|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 04 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
همراهی عثمان رضی الله عنه درمیدانهای جهاد با پیامبر صلی الله علیه وسلم |
بسم الله الرحمن الرحیم با استقرار رسول خدا صلی الله عليه وسلم در مدینه، ایشان به تحکیم پایه دولت اسلامی اقدام نمود و در اولین مرحله بین مهاجرین و انصار پیمان اخوّت ایجاد نمود که در این میان نصیب حضرت عثمان، أوس بن ثابت بود[1]. سپس رسول خدا صلی الله عليه وسلم به بنای مسجد، بستن معاهده با یهودیان ساکن مدینه، ساخت زیربناهای اقتصادی و آموزشی و پرورشی جامعه جدید پرداخت. به تدریج سریّهها شدند و در این اثنا حضرت عثمان رضی الله عنه از ارکان این دولت بود و از هیچ نوع مشورت و بذل مالی دریغ نمینمود و در تمامی غزوات، جز غزوه بدر، شرکت جست.[2]
1- عثمان و غزوه بدر هنگامی که مسلمانان عازم غزوهي بدر شدند، بانو رقیه، دخت گرامی پیامبر اکرم صلی الله عليه وسلم و همسر با وفای حضرت عثمان، به حصبه مبتلا شده و به این بیماری گرفتار آمده و به همین خاطر بستری بود، لذا پیامبر اکرم صلی الله عليه وسلم به عثمان امر فرمود که در کنار رقیه بماند و از او مراقبت نماید و عثمان نیز با رضایت کامل، امتثال امر رسول خدا صلی الله عليه وسلم نمود و نزد همسر بیمار خویش ماند که هر روز وضعیتش وخیمتر میشد. بانو رقیه در آن لحظات سخت تنها آرزویش این بود که قبل از ترک این دنیا چشمش به نور جمال پدر بزرگوارش حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم ، روشن شود و برای آخرین بار خواهر محبوبش زینب کبریص را که در مکه و میان کفار بود ببیند و عثمان این لحظات پر از حزن و اندوه را از ورای اشکهای ریزان خویش نظاره مینمود[3]. رقیه، فوت کرد بدون آنکه به دیدار رسول اکرم صلی الله عليه وسلم نائل آید، او را بدون حضور رسول خدا صلی الله عليه وسلم که هنوز در بدر و مشغول نبرد با کفار بود، در بقیع دفن کردند و چون بازگشتند زید بن حارثه، سوار بر ناقه رسول خدا صلی الله عليه وسلم ، مژده نصرت و پیروزی مسلمانان و سلامت رسول الله صلی الله عليه وسلم را برای اهل مدینه آورد، و این خبری بود شادیآور و مسرّتبخش که سرتاسر مدینه را فراگرفت. عثمان نیز از این فتح و پیروزی عظیم خشنود بود، اما آیا میتوانست حزن و اندوه فراق از همسر با وفایش را بدان سرعت از یاد برد؟ رسول خدا صلی الله عليه وسلم چون بازگشت و از فوت دخترشان آگاه شدند، با غم و اندوه بر سر مزار ایشان رفتند و از خداوند متعال برایشان طلب مغفرت نمود.[4] برخلاف ادعای دروغین هوسپرستان، حضرت عثمان رضی الله عنه از حضور در میان سپاهیان بدر فرار نکرد و با دستور رسول اکرم صلی الله عليه وسلم مخالفت نورزید، بلکه به خاطر اطاعت امر خدا و رسولش به همان فضل و پاداشی که اهل بدر بدان دست یافته بودند نائل آمد. زیرا ایشان همانند ساير مسلمانان مهیای عزیمت به سوی بدر شد اما به فرمان رسول خدا صلی الله عليه وسلم مؤظّف به مراقبت از دختر بیمار آن حضرت و همسر خویش شدند و رسول خدا صلی الله عليه وسلم از اردوگاه بدر به مدینه بازگشتند، حضرت عثمان را در غنایم سپاه اسلام و پاداش آنان سهیم نمودند[5]. عثمان بن عبدالله بن وهب روایت میکند: مردی مصری در ایام حج نزد ابن عمر آمد و از او سؤال کرد: تو را قسم میدهم به حرمت این بیت، بگو آیا عثمان در بدر حاضر نشد؟ ابن عمر در جواب او گفت: درست است که عثمان در بدر حاضر نبود اما باید دانست که در آن زمان چون رقیه، همسر عثمان و دختر پیامبر اسلامص بیمار بودند، رسول اکرم صلی الله عليه وسلم ایشان را مأمور مراقبت از رقیه نمودند و به ایشان فرمودند: «که او در اجر و پاداش اهل بدر سهیم است»[6]. از أبو وائل نقل است که حضرتس فرمودند: من در روز بدر، به امر رسول الله صلی الله عليه وسلم نزد همسر بیمار خویش ماندم اما حضرت رسول صلی الله علیه وسلم مرا در غنایم آن سهیم نمود. نیز از زائده روایت است که هر کس او را در غنایم بدر سهیم نمود، بدر را درک کرده است[7]. به این ترتیب واضح است به باور تمام مورّخان و محدّثان حضرت عثمان جزو اهل بدر میباشد[8]. 2- عثمان و غزوه اُحد در نبر اُحد، نصرت در ابتدا از آن مسلمانان بود و آنان توانستند مشرکان را تارومار کنند، شکست کفار، حتمی بود و بسیاری از آنان به قتل رسیدند و هیچ کس را جرأت بر افراشتن علم آنان نبود، زنانشان که در آغاز جنگ آواز میخواندند و دف میزدند، شیونکنان به کوهها و اطراف گریختند. اما ورق برگشت و دلیل آن، این بود که پیامبر اکرمس افرادی را بر دامنه کوه اُحد گماشت و آنان را مأمور نمود که نتیجه جنگ هر چه باشد، آنان محلّ خود را ترک ننمایند، اما پس از پيشرویهای اولیه مسلمانان و کسب غنایم، بیشتر آن افراد از دامنه کوه پایین آمدند و به جمع کردن غنایم پرداختند. در این اثنا، خالد بن ولید، سردسته سوارکاران قریش، که کوه را بدون نگهبان و کماندار دید با عکرمه بن ابیجهل و دیگر سوارکاران بر آنجا تاخت و آن تعداد از کماندارانی را که در محل خود مانده بودند همراه فرماندهشان، عبدالله بن جُبَیر به شهادت رساندند و سپس با غنیمت شمردن غفلت مسلمانان، از پشت بر آنان یورش بردند و بسیاری از آنان را به قتل رساندند. در این شرایط، وضعیت سپاه اسلام متشنج شد و دستهای از مسلمانان که حضرت عثمان نیز جزو آنان بود به نزدیکیهای مدینه عقبنشینی کردند و دیگر به اردوگاه بازنگشتند، دستهای دیگر با شنیدن خبر مرگ رسول خدا صلی الله عليه وسلم حیران و سرگردان شدند و دستهای هم مقاومت نمود و در کنار نبیاکرم صلی الله عليه وسلم به جنگ با کفار ادامه داد. خداوند بزرگ راجع به وضعیت آنانکه از معرکه گریختند و پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم را تنها گذاشتند با بیان اشتباه این گروه، آنان را مورد عفو قرار داده و چنین فرموده است:
« إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ » آل عمران: ١٥٥ (آنان كه در روز روياروئي دو گروه (مسلمانان و كافران در جنگ احد) فرار كردند، بيگمان اهريمن به سبب پارهاي از آنچه كرده بودند (كه سركشي از فرمان خدا بود) آنان را به لغزش انداخت و خداوند ايشان را بخشيد، چرا كه خداوند آمرزنده و شكيبا است).
اما هوسپرستان و دنیاطلبان که تنها میل و خواهش نفس خویش را مدنظر قرار دارند، از میان همه آنان که از معرکه گریختند، تنها حضرت عثمان را میبینند و پیکان اتهامات را تنها به سوی او نشانه میروند. باید دانست که عثمان بن عفّانس به هر دلیلی که از صحنه نبرد اُحد گریخت، خداوند متعال به صورتی واضح و روشن از او و همراهان او در گذشته و آنان را مورد بخشایش خود قرار داد. بنابراین جای هیچ شک و شبهه باقی نمیماند و دیگر هیچ اتهامی متوجه حضرت عثمان نمیباشد. زیرا اولاً خداوند صراحتاً او را مورد عفو خویش قرار داده و در ثانی حضور ایشان در دیگر میادین جهاد و مبارزه، گواهی بر لیاقت و ایمان ایشان است.
