌ فرمود: «خداوند به‌ وسیله‌ی‌ این‌ فرزندم‌ بین‌دو گروه‌ از مسلمانان‌ صلح‌ برقرار خواهد كرد.»

در روایتی‌ دیگر آمده‌ كه‌ آن‌ حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم‌ فرمودند: «امیدوارم‌ خداوند او را طول‌ عمر عنایت‌ كند تا بین‌ دو گروه‌ بزرگ‌ از مسلمانان‌ صلح‌ ایجاد كند»، گروهی‌ از صحابه‌ این‌ حدیث‌ را روایت‌ كرده‌اند.

ابن‌ عبّاس‌ می‌گوید: «روزی‌ حضرت‌ رسول ‌صلی‌الله‌علیه‌وسلم‌الله‌علیه‌وسلم حسن‌ بن‌ علی‌رضی الله عنه را بر دوش‌ خود گرفته‌ بود، مردی‌ گفت‌: چه‌ سواری‌ خوبی‌ داری‌ ای‌ پسر!پیامبر فرمود: آری‌ سوار هم‌ چه‌ سوار خوبی‌ است‌»!

سخاوت حضرت حسن رضی‌الله‌عنه

این‌ نكته‌ نیز قابل‌ ذكر است‌ كه‌ حضرت‌ حسن‌ و حسین‌ رضی‌الله عنهما ازسخاوتمندان‌ و سلحشوران‌ بزرگ‌ اسلام‌ بودند.

نُعیم‌ روايت مى‌كند:« حضرت ابوهریره‌رضی الله عنه به‌ من‌ گفت‌: هرگاه‌ حضرت حسن‌ رضى الله عنه را می‌بینم‌ اشك‌ از چشمانم‌ جاری‌ می‌گردد؛ زیرا روزی حضرت‌ حسن رضى الله عنه را ديدم كه‌ با سرعت‌ می‌دوید تا در دامان‌ پیامبر نشست‌ و محاسن‌ پیامبر را گرفت‌ و در دهان‌ آن‌ حضرت‌ داخل‌ كرد و رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم دهانش‌ را باز كرد وسپس‌ بر دهان‌ حسن‌ بوسه‌ زد و فرمود: «خدایا! من‌ این‌ پسر را دوست‌ دارم‌، تو نیز او را دوست‌ بدار! سه‌ بار این‌ دعا را تكرارفرمود.»

ابن‌ عساكر می‌گوید:«روزی‌ حسن‌رضی الله عنه در یكی‌ از باغ‌های‌ مدینه‌ قدم مى‌زد، غلامی‌ حبشی‌ را دید كه‌ نانی‌ در دست‌ دارد و لقمه‌ای‌ خودش‌ می‌خورد و یك‌ لقمه‌ به‌ سگش‌ می‌دهد. به‌ همین‌ ترتیب‌ نان‌ را بین‌ خود و سگ‌ به‌ دو قسمت‌ تقسیم‌ كرد، حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه از او پرسید: چه‌ چیزی‌ موجب‌ شد تا سهم‌ خودت‌ را با سهم‌ سگ‌ مساوی‌ كردی‌ و خودت‌ بیشتر نخوردی‌؟ گفت‌: وقتی‌ به‌چشمان‌ او نگاه‌ می‌كردم‌ خجالت‌ كشیدم‌ كه‌ سهم‌ او را كم‌تر كنم‌،حضرت حسن‌رضی‌الله‌عنه فرمود‌: تو غلام‌ چه‌ كسی‌ هستی‌؟ گفت‌: غلام‌ اَبّان‌ بن‌عثمان‌، پرسید: این‌ باغ‌ مال‌كیست‌؟ گفت‌: مال‌ ابّان‌، آنگاه‌ حضرت‌ حسن‌ رضی‌الله‌عنه فرمود: تو را به‌ خدا سوگند می‌دهم‌ تا من‌ برمی‌گردم‌همین‌ جا بمانی‌، این‌ را گفت‌ و پیش‌ ابّان‌ رفت‌ و آن‌ غلام‌ را به‌ همراه‌ باغ‌ خرید و سپس‌ نزد غلام‌ برگشت‌ و به‌ او گفت‌: من‌ تو راخریدم‌. غلام‌ بلند شد و گفت‌: سرورم‌! تعهد می‌كنم‌ كه‌ از فرمان‌ خدا و رسول‌ و دستور شما اطاعت‌ كنم‌، حضرت‌ حسن‌ فرمود:باغ‌ را هم‌ خریدم‌، اینك‌ تو به‌ خاطر رضای‌ خدا آزادی‌ و این‌ باغ‌ را هم‌ به‌ تو بخشیدم‌.

