|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 03 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
مورخ اسلام، امام شمس الدین ذهبی (۶۷۳ ـ ۷۴۸ هـ) |
امام شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، محدث دوران، و مورخ اسلام است. وی در دمشق و مصر و بعلبک و اسکندریه حدیث شنید و علم آموخت و جمعی بسیار از وی علم فرا گرفتند. با وجود آنکه امام ذهبی بر مذهب امام شافعی بود، در عقاید به مذهب امام احمد گرایش داشت و عقیدهٔ سلف را گرامی میداشت و در این زمینه صاحب آثار گرانقدری از جمله «العلو للعلي الغفار» و «الأربعین في الصفات» و «العرش» میباشد. ایشان دارای تالیفات گرانبهایی در زمینه حدیث و رجال است. تنها تالیفات وی در زمینهٔ تاریخ بالغ بر دویست کتاب میباشد. امام ذهبی دو ویژگی را یکجا جمع کرده است که کمتر کسی در تاریخ اسلام دارا بوده است؛ وی علاوه بر احاطهٔ فراگیر نسبت به تاریخ اسلام و حوادث و رجال آن، در زمینهٔ قواعد جرح و تعدیل نیز از شناختی فراگیر برخوردار است. او از جملهٔ علمایی است که از درِ حدیث نبوی و علومِ آن وارد میدان تاریخ شده است و این را میتوان از اهمیت بالایی که به تراجم و معرفینامهٔ رجال قائل است دانست. چیزی که اساس بسیاری از کتابها و محور اندیشهٔ تاریخی اوست.[1]
نام، نسب، لقب و تولد: وی محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز بن شیخ عبدالله ترکمانی فارقی سپس دمشقی، بن ذهبی است. کنیهٔ ایشان ابوعبدالله، ملقب به شمس الدین و شافعی مذهب بود. امام ذهبی در ماه ربیع الثانی سال ۶۷۳ هجری قمری در قریهٔ کَفَر بَطنا که از آبادیهای غوطهٔ دمشق[2] است دیده به جهان گشود. وی اصالتا از خانوادهای ترک نژاد است که از وابستگان بنی تمیم بودند و در شهر مَیّافارقین از مشهورترین شهرهای دیاربکر زندگی میکردند. پدر بزرگ ایشان فخرالدین، ابواحمد، عثمان، بیسواد بود و حرفهٔ نجاری را برگزیده بود اما آنطور که خود ذهبی میگوید: «یقین خوبی نسبت به خداوند داشت» و ظاهرا وی بود که به دمشق مهاجرت کرد و در آن اقامت گزید. اما پدر ایشان شهاب الدین، احمد ذهبی، تقریبا به سال ۶۴۱ هـ دیده به جهان گشود و صنعت پدر را رها کرد و رو به حرفهٔ طلاسازی آورد و در آن مهارت یافت و لقبِ «ذهبی» (طلاساز) گرفت. او همچنین در طلب علم بر آمد و به سال ۶۶۶ هجری قمری صحیح بخاری را از مقداد بن هبة الله قَیسی شنید و در اواخر عمر به حج رفت. وی دیندار بود و بخشی از شب را به نماز میایستاد. پدر امام ذهبی از کسب و کار خود صاحب ثروت شد و با آن پنجاه برده آزاد کرد و با دختر مردی موصلی الاصل به نام علم الدین ابوبکر، سنجر بن عبدالله ازدواج کرد. امام ذهبی نیز همانند پدر، لقبِ «ذهبی» گرفت و گاه در برخی نوشتههایش خود را «ابن الذهبی» معرفی میکرد. ظاهرا او نیز در آغاز به صنعت پدر اشتغال داشت.[3]
اوضاع سرزمین شام در دوران امام ذهبی یک چهارم پایانی قرن هفتم تا نیمهٔ قرن هشتم هجری، دورانی بود که امام ذهبی در آن زندگی کرد. در این دوران سرزمین شام ـ و همچنین مصر ـ تحت حاکمیت مملوکیان قرار داشت.[4] وضعیت علمی: دورانی که امام ذهبی در آن پا به عرصهٔ وجود نهاد شاهد حرکت علمی بسیار عظیمی بود. پس از فاجعهای که به دست مغولان در بغداد و به دست صلیبیها در اندلس رخ داد، نگاه علما به سوی مصر و شام معطوف گردید. دمشق یکی از مراکز بزرگ فکری و علمیِ آن دوران بود، چنانکه مصر ـ آنطور که امام سیوطی میگوید ـ «محل سکنای علما و منزلگاه فاضلان» گردید. دانشمندان حجم بزرگ مسئولیتی را که پس از نابودی بخش بزرگی از کتابخانهٔ علمی مسلمانان در سقوط بغداد بر دوش آنها بود احساس میکردند؛ اینگونه بود که برای تصنیف و تالیف در شاخههای مختلف علمی از یکدیگر سبقت گرفتند. از سوی دیگر اهتمام سلاطین مملوکی به تاسیس موسسات علمی از جمله کتابخانهها و مدارس و خانقاهها و دگر موسسات علمی معطوف گردید، که در آنها به تخصصات مختلف علمی مانند تفسیر و حدیث و قرائات و فقه و اصول و لغت و تاریخ و جغرافی و طب و فلک و دیگر علوم پراخته میشد. از بارزترین مدارس آن دوران در مصر، مدرسهٔ ظاهریه و منصوریه و ناصریه و صاحبیهٔ بهائیه و منکوتمریه و جمالیه و محمودیه و جامع ازهر و جامع عمروبن عاص بودند که در آن به سال ۷۴۹ هجری قمری چهل و چند حلقهٔ درس برپا بود... در شام نیز مدارس علمی بسیاری برپا بود از جمله: مدرسهٔ ناصریه و عادلیه و اشرفیه و عمریه و همچنین در مسجد جامع اموی در دمشق هفتاد و چند مجلس اِقراء قرآن و حلقات دیگری در علوم فقه و حدیث و دیگر علوم وجود داشت.[5] وضعیت دینی: در دوران ممالیک هنوز باقیماندهٔ عقاید شیعهگری که ادامهٔ ریشهٔ حکومت «عبیدیان» (معروف به فاطمیان) به شمار میرفت بر جای مانده بود. تاثیر عبیدیان در اواخر دوران ممالیک به پایان رسید. اما بارزترین ویژگی آن دوران انتشار تصوف در گوشه و کنار سرزمین اسلامی بود؛ در میان این صوفیان گروهی از شعبدهبازان و دجالان نیز بودند که تاثیر بسیاری بر مردم عادی داشتند و حتی حکام مملوکی نیز اهمیت بسیاری به آنان گذاشته و برای آنان خانقاههایی ساخته و اوقافی را به آن اختصاص دادند. جهل و اعتقاد به خرافات و غیبیاتِ بیاساس و تقدیس مشایخِ تصوف و اعتقاد به آنان و طلب نذور نزد قبرها به شدت در سرزمین شام گسترش یافته بود.