|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 04 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
رشادتهای عبدالله بن زبیر رضی الله عنه در فتح آفریقا |
بسم الله الرحمن الرحیم
چون اخبار دقیقی از مسلمانان در آفریقا به عثمان نمیرسید، عبدالله بن زبیر را با دستهای از جنگ جویان بدانجا اعزام نمود. او نیز خود را با سرعت به آنان رسانید. به محض ورود عبدالله بن زبیر به سپاه اسلام، صدای تکبیر مسلمانان، فضا را طنین انداز کرد. جرجیز چون از علت این هیاهو جویا شد، بدو گفتند که سپاهی دیگر به آنان ملحق شده است. این خبر، عزم جرجیز برای ادامه جنگ را سست کرد. عبدالله بن زبیر میدید که دو سپاه از صبح زود تا نیمه روز به کارزار میپردازند و سپس هر یک به اردوگاه خویش باز میگردد و تا صبح فردا استراحت میکنند. روز بعد خود او به میدان نبرد رفت اما عبدالله بن سعد را در میان سپاهیان ندید، چون از علت غیبت او سؤال کرد بدو گفتند: که جرجیز اعلام نموده است هر کس ابن سعد را به قتل برساند، به او یکصد هزار دینار پاداش خواهد داد و دخترش را به عقد او در آورده و او را حاکم آفریقا خواهد نمود. حال جرجیز از ابن سعد بیشتر نسبت به جان خود بیم دارد[1]. عبدالله بن زبیر نزد ابن سعد رفت و بدو گفت: با این شیوه جنگ، مصاف ما با آنان به طول خواهد انجامید. آنان در سرزمین خود هستند و مدام تقویت قوا میکنند اما ما از سرزمین خود دور هستیم و نمیتوانیم چونان آنان خود را تقویت نمایيم. من پیشنهاد میکنم فردا صبح جنگجویانی شجاع را در خیمهها پنهان داشته و به میدان کارزار نفرستیم. فردا در اردوگاه خود با دشمن خواهیم جنگید و چون روز به نیمه رسید، ما دست از جنگ نکشیم و با دشمن به نبرد ادامه دهیم تا آنان کاملاً خسته و درمانده شوند. آنگاه چون به اردوگاه خویش بازگشتند، آن افرادی را که در خیمهها نگاه داشتهایم پنهان از چشم رومیان و در غفلت ایشان به لشگرگاه آنان میفرستیم. انشاءالله با این نقشه، بر رومیان پیروز خواهیم شد. ابن سعد نیز بزرگان صحابه را فراخواند و با آنان در این خصوص، مشورت نمود که همهي آنان با این نقشه زیرکانه موافقت کردند. چون فردای آن روز فرا رسید، عبدالله بن سعد طبق نقشه، مردانی شجاع و جنگجو را همراه اسبانشان در خیمهها نگاه داشت و بقیهي سپاه را به جنگ با رومیان گسیل داشت. آنان تا ظهر با رومیان به کارزار پرداختند و چون هنگام ظهر شد و رومیان قصد اردوگاه خود را نمودند، ابن زبیر مانع این کار شد و به جنگ با آنان ادامه داد، جنگ آنقدر ادامه یافت که هر دو سپاه کاملاً خسته و کوفته شدند، آنگاه شیپور آتش بس به صدا در آمد و طرفین هر یک به اردوگاه خود باز گشتند. در این هنگام ابن زبیر همراه آن افرادی که در خیمهها پنهان شده بودند در خفا و بدون اينكه رومیان متوجه آنان شوند، خود را داخل سپاه روم کردند، چون رومیان به خیمهگاه خود بازگشتند و قصد استراحت نمودند، مردی تکبیر برآورد و آن افراد نفوذی، تکبیر زنان به قتل عام رومیان مبادرت ورزیدند، رومیان چنان غافلگیر شده بودند که فرصت آن را نیافتند سلاحهای خود را بردارند، مسلمانان با هجومی برق آسا، لشکرگاه آنان را به تصرف خود در آوردند و شکستی وحشتناک را بر آنان وارد نمودند، خود جرجیز نیز در این عملیات به دست ابن زبیر به قتل رسید و دختر او به اسارت مسلمانان در آمد. عبدالله بن سعد پس از محاصره شهر سبیطله، توانست آن شهر را به تصرف خود در آورد، او در آنجا به چنان غنایمی دست یافت که تا به حال نظیر آن را ندیده بود، به نحویکه سهم هر سرباز سوارکار از آنها، سه هزار دینار و سهم هر سرباز پیاده یک هزار دینار میشد. پس از فتح سبیطله، ابن سعد، سپاهیانش را به دیگر مناطق گسیل داشت. سپاهیان او توانستند تا شهر «قفصه» را به تصرف خود در آورند. او همچنین لشکری را به جانب قلعه «اجم» که بسیاری از رومیان بدان پناه برده بودند، اعزام نمود. این سپاه توانست پس از محاصره قلعه و از طریق مصالحه با مدافعان آن، به تصرف آنجا نائل آید. ابن سعد، دختر جرجیز را به ابن زبیر بخشید و او را با خبر فتح و ظفر لشکریان اسلام نزد عثمان فرستاد.