تحقق پیشگویی‌ پیامبر اكرم صلی الله علیه و سلم و تاثير آن

خبر دادن‌ پیامبر اكرم صلی الله علیه و سلم از این‌ كه‌ حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه روزی‌ بین‌ دو فرقه‌ی‌ بزرگ‌ از مسلمانان‌ صلح‌ ایجاد می‌كند، تنها یك‌خبر و پیشگویی‌ محض‌ نبود كه‌ حسن‌رضی الله عنه و مسلمانان‌ آن‌ را بشنوند و مانند سایر پیشگویی‌ها آن‌ را باور كنند، بلكه‌ برای‌حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه یك‌ راهنمایی‌ و برنامه‌ی‌ زندگی‌ و خط‌ سیری‌ بود كه‌ در مسیر زندگی‌، آن‌ را سرلوحه‌ی‌ جهت‌گیری‌ها وگرایش‌ها و تصرّفات‌ خود قرار دهد. حتماً این‌ جمله‌ در اعماق‌ قلبش‌ فرود آمده‌ و بر تمام‌ وجودش‌ مستولی‌ گشته‌ و با خون‌ وگوشتش‌ در آمیخته‌ بوده‌ و آن‌ را به‌ عنوان‌ یك‌ سفارش‌ و وصیت‌ از جانب‌ پیامبرصلی الله علیه و سلم تلقی‌ كرده‌ است‌. به‌ یقین‌ چون‌ این‌ جمله‌را از رسول‌ اكرم‌صلی الله علیه و سلم ـ كه‌ هم‌ پیامبر و هم‌ پدر بزرگ‌ او بودـ شنیده‌ و دانسته‌ است‌ كه‌ همین‌ عامل‌، موجب‌ شده‌ تا پیامبر صلی الله علیه و سلم این‌ همه‌ با او محبّت‌ و احترام‌ داشته‌ باشد و چون‌ آثار خوشحالی‌ را در چهره‌ی‌ پیامبرصلی الله علیه و سلم و نور امید را در چشمان‌ او مشاهده‌كرده‌ است‌، لابُدّ به‌ این‌ پیشگویی‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ی‌ كامل‌ و آرمان‌ بزرگ‌ زندگی‌اش‌، محكم‌ چنگ‌ زده‌ است‌.

آری‌، تأثیر این‌ پیشگویی‌ در تمام‌ مراحل‌ زندگی‌ وی‌ ظاهر و نمایان‌ بوده‌ است‌، حتی‌ در گفت‌وگو با پدر بزرگوارش‌، پدری‌كه‌ از موهبت‌ها و امتیازهای‌ منحصر به‌ فردى برخوردار بود و او به‌ عنوان‌ یك‌ فرزند نیك‌ كه‌ از آداب‌ فرزندی‌ و شایستگی‌های‌پدر بزرگوارش‌ آگاهی‌ داشت‌، وی‌ را از دل‌ و جان‌ دوست‌ می‌داشت‌ و مورد احترام‌ قرار می‌داد، آری‌! به‌ این‌ پدر بزرگوار ومحبوب‌ (پس‌ از شهادت‌ حضرت‌ عثمان‌رضی الله عنه) پیشنهاد می‌كند كه‌ از مدینه‌ خارج‌ شود و از مردم‌ كناره‌گیری‌ كند تا عرب‌ سرعقل‌ آیند و خود به‌ سراغ‌ او بروند. روایت‌ شده‌ است‌ كه‌ به‌ او گفت‌:«اگر درهرنقطه‌ای‌ خود را مخفی‌ كنی‌ آخر تو را پیدا كرده‌و با تو بیعت‌ خواهند كرد، بدون‌ این‌ كه‌ خودت‌ را برای‌ بیعت‌ عرضه‌ كنی‌.» همچنین‌ هنگامی‌ كه‌ حضرت‌ علی‌رضی الله عنه عازم‌ جنگ‌با شامیان‌ بود و از مدینه‌ به‌ قصد جنگ‌ خارج‌ شد،حضرت حسن‌رضی الله عنه نزد ايشان رفت‌ و چنین‌ گفت‌: «پدرم‌! از این‌ تصمیم‌ خود منصرف‌ شويد؛ زیرا این‌ عمل‌ موجب‌ ریختن‌ خون‌ مسلمانان‌ و ایجاد اختلاف‌ بین‌ آنها خواهد شد.»

