|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 04 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
کنترل بحرانها در زمان عمر رضی الله عنه |
بسم الله الرحمن الرحیم
حکومت اسلامی در دوران عمربن خطاب رضی الله عنه با مصیبتهای بزرگی روبرو شد. البته این سنت الهی در مورد دولتها است که احیانا با مشکلاتی روبرو میشوند. و شاید سختترین مصیبتی که خلافت عمر رضی الله عنه با آن مواجه گردید، خشکسالی معروف «رماده» و طاعون عمواس باشد. و اکنون مینشینیم پای روایتهای تاریخی تا ببینیم که عمربن خطاب رضی الله عنه با این مشکلات چگونه کنار آمد و چه نوع اسبابی را اختیار نمود و چگونه به دعا و تضرع روی آورد. در سال 18 هجری مردم در شبه جزیرهی عربستان با خشکسالی شدیدی روبرو شدند تا جایی که حیوانات وحشی از گرسنگی به خانههای مردم پناه میبردند و اگر گوسفندی ذبح میکرد در شکم آن هیچ گونه کثافتی نمییافت. و مواشی زیادی از گرسنگی جان باختند. این سال را «عام الرماده» نامیدند. چرا که با وزیدن باد فقط از زمین خاکستر بر میخاست. قحطی به اوج خود رسید و گرسنگی بیداد میکرد. بادیه نشینان به مدینه هجوم آوردند و از امیرالمؤمنین چاره جویا میشدند. بنابراین میتوان گفت که بیشترین فشار این خشکسالی بر شخص خلیفه بود. و اکنون گامهایی را که عمربن خطاب برای رفع این معضل برداشته است، با هم میخوانیم:
در عام الرماده برای عمر رضی الله عنه قطعه نانی با مقداری روغن آوردند. او مردی بادیه نشین را دعوت کرد تا با او غذا بخورد. مرد با علاقهی فراوان از نان لقمه بر میداشت و به ظرف روغن میمالید و میخورد. عمر رضی الله عنه گفت: مثل این که دیر وقتی است که روغن ندیدهای؟ مرد بادیه نشین گفت: بلی همین طور است. من مدت زیادی است که نه روغن دیدهام و نه کسی را دیدهام که روغن بخورد. عمر رضی الله عنه با شنیدن این حرف، سوگند یاد کرد که تا وضعیت معیشتی مردم بهبود نیابد لب به گوشت و روغن نزند. و به گواهی راویان او تا آخر به سوگندش وفادار ماند. چنان که وقتی در بازار مدینه محمولهای از روغن و فرآوردههای لبنی آوردند و غلام عمر رضی الله عنه مقداری روغن و شیر به قسمت چهل درهم خریداری نمود و نزد عمر رضی الله عنه آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! خدا سوگند تو را برآورده کرد و امروز در بازار مدینه روغن و لبنیات فراوان آوردهاند. فرمود: اینها را به قیمت گزاف خریدهای. و از خوردن آنها صرف نظر کرد و فرمود: اینها را صدقه کن. چرا که من دوست ندارم اسراف بکنم. و افزود: چگونه میتوانم حالت امت را درک نمایم تا زمانی که به مشکل آنان گرفتار نشوم. (تاریخ الطبری (5/78)) عمر رضی الله عنه در سال رماده بسیار متأثر گردید، تا جایی که رنگش تغییر نمود.( فن الحکم ص 71) اسلم میگوید: ما در میان خود میگفتیم اگر خداوند این خشکسالی را برطرف ننماید ممکن است عمر بر اثر توجهی که به امر مسلمانان دارد، وفات نماید. عمر رضی الله عنه مدام روزه میگرفت. روزی در خشکسالی عام الرماده چند شتر ذبح کردند و به مردم خوراک دادند. خادمان قطعهای از کوهان و جگر شتر را برای او آوردند. گفت: به به. من لذیذترین قسمت گوشت را بخورم؟ اگر چنین کنم، بد حاکمی هستم. این را گفت و غذا را برگردانید و قطعه نانی با مقداری روغن زیتون طلبید و خورد.( الطبقات (3/312) الشیخان به روایت بلاذری ص 294)
2- اردوگاه پناهندگان در سال رماده اسلم میگوید: در سال رماده، اعراب از هر طرف به مدینه هجوم آوردند عمر رضی الله عنه نیز افرادی تعیین نمود تا کارهایشان را انجام دهد، لذا شبی شنیدم که عمر میگفت: کسانی را که نزد ما شام میخورند سر شماری کنید. روز بعد آنان را شمردند تعداد آنها هفت هزار نفر بود. بعد از چند روزی مردان بیمار و زنان و کودکان را سرشماری کردند، تعداد آنها چهل هزار نفر بود و بعد از گذشت چند روز وقتی دوباره سرشماری کردند، تعداد آنها به شصت هزار نفر رسید. آنها در شهر مدینه و حومه میزیستند تا این که خداوند نزولات آسمانی را فرو فرستاد و خشکسالی پایان یافت. آنگاه عمربن خطاب رضی الله عنه به آنها آذوقه و سواری داد و آنها را به بادیهها فرستاد. راوی میگوید: آشپزهای عمر رضی الله عنه از نیمههای شب بر میخاستند و برای مردم گرسنه غذا تهیه میکردند.