[6] ایوبیان، که پیش از مملوکیان قدرت را در مصر و شام به دست داشتند اهمیت بسیاری به نشر مذهب امام شافعی مبذول داشته و برای آن مدارس ویژهای تاسیس کرده و اوقافی برای آن در نظر گرفته بودند. آنان در همین حال عنایتی ویژه به عقیدهٔ اشعری داشته و پیروی از آن را واجب میدانستند. برای همین اشاعره در دوران ایوبیان عرصه و قدرت را در مصر و شام در اختیار داشتند و دیگر مذاهب و مدارس اسلامی دچار ضعف و زوال شدند؛ به جز حنبلیان که همچنان قدرتِ خود را حفظ کرده بودند و مجموعهای از دارالحدیثها و مدارس را در دمشق در اختیار داشتند. دمشق در دوران ممالیک شاهد نزاع مذهبی و عقیدتیِ حادی میان پیروان مذاهب گوناگون بود و حکام مملوکی نیز گاه در این نزاع دخالت کرده و گروهی را علیه گروهی دیگر یاری میدادند. نزاع میان حنبلیان و اشعریان به شدت در این دوره جریان داشت و گرچه درگیری میان این دو گروه سبب پارگی و چند دستگی در جامعهٔ اسلامی شده بود اما از سوی دیگر سبب بروز جنبشِ علمیِ آشکاری در زمینهٔ عقیده و کلام شد که در نگارش کتابهایِ بسیار در این زمینه نمود یافته بود.[7]
کودکی و تربیت امام ذهبی: امام شمس الدین ذهبی کودکی خود را در آغوش خانوادهای متدین و اهل علم گذراند؛ عمهٔ وی که دایهٔ او نیز بود، ستُّ الأهل بنت عثمان، از ابن ابی الیَسَر و جمال الدین بن مالک، و زهیر بن عمر زُرعی و گروهی دیگر از علما اجازهٔ روایت داشت و از عمر ابن القَوّاس و دیگران حدیث شنیده بود. ذهبی نیز از وی حدیث شنید. دایی وی علی نیز از طالبان علم بود و ذهبی از وی روایت کرده و در مُعجم شیوخ خود از وی نام برده است. همینطور شوهرِ خالهاش فاطمه، احمد بن عبدالغنی بن عبدالکافی انصاری ذهبی، معروف به «ابن الحََرَستانی» حدیث را شنیده و آن را روایت میکرد و حافظ قرآن کریم بود و بسیار به تلاوت آن میپرداخت... برای چنین خانوادهای طبیعی بود که به طلب علم فرزندان خود اهمیت دهد. پس از مدتی، ذهبیِ کودک را به نزد یکی از مؤدبان[8] به نام علاء الدین علی بن محمد حَلَبی معروف به «بصیص» بردند. وی از آگاهترین مردم به تربیت و آموزش کودکان بود. پس از آن امام ذهبی به نزد شیخ خود مسعود بن عبدالله صالحی رفت که همهٔ قرآن را بر او خواند و تقریبا چهل بار همهٔ قرآن را نزد او ختم نمود. سپس امام ذهبی که هنوز کودک بود آغاز به حضور در مجالس شیوخ نمود تا به سخنان آنان گوش دهد.[9]
طلب علم
آغاز طلب علم و شیوخ وی: ذهبی با رسیدن به هجده سالگی به طور جدی آغاز به طلب علم نمود و به دو محور قرائات و حدیث پرداخت. وی در آغاز به نزد شیخ القراء جمال الدین ابیالاسحاق ابراهیم بن داوود عسقلانی دمشقی معروف به «الفاضلی» که از شاگردان عالم مشهور قرائات، «علی بن محمد سخاوی» (متوفای ۶۴۳ هـ) بود رفت و قرائات را نزد او به روش جمع کبیر آموخت اما بیماری فلج باعث شد شیخ وی تنها تا سورهٔ قصص به وی آموزش قرائت دهد. سپس در همان سال، قرائت را به همان روش نزد جمال الدین ابراهیم بن غالی بن شاور بدوی حمیری آموخت. ذهبی مسیر علمی خود در علم قرائات را نزد بسیاری از بزرگان قرائت در آن دوران طی کرد و پس از مسافرت به اسکندریه نیز از قراء آنجا همانند یحیی بن احمد صواف و عبدالرحمن بن عبدالحلیم بن عمر اسکندرانی مالکی معروف به «سَحنون» و دیگران بهرهٔ علمی برد. با مهارت ذهبی در علم قرائات، شیخ وی شمس الدین ابوعبدالله، محمد بن عبدالعزیز دمیاطی دمشقی که بیمار بود حلقهٔ درس قرائت خود در جامع اموی را به وی سپرد. این نخستین منصب علمی امام ذهبی در زندگی علمی وی به شمار میرود.[10] علی رغم اهتمام ذهبی به علم قرائات و صرف وقت فراوان برای آن، بیشترین عنایت وی متوجهِ علم حدیث و تاریخ بود، به همین سبب ابن الجزری یادآور شده است که افراد کمی قرائت را از وی فرا گرفتهاند. امام ذهبی از سن هجده سالگی به علم حدیث با فنون مختلف آن پرداخت. وی به سال ۶۹۲ هـ ق حدیث را در دمشق از شیخ خود در علم قرائات، ابوحفص عمر بن عبدالمنعم بن عبدالله بن قواس دمشقی و ابوالفضل، احمد بن هبة الله ابن عساکر، و یوسف بن احمد بن ابوبکر بن علی غسولی، و در مصر از ابوالعباس احمد بن محمد بن عبدالله حلبی معروف به ابن الظاهری، و ابوالمعالی، احمد بن اسحاق بن محمد بن مؤید مصری معروف به ابرقوهی، و ابن دقیق العید، ابوالفتح، محمد بن علی، و شرف الدین عبدالمؤمن بن خلف دمیاطی، و در اسکندریه از تاج الدین ابوالحسن، علی بن احمد بن عبدالمحسن هاشمی، و در بعلبک از تاج الدین، ابوالحسن، عبدالخالق بن عبدالسلام بعلبکی، فراگرفت. خود ذهبی دربارهٔ او میگوید: «بسیار از او آموختم و بهترین شیخ بود». وی در حلب از ابوسعید سنقر بن عبدالله زینی حدیث شنید؛ خود دربارهاش میگوید: «به سوی او سفر کردم و بسیار از او برگرفتم و از نظر دین و مُروئت و عقل و عفت بهترین شیوخ بود و هر کس او را میشناخت ثنایش میگفت». چنانکه در حلب از زینب بنت عمر کندی، و در نابلس از عمادالدین عبدالحافظ بن بدران نابلسی، و در مکه از فخرالدین، ابوعمرو، عثمان بن محمد توزری علم بر گرفت.