تاریخ چاپ :

2024 Nov 24

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

مهمترین صفات عثمان ذی‌النورین رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شخصیت ذی‌النورین، شخصیتی بود که لیاقت رهبریت امّت را در خود داشت، در کنار این خصوصیت مهم، داشتن صفات یک رهبر دینی و خدایی، حکومت او را به حد کمال رسانید. مهمترین این صفات عبارتند از: ایمانی بزرگ و خلل‌ناپذیر به خداوند متعال و روز آخرت، علم به شریعت و اصول و فروع آن، اطمینان به خداوند و وعده‌های او، صداقت، لیاقت، شجاعت، مروّت، زهد، فداکاری، تواضع، انتقادپذیری، آرامش، صبر، همّت بلند، قاطعیت، اراده قوی، عدالت، توانایی حل مشکلات، توانایی آموزش و تربیت کارگزاران و رهبران جدید و بسیاری صفات دیگر. ایشان با توسل به خداوند و به پشتوانه ویژگیهایی که خداوند در او به ودیعت نهاده بود، توانست دولت را پاس بدارد، بر تمامی شورشهایی که در اقصی نقاط سرزمین اسلامی پدید آمده بودند فائق آید، و با گام‌هایی محکم امت اسلام را به سوی اهداف از پیش تعیین شده رهنمون کند؛ حال به صورت مفصّل، به چند مورد از این صفات و ویژگی‌ها می‌پردازیم:

 

 نخست: علم به شریعت و توانایی ارشاد و تعلیم افراد امّت

عثمان از بزرگان صحابه بود که در قرآن و سنت رسول خدا صلی الله عليه وسلم صاحب علم و معرفت عمیقی بود و از او اجتهادات بسیاری در زمینه‌های متعدد روایت شده است، که در فصول بعد به آن‌ها خواهیم پرداخت. ایشان خود را پایبند سنّت رسول خدا صلی الله عليه وسلم و شیوه‌ي صدّیق و فاروق می‌دانست و تا آخرین لحظات عمر خویش بر همین مسیر گام برمی‌داشتند. عروه بن زبیر از عبیدالله بن عدی بن خیار، روایت می‌کند که چون مسوربن مخرمه و عبدالرحمن بن أسود بن عبدیغوث به او رسیدند از او سؤال کردند، چرا از دائیت، عثمان، راجع به سرانجام کار ولید بن عقبه نمی‌پرسد؟، زیرا حرف و حدیثِ مردم در مورد ولید بسیار زیاد است، عبیدالله هم قبول کرد که این سؤال را از عثمان بپرسد، هنگامی‌ که عثمان از منزل به قصد مسجد خارج شد، نزد او رفت و به ایشان گفت: که از او سؤالی دارد، عثمان گفت: پناه می‌برم از شر تو به خداوند بزرگ، چون نماز تمام شد، عثمان مردی را نزد عبیدالله که در مسجد و در کنار مسور و ابن عبدیغوث نشسته بود فرستاد، تا سؤالش را مطرح کند، عبیدالله نزد عثمان آمد و بعد عثمان به او گفت: خداوند بزرگ محمد را به حق، میان مردم فرستاد و من به او ایمان آوردم، دو بار هجرت کردم، داماد ایشان شدم و با او بیعت نمودم و تا آن هنگام که فوت کردند هرگز به او خیانت نکردم و چون ابوبکر و عمر جانشین او شدند، با هر دوی آنان بیعت کردم و از خیانت به آنان اجتناب نمودم، حال که من جانشین آنان شده‌ام آیا روا نیست که شما همان‌گونه با من رفتار کنید که من با پیشینیان خود برخورد می‌کردم؟ عبیدالله گفت: درست می‌فرمایید، عثمان به او گفت: پس قضیه این حرف و حدیث‌هایی که در رابطه با ولید می‌گویید، چیست؟ مطمئن باشید ما تصمیم خود را در مورد او خواهیم گرفت و به اجرا درمی‌آوریم، بعد از چند روز، عثمان به علی بن ابی‌طالب امر کردند که چهل ضربه تازیانه بر ولید زند تا حدّ شرع اجرا شود.[1]

عثمان صحابه‌ای بود که در مدرسه قرآن و سنّت رسول خدا صلی الله عليه وسلم معرفت آموخت و توانست به بهترین شکل آموزه‌ها و تجارب خود را بر امّت منتقل سازد تا آنان را آموزش و تربیت نماید و برای جهاد در راه خدا مهیّا کند. در خطبه خلافت ایشان سخنان هدایت‌گرایانه‌ای وجود دارد که می‌توان به این سخنان اشاره نمود: ای مردم! شما در دنیایی فناپذیر هستید و عمرتان به پایان خواهد رسید، پس قبل از فرا رسیدن مرگ با ایمانی خالصانه و اعمال نیک به پیشواز آن بروید، بدانید مرگ شما را خواهد گرفت و نمی‌توانید از آن بگریزید، دنیا را محل فریب و نیرنگ بدانید، پس مراقب باشید فریب آن را نخورید و از شیطان بهراسید، مبادا شما را از خداوند عزوجل  غافل کند، از سرنوشت گذشتگان عبرت بگیرید و بدانید شما هم به همان راه آنان خواهید رفت، پس دنیا را برای به دست آوردن بهتر از آن رها کنید[2]. همانطور که خداوند می‌فرماید:

« وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِرًا (45) الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا »الكهف: ٤٥ - ٤٦

((اي پيغمبر!) براي آنان (كه به دارائي دنيا مي‌نازند و به اولاد و اموال مي‌بالند) مثال زندگي دنيا را بيان كن كه همچون آبي است كه از (ابر) آسمان فرو مي‌فرستيم. سپس گياهان زمين از آن (سيراب مي‌گردند و به سبب آن رشد و نمو مي‌كنند و) تنگاتنگ و تودرتو مي‌شوند. (عطر گل و ريحان با آواز پرندگان درهم مي‌آميزد و رقص گلزار و چمنزار در مي‌گيرد. ولي اين صحنه دل‌انگيز ديري نمي‌پايد و باد خزان وزان مي‌گردد، و گياهان سرسبز و خندان، زرد رنگ و) سپس خشك و پرپر مي‌شوند و بادها آن‌ها را (در اينجا و آن‌جا) پخش و پراكنده مي‌سازند! (آري! داشتن را نداشتن، و بهار زندگي را خزان در پي است، پس چه جاي نازيدن به وي است. اين خدا است كه نعمت و حيات مي‌دهد و هر وقت كه بخواهد نعمت و حيات را بازپس مي‌گيرد) و خدا بر هر چيزي توانا بوده (و هست). ‏‏دارائي و فرزندان، زينت زندگي دنيايند (و زوال‌پذير و گذرايند). و امّا اعمال شايسته‌اي كه نتايج آن‌ها جاودانه است، بهترين پاداش را در پيشگاه پروردگارت دارد، و بهترين اميد و آرزو است). ‏

در حقیقت سخنان خلیفه سوم در آن خطبه حول وحوش: ترس از خدا و پرهیز از متاع دنیا می‌باشد در آن شرایط که پرتو اسلام سرتاسر عالم را فرا گرفته و سرزمین‌های بسیاری به دست مسلمانان فتح می‌شد و به طبع ثروت هنگفتی در اختیار مسلمانان قرار گرفته و بسیاری از مردم به اندوختن آن روی آورده‌اند، این سخنان مناسبِ حال آن مردمان بود.[3]

از طرف دیگر ذی‌النورین، احادیث مفید و تأثیرگذاری را از رسول خدا صلی الله عليه وسلم روایت کرده که افراد بسیاری را تحت تأثیر خود قرار داده‌اند. به عنوان مثال سعد بن عبیده از ابوعبدالرحمن سلمی روایت می‌کند که او از عثمان شنید که پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم فرمودند:

«خيركم من تعلم القرآن وعلمه».

