تاریخ چاپ :

2024 Dec 03

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

موضع سعد بن معاذ رضی الله عنه در صدور حکم بر بنی‌قریظه

موضع سعد بن معاذ رضی الله عنه در صدور حکم بر بنی‌قریظه

 

بنی‌قریظه سرسخت‌ترین یهودیان در دشمنی با رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند؛ آن‌ها عهد و پیمان خود با رسول الله صلی الله علیه وسلم را در روز احزاب نقض کردند و با احزاب همراه شدند و به سب و دشنام و نقض عهد و پیمان با رسول الله صلی الله علیه وسلم روی آوردند.

پس از اینکه احزاب شکست خوردند، رسول الله صلی الله علیه وسلم به مدینه بازگشت؛ ام المومنین عایشه رضی الله عنهما می‌گوید: چون رسول الله صلی الله علیه وسلم از خندق بازگشته و سلاح خویش بر زمین نهاده و غسل نمود، جبرئیل علیه السلام نزد وی آمده و - درحالی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم گرد و غبار را از سر (مبارکش) می‌تکاند- گفت: سلاح را بر زمین نهادی؟ به الله سوگند من سلاحم را بر زمین نگذاشتم، به سوی آن‌ها خارج شو. پس رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «فَأَيْنَ» به کجا؟ جبرئیل علیه السلام به سوی بنی‌قریظه اشاره نمود[1].

بنابراین رسول الله صلی الله علیه وسلم به سوی آنان خارج شده و 25 شب آن‌ها را در قلعه‌های‌شان محاصره نمود. پس از گذشت این مدت بر حکم رسول الله صلی الله علیه وسلم تنازل کرده و تسلیم شدند؛ در این شرایط اوس به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفتند: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، با بنی‌قینقاع چنان رفتار نمودی که خود می‌دانی و آنان هم‌پیمانان برادران خزرجی ما بودند و این‌ها (بنی‌قریظه) هم‌پیمانان ما می‌باشند، پس به نیکی با آن‌ها رفتار کن. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «أَلَا تَرْضَوْنَ أَن يَحْكُمَ فِيهِمْ رَجُلٌ مِنْكُمْ؟» آیا راضی می‌شوید که در مورد آن‌ها مردی از میان شما حکم کند؟ گفتند: آری، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «فَذَلِكَ إِلَى سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ» پس این امر به سعد بن معاذ محول می‌گردد. گفتند: راضی شدیم و پذیرفتیم. پس به دنبال سعد بن معاذ رضی الله عنه فرستادند[2].

سعد بن معاذ رضی الله عنه به خاطر زخمی که روز خندق برداشته بود، در مدینه باقی مانده بود و همراه صحابه و رسول الله صلی الله علیه وسلم به سوی بنی‌قریظه خارج نشد. زخمی که در اثر تیری برداشته بود که مردی از قریش به رگ میانی دستش[3] زده بود و رسول الله صلی الله علیه وسلم برای وی خیمه‌ای در مسجد برپا کرده بود تا از نزدیک به عیادت وی رود.[4]

سعد رضی الله عنه به هنگام زخمی شدن گفته بود: «پروردگارا، اگر جنگ با قریش همچنان باقی است، پس مرا برای حضور در آن زنده بدار، زیرا از میان اقوام مختلف بیش از همه، جهاد با قریش را دوست دارم، چون رسول الله صلی الله علیه وسلم را آزار دادند و او را تکذیب نمودند و از شهرش بیرون کردند؛ پروردگارا اگر جنگ میان ما و آن‌ها را به اتمام رساندی، پس این زخم را سبب شهادت من قرار ده و مرا نمیران تا اینکه چشمانم را در مورد بنی‌قریظه روشن و خنک گردانی»[5].