[11] شنیدن حدیث همهٔ فکر و ذکر ذهبی را مشغول خود ساخت و حتی میتوان گفت در شنیدن حدیث دچار افراط شد و همه زندگی او را به خود اختصاص داد. او از خلق بسیاری حدیث شنید حتی از کسانی که ممکن بود خودش نیز سیرت و رفتارشان را نپسندد. وی در ترجمهٔ شیخ خود شهاب الدین، غازی بن عبدالرحمن دمشقی متوفای ۷۰۹ هـ ق میگوید: «سیرهٔ نیکی نداشت، خداوند از او درگذرد...» و دربارهٔ یکی دیگر از مشایخ خود میگوید: «شایسته نیست از وی روایت شود، دربارهٔ او فجایعی برای من روایت کردهاند». گاه از شدت علاقه به شنیدن حدیث نزد شیوخی میرفت که شنوایی خود را از دست داده بودند! وی دربارهٔ شیخ خود محمود بن محمد خرائطی صالحی (متوفای ۷۱۶ هـ ق) میگوید: «بر وی با بالاترین صدای خود در گوشش حدیث خواندم»![12] سفر برای طلب علم: ذهبی علاقهٔ بسیاری به سفر برای شنیدن حدیث داشت زیرا چنین سفری به سبب به دست آمدن سند عالی[13] و تحصیل علوم و استفاده از حفاظ و دیدار با آنان و قِدَم سماع[14] دارای اهمیت فراوانی است. اما پدر امام ذهبی او را برای سفر تشویق نمیکرد و بلکه گاه از سفر باز میداشت. وی در ترجمهٔ عبدالرحمن بن عبداللطیف بن محمد بن وریدهٔ بغدادی حنبلی، شیخ مستنصریه (۵۹۹ ـ ۶۹۷ هـ ق) میگوید: «قصد سفر به سوی او نمودم اما پس از آن به سبب جایگاه پدر، به آن سفر نرفتم». این عجیب نیست زیرا امام ذهبی فرزندی نیک و مطیع پدر و مادر خود بود به ویژه آنکه یکی از آداب سفر برای طلب علم اجازه خواستن از پدر و مادر است. ظاهراً پدر وی در سال ۶۹۳ هـ ق پس از آنکه فرزندش به بیست سالگی رسید به او اجازهٔ سفر داد اما به آن شرط که مسیر سفرش کوتاه باشد و بیش از چهار ماه به درازا نکشد و در آن سفر همراهان مورد اعتمادی وی را همراهی کنند. سفرهای امام ذهبی را میتوان در مجموع به سه بخش تقسیم کرد: ۱- سفرهای وی در داخل شام: شاید نخستین سفر امام ذهبی، سفر وی به بَعَلبَک در سال ۶۹۳ هـ ق باشد که در آن قرآن را به صورت جمع روایات بر موفق نصیبی (متوفای ۶۹۵ هـ) خواند. وی باری دیگر در سال ۷۰۷ هـ به بعلبک سفر نمود و در این دو سفر از بیشتر شیوخ این شهر حدیث شنید. وی پس از آن به حلب سفر کرد که در آن از علاء الدین، ابوسعید، سنقر بن عبدالله ارمنی حلبی، حدیث شنید و از بسیاری از شیوخ حلب استفاده کرد. منابع تاریخی به این اشاره دارد که وی از علمای شهرهای گوناگونی از جمله حمص و حماة و طرابلس و کرک و معرة و بُصریٰ و نابلس و رملة و قدس و تبوک حدیث استماع کرده است. ۲- سفر به سرزمین مصر: سفر ذهبی به مصر یکی از بارزترین سفرهای زودهنگام او بود. بر اساس تتبع و پیگیری دکتر بشار عواد معروف، محقق برجستهٔ کتابهای ذهبی، آغاز این سفر در دورهٔ زمانی میان رجب و ذی قعدهٔ سال ۶۹۵ هجری بوده است. وی سفر خود را از فلسطین آغاز کرد. ذهبی در ترجمهٔ شیخهٔ خود ام محمد، سیده بنت موسی بن عثمان مارانی مصری (متوفای ۶۹۵ هـ ق) میگوید: «برای دیدار ایشان [به سوی مصر] سفر کردم اما ایشان در حالی که هنوز در فلسطین بودم در ماه رجب سال ۶۹۵ دیده از جهان فرو بستند. در حالی به مصر وارد شدم که گمان میکردم ایشان هنوز در قید حیاتند اما هنگام ورود به مصر دانستم که ده روز پیش وفات کردهاند... وی در روز جمعه ششم رجب که من در وادی فحمة بودم درگذشته بودند». وی در آغاز از شیخ خود جمال الدین ابوالعباس، احمد بن محمد بن عبدالله حلبی معروف به ابن الظاهری (۶۲۶ ـ ۶۹۶ هـ) حدیث شنید. طبیعی بود که امام ذهبی در ذی القعدهٔ همان سال به دمشق باز گردد زیرا به پدرش قول داده بود و برای وی سوگند یاد کرده بود که بیش از چهار ماه در سفر نماند و ترسید که اگر تاخیر کند مرتکب نافرمانی پدر شود. ایشان در مصر از شیوخ بسیاری از جمله مُسنِد آن زمان، ابوالمعالی، احمد بن اسحاق بن محمد ابرقوهی (متوفای ۷۰۱ هـ) و شیخ الاسلام، مجتهدِ قاضی، تقی الدین ابوالفتح، محمد بن علی معروف به ابن دقیق العید قشیری (متوفای ۷۰۲ هـ) و علامه شرف الدین، عبدالمؤمن بن خلف دمیاطی (متوفای ۷۰۵ هـ) و دیگران حدیث شنید. در اثنای سفر به مصر، به اسکندریه نیز سفر کرد و از حضور مُسنِدترین شیوخ قرائت در اسکندریه، امام شرف الدین، ابوالحسین، یحیی بن احمد بن عبدالعزیز بن صواف جذامی اسکندرانی (۶۰۹ ـ ۷۰۵ هـ) بهره برد اما به سبب پیری و ضعف شنواییِ او نتوانست مدت زیادی نزد وی بماند و به نزد امام مقری، صدرالدین، ابوالقاسم، عبدالرحمن بن عبدالحلیم بن عمران دکالی، معروف به سحنون (۶۱۰ ـ ۶۹۵ هـ) رفت که پیر بود و بینایی خود را از دست داده بود. ذهبی نزد وی قرائت وَرْش و حفص را در مدت یازده روز به پایان رساند. وی در اسکندریه از گروهی از علمای بارز آن حدیث شنید از جمله: تاج الدین، ابوالحسن، علی بن احمد بن عبدالمحسن هاشمی حسینی واسطی غَرّافی اسکندرانی (۶۲۸ ـ ۷۰۴ هـ) شیخ دارالحدیث نبیهیة در اسکندریه. این سفر کوتاه بود و ذهبی برای آنکه بتواند مدت بیشتری را بر شیوخ آن سرزمین بخواند خود را خسته میکرد؛ برای مثال تنها در شش روز همهٔ سیرهٔ ابن هشام را بر شیخ خود ابوالمعالی ابرقوهی خواند.[15] ۳- سفر به حجاز: در سال ۶۹۸ هـ ق یعنی پس از وفات پدر، ذهبی به قصد حج به سرزمین حجاز سفر کرد. در این سفر گروهی از یاران و شیوخِ وی او را همراهی میکردند، از جمله: شیخ دارالحدیث مدرسهٔ مستنصریه، ابوعبدالله، محمد بن عبدالمحسن، معروف به ابن خرّاط حنبلی (۶۳۸ ـ ۷۲۸ هـ). ذهبی در این سفر از ابن خراط حنبلی کتاب «الفَرَج بعد الشِدة» را شنید. همچنین در مکه و عرفه و مِنیٰ و مدینه از گروهی از شیوخ حدیث شنید.