تاریخ چاپ :

2024 Dec 04

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

أباطیل و أکاذیب اهل بدعت درمورد ماجرای شورا

بسم الله الرحمن الرحیم

 

رافضی‌ها در مورد تاریخ اسلام، دست به جعل اخبار و روایات دروغینی زده‌اند که ماجرای شورا وانتخاب عثمان نیز از این امر مستثنی نیست. خاورشناسان نیز در آثار خود این روایات را منعکس کرده و آن‌ها را گسترش داده‌اند. بعد از آنان، متأسفانه نویسندگان و محقّقان معاصر نیز بدون تحقیق و پالایش روایت و اخبار، در کتاب‌های خود، آنان را مورد استناد قرار می‌دهند.

رافضی‌ها با اهتمام به این رویداد مهم در تاریخ اسلام، به تألیف در این زمینه و نشر أکاذیب و أباطیل راجع به آن پرداخته‌اند که به عنوان مثال می‌توان به أبومخنف و کتاب او، کتاب الشوری، ابن عقده، ابن بابویه[1] می‌توان اشاره کرد. ابن سعد از طریق واقدیه روایتی را راجع به ماجرای شورا و بیعت مردم با عثمان نقل نموده است[2]. همچنین از طریق عبیدالله بن موسی روایتی در مورد قتل عمر و تعیین اعضای شورا، وصیت او در خصوص به خلافت رسیدن علی و عثمان و وصیت او به صهیب در این زمینه را در کتاب خود به ثبت رسانیده است.[3]

نیز بلاذری خبری را در مورد ماجرای شورا و جریان بیعت با عثمان، از ابومخنف[4]، هشام کلبی[5]، واقدی[6] و عبیدالله بن موسی[7] نقل کرده است. طبری هم در این ماجرا، به روایتی از ابومخنف استناد کرده است.[8]

ابن ابی‌حدید در بیان جریان شورا، از روایات احمد بن عبدالعزیز جوهری[9] و همچنین کتاب «الشوری» واقدی استفاده کرده است[10]. مهمترین مضامین این روایات عبارتند از:

1- متهم نمودن صحابه به تبعیض در امر تعیین خلیفه

روایات مجعولی وجود دارند که صحابه را متهم به تبعیض و ضایع کردن حق دیگران در تعیین خلیفه نموده‌اند و چنین بیان داشته‌اند که علی از اقدامات عبدالرحمن جهت برگزیدن خلیفه خشنود نبوده است. ابومخنف و هشام کلبی از پدر خود و احمد جوهری روایت می‌کنند که عمر وصیّت کرد: در صورتی که تعداد آرای دو نامزد برابر شد، نامزد مورد تأیید عبدالرحمن به خلافت انتخاب گردد و علی به همین خاطر احساس می‌کرد که حقّش ضایع خواهد شد؛ زیرا عبدالرحمن، به خاطر رابطه دامادي‌ای که با عثمان داشت و از طریق ازدواج عبدالرحمن با ام‌کلثوم دختر عقبه بن أبی معیط و خواهر ولید حاصل آمده بود[11]، او را انتخاب می‌کند[12]. ابن تیمیه با ردّ هر نوع نسبت نزدیک میان عبدالرحمن و عثمان، بیان می‌کند که عبدالرحمن نه برادر عثمان بود نه پسر عمو و نه از قبیله او؛ عبدالرحمن از بنی‌زهره بود و عثمان از بنی‌امیه و رابطه بنی‌زهره با بنی‌هاشم به مراتب نزدیکتر از رابطه آن با بنی‌امیه بوده است. از طرفی دیگر بنی‌زهره، دائی‌های پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم بودند و عبدالرحمن و سعد بن أبی وقّاص نیز من جمله آن‌ها بشمار می آمدند، همانطور که رسول خدا صلی الله عليه وسلم به سعد گفت: «این مرد، دائی من است»[13]. همچنین باید در نظر داشت که رسول خدا صلی الله عليه وسلم هرگز بین دو مهاجر و یا دو انصار پیمان اخوّت برقرار نکرد و طبق احادیث مشهور آن حضرتص سعد بن ربیع[14] را برادر عبدالرحمن بن عوف تعیین نمودند؛ حال این روایات مجهول او یا از یاد برده‌اند که نسبت خونی، نزد عرب، از نسبت دامادی قوی‌تر بوده است؛ همچنین آنان آن رابطة عمیق و شگرف میان مسلمانان نسل اول را درک ننموده و پی نبرده‌اند که این رابطه براساس رابطه خویشاوندی نبوده است.