« بهترین شما آن کسی است که قرآن را فرا گیرد و به مردم نیز آموزش دهد».[4]

من براساس همین حدیث به کار تعلیم قرآن مبادرت نمودم. ابوعبدالرحمن تا زمان حجاج زیست و چون دلیل این عمر دراز را از او پرسیدند، او در جواب گفت: عمل به این حدیث مرا به این‌جا رسانیده است.[5]

حال به چند مورد از احادیثی که ذی‌النورین آن‌ها را از رسول خدا صلی الله عليه وسلم روایت نموده و به مقتضای حال، آن‌ها را به مسلمانان منتقل کرده‌اند، می‌پردازیم:

 

1- اهمیت وضو

روزی ذی‌النورین در میان مردم وضو گرفت، سپس رو به آنان کرد و گفت: می‌خواهم حدیثی را از رسول خدا صلی الله عليه وسلم به شما بگویم که خود آن را از ایشان شنیدم. حضرتص فرمودند:

«مَن تَوَضَّأ فَأَحْسَنَ الوضوءَ، ثمّ دَخَلَ فَصَلَّی، غُفِرَله مابَیْنَه و بینَ الصَّلاةِ الأُخْری حتّی یُصَلِّیها.»[6].

(هر کس وضویش را درست بگیرد، سپس نماز گذارد، تمامی گناهانی که در فاصله میان آن نماز تا نماز دیگر مرتکب شده است، مورد بخشایش قرار می‌گیرد).

 

2- تبعیت از رسول خدا صلی الله عليه وسلم در نحوه‌ي وضو گرفتن

حمران بن أبان روایت می‌کند که ذی‌النورین درخواست آب نمود تا بدان وضو گیرد، او در ابتدا آب را در دهان مضمضه کرد، سپس اشتنشاق نمود، صورتشان و دو ساعدشان را هر یک سه بار شستند و بعد از مسح سر، پا و پشت پایشان را به دقت شستند، آن‌گاه با لبخند رو به همراهان کرد و گفت: «آیا نمی‌پرسید که چرا می‌خندم؟» همراهان گفتند: یا امیرالمؤمنین چرا می‌خندید؟ ایشان گفتند: «در نقطه‌ای نزدیک همین جا، رسول خدا صلی الله عليه وسلم از ما آب خواست، چون آب آوردیم، ایشان به همان صورتی که من وضو گرفتم، وضو گرفت و با لبخند رو به صحابه نمودند و گفتند:

«ألا تسألوني ما أضحكني؟»

«آیا از من نمی‌پرسید چرا می‌خندم»؟ یاران گفتند: یا رسول الله چرا می‌خندید؟ ایشان فرمودند:

«إِنّ العبدَ إذا دعا بوضوء فَغَسَلَ وجهَه، حَطَّ اللهُ عنه کلّ خطیئةٍ أصابها بوجهه، فإذا غسل ذراَعیه کان کذالک، و إن مَسَحَ رأسَه کان کذالک، و إنْ طَهَّرَ قَدَمَیْه کان کذالک»[7].

«اگر فردی وضو بگیرد، خداوند گناهانی را که با صورت، دستان، سروپاهایش انجام داده، مورد عفو قرار می‌دهد».

 

 3- وضو کفّاره گناهان است

ذی‌النورین نقل می‌کند که رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمودند:

«مَنْ أَتَمَّ الوضوءَ کما أَمَرَه اللهُ عَزّوجَلّ، فالصَّلَواتُ المکتوباتُ کفّاراتٌ لمابینَهنّ»[8].

«هر کس طبق دستور خداوند عزوجل  وضو بگیرد، نمازهای فرض، گناهان آن فرد را که در فاصله میان آن‌ها انجام می‌دهد، پاک می‌کند».

 

4- وضو و خواندن دو رکعت نماز سبب بخشایش گناهان است

روزی عثمان از اطرافیان آب خواست تا وضو گیرد، چون آب آوردند، با آن دست راستش را شست، سپس دست راستش را داخل ظرف کرد و سه بار دو دستش را شُست و بعد از مسح سر، سه بار پاهایش را تا قوزک شُست و در آخر گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمودند:

«من توضأ نحو وضوئي هذا، ثم صلى ركعتين لا يحدث نفسه فيهما، غفر الله ما تقدم من ذنبه».

«هر کس این‌چنین وضو بگیرد، پس دو رکعت نماز را خالصانه بخواند، خداوند عزوجل  تمام گناهان او را می‌بخشاید».[9]

 

5- کلمه اخلاص و کلمه تقوا چیست؟

عثمان بن عفّان از رسول خدا صلی الله عليه وسلم روایت می‌کند که ایشان فرمودند:

«إني لأعلم كلمة لا يقولها عبد حقًا من قلبه إلا حُرم على النار».

«من کلمه‌ای را می‌دانم که هر کس آن را قلباً بگوید از آتش دوزخ نجات می‌یابد».

عمربن خطاب گفت: من می‌دانم آن کلمه چیست؟ آن کلمه، کلمه اخلاص است که خداوند بزرگ، محمد و یارانش را به آن ملزم نمود، آن کلمه، کلمه تقواست که نبی خدا صلی الله عليه وسلم عمویش ابوطالب را حین احتضار او، به آن فرا می‌خواند، آن کلمه، گفتن لا إله إلّا الله است.[10]

 

6- یقین داشتن به کلمه توحید، فرد را وارد بهشت می‌کند

عثمان بن عفّان از نبی خدا صلی الله عليه وسلم روایت می‌کند که ایشان فرمودند:

«مَن ماتَ وهو یَعْلَمُ أَنْ لا إلاَ إلاّ اللهُ دَخَلَ الجَنَّةَ»[11].

(هر کس ایمان داشته باشد که هیچ معبود و فرمانروایي جز خداوند عزوجل  وجود ندارد، چون بمیرد وارد بهشت شود).

 

7- حسنات و باقیات

حارث، خدمتکار عثمان بن عفّان روایت می‌کند که با خلیفه در مسجد نشسته بودیم، که مؤذن آمد تا اذان گوید، عثمان برای وضو آب خواست، چون آب آوردند، با آن وضو گرفت و پس به همراهان گفت: دیدم که رسول خدا صلی الله عليه وسلم به همین صورت وضو می‌گرفت و بعد از آن به اصحاب فرمودند:

«ومن توضأ وضوئي هذا، ثم قال فصلى صلاة الظهر، غفر له ما كان بينها وبين الصبح، ثم صلى العصر غفر له ما بينها وبين صلاة الظهر، ثم صلى المغرب غفر له ما بينها وبين صلاة العصر، ثم صلى العشاء غفر له ما بينها وبين صلاة المغرب، ثم لعله أن يبيت يتمرغ ليلته، ثم إن قام فتوضأ وصلى الصبح غفر له ما بينها وبين صلاة العشاء، وهن الحسنات يذهبن السيئات».

