|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
توصیههای عمر فاروق به خلیفه بعد از خود |
بسم الله الرحمن الرحیم
عمر فاروق رضی الله عنه در مقام توصیه و سفارش به هر کسی که پس از او خلیفه میشود، فرمود: - «به خلیفه بعد از خود توصیه میکنم، که حق و حرمت و منزلت مهاجرین نخستین را مراعات نماید! - به او توصیه مینمایم که از خیرخواهی و نیکی به مردم انصار دریغ ننماید، زیرا آنان بودند که شهر و خانههای خود را بر روی ایمانآوردگان قبل از خود گشودند، به نیکوکارانشان احترام نهد، و از گناهکارانشان در گذرد! - به او سفارش مینمایم، که با مردم مناطق مختلف به نیکی رفتار کند، زیرا آنان حامیان اسلام و منبع جمعآوری دارایی بیتالمال و مورد خشم دشمنان هستند، و تنها اموال اضافی و غیر ضروری را با رضایت خودشان از آنان بگیرد!
همچنین به او سفارش مینمایم که با مردم صحرانشین به عدالت و نیکی رفتار نماید، زیرا آنان ریشه و پایة اسلام هستند، و اموال اضافی ثروتمندان آنها را جمعآوری نماید و در میان نیازمندانشان تقسیم کند! به او توصیه مینمایم که حق و حرمت (مسیحیان و یهودیان) اهل ذمه را که در دارالاسلام زندگی میکنند، مراعات نماید زیرا آنان در پناه تأمین خدا و پیامبر او قرار دارند، به عهد و پیمان خود در برابر آنها عمل کند، در جهت حمایت از آنان در صورت نیاز با دشمنانشان بجنگد و تنها در حد توانشان به آنها مسئولیت دهد!»
عمر فاروق این توصیهها را پس از روز چهارشنبه 26 ذیالحجه سال 23 هجری روزی که در آن ضربت خورد، بیان نمود. عمر فاروق پس از ضربت خوردن روزهای پنجشنبه و جمعه و شنبه را زنده ماند و در آن مدت صهیب رومی امامت نماز را بر عهده داشت.
عمر فاروق در شب یکشنبه اول ماه محرم سال 24 هجری یعنی سه روز پس از ضربت خوردن به دست ابولؤلؤ مجوسی در روز چهارشنبه 26 ذیالحجه سال 24 هجری به شهادت رسید! او لحظاتی قبل از وفاتش این چنین به فرزندش عبدالله توصیه میکند که : «پسرم! هر گاه فوت کردم، پیکرم را بگردان و رویم را به سوی قبله کن! دست راست خود را بر پیشانی و دست چپ را بر روی چانهام گذار! و چشمانم را بر هم بنه! در کفن پوشیدنم اسراف نکنید، زیرا اگر اجر و پاداشی نزد خداوند داشته باشم، بهتر از آن را به من عطا خواهد فرمود، و اگر اینگونه نباشم، به سرعت آن را هم از تنم درخواهد آورد!
در مورد قبرم نیز حد اعتدال را رعایت کنید، زیرا اگر نزد خداوند اجر و خیری داشته باشم، آن را تا جایی که چشم کار میکند، بر من گشاد وسیع میگرداند! و اگر اجر و پاداشی نداشته باشم آنرا به گونهای بر من تنگ میگرداند که دندهها و استخوانهای بدنم درهم فرو روند! هیچ زنی در تشییع جنازهام شرکت نکند! و به گونهای که شایسته آن نباشم از من تعریف و تمجید ننمایيد! زیرا خداوند خود بهتر مرا میشناسد! هر گاه جنازهام را بر دوش گرفتید، بلند و سریع گام بردارید! زیرا اگر نزد خداوند خیر و اجری داشته باشم، زودتر مرا به آن میرسانید، و اگر آنگونه نباشم، خود را از شری که بر دوش دارید زودتر نجات خواهید داد!! لحظاتی قبل از شهادت، دخترش ام المؤمنین حفصه همسر رسول گرامی همراه با جمعی از زنان به دیدار ایشان آمدند و به شدت گریستند. و پس از آن بیرون رفتند و بعد از آنها جمعی از مردان نزد عمر فاروق آمدند!
عثمان بن عفان رضی الله عنه که شب یکشنبه و در لحظات پایانی عمر حضرت عمر به دیدراش آمده بود، آن لحظات حساس و مشاهدات خود را اینگونه بیان مینماید! او میفرماید : آخرین کسی بودم که با او دیدار نمودم، وقتی وارد شدم، سر او روی زانوی پسرش عبدالله بود. به او فرمود : سرم را بر زمین بگذار! عبدالله گفت: آیا زمین و زانویم مانند هم نیستند؟ گفت: سرم را روي زمین بگذار! وقتی سرش را روی زمین نهاد، شنیدم که میگفت : وای بر من وای بر پدر و مادر! اگر خداوند مرا مورد عفو و مغفرت خویش قرار ندهد!! و پس از لحظاتی در همان حال بدنش کمکم آرام گرفت و روح از جسم او خارج گردید! شب یکشنبه پس از آنکه وفات یافت پسرش او را با آب و سدر غسل داد و در سه لایه پارچه او را کفن کرد، و برای اقامه نماز میت آماده نمود! مسلمانان پس از اقامه نماز صبح، نماز میت را به امامت صهیب رومی بر او خواندند! پس از آن برای دفن در کنار رسول خدا صلی الله علیه وسلم و حضرت ابوبکر صدیق او را تا خانه حضرت عایشه بر دوش گرفتند، عبدالله بن عمر جلو در ایستاد و بر عایشه سلام کرد و سپس اجازه خواست و گفت : عمر اجازه ورود میخواهد! ام المؤمنین عایشه گفت : او را داخل نمائید! پسرش عبدالله و حضرت عثمان و سعید بن زید و عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنهما او را داخل قبرش نمودند.
قبر او نزدیک پای رسول خدا صلی الله علیه وسلم قرار داشت در حالی که قبر ابوبکر در موازات شانههای رسول خدا بود. عایشه رضی الله عنه میگوید : قبل از آنکه او را در آنجا دفن کنند، در داخل خانه حجاب را برمیداشتم و برخی از لباسهایم را از تن بیرون میآوردم، زیرا تنها همسرم رسول خدا و پدرم ابوبکر در آنجا بودند، اما از آن به بعد به خاطر شرم از عمر آنگونه نمیکردم. حضرت عمر بن خطاب مانند رسول اکرم و ابوبکر صدیق در سن شصت و سه سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به رفیق اعلا پیوست. خداوند او را مشمول رحمت و رضایت و خوشنودی خویش قرار دهد و او را راضی و شاد گرداند!
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
سایت عصر اســـلام |