[16] روابط شخصی امام ذهبی و تاثیر آن بر شکلگیری فکری وی: ذهبی ارتباطی بسیار نزدیک با سه تن از شیوخ آن دوران یعنی: جمال الدین، یوسف بن عبدالرحمن مِزّی (۶۵۴ ـ ۷۴۲ هـ) و تقی الدین احمد بن عبدالحلیم، معروف به ابن تیمیه (۶۶۱ ـ ۷۲۸ هـ) و عَلَم الدین، قاسم بن محمد بِرزالی (۶۶۵ ـ ۷۳۹ هـ) برقرار کرد و تقریبا در همهٔ زندگی خود با آنان در رابطه بود. در میان این سه دوست، ذهبی از همه کمسن و سالتر بود و مِزّی از همه بزرگتر. آنان در یک حال هم شیخ همدیگر بودند و هم دوست! آنچه این رابطه را مستحکمتر میساخت، میل آنان به طلب علم حدیث از دوران نوجوانی و تمایلشان به آرای حنابله بود، هر چند مِزّی و بِرزالی و ذهبی هر سه شافعیمذهب بودند. ذهبی در معجم شیوخ خود میگوید برزالی بود که وی را به علم حدیث علاقمند ساخت. اما ابن تیمیه در حالی به درجات بالای علمی دست یافته بود و دارای آرای اجتهادی ویژهٔ خود بود که ذهبی هنوز در آغاز طلب علم بود. ابن تیمیه از سال ۶۹۸ هـ وارد درگیریهای تندی با مخالفان خود شده و به مبارزه با مدعیان تصوف و دجالان میپرداخت و حتی در نهی از منکر عملا وارد میدان میشد و به همراه یاران خود به مشروبفروشیها حمله میبرد و اقدام به از بین بردن خمر میکرد. شجاعت ابن تیمیه به حدی بود که یک بار خود به زندان رفت و دوست خود مِزی را که توسط حاکم زندانی شده بود آزاد کرد. شخصیت سیاسی ابن تیمیه در نبرد غازانیه به سال ۶۹۹ هـ و نبردهای پس از آن به ویژه سال ۷۰۲ هـ بُروز بیشتری یافت به طوری که وی نقش بزرگی در پیروزی مملوکیان بر مغولها در نبرد شقحب بازی کرد. ذهبی، شیخ و دوست خود، ابن تیمیه را بسیار دوست داشت. وی دربارهٔ ابن تیمیه میگوید: «او بزرگتر از آن است که کسی مثل من ثنای او را گوید و اگر میان رکن و مقام ابراهیم سوگند یاد میکردم بر این قسم میخوردم که با چشمانم چون او ندیدهام و هرگز به خدا سوگند که خود او هم در جهان به مانند خود ندیده است». اما با این وجود ذهبی آنطور که ابن حجر میگوید در «برخی مسائل اصلی و فرعی» با وی مخالفت کرده است. این رابطهٔ دوستی، و نزدیکیِ ذهبی و مزی و ابن تیمیه و برزالی به آرای حنابله، بسیاری اوقات منجر به ایجاد مشکلاتی برای آنها شد. مزی به همین سبب آزار دید[17] و ذهبی نیز به سبب آرای خود از ریاست دارالحدیث اشرفیه که بزرگترین دارالحدیث دمشق بود محروم شد. پس از وفات مزی به سال ۷۴۲ هـ که ریاست این دارالحدیث را بر عهده داشت، قاضی علی بن عبدالکافی سبکی پیشنهاد کرد ذهبی این منصب را بر عهده گیرد، اما شافعیها به این حجت که ذهبی اشعری نیست و مزی تنها پس از آنکه به خط خود نوشت که اشعری است به ریاست این دارالحدیث رسیده است، با این پیشنهاد مخالفت کردند و در نهایت خود سُبکی این منصب را بر عهده گرفت. رفاقت میان ابن تیمیه و ذهبی باعث شد برخی از مردم در نوشتههای ذهبی ایراد وارد کرده و آن را یکجانبه بدانند. این ایرادها در دوران امام ذهبی و پس از او باعث برانگیخته شدن بحث و جدلهای فراوانی میان موافقان و مخالفانِ وی شد.[18]
شخصیت علمی امام ذهبی با پیگیری تلاشهای علمی امام ذهبی درمییابیم که اهتمام وی بیشتر متوجه سه علم قرائت و حدیث و تاریخ بوده است هر چند در دیگر علوم مورد نیاز مانند فقه و نحو و لغت و ادب و شعر نیز دستی داشته اشت. گرچه امام ذهبی بیشتر به سه علم نخست مشهور است اما با مجموعهٔ همهٔ این علوم میتوان بنای کاملی از شخصیت علمیِ وی را مشاهده کرد. ذهبی در مجال علم قرائات: امام ذهبی در علم قرائت مقام والایی یافت به طوری که شاگر وی حافظ حسینی میگوید: «وی قدوهٔ حافظان و قاریان است» و شیخ قراء، ابن جزری میگوید: «او استادی ثقه و بزرگ است» و ابن ناصرالدین دمشقی میگوید: «وی امامی در قرائات است». اما با وجود مهارت امام ذهبی در قرائات و پیشتازی وی در این عرصه، ملاحظه میکنیم تالیفات ایشان در این زمینهٔ علمی اندک است، که احتمالا سبب آن به این برمیگردد که امام ذهبی در آغاز زندگی علمی خود به قرائات پرداخته است و سپس غالب وقت خود را به علم حدیث و فنون مختلف آن و تاریخ و تراجم، و آموزش و تالیف در این زمینه صرف نمود. البته با این وجود امام ذهبی در زمینهٔ علم قرائات دو کتاب تالیف نموده است که در مقایسه با نوشتههای وی در دیگر زمینهها بسیار ناچیز به شمار میآید. این دو کتاب «التلویحات في علم القراءات» و «معرفة القراء الکبار علی الطبقات و الأعصار» نام دارند که کتاب دوم در زمینهٔ تراجم قاریان است.[19] ذهبی محدث: توجه و تلاش امام ذهبی از هجده سالگی به علم حدیث معطوف گردید. وی بیشتر وقت خود را به این فن اختصاص داد و برای آن سفرهای بسیاری نمود و راویان بسیار را زیارت کرد، از آنان شنید و بر آنان خواند و از آنان استفادهٔ علمی برد. ذهبی حرص شدیدی بر عُلُوّ إسناد (سند عالی) و کثرت طرق روایت داشت. بیشترین سندهای عالی وی احادیثی «نُهگانه» هستند یعنی میان وی و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ نُه راوی قرار میگیرند. اما با وجود اهمیتی که امام ذهبی به علو سند و بسیار بودن راههای راویت آن داشت ـ که این در ذات خود مهم است ـ مهمترین مساله در این علم برای وی، شناخت حدیثِ صحیح از ضعیف، و دانستن علل حدیث و اختلاف یک حدیث در طُرُق مختلف آن، و شناختِ رجال سند حدیث از نظر جرح و تعدیل بود. این ویژگی مهم ذهبی در علم حدیث است؛ وی در شناخت رجال و وضعیت روایان و جَرح و تعدیل و نقد اسناد و شناخت «متفق» و «مُفتَرِق» و «مُؤتلِف» و «مختلِف» مهارت یافت چنانکه تاج الدین سُبکی میگوید: «در همهٔ ابواب علم حدیث وارد شد». از دیگر صفات بارز ذهبی این بود که نه جمود محدثان را داشت و نه تقلید ناقلان، بلکه از نگاه فقیهانه و اندیشهٔ عمیق برخوردار بود؛ شخصیتی ویژه داشت و منهجی مستقل، و بر صحت آنچه نقل مینمود و نقد آنچه صحیح نبود بسیار حریص بود. [20] شاگردان امام ذهبی: علما و نامآوران بسیاری از علامه ذهبی علم آموختند که در اینجا برخی از شاگردان مشهور او را نام میبریم: ۱- حافظ، احمد بن محمد بن ابراهیم مقدسی (۷۱۴ ـ ۷۶۵ هـ ق) معروف به شهاب الدین مقدسی. ۲- امام فقیه حنبلی، احمد بن محمد علائی حَرّانی (۷۰۲ ـ ۷۴۵ هـ ق) از بزرگان مذهب حنبلی در زمانهٔ خود. ۳- ابراهیم بن عبدالرحیم بن قاضی القضاة، بدرالدین محمد ابن جماعة (۷۲۵ ـ ۷۹۰ هـ) قاضی قضاة مصر و شام. ریاست علما در زمانهاش به او رسید. ذهبی دربارهٔ وی میگوید: «امام فقیه و محدث مفید». ۴- اسماعیل بن عمر بن کثیر بصروی دمشقی (۷۰۱ ـ ۷۷۴ هـ ق) امام عالم، حافظ مفید، مورخ و مفسر شهیر عمادالدین ابوالفداء بن کثیر. وی از ابن تیمیه و ذهبی علم آموخت و ملازمت مزی را نمود و با دختر وی ادواج کرد. از ایشان آثار متعددی در تفسیر و تاریخ و حدیث و دیگر علوم به جای مانده است. ۵- عبدالوهاب بن تقی الدین، علی بن عبدالکافی سبکی (۷۲۸ ـ ۷۷۱ هـ ق) قاضی قضاة. وی از پدر خود و مِزّی علم آموخت و ملازمت ذهبی را نمود. در فقه و اصول و حدیث و ادب مهارت داشت. بلیغ و فصیح و شجاع و بسیار باهوش بود و در مناظره زبردست. ریاست قضاء در شام به وی منتهی گردید. ۶- محمد بن رافع بن هِجْرس سَلّامی حورانی (۷۰۴ ـ ۷۷۴ هـ ق) امام عالم و حافظ متقِن. ۷- محمد بن علی بن حسن حسینی (۷۱۵ ـ ۷۶۵ هـ ق) عالم فقیه و حافظ ناقد و مورخ. وی بر دو کتاب شیخ خود ذهبی «تذکرة الحافظ» و «العبر» ذیل نوشته است. ۸- خلیل بن ایبک بن عبدالله صَفَدی (متوفای ۷۶۴ هـ ق) معروف به صلاح الدین صَفَدی. شیخ وی ذهبی او را چنین وصف کرده است: «امام عالم و ادیب بلیغ اکمل». همچنین گروهی از مشایخ ذهبی و همطرازان وی مانند حافظ بِرزالی و علائی و ابن عبدالهادی و دیگران از وی علم برگرفتهاند. شاگردان امام ذهبی بیشمارند که کتابهای تراجم مانند «الدرر الکامنة» و «شذرات الذهب» و دیگر کتابها از آنان نام بردهاند. خود ذهبی در «المعجم المختص» تعداد زیادی از آنها را نام برده است.[21] اخلاق، مَنِش و عقیدهٔ امام ذهبی: ذهبی به زُهد و وَرَع و دیانت شناخته شده بود و به نشست و برخواست با فقرا و صوفیانی که اهل دینداری و تمسک به سنت بودند انس میگرفت. شاگرد او تقی الدین بن رافع سلامی (متوفای ۷۷۴ هـ ق) میگوید: «اهل خیر و صلاح و متواضع و دارای اخلاق نیک بود... بیشتر وقت وی به جمع آوری و اختصار، و اشتغال به عبادت بود و شبانه وقت ثابتی برای قرائت و نماز داشت...» و زرکشی (متوفای ۷۹۴ هـ ق) دربارهاش میگوید: «با وجود زهد تام و ایثار عام و سبقت به سوی نیکیها و رغبت به آخرت که در وی بود...»[22] امام ذهبی دربارهٔ اعتقاد به صفات الله ـ سبحانه و تعالی ـ میگوید: «به آن ایمان میآوریم و وجود آن را عاقلانه میدانیم و آن را به طور کلی میدانیم بی آنکه سعی در درک معنای داشته باشیم یا آن را تشبیه کنیم یا چگونگی آن را بدانیم یا آن را با صفات مخلوقاتش تمثیل کنیم...»[23] ذهبی بر عقیدهٔ حنبلی بود و محیط دمشق و همصحبتی با شیخ الاسلام ابن تیمیه در وی اثر گذاشته بود. وی اعتزال را بدعت میدانست و بر فلاسفهٔ یونان به شدت هجوم میبرد و در جاهای بسیاری از کتابهای خود به ذکر اخبار سلف و شجاعتشان در قضیهٔ بدعت خلق قرآن پرداخته است. امام ذهبی کتابهای مهمی را در عقیده از جمله کتاب «البعث والنشور» و کتاب «القدر» بیهقی (متوفای ۴۵۸ هـ) و کتاب «الفاروق في الصفات» اثر شیخ الاسلام انصاری (خواجه عبدالله انصاری) (متوفای ۴۸۱ هـ) و کتاب منهاج الاعتدال في نقض کلام أهل الرفض والاعتزال» نوشتهٔ شیخ و دوستش تقی الدین ابن تیمیه (متوفای ۷۲۸ هـ) را به اختصار در آورده است. همچنین از امام ذهبی تالیفاتی در این علم به جای مانده است از جمله کتاب «الکبائر وبیان المحارم» و کتاب «الأربعین في صفات رب العالمین» و کتاب «العرش» و کتاب «مسألة الوعید» و شاید مشهورترین کتاب وی در مجال عقیده کتاب «العلو للعلي الغفار» باشد.