«هر كس همانند من وضو بگیرد و نماز ظهر را بخواند، تمام گناهانی را که از نماز صبح تا آن موقع انجام داده است، مورد عفو قرار می‌گیرد، چون نماز عصر را خواند، گناهان او در فاصله میان نماز ظهر و عصر مورد بخشایش قرار می‌گیرد، چون به نماز مغرب بایستد، گناهانی را که از نماز عصر تا آن هنگام مرتکب شده بخشوده می‌شوند، چون نماز عشاء را برپا دارد، گناهان او در فاصله میان نماز مغرب و عشا مورد غفران قرار می‌گیرد و چون برای نماز صبح از خواب بیدار شود و آن را اقامه نماید، گناهان او در فاصله میان نماز عشا و صبح مورد بخشایش واقع می‌شوند. این‌ها حسناتی هستند که سیّئات را از میان می‌‌برند».

همراهان گفتند: یا امیرالمؤمنین پس باقیات کدام‌ها هستند؟ او گفت: باقیات عبارتند از: لا إله إلا الله – سبحان الله – الحمد الله – الله اکبر – لاحول و لاقوّة إلا بالله-[12].

 

9- سزای آن که بر پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم دروغ بندد

عثمان بن عفّان از رسول خدا صلی الله عليه وسلم روایت می‌کند که ایشان گفتند:

«مَن تَعَمَّدَ علیَّ کذباً فَلْیَتَبَوَّأْ بیتاً فی النّار».

«هر کس به عمد، دروغی بر من می‌بندد، سزایش آتش دوزخ است».

این گوشه‌ای بود از احادیثی که ذی‌النورین از رسول خدا صلی الله عليه وسلم روایت کرده است که خود، دلیلی است بر علم ایشان و علاقه وافر ایشان بر فراگرفتن هر چه بیشتر سنّت رسول خدا صلی الله عليه وسلم و احکام شریعت اسلام.

 

دوم: وقار و آرامش

حلم و گذشت از صفات حکیمانه‌ای است که خداوند عزوجل ، در قرآن، خود را به آن متصف نموده است:

« إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ »آل عمران: ١٥٥

(آنان كه در روز روياروئي دو گروه (مسلمانان و كافران در جنگ احد) فرار كردند، بيگمان اهريمن به سبب پاره‌اي از آنچه كرده بودند (كه سركشي از فرمان خدا بود) آنان را به لغزش انداخت و خداوند ايشان را بخشيد، چرا كه خداوند آمرزنده و شكيبا است).

ذی‌النورین نیز با اقتدا به گفتار، رفتار و حالات رسول خدا صلی الله عليه وسلم ، به نمونه‌ای والا در آرامش و گذشت تبدیل شد. او در همه شرایط تلاش داشت فردی آرام باشد. من جمله این شرایط، حادثه فتنه بود که ایشان در آن اوضاع، از صحابه درخواست کرد به خانه‌های خود بازگردند و به روی معترضان سلاح نکشند، این درخواست برگرفته از شوق دیدار پروردگار و ترس از خونریزی میان مسلمانان بود.[13]

 

سوم: سخت‌گیر بودن

عطاء بن فروخ، از موالیان قریش، روایت می‌کند که عثمان، قطعه زمینی را از مردی خرید، هنگام پرداخت پول، آن مرد از تحویل گرفتن آن امتناع می‌کرد و چون عثمان علّت این را از او سؤال کرد، او پاسخ داد: مردم به من گفته‌اند در این معامله، زیان کرده‌ای و حالا من از این معامله پشیمان شده‌ام، ذی‌النورین هم در کمال مروّت، او را در لغو معامله مخیر کرد، و بعد گفت: پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم در این زمینه فرموده‌اند:

«أدخل الله رَجُلاً کان سَهْلاً مُشْتَرِیاً وَ بائِعاً، و قاضِیاً و مُقْتَضِیاً»[14].

(هر کس در خرید و فروش و یا در گرفتن حق و حقوق خود بر مردم آسان گیرد، خداوند او را به بهشت خویش وارد می‌کند).

این داستان خود بیانگر بزرگواری ذی‌النورین و عدم تعلّق خاطر او به مال دنیاست، او مال دنیا را تنها در جهت اخلاق نیک و پسندیده به کار می‌گرفت، خود را از اين‌كه اسیر و شیفته دنیا شود حفظ می‌کرد و از ثروت خود به نفع مصالح عموم مردم سود می‌جست، هرچند که در این میان خود متضرّر می‌شد.[15]

 

چهارم: نرم‌خویی

خداوند عزوجل ، در قرآن کریم، اعلام می‌دارد که چون رسولش را نرم‌خو خلق کرده بر او منّت نهاده است:

« فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ »آل عمران: ١٥٩

(از پرتو رحمت الهي است كه تو با آنان (كه سر از خطّ فرمان كشيده بودند) نرمش نمودي. و اگر درشتخوي و سنگ‌دل بودي از پيرامون تو پراكنده مي‌شدند. پس از آنان درگذر و برايشان طلب آمرزش نما و در كارها با آنان مشورت و رايزني كن. و هنگامي كه (پس از شور و تبادل آراء) تصميم به انجام كاري گرفتي (قاطعانه دست به كار شو و) بر خدا توكّل كن‌؛ چرا كه خدا توكّل‌كنندگان را دوست مي‌دارد).

این آیه بیان می‌دارد که صفت نرم‌خوبی، نعمتی است که خداوند عزوجل  آن‌را به بندگان خوب خود، چون حضرت رسول صلی الله علیه وسلم  و یاران با وفای او، عطا کرده است؛ این آیه اعلام می‌دارد هرآن‌کس را که دارای این صفت باشد، مردم گرد او جمع شوند وبه سخنان و دستورات او گوش فرا دهند.[16]

بنابراین صفت نرم‌خویی از آن صفات نیکویی است که عثمان بن عفّانس از آن برخوردار بود.

او نسبت به مردم مهربان و نرم‌خو بود و بیم آن داشت که چون مردم از او دوری گزینند، نتواند نیازهای آنان را بشناسد، او به همین خاطر جویای اخبار و احوال مردم می‌شود تا مبادا ظالمی حق مظلومی را بگیرد و عثمان از آن بی‌خبر باشد.

 

پنجم: عفو و گذشت

عمران بن عبدالله بن طلحه روایت می‌کند که روزی عثمان، هنگام نماز صبح، از همان دری که عادت داشت از آن‌جا وراد مسجد شود به مسجد آمد، ناگهان مردی با شمشیر به او حمله‌ور شد، اما مردم به موقع جلوی او را گرفتند، عثمان از او پرسید: چرا قصد کشتن مرا نمودی؟ آن مرد به او پاسخ داد: در یمن، یکی از کارگزارانِ تو به من ستمی روا داشته و به همین دلیل خواستم از تو انتقام بگیرم، عثمان به او گفت: اگر تو شکایت او را به من عرضه می‌داشتی و آن‌گاه من حق تو را از کارگزار خود نمی‌گرفتم، در آن صورت حق انتقام گرفتن از من را داشتی، سپس روبه همراه خود کرد و گفت: به نظر شما من با این مرد چه کار کنم؟ همراهان گفتند: دشمنی است که خداوند او را در اختیار تو قرار داده و می‌توانی هر کاری را که مصلحت می‌دانی، انجام دهی، ایشان گفت: او فردی است که قصد داشت در حق من مرتکب گناه شود، اما خداوند عزوجل  شر او را از من دور کرد، پس به آن مرد گفت: اگر ضامنی را نزد من بیاوری که تعهد دهد تا زمانی‌که من خلیفه هستم تو وارد مدینه نشوی، می‌توانی بروی، آن مرد نیز همین کار را انجام داد و مردی از قبیله خود را برای ضمانت نزد عثمان آورد وآن‌گاه از آن‌جا رفت[17].