پس فرستاده رسول الله صلی الله علیه وسلم سعد رضی الله عنه را بر الاغ سوار نمود و با او نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد؛ در میان راه برخی از اوسیان به سعد رضی الله عنه می‌گفتند: «ای ابوعمرو، در مورد هم‌پیمانانت به نیکی رفتار کن، زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم حکم آن‌ها را به تو سپرده تا با آن‌ها به نیکی رفتار کنی». چون مکرر این سخنان را به سعد رضی الله عنه می‌گفتند، سعد رضی الله عنه گفت: «اکنون زمان آن است که سعد در راه الله از ملامتِ ملامت کنندگان متأثر نگردد». وقتی که سعد رضی الله عنه به رسول الله صلی الله علیه وسلم و مسلمانان رسید، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «قُومُوا إِلَى سَيِّدِكُمْ» به سوی سید و سرورتان برخیزید. وقتی سعد رضی الله عنه را از الاغ پایین آوردند، گفتند: ای سعد، آن‌ها (بنی‌قریظه) تسلیم داوری تو هستند. سعد رضی الله عنه گفت: بر شما لازم است تا در این مورد عهد و پیمان الله را برخود لازم گیرید، حکم آنان همان است که من حکم می‌کنم؟ گفتند: آری؛ سعد رضی الله عنه گفت: و بر کسانی که آنجا هستند نیز الزام‌آور است؟ و منظورش رسول الله صلی الله علیه وسلم بود و به خاطر ادب و احترام رو به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم نمود. پس رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: بله؛ سعد رضی الله عنه گفت: من در مورد آن‌ها چنین حکم می‌کنم که: مردان آن‌ها کشته شوند و اموال‌شان تقسیم گردد و کودکان و زنان‌شان اسیر شوند. پس رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «لَقَدْ حَكَمْتَ فِيهِمْ بِحُكْمِ اللهِ مِنْ فَوْقِ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ» براستی که موافق با حکم الله متعال در بالای هفت آسمان حکم نمودی[6]. چون سعد بن معاذ رضی الله عنه در مورد آنان چنین حکم نمود، رسول الله صلی الله علیه وسلم به قتل کسانی از آنان که موی بدنش تیغ خورده بود، حکم نمودند و هریک از آنان که علائم بلوغ در وی دیده نمی‌شد به کودکان ملحق شد[7]. پس در بازار مدینه گودال‌هایی برای آنان حفر گردیده و گردن‌شان زده شد، درحالی‌که بین 600 تا 700 نفر بودند[8].

 سعد رضی الله عنه از الله متعال خواست اگر جنگ میان رسول الله صلی الله علیه وسلم و قریش به پایان رسیده، شهادت نصیبش کند؛ پس زخمش دهان باز کرده و شهید شد[9].

الله اکبر، از چه مقام والا و بزرگ و از چه حکمتی برخوردار است این مرد! میل به شهادت دارد اما از الله متعال می‌خواهد اگر جنگ میان رسول الله صلی الله علیه وسلم و قریش ادامه دارد، او را زنده نگه دارد؛ و نیز از الله متعال می‌خواهد او را نمیراند تا اینکه چشمانش با نابود شدن بنی‌قریظه خنک گردیده و روشن شود. پس الله متعال خواسته‌ی او را اجابت نموده و او را در مقامی قرار می‌دهد که بر مبنای حکم او در مورد بنی‌قریظه حکم می‌شود و زمانی‌که برخی از اوسیان به او گفتند: ای ابوعمرو، با هم‌پیمانانت به نیکی رفتار کن؛ سخن حکیمانه خود را گفت: «براستی اکنون زمان آن است که سعد در راه الله به ملامتِ ملامت کنندگان توجهی نکند».

و راست گفت؛ براستی در مورد آن‌ها مطابق با حکم الله تعالی حکم نمود، پس کشته شدند و الله متعال مسلمانان را بر اموال و زنان و کودکان‌شان مسلط نمود. و این فتح و پیروزی بود برای مسلمانان در برابر دشمنان الله و رسولش. الله از سعد راضی باد و او را راضی کند.

و این فضل الله متعال بود که با شهادت بر وی منت نهاد. و رسول الله صلی الله علیه وسلم در روز وفاتش فرمود: «اهْتَزَّ عَرْشُ الرَّحْمَنِ عَزَّ وَجَلَّ لِمَوْتِ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ»[10] عرش پروردگار رحمن به خاطر مرگ سعد بن معاذ به لرزه درآمد.

[برخی (اسلام ستیزان) حکم سعد بن معاذ رضی الله عنه را ناعادلانه و ظالمانه دانسته‌اند، اما رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را حکمی بیدادگرانه نشمرد. برای ما که مسلمان هستیم قضاوت درباره حکم سعد رضی الله عنه  روشن است ولی اینک می‌خواهیم از دیدگاه یک ناظر بی‌طرف بنگریم که سعد بن معاذ رضی الله عنه در این قضاوت، راه خطا پیمود یا عادلانه داوری نمود؟ دلائلی که ‌(برای این حکم) بر ضدّ جنگجویان بنی‌قریظه وجود داشته به قرار ذیل است[11]:

اولاً: این گروه پیش از پیمان‌شکنی، تعهّد نموده بودند اگر با دشمنان مسلمین همراهی کنند و مدینه را به خطر افکنند خون‌شان هدر رفته و اموال‌شان مصادره گردد. آن‌ها خود پذیرفتند اگر راه خیانت در پیش گیرند، رسول الله صلی الله علیه وسلم در اجرای این حکم مُحِقّ است: «إِنَّهُ في حِلٍّ مِن سَفك دِمائِهِم وَسَبي ذَرارِيهِم وَأَخذِ أَموالِهِم»[12].