[24] مناصب علمی امام ذهبی: زندگی علمی امام ذهبی آنطور که نمایان است با تصنیف و تالیف در آغاز قرن هشتم هجری آغاز گردید. وی در آغاز به اختصار برخی از کتابهای مهم به ویژه در زمینهٔ تاریخ و حدیث پرداخت و سپس آغاز به تالیف کتاب بزرگ خود «تاریخ اسلام» نمود که در سال ۷۱۴ هجری کار آن را به پایان رساند. ذهبی در سال ۷۰۳ هـ ق خطابت را در مسجد کفر بطنا بر عهده گرفت که قریهای در غوطهٔ دمشق است و تا سال ۷۱۸ هـ ق در آنجا ماند. در این روستای آرام بود که ذهبی بهترین کتابهای خود را نوشت. در شوال سال ۷۱۸ هـ ق شیخ کمال الدین احمد بن محمد ابن شریشی وائلی، وکیل بیت المال و شیخ دارالحدیث در تربة ام صالح دار فانی را وداع گفت. این دارالحدیث از بزرگترین دارالحدیثهای آن دوران دمشق بود که کمال الدین ابن شریشی به مدت سی و سه سال ریاست آن را عهدهدار بود و پیش از وی، پدرش شیخ آنجا بود. ابن کثیر در ذکر حوادث سال ۷۱۸ هـ ق میگوید: «در روز دوشنبه بیستم ذی الحجه، شیخ شمس الدین محمد بن عثمان ذهبی، محدثِ حافظ، به جای کمال الدن ابن شریشی ریاست را در [دارالحدیث] تربة ام الصالح بر عهده گرفت...» ذهبی در آنجا سکونت گزید و همانجا دار فانی را وداع گفت. در تاریخ چهارشنبه هفدهم جمادی الثانی سال ۷۲۹ هـ ق شمس الدین ذهبی ریاست دارالحدیث ظاهریه را پس از شیخ شهاب الدین احمد بن جهبل بر عهده گرفت و خطابت کفر بطنا را رها کرد. پس از وفاتِ شیخ علم الدین بِرزالی، شیخ و دوست امام ذهبی به سال ۷۳۹ هـ ق، امام ذهبی به جای او تدریس حدیث و امامت را در مدرسهٔ نفیسیه بر عهده گرفت. در همین سال ـ یعنی سال ۷۳۹ هـ ق ـ کار بازسازی دارالحدیث و قرآن تنکزیه به پایان رسید و امام ذهبی به عنوان شیخ حدیث در آن منصوب گردید. از دیگر دارالحدیثهایی که امام ذهبی مسئولیت آن را بر عهده گرفت دارالحدیث فاضلیه است که قاضی فاضل وزیر صلاح الدین (متوفای ۵۹۶ هـ ق) آن را تاسیس کرده بود. اینگونه امام ذهبی ریاست بزرگترین دارالحدیثهای دمشق را در دوران خود بر عهده داست و هنگام وفات در سال ۷۴۸ هـ ق مسئولیت پنج دارالحدیث بر دوش وی بود: ۱- مشهد عروة یا دارالحدیث عرویه که پس از ذهبی، شرف الدین ابن وانی حنفی مسئولیت آن را بر دوش گرفت. ۲- دارالحدیث نفیسیه که ذهبی در بیماری وفات مسئولیت آن را نیز به شیخ شرف الدین ابن وانی حنفی سپرد. ۳- دارالحدیث تنکزیه که پس از ذهبی امام صدرالدین سلیمان بن عبدالحکیم مالکی جانشین وی شد. ۴- دارالحدیث فاضلیه در کَلّاسه. پس از ذهبی شاگر وی تقیالدین، ابوالمعالی، محمد بن رافع بن هجرس سَلّامی (متوفای ۷۷۴ هـ ق) جانشین وی گردید. ۵- تربة أم الصالح؛ پس از ذهبی، شاگر وی ابوالفداء، عمادالدین بن کثیر دمشقی (متوفای ۷۷۴ هـ ق) تدریس در آن را بر عهده گرفت.[25] تالیفات و میراث علمی امام ذهبی: فعالیت امام ذهبی در تالیف و تصنیف در اواخر قرن هفتم هنگامی که تنها بیست و پنج سال داشت آغاز شد. در آغاز تالیف به اختصار کتابهایی در علوم مختلف پرداخت، برای مثال پیش از آنکه تاریخ اسلام را تالیف کند به اختصار کتابهایی مانند «تاریخ نیشابور» اثر حاکم نیشابوری و «تاریخ مصر» اثر ابن یونس، و «تاریخ بغداد» اثر خطیب بغدادی، و «تاریخ دمشق» اثر ابن عساکر، و «وفيات الأعيان» ابن خلّکان پرداخت. پس از سفرهای گسترده و دیدار با شیوخی پرشمار در قریهٔ «کَفْر بَطْنا» رحل اقامت افکند و در آن محیط آرام تقریبا به صورت کامل همهٔ وقت خود را صرف تالیف و تصنیف نمود و در همین حال مسئولیت چند مدرسه را نیز بر عهده گرفت. امام ذهبی تقریبا به مدت نیم قرن به تالیف پرداخت تا آنکه در پایان عمر خود نابینا شد.[26] ذهبی میراث علمیِ عظیمی از خود به جای گذاشت که بیشتر آن در زمینهٔ حدیث و علوم وابستهٔ به آن میباشد. اما با این وجود میراث علمی امام ذهبی اکثر علوم اسلامی را در بر میگیرد، از جمله قرائات و حدیث و مصطلح الحدیث و عقائد و فقه و اصول فقه و رقائق و تاریخ و تراجم و دیگر علوم. متاسفانه هنوز بخش بزرگی از این میراث علمی مفقود است و یا به صورت مخطوطه (دستنوشته) در کتابخانههای بزرگ نگهداری میشود. یک سوم تالیفات امام ذهبی ـ چنانکه پیشتر بیان شد ـ مختصرات کتابهای مهم تاریخی است که پیش از وی تالیف شدهاند.[27] علاوه بر آن، امام ذهبی کتابهایی مهم در زمینهٔ تاریخ و تراجم به رشتهٔ تالیف در آورده است، از جمله: تذکرة الحُفّاظ، میزان الاعتدال، معرفة القُراء الکبار علی الطبقات والأعصار، المُعین في طبقات المحدثین، دیوان الضعفاء والمتروكين، العِبَر في خبر من غَبَر، المشتَبَه في أسماء الرجال، دول الإسلام و المُغني في الضعفاء و کتابهایی دیگر، اما مشهورترین کتابهای وی دو کتابند: ۱- تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام: این کتاب، بزرگترین و مشهورترین کتاب علامه ذهبی است که تاریخ اسلام را از هجرت نبوی تا سال ۷۰۰ هـ ق (۱۳۰۰ م) در بر گرفته است که مدت زمانی است طولانی، و گرچه برخی از تاریخنگاران مانند حافظ ابن کثیر در «البداية والنهاية» همهٔ تاریخ بشر را به نگارش درآوردهاند اما پهناوری عرصهٔ مکانی که در تاریخ اسلام ذهبی به آن پرداخته شده است به اضافهٔ اسبقیت ذهبی بر شاگردش ابن کثیر، این کتاب را متمایز میسازد. این کتاب بینظیر، همهٔ حوادث مهم تارخ اسلام و حکومتها و پادشاهیهای پی در پی به علاوهٔ تراجم و معرفینامهٔ شخصیتهای مشهور در هر زمینه را، در خود جای داده است. تعداد کسانی که در این کتاب معرفی شدهاند به چهل هزار تن میرسد که چنین عددی در هیچ کتاب دیگری محقق نشده است. امام ذهبی در مقدمهٔ این کتاب چنین مینویسد: «اما بعد، این کتابی است انشاءالله سودمند ـ و از علمی که سودی ندارد و دعایی که شنیده نمیشود به خداوند پناه میبریم ـ که آن را جمعآوری نموده و برای آن زحمت کشیدهام و آن را از کتابهای پرشماری استخراج نمودهام که انسان به واسطهٔ آن، حوادث مهم گذشتهٔ تاریخ را از اول تاریخ اسلام تا عصر کنونی، و تاریخ وفات خلفا و قراء و زهاد و فقها و محدثان و علما و سلاطین و وزراء و نحویان و شعرای بزرگ را خواهد دانست. و همینطور طبقات و زمانه و شیوخ و برخی از احوال و اخبار آنان را با مختصرترین عبارت و خلاصهترین بیان، و همچنین فتوحات مشهور و حماسههای یاد شده و عجایب نگاشته شده، بدون زیاده گویی...»