این تسامح و گذشت بزرگی بود که امیرمؤمنان و خلیفه مسلمانان، در حق مردی که قصد کشتن او را داشت از خود نشان داد، زیرا عفو وگذشت در عین داشتن قدرت، از صفات مردان خداست و خود، دلیلی است بر کنار گذاشتن هوای نفس و خواهش‌های خودخواهانه او که از ارتباط عمیق با آخرت و پشت کردن به دنیا حاصل می‌آید. این خصلت والا نه تنها ثواب آخرت را برای صاحب خود به ارمغان می‌آورد، بلکه سیاستی است حکیمانه، اگر عثمان آن مرد را به قتل می‌رساند و یا مجازات شدیدی را در حق او اعمال می‌کرد، قبیله او، کینه عثمان را به دل گرفته و منتظر فرصت مناسبی برای گرفتن انتقام از او، می‌شدند، اما با آن عفو و گذشتی که عثمان در حق آن مرد نمود، جریان را به نفع خود تغییر داد، به نحوی که این، خود قبیله‌ي آن مرد بود که او را به خاطر آن کار ناصواب، سرزنش و ملامت ‌کرد به این ترتیب، با این سیاست خردمندانه و حکیمانه، آتش فتنه‌ای که ممکن بود شعله‌ور شود در نطفه خفه شد و خلیفه مهربان و صاحب گذشت، توانست مردم را دوست و طرفدار خود نماید.[18]

 

ششم: تواضع

خداوند، در قرآن، راجع به تواضع چنین فرموده است:

« وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا »الفرقان: ٦٣

(و بندگان (خوب خداي) رحمان كسانيند كه آرام (و بدون غرور و تكبّر) روي زمين راه مي‌روند (و تواضع در حركات و سكنات ايشان و حتي در راه رفتن آنان آشكار است)، و هنگامي كه نادانان ايشان را مخاطب (دشنامها و بد و بيراههاي خود) قرار مي‌دهند، از آنان روي مي‌گردانند و به ترك ايشان مي‌گويند).

خداوند تبارک و تعالی، در این آیه، اولین صفت بندگان مؤمن را تواضع دانسته است، عثمان بن عفّان نیز برخوردار از این خصلت والا بود که از اخلاص و ترس او نسبت به خداوند پاک و بزرگ نشأت می‌گرفت، عبدالله رومی روایت می‌کند: ذی‌النورین عادت داشت که هرگاه برای نماز شب و تهجّد برمی‌خاست، خود، آب وضویش را تهیه می کرد، چون از او خواستند که برای این کار، خدمتکارش را بیدار نماید، ایشان گفتند: شب حق آنان است تا استراحت کنند.[19]

این نمونه‌ای است از رأفت و رحمت ذی‌النورین نسبت به اطرافیان خود، او با وجود کهولت سن و منزلت والایی که به خاطر خلیفه بودن از آن برخوردار بود، شب‌ها، خود، مایحتاج خویش را انجام می‌داد و مزاحم خواب و استراحت خدمتکار خویش نمی‌شد، هرچند در اسلام، خدمتکار، بنا به حکمت و خواست خداوند، مسخر صاحب خویش و در اختیار او است، اما مالک او باید بداند که خدمتکار او انسانی است چون خود او که از توان و ظرفیت محدودی برخوردار است و همانند او احساس و عاطفه دارد و باید احساسات و عواطف او را در نظر داشت، کارهای طاقت‌فرسا را به او نسپرد و خواب و استراحت را از او نستاند.[20]

از دیگر مواردی که دلالت بر تواضع او دارد، احترام بسیار زیاد او نسبت به عموی بزرگوار نبی اکرم صلی الله عليه وسلم بود به نحوی که هرگاه عثمان سوار بر مرکبی می‌‌بود و از کنار عباس بن عبدالمطلب رد می‌شود، به احترام عباس، از مرکب پایین می‌آمد.[21]

 

هفتم: شرم و حیا و عفت و پاکی

شرم و حیا از مشهورترین خصایل نیکوی عثمان بود که خداوند بدان صفت والا، او را زینت داده بود این خصلت در او، سرچشمه خیر و برکت و عطوفت و رحمت نسبت به بندگان خدا شد، این خصلت تا بدانجا در او متبلور بود که او را با حیاترین مردم می‌دانستند.[22]

        

بنانه، خدمتکار همسر عثمان، نقل می‌کند که هر وقت عثمان، خود را شستشو می‌داد و من هم لباس او را می‌آوردم، به من می گفت: به من نگاه نکن که این کار برای تو حرام است[23]. احادیث بسیاری در مورد شرم و حیای عثمان روایت شده که ما آن‌ها را در جای خود آوردیم.

 در مورد عفّت و پاکی ایشان از اخلاق زشت و کارهای ناپسند، همین بس که او، نه در جاهلیت و نه در دوران اسلام، هرگز به فحشا و منکرات روی نیاورد؛ خود در این رابطه چنین گفته است: من هرگز آواز نخواندم، به افکار و نیات باطل نیاندیشیدم، از آن زمان که با رسول خدا صلی الله عليه وسلم بیعت کردم، با دست راست شرمگاهم را لمس ننموده‌ام، و چه در جاهلیت و چه در دوران اسلام، هرگز نه شراب نوشیده‌ام و نه مرتکب زنا شده‌ام.[24]

 

هشتم: کرم و سخاوت

عثمان از سخاوتمندترین و بخشنده‌ترین صحابه بود و او را شاهکارهای درخشانی است که هنوز بر تارَک رفیع تاریخ اسلام می‌درخشد، ما بخشش‌های سخاوتمندانه و بی‌نظیر او را در غزوه تبوک، خرید چاه «رومه» و بخشش آن به مسلمانان، توسعه مسجدالنبیص در زمان حیات حضرت رسول صلی الله علیه وسلم ، انفاق کاروانی از گندم و آذوقه در میان فقرا در زمان خلافت ابوبکر صدیق، در جایی دیگر بازگو نمودیم. از عثمان روایت کرده‌اند که ایشان، هر جمعه، برده‌ای را در راه خدا آزاد می‌کرد، به نحوی‌که تا زمان شهادتشان، حدود دوهزار و چهارصد برده به دست این مرد بزرگ آزاد شدند[25]. نیز روایت کرده‌اند که او به طلحه بن عبیدالله که خود از سخاوتمندترین صحابه بود، مبلغ پنجاه هزار درهم را قرض داد، چون طلحه پول او را پس داد، عثمان به اوگفت: این را نزد خود نگه‌دار و با دیگر بخشش‌های خود در راه خدا هزینه کن.[26]

این سخاوت و بخشش عظیم، در وجود آن شخصیت بی‌نظیر ریشه دوانیده بود، او اموال و ثروت خود را در راه خدمت به دین خدا و کمک به دولت آن، جهاد فی سبیل الله و خدمت به مردم به کار گرفت و در این مسیر تنها رضای خدا را در نظر داشت.

 

نهم: شجاعت

عثمان بن عفّان از شجاع‌ترین صحابه رسول خدا صلی الله عليه وسلم بود که موارد زیر، خود، دلیلی برای اثبات این ادعاست:

1- شركت در غزوات

عثمان بن عفّان در همه غزوات رسول خدا صلی الله عليه وسلم شرکت داشت و در راه خدا با دشمنان دین به نبرد پرداخت. در مورد قضیه غزوه بدر نیز در مباحث قبل توضیح داده شد که ایشان به دستور خود حضرت رسول صلی الله علیه وسلم  در مدینه ماندند و چون مسلمانان از بدر بازگشتند، رسول خدا صلی الله عليه وسلم عثمان را جزو اهل بدر نام برد، به او نیز از غنایم آن سهم داد و او را به اجر و پاداش آن بشارت داد، و دیگر سخنی بعد از سخن پیامبر نمی تواند قد علم نماید.