ثانیاً: بنی‌قریظه هنگامی به خیانت دست زدند که مدینه در محاصره دشمن قرار داشت. آن‌ها در چنین وضعی، آهنگ شبیخون به مسلمانان کردند و یک گروه ده نفری و پیشتاز از ایشان نیز وارد عمل شدند. و ما می‌دانیم که خیانت و سازشکاری با دشمن، در زمان جنگ جرمی بزرگ‌تر از پیمان‌شکنی عادی بشمار می‌آید و کیفری سخت‌تر دارد و مرتکبین به اینکار در تمام دادگاه‌های نظامی جهان (چه قدیم و چه جدید) به مرگ محکوم می‌شوند و هیچ قانونگذاری این حکم را ظالمانه نشمرده است.

ثالثاً: کتاب آسمانی یهود یعنی «تورات» دستور می‌دهد که اگر قومی، روش بنی‌قریظه را با یهودیان پیش گیرند محکوم به مرگ خواهند بود، چنانکه در سِفر تَثنِیه می‌خوانیم: «چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی آن را برای صلح ندا کن. و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازه‌ها را برای تو بگشاید آنگاه تمامی قومی که در آن یافت شوند به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند. و اگر با تو صلح نکرده با تو جنگ نمایند پس آنان را محاصره کن و چون یهُوَه خدایت آن را بدست تو بسپارد جمیع ذکورانش را بدم شمشیر بکش. لیکن زنان و اطفال و بهائم و آنچه در شهر باشد یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر»[13] بنا بر این حُکم، سعد بن معاذ رضی الله عنه حق داشت جنگجویان یهود را به مرگ محکوم کند (یعنی در حقیقت، حکم کتاب مقدّس خودشان را بر آن‌ها جاری سازد) زیرا پس از آنکه بت‌پرستان در جنگ خندق، از مدینه دور شدند رسول الله صلی الله علیه وسلم یارانش را به سوی دژهای بنی‌قریظه فرستاد و یهودیان بجای استقبال از ایشان، به ناسزاگویی پرداختند و از اعلام جنگ با مسلمانان خودداری نکردند چنانکه نخستین‌بار نیز به هنگام خبرآوردن از پیمان‌شکنی یهود، به همین شیوه ناپسند عمل شد. یعنی بنی‌قریظه فرستادگان رسول الله صلی الله علیه وسلم را که دعوت به صلح و وفای به عهد می‌کردند جز با دشنام‌های زشت و اعلام جنگ پاسخ ندادند.

رابعاً: ابوسفیان رهبر سپاه مشرکین، چون خواست از مدینه دور شود نامه‌ای به رسول الله صلی الله علیه وسلم نوشت و ضمن آن تهدید کرد که «فَإِن نَرجع عَنکُم فَلَکُم مِنّا يومٌ کَيومِ أُحُدٍ تُبقَرُ فيهِ النِّساءُ»:[14] «ما اگرچه اینک (به مکّه) بازمی‌گردیم ولی روزی همچون روز اُحُد از سوی ما برای شما پیش خواهد آمد که گریبان زنان در آن‌روز دریده خواهد شد».

با توجّه به این تهدید، مسلمانان نمی‌توانستند بنی‌قریظه را آزاد کنند تا به سایر یهودیان ملحق شوند و به همراه قریش بر مدینه یورش آورند و این بار، همگی را به قتل رسانند! و همچنین نمی‌توانستند آنان را در مدینه سکونت دهند تا اگر مشرکان دوباره یورش آوردند و به درون شهر راه یافتند، بنی‌قریظه خیانت را از سر گیرند! لذا هیچ راه خردپسند و عادلانه‌ای جز درهم‌شکستن سپاه کینه‌جوی یهود، برای مسلمانان وجود نداشت.

این‌ها دلائلی بود که به سعد رضی الله عنه اجازه می‌داد تا سربازانِ جنگجوی یهود را به مرگ محکوم کند و او هم ‌‌چنین کرد؛ ولی در مرحله عمل، رسول الله صلی الله علیه وسلم تا آنجا که ممکن بود از عفو و اغماض دریغ ننمودند چنانکه به گزارش ابن هشام، چند تن از یهودیانی که به اسلام گرایش نشان دادند، آزاد شدند[15]. نیز رسول الله صلی الله علیه وسلم مردی بنام رِفاعَة را مورد عفو قرار داد[16]. همچنین، عَمرو بن سُعدی که به یاران خود گفته بود: «لا أَغدِرُ بِمُحَمَّدٍ أَبَداً» «هرگز به محمّد نیرنگ نمی‌زنم» از کشته‌شدن در امان ماند[17] و نیز جوانانی که در آستانة بلوغ بودند مانند عَطِیة قُرَظِی از سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم بخشوده شدند[18] و نیز تمام خانوادة زُبِیر بن باطا آزاد گشته، اموال‌شان را به آن‌ها باز پس دادند.[19] و تنها مردان جنجگو و محارب، از پای درآمدند. البته چنان‌که دیدیم اینکار هم بنا بر حُکم کسی بود که بنی‌قریظه خود، به داوری او راضی شدند و قضاوت را به وی واگذاردند[20].]. اما در این موضع حکیمانه، حکمت سعد بن معاذ رضی الله عنه از چند جهت نمایان گردید:

1-   رغبت و شور و شوق وی در نصرت و یاری رسول الله صلی الله علیه وسلم و جهاد با دشمنان الله؛

2-   رد حکیمانه و قاطعانه درخواست قومش هنگامی‌که او را برای حکم نمودن در مورد بنی‌قریظه آوردند؛

3-   گرفتن عهد و پیمان الهی از قومش که حکم وی را قبول کرده و بپذیرند و این امر باعث استواری آن‌ها و حل بحران می‌شد؛

4-   رو کردن به رسول الله صلی الله علیه وسلم از روی ادب و احترام به هنگام گرفتن عهد و پیمان از بنی‌قریظه؛

5-   موافق بودن حکم وی با حکم الله متعال؛ و بر این اساس بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم به تنفیذ آن دستور دادند؛ براستی الله متعال با حکمت او اسلام را عزت بخشیده و کافران را ذلیل و خوار نمود.

 

منبع: برگرفته از کتاب اصول و مبانی دعوت در سیرت اصحاب احمد صلی الله علیه وسلم. مؤلف: د. سعید بن علی بن وهف قحطانی. مترجم: امین پور صادقی.



[1]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المغازی، باب مرجع النبي ج من الأحزاب (7/411)، (ش: 4121)؛ و مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب جواز قتال من نقض العهد (ش: 1768).

[2]- نگا: زاد المعاد (3/134).

[3]- این رگ را در عربی اکحل می‌گویند (فصد) که چون بریده شود چنان خون می‌آید تا صاحب آن بمیرد.

[4]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المغازی، باب مرجع النبي ج من الأحزاب (7/411)، (ش: 4122)؛ و مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب جواز قتال من نقض العهد (ش: 1769)؛ و نگا: ترجمه سعد بن معاذ در سیر أعلام النبلاء (1/279).

[5]- سیره ابن هشام از ابن إسحاق؛ و رجال آن از ثقات هستند (3/244)؛ و احمد (6/141)؛ و نگا: سیر أعلام النبلاء، ذهبی (1/282).

[6]- سیره ابن هشام (3/259)؛ و بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المغازی - باب مرجع النبي ج من الأحزاب (7/411)؛ قال: «قضیت فیهم بحکم الله» (ش: 4121)؛ و مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب جواز قتل من نقض العهد وجواز إنزال أهل الحصن على حکم حاکم عدل أهل للحکم (3/1389)، (ش: 1768).

[7]- أبو داود، کتاب الحدود، باب الغلام یصیب الحد (4/141)، (ش: 4404)؛ و ترمذی، کتاب السیر، باب ما جاء فی النزول على الحکم (4/145)، (ش: 1584)؛ و نسائی، کتاب الطلاق، باب متى یقع طلاق الصبی (6/155)، (ش: 3460)؛ و ابن ماجه، کتاب الحدود، باب من لا یجب علیه الحد (2/849)، (ش: 2541) و سند آن صحیح است.

[8]- زاد المعاد (3/135)؛ و نگا: سیره ابن هشام (3/259)؛ و البدایة والنهایة (4/122)؛ و فتح الباری (7/414)؛ و نگا: صحیح الترمذی (2/114).

[9]- نگا: بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المغازی، باب مرجع النبي ج من الأحزاب (7/412)، (ش: 4122)؛ و مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب جواز قتال من نقض العهد (ش: 1769)، (ش: 67).

[10]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب مناقب الأنصار، مناقب سعد بن معاذ (7/123)، (ش: 3803)؛ و مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب: من فضائل سعد بن معاذ (4/1915)، (ش: 2466).

[11]- به نقل از کتاب "خیانت در گزارش تاریخ" نوشته استاد مصطفی حسینی طباطبایی، بخش سوم. مترجم

[12]- السیرة النبویة اثر زینی دحلان: ج 1، ص 175 و دیگر آثار.

[13]- تورات، سفر تثنیه، باب بیستم.

[14]- المغازی: ج 1، ص 492.

[15]- سیره ابن هشام (2/238)؛ و طبری (2/585).

[16]- سیره ابن هشام (2/244)؛ و تاریخ طبری (2/591).

[17]- سیره ابن هشام (2/238)؛ و طبری (2/586).

[18]- سیره ابن هشام (2/244).

[19]- المغازی واقدی (1/520).

[20]- پایان نقل از کتاب خیانت در گزارش تاریخ.