3- غزوه غطفان یا ذیأمر هنگامیکه رسول خدا صلی الله عليه وسلم همراه با چهار صد تن از صحابه برای نبرد با قبایل غَطْفان حرکت نمود، حضرت عثمان را به عنوان جانشین خویش بر مدینه منصوب نمودند. در طول راه، سپاه اسلام در منطقة (ذوالقصّه) به مردی از بنی ثَعْلَبَه که از طوایف غطفان بود، برخورد کردند، این مرد که جبار نام داشت و با دعوت پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم به اسلام گروید، عرض کرد که قبایل غطفان به کوههای اطراف گریخته و دیگر نیازی به ادامه حرکت سپاه صحابه به آنجا نیست. رسول خدا صلی الله عليه وسلم نیز آن مرد را به حضرت بلالس سپرد و همراه سپاه خویش بدون هیچگونه کارزاری پس از گذشت یازده شب به مدینه بازگشتند.[9]
4- غزوة «ذات الرقاع» با رسیدن خبر حرکت مردان طوایف ثعلبه و أنمار از قبیله غطفان برای یورش به مدینه، حضرت رسول صلی الله علیه وسلم ، حضرت عثمان رضی الله عنه را بر مدینه گماشت و خود با چهار صد تن از یارانش رهسپار کارزار شدند. در منطقه «صرار» سپاهیان اسلام با جمع کثیری از غطفانیان روبهرو شدند اما هیچ جنگی بین طرفین صورت نگرفت. هر دو سپاه از یکدیگر بیم حمله داشتند و به همین دلیل پیامبر اکرم صلی الله عليه وسلم و یارانش نماز خوف را به جا آوردند. پس از گذشت زمان، دو سپاه متفرق شدند و به سرزمینهای خویش بازگشتند، این غزوه پانزده شبانهروز طول کشید.
5- بیعه الرّضوان هنگامیکه حضرت رسول صلی الله علیه وسلم و یارانشان به حدیبیّه رسیدند، لازم دانستند که نمایندهای از جانب خود نزد قریش بفرستند تا پیام صلح ایشان و تأکید آن حضرت بر حفظ حرمت اماکن مقدسه را بدانها برساند و به آنها بگوید که مسلمانان تنها قصد أدای مناسک حج عمره را دارند و پس از آن به مدینه بازخواهند گشت. رسول خدا صلی الله عليه وسلم ابتدا خداش بن أمیه خزاعی را سوار بر شتری به نام (ثعلب) به سوی قریش روانه نمودند. اما به محض ورود خراش به مکه، قریشیان شتر او را هلاک کردند و قصد کشتن خود او را نمودند که حبشیها آنان را از این کار بازداشتند. با بازگشت خراش نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم و بازگو کردن واقعه، حضرت تصمیم گرفتند سفیر دیگری را نزد قریش بفرستند و به همین خاطر نخست عمر بن خطاب رضی الله عنه را برای این کار برگزیدند[10]، اما عمر رضی الله عنه از حضرت خواستند که ایشان را از این کار معذور دارند و عثمان بن عفّانس را نزد قریش بفرستند. خواسته عمر به حقّ بود و دلایل روشنی را برای این خواسته ارائه نمود. ایشان عثمان بن عفّان را برای این بهتر میدانستند[11] زیرا که عثمان رضی الله عنه از قبیلهای بود قدرتمند و صاحب اعتبار که میتوانست تحت حمایت آنان، پیام رسول خدا صلی الله عليه وسلم را به مکّیان ابلاغ کند[12]. حضرت عمر رضی الله عنه به رسول خدا صلی الله عليه وسلم گفتند: قریش از عداوت من با آنان خبردار هستند و از طرفی دیگر بنی عدی در مکه حضور ندارند تا از من در برابر قریش دفاع کند هر چند اگر پيامبر صلی الله عليه وسلم باز مصلحت را در رفتن من ببیند، اطاعت امر خواهم نمود[13]. پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم به حضرت عمر جوابی ندادند. عمر رضی الله عنه در ادامه چنین گفت: یا رسول الله صلی الله عليه وسلم من کسی را به شما پیشنهاد میکنم که در مکه از من بزرگوارتر و خاندان او بیشتر است، این مرد، حضرت عثمان بن عفّان است. که قبیله او میتوانند از او حفاظت و حمایت کنند. رسول خدا صلی الله عليه وسلم نیز به حضرت عثمان رضی الله عنه فرمودند: «اذهب إلى قريش فخبرهم أنَّا لم نأتِ لقتال أحد، وإنما جئنا زوارًا لهذا البيت، معظمين لحرمته، معنا الهدي، ننحره وننصرف». «نزد قریش برو و به آنان بگو ما نه به قصد جنگ که به قصد حجّ و زیارت کعبه آمدهایم و همراهمان حیواناتی برای ذبح است و بعد از ادای این مناسک بازخواهیم گشت». عثمان بن عفّان به راه افتاد تا به منطقه «بَلْدَح» رسید[14] که در آنجا با قریش برخورد کرد. آنان از آن حضرت پرسیدند که به چه دلیلی به آنجا آمده است. ایشان فرمودند: رسول خدا صلی الله عليه وسلم مرا نزد شما فرستاده تا شما را به دین خدا فراخوانم و به شما بگویم که خدا دینش را پیروز میگرداند و پیامبرش را عزّتمند، بدانید اگر شما بر محمد فائق آئید به آرزویتان میرسید اما اگر محمد پیروز شود به خاطر رأفت و محبّتشان به بندگان خدا، شما را بین جنگ و ایمان مُخیّر میکند و اگر بخواهید جنگ کنید شکست خواهید خورد، زیرا جنگهای این چند ساله اخیر شما را تضعیف نموده و شکوه و عظمت شما را از میان برده است. عثمان از این نوع سخنانی که مورد پسند قریش بود میگفت و قریش آنها را نمیپذیرفت و میگفت: حرفهایت را شنیدم اما این اتفاق نخواهد افتاد و محمد نمیتواند با زور به مکه وارد شود، نزد محمد برگرد و به او بگو که هرگز دستش به ما نمیرسد. در این میان أبان بن سعید بن عاص خود را ظاهر کرد و از عثمان استقبال کرد و او را پناه داد و بدو گفت: مأموریتت را انجام بده و پیام محمد را به قریش برسان. سپس از اسب پايين آمد و عثمان را بر ترکه اسبش سوار کرد و به مکه برد. در مکه، اشراف و بزرگان قریش چون ابوسفیان بن حرب و صفوان بن أمیّه که در بلدح با عثمان ملاقات کرده بودند، نزد عثمان آمدند تا بدو گویند محمد هیچگاه حق ورود به مکه را ندارد[15]. مشرکان به عثمان پیشنهاد کردند تا خود او در صورت تمایل کعبه را طواف نماید، اما حضرتس از این کار امتناع ورزید[16]. در مدت زمانیکه حضرتس در مکه اقامت داشتند شروع به رسانیدن پیام رسول خدا صلی الله عليه وسلم به مردم و به ویژه مردم مستمند و تحت ستم مکه نمود و آنان را به دین آزادیبخش اسلام فراخواند و آنان را به آزادی و رهایی قریبالوقوعی بشارت میداد[17]. آنان نیز به ایشان میگفتند. سلام ما را به رسول خدا صلی الله عليه وسلم برسان که ما یقین داریم خدایی که محمد را به حدیبیه آورده، میتواند او را به مکه نیز وارد نماید[18]. از طرفی دیگر در میان مسلمانان شایع شد که حضرت عثمان به دست قریش به قتل رسیده است، بنابراین رسول خدا صلی الله عليه وسلم یارانش را فراخواند تا بر سر نبرد با کفار با آن حضرتص بیعت کنند. صحابه نیز به دعوت ایشان لبیک گفتند و با حضرتص پیمان بستند که تا پای مرگ در رکاب ایشان بمانند.[19] در این میان تنها یکی از منافقان به نام جدّ بن قیس از بیعت سرباز زد[20]. هرچند که در روایاتی دیگر پیمان صحابه با رسول خدا صلی الله عليه وسلم بر سر صبر و استقامت[21] و یا فرار نکردن از حدیبیه بوده است، اما باید دانست که صبر و فرار نکردن با پیمان مرگ تفاوت چندانی ندارد و به یک معنا هستند.[22] در میان صحابه، اولین نفری که با پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم بیعت کرد، أبوسنان عبدالله بن وهب أسدی[23] بود و بعد از او دیگر صحابه نیز با پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم پیمان بستند[24]. سلمه بن أکوع نیز سه بار بیعت کرد، او جزو نخستین افرادی بود که با پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم بیعت کرد اما بعد از آن در میانه و نیز در آخر کار بیعت صحابه، با رسول خدا صلی الله عليه وسلم پیمان مجدّد بست[25]. سپس رسول خدا صلی الله عليه وسلم دست راست خویش را به جای دست عثمان بردست خویش گذاشت، وفرمود: «هذه يد عثمان» «این دست عثمان است»[26]. شمار صحابهای که در حدیبیه با رسول خدا صلی الله عليه وسلم بیعت کردند، هزار و چهار صد نفر بودند[27]، قرآن در مورد بیان فضل اهل بیعه الرضوان بر دیگران چنین فرموده است.
« إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا» الفتح: ١٠ (بيگمان كساني كه (در بيعةالرضوانِ حديبيّه) با تو پيمان (جان) ميبندند، در حقيقت با خدا پيمان ميبندند، و در اصل (دست خود را كه در دست پيشوا و رهبرشان پيغمبر ميگذارند، و دست رسول بالاي دست ايشان قرار ميگيرد، اين دست به منزله دست خدا است و) دست خدا بالاي دست آنان است! هر كس پيمانشكني كند به زيان خود پيمانشكني ميكند، و آن كس كه در برابر پيماني كه با خدا بسته است وفادار بماند و آن را رعايت بدارد، خدا پاداش بسيار بزرگي به او عطاء ميكند).
و باز میفرماید: « لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا (17) لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا»الفتح: ١٧ - ١٨
(بر نابينا و لنگ و بيمار گناهي نيست (اگر در ميدان جهاد شركت نكنند). هر كس از خدا و فرستادهاش فرانبرداري كند، خدا او را به باغهاي بهشتي وارد ميسازد كه رودبارها در زير (كاخها و درختان) آن روان است، و هر كس كه سرپيچي كند، خدا او را به عذاب دردناكي گرفتار ميسازد. خداوند از مؤمنان راضي گرديد همان دم كه در زير درخت با تو بيعت كردند. خدا ميدانست آنچه را كه در درون دلهايشان (از صداقت و ايمان و اخلاص و وفاداري به اسلام) نهفته بود، لذا اطمينان خاطري به دلهايشان داد، و فتح نزديكي را (گذشته از نعمت سرمدي آخرت) پاداششان كرد).
از جابر بن عبداللهس نقل است که رسول اکرم صلی الله عليه وسلم در روز حدیبیّه فرمودند: «أنتم خير أهل الأرض». «شما، ای یاران من، بهترین مردمان زمین هستید». و ما آن روز هزار و چهار صد نفر بودیم و اگر امروز چشمانم بینا بودند، جای آن درخت را به شما نشان میدادم[28]. و این حدیث صراحتاً بیانگر فضل یاران بیعه الرضوان میباشد. اما شیعیان با تمسک به این ماجرا و عدم حضور عثمان در جمع آن صحابه، ادعای برتری علیس بر عثمان رضی الله عنه را دارند اما این ادّعا باطل است؛ زیرا حضرت رسول صلی الله علیه وسلم ، خود، به جای حضرت عثمان، بیعت نمودند و بدینسان عثمان بن عفانس در اجر و پاداش اهل بیعه الرضوان شریک بود. از دیگر سو هدف این حدیث تفضیل تعدادی از صحابه بر سایر یاران پيامبر صلی الله عليه وسلم نیست[29]. محبّالدین طبری در کتاب خود میگوید: در روز حدیبیّه، عثمان از چند امتیاز نسبت به دیگر صحابش برخوردار بود که عبارتند از: پيامبر صلی الله عليه وسلم به جای حضرت عثمان رضی الله عنه با دست مبارک خویش بیعت عثمان را به جا آورد، نیز پیامبر اکرم صلی الله عليه وسلم عثمان بن عفّان را مأمور ابلاغ پیام خویش به مسلمانان ساکن مکه نمودند و حضرت رسول صلی الله علیه وسلم عمل حضرت عثمان رضی الله عنه مبنی بر امتناع طواف کعبه، بدون حضور رسول خدا صلی الله عليه وسلم را تأیید نمودند[30]. إیاس بن سلمه از پدرشان روایت میکنند که چون حضرت رسول صلی الله علیه وسلم ، به جای حضرت عثمان رضی الله عنه ، با دست خویش بیعت او را به جا آوردند، یاران گفتند خوشا به حال عثمان که با امنیت به طواف کعبه میپردازد، اما رسول اکرم صلی الله عليه وسلم فرمودند: «لو مكث كذا ما طاف حتى أطوف». « تا زمانیکه من طواف نکنم عثمان نیز طواف نمیکند».