ظاهر است‌ فرزندی‌ كه‌ با پدر خود این‌گونه‌ سخن‌ می‌گوید، پیشگویی‌ و دعای‌ پیامبرصلی الله علیه و سلم در وجود او تأثیر كرده‌است‌.اما حضرت‌ علی‌رضی الله عنه پیشنهاد حسن‌رضی الله عنه را نپذیرفت‌.

خلافت‌ حضرت‌ حسن رضی الله عنه و صلح‌ با معاویه‌

هنگامی‌ كه‌ حضرت‌ علی‌رضی الله عنه به‌ دست‌ ابن‌ ملجم‌ ضربت‌ خورد، مردم‌ به‌ او گفتند: ای‌ امیرمؤمنان‌! آیا كسی‌ را برای‌خلافت‌ تعیین‌ نمی‌كنی‌؟ فرمود‌:«خير!همانطور كه‌ پیامبر خداصلی الله علیه و سلم شما را به‌ خودتان‌ واگذاشت‌ (و جانشینی‌ تعیین‌ نكرد) من‌ نیزشما را به حال‌ خودتان وامی‌گذارم‌، اگر خدا به‌ شما اراده‌ی‌ خیری‌ داشته‌ باشد، شما را به‌ انتخاب‌ بهترین‌ شما متّفق‌ می‌گرداند، همان‌ طوركه‌ بعد از رسول‌ الله بر بهترینتان‌ متّفق‌ گردانید.»

اما مردم‌ در همان‌ روز كه‌حضرت علی‌رضی الله عنه مورد ضربت‌ قرار گرفت‌، باحضرت حسن‌رضی الله عنه بیعت‌ كردند؛ یعنی‌ در روز جمعه‌ هفدهم‌ رمضان‌ سال‌ چهلم‌ هجری‌.

ابن‌ كثیر می‌گوید: «چون‌ علی‌رضی الله عنه در گذشت‌ (و با حسن‌رضی الله عنه بیعت‌ شد)، قیس‌ بن‌ سعدبن‌عباده‌ به‌ حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه پیشنهاد و اصراركرد كه‌ با اهل‌ شام‌ بجنگند، حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه اراده‌ نداشت‌ كه‌ با كسی‌ بجنگد، اما با اصرار،او را وادار كردند. جمعیت‌ بسیاربزرگ‌ و بی‌سابقه‌ای‌ گرد آمدند، آنگاه‌ حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه قیس‌ بن‌ عباده‌ را به‌ فرماندهی‌ دوازده‌ هزار سرباز منصوب‌ كرد و پیش‌ فرستاد. سپس‌ خود نیز با باقی‌مانده‌ی‌ لشكر به‌ دنبال‌ او به‌ قصد جنگ‌ با معاویه‌رضی الله عنه و اهل‌ شام‌ حركت‌ كرد، وقتی‌ ازمدائن‌ گذشت‌، توقف‌ كرد و مقدمة‌ الجیش‌ را جلوی‌ خود قرار داد.