 

2- نماینده‌ مسلمانان به‌ سوی قریش:

ایشان در جریان صلح حدیبیه، از جانب رسول خدا صلی الله عليه وسلم مأموریت یافتند که نزد قریش روند و پیغام رسول الله صلی الله عليه وسلم  را به آنان برساند. هرچند این کار را به دستور رسول خدا صلی الله عليه وسلم انجام داد اما در آن شرایط خطرناک هر کسی قادر به انجام چنین کار پرخطری نبود و تنها یک فرد شجاع و قهرمان می‌تواند به آن مبادرت ورزد.[27]

 

3- تقدیم روح:

هنگامی که مارقین و شورشیان، خانه عثمان بن عفّانس را محاصره کردند از او خواستند که یا از مقام خود استعفا دهد و یا والیان و امرای خود را عزل کند و آنان را به شورشیان تسلیم نماید و در غیر این‌صورت او را خواهند کُشت، اما عثمان، در کمال شجاعت، جان خود را در جام اخلاص گذاشت و تسلیم خواسته‌های آنان نشد تا مبادا مقام خلافت به دست نالایق آنان بیافتد و هر که را خواستند خلیفه کنند و هرکه را بخواهند برکنار سازند، واین بعنوان یک روش در انتخاب حکومت به وجود آید؛ او با وجود شمشیر طغیان‌گران مانع آن شد که اصل اجماع امّت زیر پا نهاده شود و گروهی کوچک، جای آن را بگیرد، در آن شرایط وخیم گرفتن این موضع محکم و قاطع، تنها از یک فرد شجاعی برمی‌آید که یقین دارد حق به جانب اوست، نه آنان‌که از مرگ می‌هراسند و چون احساس خطر کنند، جان خود را به دست گیرند و از میدان به در شوند، این مقاومت شگفت‌انگیز، عزم راسخ و شجاعت بی‌نظیر عثمان، ثمره گران‌بهای ایمان به خداوند بزرگ و متعال و اعتقاد به روز قیامت است که ریشه در وجود عثمان دارد تا آن‌جا که او دیگر دنیا و حیات و ممات آن را کوچک می‌پندارد و از فدای جان خود نیز ابایی ندارد[28].

 

4- بذل مال:

در قرآن، جهاد با نفس بارها در کنار جهاد با مال و ثروت آورده شده است و در مواقعی هم جهاد با مال مقدم بر جهاد با نفس آمده است:

« لَا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا »النساء: ٩٥

((جهاد با رعايت اين همه احتياطي كه گذشت، بس بزرگ و ارزشمند است). مسلماناني كه (به جهاد نمي‌روند و در منازل خود) مي‌نشينند، با مسلماناني برابر نيستند كه با مال و جان، در راه يزدان جهاد مي‌كنند. خداوند مرتبه والائي را نصيب مجاهدان كرده است كه بالاتر از درجه خانه‌نشينان است، مگر چنين خانه‌نشيناني داراي عذري باشند (كه ايشان را از بيرون شدن براي جهاد بازداشته باشد. در اين صورت درخور سرزنش نيستند، و پاداش بزرگ خود را از خدا دريافت مي‌دارند و مرتبه بالائي دارند). خداوند به هر يك (از دو گروه مجاهد و وانشستگان معذور) منزلت زيبا (و عاقبت والائي) وعده داده است. و خداوند مجاهدان را بر وانشستگان (بدون عذر) با دادن اجر فراوان و بزرگ، برتري بخشيده است).

در واقع آنان‌که مال و ثروت خود را سخاوتمندانه، در راه خدا انفاق می‌کنند، شجاع و مجاهد در راه خدایند. عثمان بارها اموال هنگفتی را در راه رضای خدا و اطاعت رسول او انفاق نمود و بهمین دلیل رسول خدا صلی الله عليه وسلم در مورد او فرمود:

«ما ضر عثمان ما عمل بعد اليوم».

«عثمان با این انفاق خود، از امروز هرگز زیان نخواهد دید».[29]

عثمان مردی بود شجاع که بیمی از مرگ نداشت، با باطل به مقابله برخاست و در برابر آن تسلیم نشد و در عین حال مردی بود آرام و متین که هرگز در برابر حماقتِ نادان، آرامش و متانت خود را از کف نمی‌داد.[30]

 

دهم: قاطعیت

قاطعیت، خصلتی بود که از ابتدا در شخصیت عثمان وجود داشته است. آن‌ روزی که صدیق او را به اسلام دعوت کرد به او گفت: عثمان! تو مرد قاطع و خردمندی هستی و حق را از باطل تشخیص می‌دهی، به من بگو این بتهایی که قوم تو آن‌ها را پرستش می‌کنند، چیست؟[31]

در سال 26 بعد از هجرت، عثمان اقدام به توسعه مسجدالحرام نمود و به همین دلیل خانه و زمین اطراف را خرید، اما تعدادی از مردم قصد فروش خانه و زمین خود را نداشتند و از این کار امتناع می‌کردند، عثمان خانه‌های آنان را ویران کرد و پول خرید آن خانه‌ها را به بیت‌المال بازگردانید، چون آن مردمان به عثمان اعتراض کردند، عثمان دستور داد آنان را به زندان بیاندازند، سپس آنان را احضار نمود و به آنان گفت آرامش و گذشت، باعث شده که شما نسبت به من این‌گونه رفتار کنید و دیگر به سخنان من وقعی نمی‌گذارید، اگر عمر این کار را با شما می‌کرد، جرأت اعتراض بر او را نداشتيد، سپس عبدالله بن خالد بن أسید به شفاعت آنان نزد عثمان رفت و توانست رضایت او را نسبت به آنان جلب نماید.[32]

وقوع فتنه، خود، تجلی‌گاه قاطعیت عثمان بود؛ او برای حمایت و حفاظت از نظام خلافت، به خواسته شورشیان مبنی بر قبول استعفا تن در نداد و در برابر آنان مقاومت نمود و اگر او در آن روز به خواسته نابخردانه شورشیان پاسخ مثبت می‌داد، خلافت به آلت دست آنان و دیگر دنیا طلبان آزمند تبدیل می‌شد و هرج و مرج سرتاسر سرزمین را فرا می‌گرفت، عثمان بسیار دوراندیش و خردمند بود که خواسته‌ي آنان را رد نمود، زیرا در غیر این‌صورت، بنیان‌گذار سنتی می‌شود که براساس آن، دسته‌ای از مردم هر وقت که بخواهند می‌توانند حاکم منتخب امّت را عزل کنند و خود حاکمی دیگر به جای او منصوب نمایند که در این‌صورت در کشور آشوب و بلوی به راه می‌افتاد، افراد امّت اسلام به نزاع با هم گرفتار می‌آمدند و تمام توان امت را در این نزاع به هدر می‌‌دادند و آن وقت از دشمن او غافل می‌شدند. عثمان با فدای جان خود، کیان امّت اسلام را از خطر رهانید، جامعه را از آشوب و اختلافات شدید حفظ نمود و سکان حکومت را از دست شورشیان و غوغاسالاران دور نمود. او در آن شرایط سخت، راهی را برگزید که کمترین ضرر را به امت اسلام می‌رسانید، او جان عزیز و مبارک خویش را فدا کرد و با این کار پایه‌های نظام خلافت را پاس داشت و آن را از اضمحلال نجات داد[33] ما در مباحث بعد به تفصیل به این رویداد خواهیم پرداخت.