[31] بعضیها ظالمانه حضرت عثمان را، متهم مینمایند که در بیعه الرضوان شرکت نجسته و غایب بوده است، اما این اتهامات تنها به این دلیل مطرح شد تا ارکان خلافت را فرو ریزد[32]. در این مسأله در مباحث بعد به طور مفصل صحبت خواهیم نمود. حضرت أنس بن مالکس روایت میکنند که چون رسول خدا صلی الله عليه وسلم صحابه را به امر به بیعت با ایشان نمود، عثمان بن عفان به دستور پيامبر صلی الله عليه وسلم در مکه و دور از مسلمانان بود و هنگامیکه صحابه با رسول خدا صلی الله عليه وسلم بیعت کردند، رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمودند: عثمان در مأموریتی است که خدا و رسولش بدو دادهاند و سپس یکی از دستان خویش را بر زمین زد. خوشا به حال عثمان که دست رسول خدا صلی الله عليه وسلم ، به جای دست او بیعت نمود که دست پیامبر بهتر از دست خود آنان برای صحابه بود.[33]
6- شفاعت حضرت عثمان رضی الله عنه در مورد عبدالله بن أبی سرح در روز فتح مکه هنگامی که مسلمانان، مکه را فتح نمودند، عبدالله بن سعد بن أبی سرح به حضرت عثمان پناه آورد و خود را نزد ایشان پنهان کرد، حضرت عثمان نیز او را نزد نبیاکرم صلی الله عليه وسلم آورد و به ایشان گفت: یا رسول الله! بیعت عبدالله را بپذیر، اما حضرت رسول صلی الله علیه وسلم از این کار امتناع میورزید تا اينكه حضرت عثمان برای بار سوم این درخواست را مطرح و رسول خدا آنرا پذیرفت. سپس رسول خدا صلی الله عليه وسلم رو به یارانشان کردند و فرمودند: «أما كان فيكم رجل رشيد يقوم إلى هذا حيث رآني كففت يدي عن بيعته فيقتله». «آیا در میان شما مردی نبود، که چون من از پذیرش بیعت آن مرد خوداری ورزیدم، گردن او را بزند». یاران گفتند یا رسول خدا! ما که به درون شما علم نداریم، چرا به ما اشاره نفرمودید که آن کار را بکنیم؟ رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمود: «إنه لا ينبغي لنبي أن يكون له خائنة الأعين». «هیچ پیامبری را سزاوار نیست که چشمان خائنانه داشته باشد»[34]. در روایتی دیگر چنین آمده است: در روز فتح مکه رسول خدا صلی الله عليه وسلم همه مشرکان جز چهار تن را مورد عفو قرار دادند و دستور دادند که: «اقتلوهم وإن وجدتموهم متعلقين بأستار الكعبة: عكرمة بن أبي جهل، وعبد الله بن خطل، ومقيس بن حبابةوعبد الله بن سعد بن أبي السرح». «آن چهار نفر را به قتل برسانید و لو خود را به پردههای کعبه آویزان نمایند: عکرمه بن أبی جهل، عبدالله بن خصل، مقیس بن حبابه و عبدالله بن سعد بن أبی سرح[35].» عبدالله بن خطل خود را به پردههای کعبه آویزان کرد تا امان بگیرد اما سعید بن حارثهس و عمار بن یاسرس برای کشتن او گریختند، که سعید به خاطر گامهای بلند از عمار پیش افتاد و ابن اخطل را به هلاکت رسانید. عکرمه بن أبی جهل خود را به دریا رساند و سوار بر کشتی شد اما در میانه راه، کشتی دچار طوفان شدیدی شد و سرنشینان آن از همه خواستند تا با ایمانی خالص و بدور از شرک، خداوند را به مدد بطلبند، عکرمه در آنجا بود که تصمیم گرفت اگر خداوند او را از آن مهلکه نجات دهد نزد رسولخدا صلی الله عليه وسلم رود و به او ایمان آورد و از او طلب عفو و بخشایش نماید که محمد، فردی است رؤوف و بزرگوار، ایشان آمدند و مسلمان شدند. عبدالله بن سعد بن أبی سرح به عثمان بن عفّان پناه برد و هنگامی که رسول خدا صلی الله عليه وسلم مردم را برای بیعت با ایشان فرا خواند، حضرت عثمان رضی الله عنه او را نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم بردند و بقیه داستان که در سطرهای فوق بیان شد. عبدالله بن عباس روایت میکند: عبدالله بن سعد بن أبی سرح کاتب وحی بود، اما شیطان او را گمراه کرد و به کفار پیوست و رسول خدا صلی الله عليه وسلم در روز فتح مکه دستور داد تا او را بکشند. عثمان او را پناه داد و از رسول خدا صلی الله عليه وسلم خواست تا او را امان دهد.