در همین‌ هنگام‌ كه‌ او خارج‌ از مدائن‌ اردو زده‌ بود، ناگاه‌ كسی‌ ندا در داد كه‌ قیس‌ بن‌ عباده‌ كشته‌ شد، با شنیدن‌ این‌ خبر لشكریان‌ به‌ جان‌ هم‌ افتادند و وسایل‌ یكدیگر را به‌ غارت‌ بردند، حتّی‌ خیمه‌ی‌ حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه و اثاث‌ او را نیز به‌ یغمابردند و فرشی‌ را كه‌ روی‌ آن‌ نشسته‌ بود از زیر پایش‌ بیرون‌ آوردند و با خنجر به‌ او زخم‌ زدند، ولی‌ سطحی‌ بود. لذا به‌ شدّت‌ ازآنان‌ متنفر شد و با حالت‌ مجروحی‌ بر اسب‌ خود سوار شد و در كاخ‌مدائن‌ فرود آمد. هنگامی‌ كه‌ لشكریان‌ به‌ قصراستقرار یافتند، مختار بن‌ ابی‌ عبید (قَبَّحَه‌ُ اللهُ) به‌ عمویش‌، سعد بن‌ مسعود كه‌ استاندار مدائن‌ بود گفت‌: آیا می‌خواهی‌ به‌ ثروت‌ وعزّت‌ دست‌یابی‌؟ گفت‌: چگونه‌؟ مختار گفت‌: حسن‌ بن‌ علی‌ را دستگیر كن‌ و نزد معاویه‌ بفرست‌، سعد گفت‌: خدا تو را رسوا كند! این‌ چه‌ سخن‌ زشتی‌ است‌ كه‌ می‌گویی‌، آیا به‌ فرزند دختر رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم خیانت‌ كنم‌؟»

ابن‌ كثیر می‌گوید: «اهل‌ عراق‌ حسن‌ بن‌ علی‌رضی الله عنه را برگزیدند تا به‌ وسیله‌ی‌ او با اهل‌ شام‌ بجنگند، اما به‌ هدف‌ خود نرسیدند، و در این‌ باره‌ خودشان‌ مقصر بودند؛ زیرا نظرات‌ متفاوتی‌ داشتند و از رهبران‌ خود اطاعت‌ نمی‌كردند. اگر می‌فهمیدند كه‌ خداوند چه‌ نعمت‌بزرگی‌ به‌ آنان‌ داده‌ و به‌ شرف‌ افتخار بیعت‌ با سبط‌ِ رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم و سرور مؤمنان‌ و یكی‌ از دانشمندان‌ صحابه‌ نایل‌ آمده‌اند، قدر آن‌ را می‌دانستند.»

حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه وقتی‌ دید كه‌ لشكرش‌ پراكنده‌ شده‌ است‌، از آنان‌ بیزار و مأیوس‌ شد و نامه‌ای‌ به‌ معاویه‌ بن‌ابی‌سفیان‌رضی الله عنه ـ كه‌ با سپاهی‌ از شام‌ خارج‌ شده‌ و به‌ «مَسكِن‌» رسیده‌ بودـ نوشت‌. در این‌ نامه‌ پیشنهاد صلح‌ داده‌ و شرایطی‌ذكر كرده‌ بود كه‌ اگر او قبول‌ كند، از امارت‌ دست‌بردار شود و به‌ معاویه‌ بسپارد، تا بدین‌ وسیله‌ از ریختن‌ خون‌ مسلمانان‌جلوگیری‌ شود. بدین‌ ترتیب‌ با هم‌ به‌ توافق‌ رسیدند و به‌ امارت‌ معاویه‌رضی الله عنه اتفاق‌ شد.

ابن‌ كثیر می‌گوید: «رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم فرموده‌ است‌: «خلافت‌ بعد از من‌ سی‌ سال‌ خواهد بود، بعد از آن‌ نوبت‌ پادشاهی‌ می‌رسد»، با خلافت‌حسن‌ بن‌ علی‌ سی‌ سال‌ تكمیل‌ می‌شود؛ زیرا وی‌ در ربیع‌ الاول‌ سال‌ چهل‌ و یك‌ هجری‌ از خلافت‌ كناره‌گیری‌ و با معاویه رضی‌الله‌عنه ‌ صلح‌كرد و از وفات‌ رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم تا آن‌ روز سی‌ سال‌ كامل‌ گذشته‌ بود.»

حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه بعد از صلح‌، به‌ تقاضای‌ حضرت‌ معاویه‌رضی الله عنه خطبه‌ای‌ ایراد فرمود و بعد از ثنای‌ پروردگار و درود بر پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمود: «ای‌ مردم‌! خدا شما را به‌ وسیله‌ی‌ نخستین‌ ما (حضرت‌ محمّد) هدایت‌ كرد و خون‌ شما را به‌ وسیله‌ی‌ آخرین‌ ما (یعنی‌خودش‌) حفظ‌ كرد. این‌ كار (خلافت‌) مدّتی‌ دارد و دنیا دست‌ به‌ دست‌ می‌گردد. خدای‌ عزّوجّل‌ به‌ پیامبر خود می‌فرمايد: (وَ إن‌ْ ادْری‌ لَعَلَّه‌ُ فِتْنَة‌ٌ لَكُم‌ْ وَ مَتاع‌ٌ إلی‌ حین‌ٍ)؛بگو من‌خود نمی‌دانم‌ شاید این‌ برای‌ شما آزمایش‌ است‌ و تا مدّتی‌ برخوردار شوید. آنگاه‌ در ادامه فرمود‌:آگاه باشید که من‌ با معاویه‌ صلح نموده و با وى بیعت‌ كرده‌ام.»

مردی‌ به‌ نام‌ ابوعامر خطاب‌ به‌ حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه گفت‌: «اَلسّلام‌ُ عَلَیك‌َ یا مُذِل‌َّ المُؤْمِنین‌َ»؛ (سلام‌ بر تو ای‌ خواركننده‌مؤمنان‌!)؛ آن‌ حضرت‌ فرمود: ای‌ ابوعامر! چنین‌ مگو، من مؤمنان‌ را خوار نكـردم‌، اما نخواسـتم‌ آنها را برای‌ كسـب‌ قدرت‌ به‌كشـتن‌ بدهم‌.

ابن‌ كثیر می‌گوید: «چون‌ بر بیعت‌ معاویه‌رضی الله عنه توافق‌ و اجتماع‌ شد، حسن‌ بن‌ علی‌رضی الله عنه به‌ اتّفاق‌ برادرش‌، حسین‌رضی الله عنه و بقیه‌ی‌ برادران‌ و پسر عمویش‌-عبدالله بن‌ جعفر- سرزمین‌ عراق‌ را ترك‌ گفتند و به‌ شهر مدینه‌ رفتند. در بین‌ راه‌ ساكنان‌ آبادی‌هایی‌ كه‌ طرفدار ايشان بودند او را به‌ خاطر صلح‌ ملامت‌ می‌كردند، اما ایشان‌ با سعه‌ی‌ صدر و بردباری‌ خویش‌ گفته‌ی‌ آنان‌ را به‌ دل‌ راه‌ نمی‌داد و از این‌ بابت‌ نمی‌رنجید و از كار خود اظهار پشیمانی‌ نمی‌كرد، بلكه‌ بسیار خرسند بود، گرچه‌ برای‌ عدّه‌ای‌ از یاران‌ و خویشان‌ وی‌ناگوار بود، و تا امروز نیز عدّه‌ای‌ او را ملامت‌ می‌كنند، اما حق‌ این‌ است‌ كه‌ باید از این‌ عمل‌ ارزشمند و سنّت‌ او پیروی‌ كرد و او را به‌ خاطر حفظ‌ جان‌ مسلمانان‌ ستود، همان‌ گونه‌ كه‌ رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم او را مورد ستایش‌ قرار داده‌ بود.»

یاران‌ حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه به‌ او می‌گفتند: «یا عارالمؤمنین‌» (ای‌ كسی‌ كه‌ باعث‌ ننگ‌ و عار مؤمنان‌ شدی‌!)، او در جواب‌می‌فرمود‌: «العارُ خَیرٌ مِن‌َ النّارِ» (عار از آتش‌ بهتر است‌)؛ یعنی‌ این‌ ملامت‌ و نكوهش‌ از سوختن‌ در آتش‌ دوزخ‌ به‌ خاطر ریختن‌خون‌ مسلمانان‌ بهتر است‌.