 

یازدهم: صبر و تحمّل

عثمان مردی بود صبور و پرطاقت که در ماجرای فتنه، این صفت تبلور یافت، موضع او در آن واقعه، نمونه والای فداکاری یک فرد بود که در راه حفظ کیان امّت و جلوگیری از خونریزی میان مسلمانان، از خود نشان داد. عثمان می‌توانست خود را از مهلکه به در برد، اما او فردی خودخواه نبود که تنها خود را ببیند و تنها به فکر خویش باشد. اما او بقای کیان جامعه را وظیفه خود می‌دانست و در همین راه، جان خود را فدا کرد. او می‌توانست صحابه و فرزندان آنان را سپر خویش سازد و شورشیان را قتل عام نماید، اما می‌دانست با این کار، امت از هم می‌پاشد و سایه شوم تفرقه و نزاع آنان را فرا خواهد گرفت؛ بنابراین در این جریان، به خاطر رضای خداوند عزوجل ، صبر پیشه کرد و اعلام نمود که در برابر این پیشامد با صبری نیکو برخورد می‌کند و از هیچ کس بیمی به خود راه نمی‌دهد[34]، او از مصادیق راستین این آیه قرآن بود که:

« الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ »آل عمران: ١٧٣

(آن كساني كه مردمان بديشان گفتند: مردمان (قريش براي تاختن بر شما دست به دست هم داده‌اند و) بر ضدّ شما گرد يكديگر فراهم آمده‌اند، پس از ايشان بترسيد؛ ولي (چنين تهديد و بيمي به هراسشان نيانداخت؛ بلكه برعكس) بر ايمان ايشان افزود و گفتند: خدا ما را بس و او بهترين حامي و سرپرست است).

عثمان ایمانی راسخ به خداوند داشت، داراي روحی بزرگ و بصیرتی عمیق بود، او در دوران فتنه، از خود صبری بی‌نظیر را نشان داد، خود را فدای امت نمود و این خصلت از بزرگترین فضایل آن حضرت محسوب می‌شد.[35]

ابن تیمیه در این رابطه چنین می‌گوید: عثمان به شدت، مردم را از خونریزی منع می کرد و در برابر همه توهین‌ها و تجاوزات شورشیانی که قصد جان او را داشتند و خود او نیز به آن واقف بود، صبر پیشه نمود، مسلمانان آمدند و از او دفاع کردند و به وی اعلام داشتند که آن شورشیان می‌خواهند او را به شهادت برسانند، اما باز مسلمانان را از جنگ با آنان باز می‌داشت. هنگامی که به او گفتند که به مکه برود، از این کار امتناع کرد و گفت: نمی‌خواهم که مرا در حرم دفن کنند. چون به او پیشنهاد رفتن به شام را کردند، با ردِّ این پیشنهاد گفت: آیا دارالهجرة خود را ترک نمایم؟!

و چون به او گفتند: که با آنان بجنگد، آن‌را نپذیرفت و چنین جواب داد: «آیا می‌خواهید من اولین نفری باشم که بعد از وفات رسول خدا صلی الله عليه وسلم به کشتن امت او اقدام نموده ام». بنابراین عثمان تنها راه را در صبر و مقاومت دانست تا آن‌که در همین راه به قتل رسید و این صبر و استقامت از مهمترین فضایل والای او به حساب می‌آید.[36]

 

دوازدهم: عدل و داد

در مورد عدل عثمان، عبیدالله بن عدی بن خیار روایت می‌کند که در روز فتنه، او به عثمان گفت: تو امام همه مردم هستی، اما اینان با تو این کار را می‌کنند، مردم پشت سر رهبر فتنه‌گران، عبدالرحمن بن عُدَیس بلوی، نماز می‌گذارند، اما من از این کار اجتناب می‌کنم، عثمان به عبیدالله گفت: نماز بهترین کارهایی است که مردم انجام می‌دهند، بنابراین هر وقت مردم بهترین کار را انجام می‌دادند، تو نیز با آنان باش و چون به کارهای بد و ناپسند روی آوردند از آنان دوری گزین.[37]

ابن شبه روایت می‌کند که روزی عثمان از کنار خدمتکار خود که مشغول علف دادن به شتری بود رد شد، در میان علوفه چیزهایی را دید که او را ناخوش آمد، به همین دلیل گوش آن خدمتکار را کشید، بعدا از این کار خود پشیمان شد و به خدمتکار گفت: که او نیز انتقام خود را بگیرد و گوش او را بکشد، خدمتکار هر چقدر اصرار داشت که این کار را نکند، اما عثمان مکرّراً به او می‌گفت: که باید آن خدمتکار از او انتقام بگیرد، سرانجام خدمتکار قبول کرد و گوش عثمان را کشید، عثمان بدو گفت: گوش مرا آن‌قدر بکش تا به همان مقداری که دردت آمد، تا من نیز احساس درد کنم، سپس گفتند: چه خوبی است قصاصی که در دنیا و قبل از روز آخرت از انسان گرفته شود و او را از قصاص روز محشر برهاند.[38]

 

سیزدهم: عبادت او

عثمان از جمله کسانی بود که بسیار عبادت می‌کردند. روایت می‌کنند که او هنگام حج و در کنار حجرالاسود، کل قرآن را در یک رکعت نماز تلاوت کرد و این کار به عادت و روش او تبدیل شده بود[39]. همچنین ابن عمر رضی الله عنه  روایت می‌کند که منظور آیه زیر عثمان است.[40]

« أَمْ مَنْ هُوَ قَانِتٌ آَنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآَخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ »الزمر: ٩

((آيا چنين شخص مشركي كه بيان كرديم، بهتر است) يا كسي كه در اوقات شب سجده‌كنان و ايستاده به طاعت و عبادت مشغول مي‌شود و (خويشتن را) از (عذاب) آخرت به دور مي‌دارد، و رحمت پروردگار خود را خواستار مي‌گردد ؟ بگو: آيا كساني كه (وظيفه خود را در قبال خدا) مي‌دانند، با كساني كه (چنين چيزي را) نمي‌دانند، برابر و يكسانند ؟! (هرگز). تنها خردمندان (فرق اينان را با آنان تشخيص مي‌دهند، و از آن) پند و اندرز مي‌گيرند).

نیز ابن عباس بیان می‌دارد که منظور آیه 76 از سوره نحل عثمان بن عفّان می‌باشد.[41]

« وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ »النحل: ٧٦

(و خداوند دو مرد را مثل مي‌زند كه يكي از آنان گنگ مادرزاد است و بر انجام چيزي توانائي ندارد و سربار صاحب خود بوده و به هرجا او را بفرستد نفعي نخواهد داشت. آيا او (كه گنگ و ناتوان و سربار و بيفائده است) برابر با كسي است كه (زبان‌آور و كاركن و نان‌آور و سراپا خير و بركت است و مرتّباً ديگران را) به عدل و داد مي‌خواند و در جاده صاف و راست قرار دارد (و داراي روش پسنديده و برنامه درست در زندگي است‌ ؟)).