[36] ابن اسحاق در مورد فرمان قتل عبدالله بن أبی سرح و شفاعت حضرت عثمان چنین میگوید: رسول خدا صلی الله عليه وسلم دستور داد تا مسلمانان ابن ابی سرح را به قتل برسانند. زیرا او قبلاً مسلمان بود و از کاتبان وحی که بعدها مرتّد شده و به صف کافران پیوست. پس از فتح مکه او به عثمان بن عفّان که برادر شیری او بود، پناه برد و او نیز عبدالله را پنهان داد تا اينكه او را نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم برد و از او برای عبدالله أمان خواست. ابن هشام در کتاب خود میگوید: عبدالله مسلمان شد و در زمان خلافت عمر بن الخطاب و عثمان بن عفّان، عبدالله بن أبی سرح به امارت چند منطقه از سرزمینهای خلافت منصوب شد.[37]
7- غزوه تبوک در سال نهم بعد از هجرت، هراکلیوس، امپراطور روم، تصمیم گرفت تا به سرزمین عربستان حمله کند و آنرا تحت تصرف خود در آورد، به همین دلیل به سپاهیان خود فرمان داد تا مهیای لشکرکشی به شبهجزیره عربستان گردند. خبر این تحرّکات به رسول خدا صلی الله عليه وسلم رسید و ایشان، مسلمانان را امر به تدارک حرکت به سوی روم نمود اما در آن تابستان گرم و خشک و بیابانهای سوزان و بیآب چگونه میتوان به راه افتاد؟ چگونه میتوان وسائل و تجهیزات سپاه را فراهم نمود؟ هرچند مسلمانان و زنان آنان، داوطلبانه، هر آنچه در اختیار داشتند به پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم تقدیم میکردند، اما باز این مقدار کفاف هزینههای این سفر را نمینمود. پیامبر چون صفوف دراز مسلمانانی را که آمادة عزیمت به سمت روم میدید و از دیگر سو امکانات و تجهیزات محدود آنان را، ندا برآورد که: «من يجهز هؤلاء ويغفر الله له؟» «کیست که این سپاه را تجهیز کند تا خدایش او را بیامرزد؟» این ندا کافی بود تا عثمان را دچار تحوّلی عظیم نماید، او به سوی آمرزش و رضوان پروردگارش شتافت و سپاه اسلام، در آن شرایط سخت، عثمان سخاوتمندی را یافت[38]. عثمان سپاه اسلام را تجهیز کرد و هیچ چیز از نیازهای آنرا باقی نگذاشت، چنان که این سپاه حتی به دهن بند و پابند دیگری نیز نیازی نداشت. ابن شهاب زهری در این رابطه چنین گفته است: عثمان بن عفّان، در غزوة تبوک، سپاه اسلام را با نهصد و چهل شتر و شصت اسب تجهیز نمود و ده هزار دینار را به رسول خدا صلی الله عليه وسلم تقدیم نمود. رسول خدا صلی الله عليه وسلم نیز چون آن سکهها را تحویل گرفتند دوبار تکرار فرمودند: «ما ضر عثمان ما عمل بعد اليوم». « عثمان با این کاری که انجام داد دیگر از امروز به بعد دچار ضرر وزیان نخواهد شد».[39] عثمان بن عفّان صاحب بزرگترین انفاق این اردوگاه و پیروزی این میدان شد[40]. عبدالرحمان بن حباب راجع به این انفاق بزرگ چنین گفته است: در آن روز پيامبر صلی الله عليه وسلم را دیدم که یاران خویش را به تجهیز سپاه اسلام دعوت مینمودند و در آن هنگام عثمان برخاست و گفت: ای رسول خدا! من در راه خدا، دویست شتر را با زینشان میبخشم. باز رسول خدا صلی الله عليه وسلم یارانشان را به تجهیز سپاه تشویق نمودند و این بار هم عثمان بن عفّان از جای خود برخاست و گفت: ای رسول خدا! من در راه خدا سیصد شتر را با زینشان انفاق میکنم. من به چشم خود دیدم که رسول خدا صلی الله عليه وسلم از منبر پایین آمدند و در مورد عثمان دوبار چنین فرمودند: «ما على عثمان ما عمل بعد هذه، ما على عثمان ما عمل بعد هذه». «از این به بعد هیچ گناهی