[2] نقشه عبدالله بن زبیر، بدون شک، در پیروزیهای مسلمانان در آفریقا کاملاً نمود داشت. حافظ ابن کثیر در تاریخ خویش چنین گفته است: چون مسلمانان با بیست هزار نیرو به فرماندهی عبدالله بن سعد بن أبی سرح قصد آفریقا نمودند، جرجیز، پادشاه آفریقا، با یکصد و بیست هزار و بنابر روایتی دیگر با دویست هزار سرباز به مقابله با آنان شتافت. در سپاه مسلمانان، بزرگانی چون عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر حضور داشتند. هنگامی که دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند. سپاهیان روم، مسلمانان را به محاصره خود در آوردند. مسلمانان در آن شرایط، خود را در تنگنایی وحشتناک میدیدند که قبلاً در چنین شرایطی گرفتار نیامده بودند. عبدالله بن زبیر خود چنین تعریف میکند: چون در میدان کارزار نظری به پشت سپاه روم انداختم، جرجیز را دیدم سوار بر اسب که دو کنیز او را با پر طاووس باد میزنند. نزد ابن سعد رفتم و از او خواستم افرادی شجاع را به من بدهد تا از من حمایت کنند، زیرا قصد دارم به دل سپاه دشمن بزنم و خود را به جرجیز برسانم. او نیز افرادی جنگجو را در اختیار من قرار داد و من با حمایت آنان به قلب سپاه روم زدم. رومیان گمان میکردند که من حامل نامهای از جانب ابن سعد به جرجیز هستیم، چون به نزدیک جرجیز رسیدم، دانست که قصد کشتن او را دارم و به همین دلیل، اسب را تاخت تا بتواند خود را از دست من نجات دهد، من نیز با نیزه او را زدم و چون بر بالای سر او رسیدم، سر او را از تن جدا نمودم و آن را بر بالای نیزه خود بردم و شروع به تکبیر گفتن نمودم. بربرها چون سر جرجیز را دیدند پا به فرار گذاشتند و هر یک به جانبی گریختند. مسلمانان نیز به تعقیب آنان پرداختند و بسیاری از ایشان را به قتل رسانیدند و توانستند غنایم و اسرای بیشماری را به دست آورند. این جنگ در منطقهای بنام «سبیطله» روی داد که در فاصله دو فرسنگی قیروان قرار دارد. ابن کثیر ادامه میدهد که این اولین میدان کارزاری بود که عبدالله بن زبیرس در آن به شهرت و اعتبار زیادی دست یافت.[3] این اقدامی که ابن زبیر از خود نشان داد، بدون شک به خطر انداختن جان خویش بود. حال این سؤال پیش میآید او که در آن ایام، قریب بیست و هفت سال سن داشت و هیچ نوع تجربهای در این زمینه نداشت چگونه توانست به این عملیات بسیار خطرناک دست زند که از دید دیگر مردمان، به احتمال بسیار زیاد، سرانجام آن مرگ بود؟ در پاسخ به این سؤال میتوان به دو هدف زیر اشاره نمود که ابن زبیر به خاطر آنها دست به این ریسک بزرگ زد: 1- او احتمال میداد که با موفقیت در این عملیات و کشتن پادشاه بربرها، سپاه کفار را به هم ریزد تا بدین وسیله مسلمانان بتوانند بر آنان فائق آیند و از گرفتار آمدن در نبردی سخت و دهشتناک نجات یابند. 