روایت می‌کنند که عثمان هر شب جمعه، قرائت قرآن را آغاز می‌کرد و در شب پنجشنبه‌ي هفته بعد، آن‌را به پایان می‌رساند.[42]

او روزها را روزه می‌بود و شب را به نماز و عبادت می‌گذراند.[43]

 

چهاردهم: ترس از خدا و محاسبه نفس

عثمان در یکی از خطبه‌هایش چنین گفته است: ای مردم! از خدا بترسید که ترس از او شما را منفعت است، هرکس خود را محاسبه نماید، با اعمال نیک، خود را برای روز قیامت آماده می‌کند و بدان‌ها قبر خویش را روشن می ‌سازد. انسان کوردل باید از این هراس داشته باشد که در روز قیامت کور محشور شود، حال آن‌که در دنیا بینا بوده است.[44]

نیز از او روایت کرده‌اند که گفت: اگر بمیرم و مرا در میان بهشت و جهنم قرار دهند، قبل از اين‌كه سرنوشتم را به من ابلاغ کنند و بگویند که اهل بهشتم یا از دوزخیان، از هول و ترس آن جایگاه، آرزو می‌کنم که به خاک تبدیل شوم. او هرگاه نامی از آخرت به زبان می‌آمد، از ترس به خود می‌لرزید و اشک‌هایش جاری می‌شد و آن روز را به خاطر می‌آورد که قبرش را شکافته و او را به دادگاه محشر می‌برند.[45]

هانی، خدمتکار عثمان، روایت می‌کند که هرگاه عثمان بر سر قبری می‌ایستاد آن‌قدر گریه می‌کرد تا ریشش خیس می شد و چون از علت این گریه سؤال می‌شد، می‌گفت:

رسول خدا فرموده‌اند: «إنّ القَبْرَ أَوَّلُ منازلِ الآخرةِ فإن نَجَامِنْه فما بَعْدَه أَیْسَرُمنه و إنْ لم یَنجُ منه فما بَعْدَه أَشَدُّ منه».

«قبر انسان، اولین منزل‌گاه سفر آخرت اوست. اگر از آن‌جا و عذاب آن نجات یابد، روز قیامت راحت‌تر بر او می‌گذرد، اما اگر به عذاب قبر گرفتار آید، در قیامت به عذاب‌هایی شدیدتر از عذاب قبر دچار می‌شود».

نیز می‌گفت: رسول خدا صلی الله عليه وسلم در مورد قبر فرمودند:

«والله ما رأيت منظرا إلا والقبر أفظع منه».

« که قبر زشت‌ترین چیزی است که انسان دیده است».

همچنین می‌گفت: رسول خدا صلی الله عليه وسلم چون از کفن و دفن مسلمانان فارغ می‌شدند بر قبر او می‌ایستادند و می‌فرمودند:

«اِسْتَغْفِروا لأَخیکم و سَلُوا له بالتَّثْبیت فإنّه الآنَ یُسْأَلُ»[46].

«برای برادرتان که در این قبر خفته است از خداوند طلب عفو و بخشایش کنید و از خدا بخواهید که او را بر ایمان ثابت قدم گرداند، زیرا که او الآن مورد بازخواست و محاسبه قرار گرفته است».

این شیوه‌ي عثمان در یاد خداوند و ترس از اوست که عثمان با این نگرش زیست و با همین بینش رخت از جهان فروبست، بینشی که ما مسلمانان به شدت به آن نیازمندیم تا نفسهای مرده‌مان از نو جان گیرند و توانایی‌های خفته‌مان بار دیگر به کار افتند.

 

پانزدهم: زهد عثمان

اگر عثمان بن عفان به داشتن ثروت و مال فراوان شهرت داشت اما او با وجود آن همه ثروت، فردی بود زاهدمنش که به متاع دنیا وقعی نمی‌‌گذاشت. به عنوان نمونه، حمیدبن نعیم روایت می‌کند که روزی عمر و عثمان به ضیافتی دعوت شدند، چون از آن‌جا بیرون آمدند، عثمان گفت: در آن‌جا غذاهایی را دیدیم که آرزو می‌کردم بدانجا نمی رفتیم، عمر گفت: چرا؟ او گفت: زیرا می‌ترسم این ضیافت و غذاهای آن به خاطر فخر و مباهات بوده باشد.[47]

این در واقع شناخت عثمان از چارچوب سخاوت و بخشش در اسلام است، زیرا در اسلام بخشش و سخاوت نباید در جهت فخر و مباهات باشد، بلکه باید در عین تواضع و اجتناب از اسراف و یا هر نوع تکبّری صورت گیرد، تنها برای سپاس خداوند بزرگ و به شکرانه نعمتهای او انجام گیرد.[48]

همچنین امام احمد از میمون بن مهران روایت می‌کند که همدانی گوید: روزی امیرمؤمنان عثمان را دیدم سوار بر استری که خدمتکار او، نائل، بدنبال او حرکت می‌کند[49]. همچنین باز امام احمد از همدانی نقل می‌کند که او روزی امیر مؤمنان، عثمان را تنها در مسجد یافت که ملحفه‌ای بر روی خود انداخته و به خواب رفته بود.[50]

نیز شرحبیل بن مسلم روایت می‌کند که عثمان عادت داشت به مردم غذاهای خوب بدهد اما خود، در خانه، سرکه و روغن تناول می‌کرد.[51]

این نمونه‌ها بیانگر میزان زهد امیرمؤمنان عثمان می‌باشد. تعجب برانگیز نیست اگر فردی که ثروت متوسطی دارد، زاهد باشد بلکه، تعجبّ آن‌جا است که آن فرد متموّل و ثروتمند باشد و زهد پیشه نماید، زیرا ثروت فراوان و نعمت زیاد، فرد را به سمت لذت‌ها و خوشی‌ها سوق می‌دهد، حالا اگر فرد ثروتمند باشد و بخواهد که زهد پیشه نماید باید از معرفت و شناخت بالایی نسبت به ایمان به خدا و ترس از او برخوردار باشد، به نحوی‌که این معرفت بر قلب و جان او استیلا پیدا کند و همه‌ي وجود او را فرا گیرد تا آن‌جا که دنیا را حقیر و بی‌ارزش ببیند و آخرت را عظیم و با ارزش؛ عثمان نیز چنین بود؛ او که از ثروتمندترین صحابه بود، توانست با قدرت ایمان، بر امیال و خواهش‌های خود فائق آید و به بزرگترین زاهدان تبدیل شود، او توانست خود را نمونه‌ای والا برای ثروتمندان سازد و به آنان اثبات کند که می‌توان هم ثروتمند بود و هم زاهد و در کنار اموال و ثروت‌های فراوان و لذّت‌ها و خوشی‌های متنوع، زاهدمنش بود و از آن‌ها صرف‌نظر نمود.[52]

 

شانزدهم: شکر و سپاس پروردگار

عثمان تا آن‌جا که می‌توانست با دست و زبان و قلب خویش پروردگار را سپاس می‌گفت و او را شاکر بود. از او روایت کرده‌اند که به تعقیب قومی طغیانگر رهسپار شد، چون به محل اقامت آنان رسید، دید که آنان پیشتر گریخته‌اند، او هم به شکرانه اين‌كه سبب ذلت و خواری مسلمانی نشده است، برده‌ای را آزاد نمود.[53]

 

هفدهم: پرس‌وجو از احوال و اوضاع مردم

ذی‌النورین مردی بود مهربان و رئوف که در مقام خلافت، همیشه جویای احوال مردم و مشکلات آنان می‌شد، در مورد آنانی‌که نزد ایشان حضور نداشتند سؤال می‌نمودند و به حضار و همراهان خویش محبّت می‌ورزیدند. امام احمد از موسی بن طلحه روایت می‌کند که روزی به مسجد رفتم، دیدم عثمان بر منبر نشسته و از مردم احوال و وضعیت معیشتشان را سؤال می‌کند.[54]

همچنین ابن سعد از او روایت می‌کند که روز جمعه، عثمان، دو لباس زرد بر تن کرده و عازم مسجد شد، چون بر منبر نشست، مؤذن اذان گفت، سپس ایشان به پرس‌وجو از احوال مردم و مسافران و بیماران آنان پرداخت.[55]