بر عثمان نیست»[41]. از عبدالرحمن بن شمره نیز نقل است که چون پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم سرگرم تجهیز سپاه اسلام بودند عثمان با هزار دیناری که در لباس خود قرار داده بود نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم آمد و آنرا به ایشان داد، حضرت رسول صلی الله علیه وسلم نیز آن دینارها را دست به دست مینمودند و فرمودند: «ما ضر ابن عفان ما عمل بعد اليوم». «از امروز به بعد، عثمان هر کاری که بکند زیان نمیبیند».[42] به این ترتیب مقدمات حرکات سپاه اسلام فراهم شد و آن حضرت همراه یاران خویش رهسپار میدان کارزار شدند تا اينكه به منطقهای به نام «تبوک» که در میانه راه مدینه به دمشق واقع بود، رسیدند و همانجا خبر رسید که هراکلیوس با اطلاع از حرکت سپاه عظیم اسلام از تصمیم خود منصرف شده و مزبوحانه دمشق را ترک نموده است. سپاه اسلام نیز با تمام تجهیزات و وسائل خویش به مدینه بازگشت. آیا ممکن بود که عثمان آن وسائل و مرکبها را بازپس گیرد؟ هرگز، بلکه پس از آن نیز هرگاه رسول خدا صلی الله عليه وسلم مسلمانان را تشویق به بذل و بخششی جدید مینمود، به سرعت به این دعوت لبیک میگفتند.[43]
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام --------------------------------------------------- [1]- الأمین ذوالنورین، ص40. [2]- الخلفاء الراشدون، عبدالوّهاب البخّار، ص269. [3]- نساء أهل بیت، احمد خلیل جمعه، ص491 –504. [4]- دماء علی عمیص عثمان بن عفان، ص20. [5]- الإمامة و الرّد علی الرافضة، الإصبهانی، ص302. [6]- البخاری (3698). [7]- الإمامه و الودّ علی الداقصه، ص304. [8]- عثمان بن عفّان، صادق عرجون، ص47. [9]- الأمین ذوالنورین، ص52 و53. [10]- غزوة الحدیبیّة، أبوفارس، ص 83. [11]- المغازی (2/600). [12]- المغازی (2/600). [13]- المغازی (2/600). [14]- مکانی است نزدیک مکه. [15]- زادالمعاد (3/290) و السیرة النبویّه، ابن هشام (3/344). [16]- زادالمعاد (3/290). [17]- زادالمعاد (3/290). [18]- غزوة الحدیبیّة، ابوفارس، ص 85. [19]- البخاری (4169). [20]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الأصلیة، ص486. [21]- صحیح البخاری (4169). [22]- السیرة النبویةفی ضوء المصادر الأصلیه، ص486. [23]- السیرة النبویةفی ضوء المصادر الأصلیه، ص486. [24]- السیرة النبویةفی ضوء المصادر الأصلیه، ص486. [25]- زادالمعاد (3/291). [26]- صحیح السیرة النبویة، ص404. [27]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الأصلیّه، ص482. [28]- صحیح مسلم (3/1485). [29]- فتح الباری (7/443). [30]- الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ص490 و491. [31]- همان؛ هرچند که در سند این حدیث ضعف وجود دارد. [32]- ذوالنورین مع النبی، ص32. [33]- سیر السلف الصاحلین (1/181). سنن الترمذی (3702). هرچند حدیث صحیح است اما اسناد آن ضعیف میباشد. [34]- الصارم المسلول علی شاتم الرسول، ص109. [35]- أضواء البیان فی تاریخ القرآن، صابر أبوسلیمان، ص 79. [36]- همان، ص 80. [37]- السیرة النبویّة، إبن هشام (4/57 و58). [38]- فتح الباری (7/67)، خلفاء الرسول، ص250 و العشرة المبشّرون بالجنّة، محمد صالح عوض، ص53. [39]- سنن التّرمذی (3785) و صحیح التوثیق، ص26. [40]- السیرة النبویّة فی ضوء المصادر الأصلیّة، ص 615. [41]- سنن الترمذی (3700) [42]- همان (3702). [43]- خلفاء الرسول، ص138 و العشرة المبشّرون بالجنّه، ص31. |