2- در صورت شکست، امیداوار بود که خداوند عزوجل او را به عنوان شهید راه خویش بپذیرد و این یعنی دست یافتن به بهترین آرزوها و والاترین درجاتی که صالحان آرزوی آن را دارند و برای رسیدن به آن با هم رقابت میکنند. از طرفی دیگر، با این اقدام شجاعانه ابن زبیر، دشمنان دچار رعب و وحشت شده و گمان خواهند نمود که همه مسلمانان اینگونه دلیرانه با آنان خواهند جنگید. برای اثبات شجاعت فردی همین کافی بود که او خود را در آتش سوزان جنگ بیاندازد و به عاقبت آن اهمیت ندهد و تنها مردان بزرگی که راه رسیدن به بهشت را در انجام چنین اعمال شجاعانهای میبینند قادر به چنین کارهایی هستند. ابن زبیر نیز آنگاه که خود را به چنین مهلکهای وارد نموده دست از جان شیرین خویش دست شسته و به دنیا و دلبستگیهای آن پشت نموده بود و تنها به فکر رسیدن به وعدههای خداوند عزوجل بود که آنها را به مجاهدین در راه خود بشارت داده است.[4] گفتیم که چون بربرها، پادشاه خود را کشته یافتند پا به فرار گذاشتند و مسلمانان نیز که خود را پیروز جنگ میدیدند به تعقیب آنان پرداختند و ایشان را یا به قتل میرساندند و یا بدون هیچ نوع مقاومتی، به اسارت خود در میآوردند. این ماجرا، تأکیدی است بر این حقیقت که خداوند متعال، أولیای خویش را هنگام تنگنا، با مردی از جانب خود حضرت میدهد و آنان را از آن مشکلات رهایی میبخشد. در آن نبرد سخت، مسلمانان در یک گرداب وحشتناکی گرفتار آمده بودند، به نحوی که دشمنی با شش برابر تعداد نفرات، آنان را در محاصره خود قرار داده و مسلمانان ناچار بودند از هر سو با آنان به نبرد بپردازند و این از توان ارتشی کوچک که در محاصره ارتشی بزرگ گرفتار آمده، خارج است كما اينكه روایتگر این ماجرا در وصف این جنگ چنین گفته است: مسلمانان در چنان وضعیت سخت و دهشتناکی قرار گرفته بودند که تا پیش از آن، چنین وضعیتی را به چشم خود ندیده بودند. اما خداوند بزرگ، قهرمانی شجاع را به جانب آنان روانه نمود تا با رشادتهای بینظیر خود ایشان را از مهلکه نجات دهد و به این صورت بود که خداوند عزوجل سپاهیان اسلام را از آن وضعیت مرگبار به سر منزل موفّقیت رسانید.[5] در اینجا باید این نکته را یادآوری نمود که نباید از شجاعت دلیر مردانی که عبدالله بن زبیر را در آن مأموریت خطیر خویش یاری دادند و از او در برابر دشمنان حمایت نمودند، غافل شد. هر چند تاریخ نام آنان را فراموش کرده است اما آن عمل شجاعانه ایشان، همیشه در دنیا و در اذهان امّت اسلام جاودان خواهد ماند و چون از قهرمانان خویش یاد میکنند اقدامات شجاعانه ایشان، افتخاری است دیگر بر تاریخ این امّت و به یقین در آخرت نیز بدان پاداشی که خداوند آن را به مجاهدان راست گویش بشارت داده است، خواهند رسید.[6] در کنار این اقدامات شجاعانه، دیگر سربازان اسلام نیز در این جنگ از جان و دل مایه گذاشتند و هست و نیست خویش را در راه خدا فدا نمودند و بسیاری از آنان نیز جان عزیز خویش را در این راه در طبق اخلاص گذاشتند و به اسلام تقدیم نمودند. از جملهي این جنگجویان فتوحات آفریقا در عهد عثمان، ابوذؤیب هذلی بود که خود از شعرای بنام آن روزگار به حساب میآمد. ابوذؤیب هموست که این ابیات مشهور را سروده است. وَ إذا المینّةُ أَنشَبَتَ أظَفارَها أَلفَیتَ کُلَّ تَمیَمـةٍ لاتَفَـعُ وَ تَجَلُّدی للِشَّامِتِین أُرِیهِم أَنِّی لِرَیبِ الدَّهرِ لا أتَضَعضَعُ (آنگاه که مرگ چنگال خویش را بر کسی فرو برد، هیچ چشم بند و دعائی نمیتواند مرگ را از او دور کند. من با صبر و تحمّل خویش در برابر مرگ، به شما دشمنان و حسودان خود اثبات میکنم که مصايب روزگار نمیتواند مرا از پای در آورد).
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام --------------------------------------------------- [1]- التاریخ الإسلامی، مواقف و عبر (12/388). [2]- الکامل، ابن أثیر (3/45-46). [3]- البدایة و النهایة (7/158). [4]- التاریخ الإسلامی، مواقف و عبر (12/390). [5]- التاریخ الإسلامی، مواقف و عبر (12/392). [6]- التاریخ الإسلامی، مواقف و عبر (12/392). |