[28] ذهبی بخش وسیعی از تاریخ سیاسی و اداری و اوضاع اقتصادی حکومت اسلامی را در این کتاب آورده است و همهٔ این اطلاعات را از منابع بسیاری جمعآوری کرده که بسیاری از آنها هماکنون موجود نیست، و از این جهت تاریخ اسلام ذهبی منبعی بسیار با ارزش به شمار میرود. ۲- سیر أعلام النبلاء: «سِیَرُ أعلامِ النُبَلاء» پس از تاریخ الإسلام، بزرگترین کتاب امام ذهبی است. سِیَر أعلام النبلاء یک کتاب تراجم عمومی است، یعنی به معرفی شخصیتها و تاریخ آنها میپردازد. تراجِم این کتاب بر اساس طبقات است. منظور ذهبی از طبقات در این کتاب یک مدت زمان مشخص است که آن را تقریبا بیست سال قرار داده است، اما در کتاب تاریخ اسلام این مدت ده سال است. [29] باید توجه داشت که از اصطلاح «طبقه» در دیگر منابع به این معنا استفاده نشده است. ذهبی در این کتاب معرفینامهها و حوادث نزدیک به هفتصد سال را ذکر نموده که از نظر مکانی منطقهٔ وسیعی را از اندلس در غرب جهان اسلام تا شرق اسلامی در بر گرفته است. ویژگی این کتاب در شمول تراجم و محدود نبودن آن به یک گروه از صاحبنامان است و بدین ترتیب میتوان آن را تصویری از حرکتِ فکری در جهان اسلام، و تغییرات آن ظرف هفتصد سال دانست. بنابراین «سیر أعلام النبلاء» مجموعهای است فراگیر از معرفینامهٔ خلفا و سلاطین و پادشاهان و امیران و همچنین وزیران و ادبا و نحویان و شعرا و فلاسفه و متکلمان و قراء و محدثان و علما و صالحان و زهاد و عابدان و دیگر شخصیتهای برجسته، جز آنکه ذهبی بیشترین توجه را در تراجمِ خود معطوف به محدثان نموده است.[30]
ثنای علما بر وی: ابن حجر میگوید: «آب زمزم را برای این نوشیدم که در حفظ به مرتبهٔ ذهبی برسم»[31] همچنین ابن حجر عسقلانی میگوید: «وی در فن حدیث چیره گشت و در این علم مجامیع مفید بسیاری جمعآوری نمود تا آنکه صاحب بیشترین تصانیف در دوران خود گردید... مردم در نوشتههای او رغبت یافتند و به سبب آن راه سفر گرفتند...» شاگرد او ابوالمحاسن حسینی میگوید: «وی شیخِ امامِ علامه، شیخ محدثین، قدوهٔ حفاظ و قراء، محدث شام و مورخ آن است...» جلال الدین سیوطی میگوید: «هماکنون محدثان در علم رجال و دیگر فنون حدیث، مدیون سه کس هستند: مزی و ذهبی و عراقی و ابن حجر».[32] شاگرد وی تاج الدین سبکی که البته یکی از منتقدان سرسخت امام ذهبی هم هست دربارهٔ وی میگوید: «امام حفظ در همهٔ وجود و طلای زمانه هم از نظر لفظ و هم معنا! و شیخ جرح و تعدیل...»[33]
فرزندان امام ذهبی: از ذهبی سه فرزند به جای ماند که هر سه به علم معروفند: ۱- دختر وی أمة العزیز که ظاهرا در زندگی پدرش ازدواج کرد و از وی فرزندی به نام عبدالقادر به دنیا آمد که از پدربزرگش روایت شنیده است و ذهبی به وی اجازهٔ روایت کتاب «تاریخ اسلام» را داده است. ۲- پسر وی ابوالدرداء، عبدالله که به سال ۷۰۸ هـ به دنیا آمد و از خلق بسیاری حدیث شنید و حدیث گفت و در ذی الحجهٔ سال ۷۵۴ هـ بدرود حیات گفت. ۳- پسر وی شهاب الدین، ابوهریره، عبدالرحمن که به سال ۷۱۵ هـ دیده به جهان گشود و از پدرش اجزاء حدیثیِ بسیاری شنید و از سال ۷۴۰ هـ حدیث گفت و تا سال ۷۹۹ هـ در قید حیات بود. از وی پسری به نام محمد به جای ماند که از پدربزرگش حدیث شنیده است و امام ذهبی به وی اجازهٔ روایت کتاب تاریخ اسلام را داده است.
وفات امام ذهبی: امام شمس الدین ذهبی کمی پیش از وفات، نابینا شد و در شب دوشنبه سوم ذی القعدهٔ سال ۷۴۸ هـ ق دیده از جهان فرو بست. تاج الدین سبکی لحاظات پایانی زندگی امام ذهبی را چنین بیان نموده است: «وی شب دوشنبه سوم ذی القعدهٔ سال ۷۴۸ در مدرسهٔ ام صالح در منزل خود درگذشت. پدرم ـ رحمه الله ـ او را پیش از مغرب در حال وفات ملاقات نمود و به او گفت: چطوری؟ گفت: در حال مرگم. سپس پرسید: آیا وقت مغرب شده است؟ پدرم گفت: مگر هنوز عصر را نخواندهای؟ گفت: آری، اما هنوز مغرب را نخواندهام. سپس از پدرم دربارهٔ جمعِ تقدیم میان مغرب و عشاء پرسید و او جواز آن را به وی فتوا داد و امام ذهبی بین مغرب و عشاء را جمع بست و بعد از نماز عشاء، کمی پیش از نیمه شب درگذشت و در باب الصغیر دفن گردید. من در نماز و دفن وی حاضر بودم». [34] نوشتهٔ: عبدالله .م عصر اسلام IslamAge.com
منابع: ۱- «سلسلة أعلام المسلمین: الحافظ الذهبي؛ مؤرخ الإسلام، ناقد المحدثین، إمام المُعَدّلین والمُجَرّحین» عبدالستار الشیخ، ناشر: دارالقلم دمشق، چاپ اول: ۱۴۱۴ هـ ق ـ ۱۹۹۴ م ۲- «تذهيبُ تَهذيب الکمال في أسماء الرجال» امام حافظ، شمس الدین أبو عبدالله محمد بن احمد بن عثمان بن قیماز ذهبی، به تحقیق: غُنیم عباس غُنیم و مَجدی السید امین، ناشر: الفاروق الحدیثة للطباعة والنشر، چاپ اول: ۱۴۲۵ هـ ق ـ ۲۰۰۴ م ۳ـ «تَهذیب سیر أعلام النبلاء» امام شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، خلاصه شده توسط: احمد فایز الحمصی، تحت نظر: شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة، چاپ اول: ۱۴۱۲ هـ ق ـ ۱۹۹۱ م ۴ـ «عقیدة الإمام الذهبي» سلیمان بن صالح الخراشی، چاپ اول: ۱۴۲۰ هـ ق ـ ۱۹۹۹ م ۵ـ «تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام» مورخ اسلام شمس الدین ابی عبدالله محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، تحقیق و تعلیق: دکتر بشار عواد معروف، ناشر: دار الغرب الإسلامي، چاپ اول: ۱۴۲۴ هـ ق ـ ۲۰۰۳ م ۶ـ «الأعلام؛ قاموس تراجم لأشهر الرجال والنساء من العرب والمستعربین والمستشرقین» خیرالدین زرکلی، ناشر: دارالعلم للملايين، چاپ پانزدهم: ۲۰۰۲ م ۷ـ الذهبي: ويكي بدیا الموسوعة الحرة : http://ar.wikipedia.org/wiki/الذهبي [1] ویکیپدیای عربی، مدخل: الذهبی. [2] غوطهٔ دمشق منطقهٔ بسیار سر سبز و زیبای وسیعی است که دمشق را به مانند کمربند سبزی در بر گرفته است. این منطقه یکی از زیباترین مناطق در جهان است و جهانگردان و تاریخنگاران بسیاری از آن یاد کردهاند. [رک: ویکی بدیا الموسوعة الحرة: غوطة دمشق] (عبدالله .م) [3] مقدمهٔ تاریخ اسلام ذهبی، تحقیق و تعلیق: دکتر بشار عواد معروف، صفحهٔ ۲۳-۲۴. [4] سلسلة أعلام المسلمین: الحافظ الذهبي، عبدالستار الشیخ، صفحهٔ ۱۷. [5] همان، صفحهٔ ۱۹ – ۲۰. [6] همان، صفحهٔ ۱۹. [7] مقدمهٔ تاریخ اسلام ذهبی، تحقیق و تعلیق: دکتر بشار عواد معروف، صفحهٔ ۲۲. [8] «مُؤدِب» نوعی معلم خصوصی بود که نقشی فراتر از آموزشِ صرف، و بلکه تربیت و ادب آموزی به فرزندان را بر عهده داشت. این افراد معمولا کسانی بودند که از بهرهٔ علمی و دینی و اخلاقی کافی برخوردار بودند و توسط خانوادهها برای آموزش و تربیت فرزندان استخدام میشدند. مودبان در طول تاریخ نقش مهمی را در تربیت کودکان و نوجوانان بازی کردهاند. (عبدالله .م) [9] مقدمهٔ تاریخ اسلام ذهبی، تحقیق و تعلیق: دکتر بشار عواد معروف، صفحهٔ ۲۲-۲۴. [10] مقدمهٔ تذهیب التهذیب ذهبی، تحقیق غنیم عباس و مجدی السید امین، صفحهٔ: ۲۱-۲۳. [11] همان، صفحهٔ: ۲۴-۲۵. [12] مقدمهٔ تاریخ اسلام ذهبی، تحقیق و تعلیق: دکتر بشار عواد معروف، صفحهٔ ۲۹-۳۰. [13] هر چه سند یک روایت کوتاهتر باشد آن سند را عالیتر میگویند. برای مثال اگر کسی از عمرو که شاگرد زید است حدیثی را بشنود سندش طولانیتر خواهد بود، اما اگر برای شنیدن همان حدیث به سفر برود و آن حدیث را از خود زید بشنود سندش کوتاهتر خواهد شد که در این حال به واسطهٔ سفر به یک إسناد عالیتر دست یافته است و طبیعی است که هر چه افراد سند کمتر باشند امکان تغییر و اشتباه در متن حدیث نیز کمتر خواهد بود. (عبدالله .م) [14] هر چه شنیدن یک حدیث از یک شیخ زودتر رخ دهد بهتر است زیرا امکان پیری و فراموشی و تغییر بر اثر کهولت سن، کمتر خواهد بود. (عبدالله .م) [15] مقدمهٔ تاریخ اسلام ذهبی، تحقیق و تعلیق: دکتر بشار عواد معروف، صفحهٔ ۳۲-۳۶. [16] همان، صفحهٔ ۳۶. [17] برای مثال در سال ۷۰۵ هجری قمری هنگامی که میان ابن تیمیه و شافعیها مناظرهای در گرفت، جمال الدین مزی فصلی در رد بر جهمیه از کتاب «خلق أفعال العباد» بخاری قرائت کرد. برخی از فقهای شافعیه خشمگین شدند و شکایت او را به قاضی شافعی ابن صصری بردند که از دشمنان ابن تیمیه بود و او نیز دستور به زندانی کردن مزی داد. هنگامی که این خبر به ابن تیمیه رسید بسیار اندوهگین شد و به زندان دمشق رفت و خود مزی را آزاد کرد! نائب دمشق که از این رفتار او خشمگین شده بود دوباره مزی را به زندان انداخت و سپس او را آزاد کرد. [البدایة والنهایة، ج ۱۴ ص ۳۷ و الدرر الکامنة ج۵ ص ۲۳۴] به نقل از: مقدمهٔ تاریخ اسلام ذهبی، تحقیق و تعلیق: دکتر بشار عواد معروف، صفحهٔ ۴۰. [18] از این جمله میتوان تاج الدین سبکی را نام برد که خود از شاگردان ذهبی است و به فضل و علم او اعتراف دارد اما انتقادات تندی نسبت به برخی از اعتقادات امام ذهبی دارد و به ویژه دوستی وی با ابن تیمیه را عامل این اعتقادات امام ذهبی میداند. [19] سلسلة أعلام المسلمین: الحافظ الذهبي، عبدالستار الشیخ، صفحهٔ ۹۴، ۱۰۴. [20] همان، صفحهٔ ۱۱۵، ۱۲۰. [21] سلسلة أعلام المسلمین: الحافظ الذهبي، عبدالستار الشیخ، صفحهٔ ۳۲۸ـ ۳۳۲. [22] مقدمهٔ تاریخ اسلام ذهبی، تحقیق و تعلیق: دکتر بشار عواد معروف، صفحهٔ ۶۴. [23] سلسلة أعلام المسلمین: الحافظ الذهبي، عبدالستار الشیخ، صفحهٔ ۲۹۱. [24] مقدمهٔ تاریخ اسلام ذهبی، تحقیق و تعلیق: دکتر بشار عواد معروف، صفحهٔ ۶۱-۶۲. [25] همان، صفحهٔ ۴۲-۴۵ [26] سلسلة أعلام المسلمین: الحافظ الذهبي، عبدالستار الشیخ، صفحهٔ ۳۴۳-۳۴۴. [27] در میان کتابهای منسوب به امام ذهبی از کتابی به نام «الرسالة الذهبية لابن تیمية» نام برده شده است. محقق برجستهٔ آثار ذهبی، دکتر بشار عواد این رساله را منسوب به ذهبی میداند و تقلبی بودن آن را نفی میکند اما برخی از محققان از جمله عبدالستار الشیخ نویسندهٔ کتاب «الحافظ الذهبي» به سبب متن رکیک این کتاب ذهبی را نویسندهٔ آن نمیداند و آن را ساختهٔ دشمنان ابن تیمیه برمیشمارد. [رک: سلسلة اعلام المسلمین: الحافظ الذهبي. صفحهٔ: ۳۵۱] (عبدالله .م) [28] ویکیپدیای عربی، مدخل: الذهبی. [29] همان. [30] مقدمهٔ تهذیب سیر أعلام النبلاء، احمد فایز الحمصی، صفحهٔ ۷. [31] عقیدة الإمام الذهبی، سلیمان بن صالح الخراشی، صفحهٔ ۱۴. [32] مقدمهٔ تذهیب التهذیب ذهبی، تحقیق غنیم عباس و مجدی السید امین، صفحهٔ: ۳۰-۳۱. [33] ویکیپدیای عربی، مدخل: الذهبی. [34] مقدمهٔ تذهیب التهذیب ذهبی، تحقیق غنیم عباس و مجدی السید امین، صفحهٔ: ۳۱-۳۲. |