ابوداود طیالسی‌ از زهیر بن‌ نفیر حضرمی‌ و او از پدرش‌ نقل‌ می‌كند كه‌‌: «به‌ حسن‌ بن‌ علی‌رضی الله عنه گفتم‌: مردم‌ می‌گویند خواهان‌ خلافت‌ هستی‌؟ ايشان‌ فرمود: سرها و جمجمه‌های‌ عرب‌ در دست‌ من‌ بود، با هر كه‌ من‌ صلح‌ می‌كردم‌ آنها هم‌ صلح‌ می‌كردند و با هر كه‌ می‌جنگیدم‌ آنان‌ نیز می‌جنگیدند، ولی‌ من‌ خلافت‌ را به‌ خاطر رضای‌ خدا ترك‌ گفتم‌. آیا اینك‌ بار دیگر در اطراف‌ حجاز این‌ مسأله‌ را دامن‌ بزنم‌؟» یك‌ بار فرمود‌:« ترسیدم‌ ازاین‌ كه‌ روز قیامت‌ هفتاد یا هشتاد هزار نفر یا كمتر و بیشتر در حالی‌ نزد خداوند حاضر شوند كه‌ از رگ‌های‌ گردنشان‌خون‌ می‌چكـد و همه‌ به‌ پیشگاه‌ خـدا شكایت‌ كنند كه‌ چـرا خونشـان‌ ریخته‌ شـده‌ است‌؟»

شهادت‌ حضرت‌ حسن رضی الله عنه

حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه مسموم‌ گردید و همین‌ چیز سبب‌ وفاتش‌ شد. عمیر بن‌ اسحاق‌ می‌گوید: من‌ به‌ اتّفاق‌ مردی‌ از قریش‌، نزد حسن‌ بن‌ علی‌رضی الله عنه (بعد از این‌ كه‌ مسموم‌ شده‌ بود) رفتم‌، او فرمود‌: بارها مرا مسموم‌ كرده‌اند و این‌ بار از هر بار دیگرشدیدتر است‌، سپس‌ در حالی‌ كه‌ آخرین‌ ساعات‌ عمر خود را می‌گذرانید، برادرش‌، حسین‌رضی الله عنه بر بالینش‌ نشست‌ و فرمود‌: ای‌برادر! چه‌ كسی‌ تو را مسموم‌ كرده‌ است‌؟ گفت‌: می‌خواهی‌ او را بكشی‌؟ حسین‌ فرمود‌: آری‌، حضرت حسن رضى الله عنه در جواب فرمود‌:« اگر مسموم‌كننده‌ی‌ من‌ كسی‌است‌ كه‌ من‌ گمان‌ می‌كنم‌، پس‌ خدا سخت‌تر و شدیدتر عذاب‌ می‌كند و اگر او نیست‌، نمی‌خواهم‌ به‌ خاطر من‌ فرد بی‌گناهی‌كشته‌ شود.»

حضور مردم‌ در تشییع‌ جنازه‌ی‌ ايشان به‌ قدری‌ بود كه‌ در قبرستان‌ بقیع‌ جای‌ خالی‌ وجود نداشت‌. واقدی‌ به‌ نقل‌ از ثعلبه‌ بن‌ ابی‌مالك‌ می‌گوید: در تشییع‌ جنازه‌ی‌ حسن‌ بن‌ علی‌رضی الله عنه حاضر بودم‌، جمعیت‌ تشییع‌كنندگان‌ به‌ قدری‌ زیاد بود كه‌ اگر سوزنی‌انداخته‌ می‌شد بالای‌ سر كسی‌ می‌افتاد.

حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه طبق‌ صحیح‌ترین‌ روایات‌، در سن‌ چهل‌ و هفت‌ سالگی‌ در پنجم‌ ماه‌ ربیع‌ الاوّل‌ سال‌ پنجاه‌ هجری‌ دارفانی‌ را وداع‌ گفت‌. ابوجعفر می‌گوید: به‌ مناسبت‌ رحلت‌ حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه تا یك‌ هفته‌ بازارها تعطیل‌ بود.

حسن‌رضی الله عنه پس‌ از شهادت‌ حضرت علی‌رضی الله عنه در ماه‌ رمضان‌ سال‌ چهلم‌ هجری‌ خلیفه‌ی‌ مسلمانان‌ شد و با امیر معاویه‌رضی الله عنه درماه‌ ربیع‌ الاوّل‌ سال‌ چهل‌ و یك‌ صلح‌ نمود. سال‌ صلح‌ او با معاویه‌ «عام‌ الجماعة‌» نامیده‌ می‌شود. خلافت‌ او شش‌ ماه‌ بود و باهمین‌ شش‌ ماه‌ دوره‌ی‌ سی‌ ساله‌ی‌ خلافت‌ (نبوی‌) به‌ پایان‌ رسید.

موضع‌ِ صحیح‌ حضرت‌ حسن‌ رضی الله عنه

صلح‌ حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه با معاویه‌رضی الله عنه و واگذاری‌ خلافت‌ به‌ او بسیار به‌ موقع‌ و به‌ جا بود، همان‌ گونه‌ كه‌ موضعگیری‌حسین‌رضی الله عنه در برابر یزید، صحیح‌ و به‌ جا بود؛ زیرا محیط‌، اوضاع‌ و شرایط‌ و زمان‌ و مكانی‌ كه‌ حوادث‌ پیش‌ می‌آید، دارای‌درجه‌ی‌ حرارت‌ و دمای‌ خاصّی‌ هستند كه‌ طبق‌ِ همان‌ درجه‌ باید موضعی‌ انتخاب‌ كرد و عكس‌العملی‌ نشان‌ داد، در هر جا و در هر حال‌ نمی‌توان‌ یك‌ روش‌ را اعمال‌ كرد. همه‌ می‌دانند كه‌ بین‌ِ حضرت‌ معاویه‌رضی الله عنه و فرزندش‌ یزید، از نظر سیره‌ و اخلاق‌ و از نظر رابطه‌ و مصاحبت‌ با پیامبر و از نظر نقش‌ آنها در اسلام‌، از زمین‌ تا آسمان‌ تفاوت‌ بود.

ادامه‌ی‌ جنگ‌ با معاویه ‌رضی الله عنه و مقاومت‌ در برابر او نتیجه‌ای‌ جز خونریزی‌ و ایجاد هرج‌ و مرج‌ در جامعه‌ی‌ نوپای‌اسلامی‌ كه‌ از یك‌ طرف‌ با اختلافات‌ داخلی‌ و از سوی‌ دیگر با خطرات‌ خارجی‌ مواجه‌ بود، نداشت‌؛ آن‌ هم‌ با لشكری‌ بی‌ثبات‌كه‌ با اندك‌ بهانه‌ای‌ می‌شورید و خیانت‌ می‌ورزید. حضرت‌ حسن‌رضی الله عنه بیش‌ از هر كسی‌ به‌ طبیعت‌ و نهاد این‌ لشكر عراقی‌ كه ‌مدّعی‌ یاری‌ او و پیش‌ از او مدّعی‌ یاری‌ پدرش‌ بودند، آشنایی‌ داشت‌ و به‌ خوبی‌ می‌دانست‌ كه‌ چگونه‌ پدرش‌ را تنها گذاشتند وبه‌ جای‌ استقامت‌ و پایمردی‌ فرار را برقرار ترجیح‌ دادند و به‌ وسیله‌ی‌ آرای‌ گوناگون‌ و سرپیچی‌ از فرمان‌ او دل‌ حضرت‌علی‌رضی الله عنه را خون‌ كردند و ناچار حضرت‌ علی‌رضی الله عنه در خطبه‌ها و سخنان‌ خود به‌ نكوهش‌ و سرزنش‌ آنها پرداخت‌.

منبع: سنی آن لاین


سایت عصر اسلام

www.IslamAge.com