2- حزب بنی‌امیّه و حزب بنی‌هاشم

در روایت ابومخنف چنین آمده که یاران رسول خدا صلی الله عليه وسلم در امر تعیین خلیفه به دو دسته طرفداران بنی‌امیه و طرفداران بنی‌هاشم تقسیم شدند و در این مورد با هم به مجادله و نزاع پرداختند؛ اما باید دانست که این قبیل روایات براساس هیچ سند معتبر و صحیحی نمی‌باشند[15]. متأسفانه بعضی از مؤرّخان بر اساس همین روایات غیرمعتبر، به تحلیل‌ها و بررسی‌های اشتباهی گرفتار آمده‌اند، اين‌كه آنان موضوع مشورت اصحاب پیامبر در خصوص انتخاب خلیفه جدید را به اختلافاتی عشایری به تصویر کشیده اند، واين‌كه مردم به دو گروه اموی و هاشمی تقسیم شدند، و این یک تصویری مردود و مطرود است، زیرا آنان در کنار هم و به خاطر اسلام با پدران و برادران و قبائل نبرد کردند، آنان متاع بی‌ارزش دنیا را فدا می‌کردند تا دین خود را حفظ کنند، بنابراین، این نوع موضعگیری‌ها و اقدامات از صحابه‌ای که بشارت بهشت به آنان داده شده کاملاً غیرممکن می‌باشد، آنان بسیار بزرگوارتر از آن بوده‌اند که مشکلات و مسايل خود را از این طریق حلّ و فصل نمایند.[16]

3- سخنانی که به دروغ به علی بن أبی طالب نسبت داده‌اند

ابن کثیر در این رابطه می‌گوید: آنچه که مؤرّخانی چون ابن جریر از راویانی ناشناس روایت کرده‌اند که علی به عبدالرحمن گفت: تو مرا فریب دادی و عثمان را به مقام خلافت رساندی تا همیشه با تو مشورت نماید و تو در خلافت او صاحب قدرت باشی و عبدالرحمن چون آیه:

 

« إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا» الفتح: ١٠

(بي‌گمان كساني كه (در بيعه ‌الرضوانِ حديبيّه) با تو پيمان (جان) مي‌بندند، در حقيقت با خدا پيمان مي‌بندند، و در اصل (دست خود را كه در دست پيشوا و رهبرشان پيغمبر مي‌گذارند، و دست رسول بالاي دست ايشان قرار مي‌گيرد، اين دست به منزله دست خدا است و) دست خدا بالاي دست آنان است! هر كس پيمان‌شكني كند به زيان خود پيمان‌شكني مي‌كند، و آن كس كه در برابر پيماني كه با خدا بسته است وفادار بماند و آن را رعايت بدارد، خدا پاداش بسيار بزرگي به او عطاء مي‌كند).

را شنید از سخن بازماند، مخالف احادیث صحيح است، زيرا در واقع روش صحابه برخلاف این احادیث ضعیف و مجهولی است که رافضی‌ها و داستان‌پردازانی که حدیث صحيح و باطل را از هم تشخیص نمی‌دهند، روایت کرده‌اند.[17]

4- متهم کردن عمرو بن عاص و مغیره بن شعبه

ابومخنف روایت می‌کند که عمرو بن عاص و مغیره بن شعبه هنگام جریان جلسه شورا، بر در خانه‌ای که اعضای شورا در آن‌جا بودند نشسته بودند که سعد بن ابی‌وقاص از کنار آن ردّ شد، حال به این رفتاری نگاه کنید که مردمان پست نیز از این کار امتناع می‌کنند، از این عجیب‌تر سخن سعد به اوست که گفت: این‌جا نشسته‌اید که مردم فکر کند شما عضو شورا هستید، اما بدانید که اعضای آن‌را می‌شناسند، هر کس در این روایت، خوب بیاندیشد کاملاً پی به تناقضات آن می‌برد. دکتر یحیی‌الیَحْیی در کتاب خود، به مثال‌ها و نمونه‌هایی پرداخته که برای اثبات بطلان این روایت کفایت می‌کند[18]. در واقع این نگاهی بود کوتاه بر این روایات مجعول تا هوشیار شد و از این نوع روایات که در گوشه‌گوشه تاریخ و فرهنگ اسلام پراکنده شده است، بپرهیزیم.

 

وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب عثمان ابن عفان، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

-----------------------------------------

[1] الذریعة إلی تصانیف الشیعه (14/246).

[2]- الطبقات الکبری (3/63 – 67).

[3]- الطبقات الکبری (3/340).

[4]- أنساب الأشراف (18 -19).

[5]- أنساب الأشراف (18 -19).

[6]- أنساب الأشراف (18 -19).

[7]- أنساب الأشراف (5/6).

[8]- أثر التشیع علی الروایات التاریخیه، عبدالعزیز نور، 321.

[9]- شرح نهج البلاغه (9/49، 50 و58).

[10]- شرح نهج البلاغه (9/15).

[11]- الطبقات الکبری (3/127).

[12]- اثر التشیع علی الروایات التاریخیه، 322.

[13]- صحیح سنن الترمذی (4018).

[14]- صحیح البخاری، کتاب مناقب الأنصار (3780).

[15]- مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری، 177 –178.

[16]- الخلفاء الراشدون، أمین القضاة، 78 – 79.

[17]- البدایة و النهایة (7/152).

[18]- مرویات أبی مخنف، ص179.