عثمان به امور مردم اهتمام می‌ورزید و به همین خاطر با آنان و بویژه نیازمندان ارتباط داشت. او از بدو تولد نوزادان، برای آنان سهمی از بیت‌المال درنظر می‌گرفتند و به والدین آنان پرداخت می‌شد.[56]

عروه بن زبیر در این خصوص چنین روایت می‌کند: من دوران خلافت عثمان را درک کردم، در آن زمان همه‌ي مسلمانان از بیت‌المال، صاحب سهمی بودند که به آنان داده می‌شد.[57]

 

هیجدهم: تعیین حدود و اختیارات کارگزاران

تعیین حدود و اختیارات عبارت است از تقسیم وظایف یک کار بین کارگزاران آن، به نحوی‌که هر یک وظیفه خود را بدانند و بدون هیچ نوع قصور و یا خارج شدن از چارچوب وظیفه خود، آن‌را انجام دهند. این کار، سنتی است بشری و الهی که رسول خدا صلی الله عليه وسلم و خلفای بعد از او نیز آن‌را در دولت خود رعایت می‌کردند. در دوران خلافت عثمان نیز براساس این اصل، وظایف و کارهای مهمی چون قضا، امور بیت‌المال، لشکر و امارت ولایات میان مسلمانان تقسیم شد که خود، بیانگر رهبریّت عالمانه عثمان در دوران خلافت خویش است؛ بدون شک این تقسیم وظایف و مشاغل از مهمترین عوامل موفقیت دولت خلفای راشدین در تمامی زمینه‌ها بود.[58]

 

نوزدهم: به کار گرفتن افراد لایق و شایسته

احترام گذاشتن به شایستگان امت، به کار گماشتن آنان در مشاغل و کارهایی که توان انجام آن‌ها را دارند، ضایع نکردن حق و حقوق آنان و استفاده بهینه از استعدادها و توانایی‌های آنان، از جمله عواملی هستند که مسلمانانِ نخستین با مدنظر قراردادن آن‌ها به آن مجد و عظمت خود دست یافتند.[59]

این صفت در عثمان، آن زمان تبلور یافت که در تدوین و جمع‌آوری قرآن، از توانایی‌های زید بن ثابت و شورای تدوین قرآن به نحو احسن سود جست.

این‌ها برخی از صفاتی بود که در عثمان مشاهده شد، که همه این‌ها باید بعنوان ملاکی برای تبعیت رهبران مسلمانان و مردم عوام قرار داده شوند، و باید کسانی که می‌خواهند از پیامبر و از خلفای راشدین پیروی نمایند آن‌ها را مد نظر قرار دهند.

رهبران و کارگزاران امّت باید در شناخت صفات و ویژگیهای خلفای راشدین و تبعیّت از آن‌ها تلاش نمایند و به این خصایل نیکو و والای آنان دست یابند، زیرا تنها با تبعیت از راه و روش آنان است که می‌توان امّت را با گام‌هایی استوار، به سوی اهداف او پیش برد.

باید این اصل را باور کرد که برای حاکم نمودن شریعت می‌بایست رهبرانی را تربیت کرد که ایمان در تمام وجودشان ریشه دوانیده و میوه‌های آنان در گفتار و کردارشان تبلور یافته و در همه‌ي احوال و اوضاع ترس از خدا را معیار کار خویش قرار دهند، آن‌گاه می‌توان امیدوار بود که چنین رهبرانی در راه حاکمیت شریعت خداوند گام بردارند و تمام تلاش خود را صرف بارور کردن استعدادها و توانایی‌های افراد امّت و هدایت آنان نمایند.

حکومت این مردان، هم در روح و هم در کالبد خویش، اسلام را اصل قرار داد و در راه آن حرکت کردند، حکومتی که هم و غم خویش را مصروف دین و مردم می‌کند و تلاش می‌نماید مشکلات و موانع پیش روی امّت را از سر راه بردارد.

 

وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب عثمان ابن عفان، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

-------------------------------------------------------

[1] فضائل الصحابة (1/597: حدیث 791).

[2]- البدایة والنهایة (7/153).

[3]- الکفاءة الإداریّة فی السیاسة الشرعیة، القادری، ص 93.

[4]- صحیح البخاری (حدیث5028).

[5]- الخلافة الراشدة، یحیی الیحیی، ص420 –421.

[6]- الموسوعة الحدیثیه، مسند احمد (حدیث400).

[7]- الموسوعة الحدیثیة مسند احمد (حدیث415).

[8]- همان (حدیث406).

[9]- همان، (حدیث418).

[10]- الموسوعة الحدیثیة مسند احمد (حدیث447).

[11]- مسد احمد (حدیث464).

[12]- مسند احمد (حدیث513).

[13]- الکفاءة الإداریة، 65.

[14]- مسند أحمد (حدیث410).

[15]- التاریخ الإسلامی (17/126).

[16]- الکفاءة الإداریّة، ص 69.

[17]- التاریخ الإسلامی (17/22) و تاریخ المدینة المنورة، ص1027 و1028.

[18]- التاریخ الإسلامی (17/22).

[19]- فضائل الصحابة (حدیث 742).

[20]- التاریخ الإسلامی (17/62).

[21]- التبیین فی أنساب القریشین، ص153.

[22]- صادق عرجون، عثمان بن عفّان، ص48.

[23]- طبقات ابن سعد (3/59).

[24]- صحیح التوثیق فی سیرة و حیاة ذی‌النورین، ص43.

[25]- الصواعق المعرقة، ابن حجر (1/327).

[26]- البدایة و النهایة (7/227).

[27]- الأمین ذی‌النورین، ص194، 195، 196.

[28]- جولة تاریخیه فی عصر الخلفاء الراشدین، محمد الوکیل، ص304.

[29]- سنن التِرمذی (حدیث3785).

[30]- جولة تاریخیة، ص304.

[31]- صادق عرجون، عثمان بن عفّان، ص47.

[32]- تاریخ الطبری (5/250).

[33]- تحقیق مواقف الصحابة ؟؟ الفتنة (1/474).

[34]- سیر الشهداء، السحیبانی، ص57 و58.

[35]- تحقیق مواقف الصحابه من الفتنه (1/472).

[36]- منهاج السنّة (3/202 –203).

[37]- صحیح البخاری، حدیث 695.

[38]- أخبار المدینة (3/236).

[39]- طبقات ابن سعد (3/76) تاریخ الإسلام عهد الخلفاء، الذهبی، ص476.

[40]- تفسیر ابن کثیر (4/47).

[41]- همان (2/579).

[42]- علو الهمّة (3/93).

[43]- صفة الصفوة (1/302).

[44]- صحیح التوثیق، 107.

[45]- نظام الحکم فی عهد الخلفاء الراشدین، 205.

[46]- فضائل الصحابة (حدیث 773).

[47]- إمام أحمد، الزهد، 126.

[48]- التاریخ الإسلامی (17 و18/48).

[49]- الزهد، 127.

[50]- الزهد، 127.

[51]- همان، 129.

[52]- التاریخ الإسلامی (17 و18/49).

[53]- علوّ الهمّة (5/481).

[54]- فضائل الصحابة (حدیث 812).

[55]- طبقات ابن سعد (3/59).

[56]- تحقیق مواقف الصحابه من الفتنة (1/396).

[57]- المصنّف فی الحدیث، ابن شیبة (3/1023).

[58]- الکفاءة الإداریّة، 117.

[59]- همان، 157.