( تاریخ الذهبی ص 274.) گفتنی است که عمربن خطاب، پناهندگان را در چند دسته تقسیم کرده بود و برای خدمت رسانی به هر کدام از آنها مسئولینی را گمارده بود و علاوه بر آنها مردانی را جهت سرکشی و مراقبت اوضاع پناهندگان حومهی مدینه به آنجا میفرستاد تا ببیند که آیا به همه غذا میرسد یا خیر و شامگاهان آنها را نزد خود میطلبید و جویای احوال مردم میشد و توجیهات لازم را به آنها میفرمود.( الکفاءة الداریة، د . عبدالله القادری ص 107) همچنین عمر رضی الله عنه موسسهی اقتصادی به نام «دار الدقیق» تدارک دیده و در آن، خرما، کشمش، آرد و گندم شیر جمع آوری کرده بود و در خشکسالی به کسانی که از اطراف مدینه به این شهر روی آورده بودند، رسیدگی میکرد. به گونهای که قبل از رسیدن کمکهای مردمی مصر، شام و عراق به مدینه و قبل از اینکه بارندگی بیاید مؤسسه فوق توانست حدود نُه ماه به مردم رسیدگی نماید.( المدینه النبویه فجر الاسلام. (2/37) ) و این بیانگر مغز اقتصادی عمر و میزان آمادگی وی برای مقابله با خشکسالی میباشد. ضمنا لازم به یادآوری است که او شخصا در خدمت رسانی به محرومین و پناهندگان سهیم بود. چنان که ابوهریره رضی الله عنه میگوید: خدا به حال عمر رضی الله عنه رحم بکند من در خشکسالی او را در حالی دیدم که دو کیسه پر از آذوقه بر دوش داشت و اسلم نیز همراه او بود. جلو رفتم و کمکش کردم تا این که به مکانی به نام ضرار رسیدیم و با جماعتی روبرو شدیم. آنها حدود بیست خانوار از بنی محارب بودند. عمر رضی الله عنه پرسید: چرا به اینجا آمدهاید؟ گفتند: به خاطر گرسنگی. راوی میگوید: آنها پوست حیوانی را به ما نشان دادند که پخته بودند تا بخورند. آنگاه عمر رضی الله عنه چادرش را پهن کرد و شخصا برای آنها نان و غذا آماده کرد و خوراکشان را داد تا این که سیر شدند. سپس اسلم را به مدینه فرستاد تا چند نفر شتر بیاورد و در اختیار آنان بگذارد. آنگاه آنها را به جبانه فرستاد و پوشاک و آذوقه داد و همواره به آنان سر میزد تا این که خداوند آن روزهای سخت را با فرستادن نزولات آسماني برطرف کرد.( اخبار عمر. ص 111 به نقل از الریاض النضره) گفتنی است که عمر رضی الله عنه بعد از این که نماز عشاء را با مردم میخواند به منزل خود بر میگشت و تا پاسی از شب مشغول عبادت و نماز میشد، سپس در شهر و حومه دور میزد. عبدالله ابن عمر رضی الله عنه میگوید: شبی شنیدم که پدرم میگفت: بار الها! از تو میخواهم که امت محمد ص را در دستان من به هلاکت نرسانی. همچنین میگفت: بار الها! ما را با خشکسالی نابود مکن و این مصیبت را برطرف کن.( منبع سابق.) مالک بن اوس میگوید: در عام الرماده حدود صد خانوار از بستگان من (بنی نصر) به مدینه آمدند و در جبانه فرود آمدند. عمر رضی الله عنه به کسانی که به او مراجعه میکردند خوراک و آذوقه میداد و نزد کسانی که مراجعه نمیکردند، خوراک و آذوقه میفرستاد. چنان که آذوقه ماهانهی بستگان مرا نزد آنان میفرستاد و به بیمارانشان سر میزد و مردگانشان را تجهیز و تکفین مینمود. راوی میگوید: تعداد زیادی از گرسنگی جان باختند و کار به جایی رسید که هستهی خرما میخردند. و عمر رضی الله عنه شخصا میآمد و بر مردگان نماز میخواند. و من به یاد دارم روزی بر ده جنازه یکجا نماز خواند. و بعد از این که اوضاع بهبود یافت، عمر رضی الله عنه به آنها گفت: از شهر بیرون شوید و دوباره در بیابان و در جایی که عادت کردهاید، زندگی کنید و به آنها کمک کرد تا به منطقه خود بر گردند. (اخبار عمرص 112، ابن الجوزی ص 61) همچنین حزم بن هشام به نقل از پدر خود میگوید: عمر رضی الله عنه را دیدم که در سال عام الرماده از کنار زنی میگذشت که نوعی حلوا تهیه میکرد. عمر رضی الله عنه گفت: تو بلد نیستی اینها را درست کنی. آنگاه قاشق را از دست او گرفت و شروع کرد به حرکت دادن آنها. و گفت: نباید بگذاری تا آب سرد شود، بلکه باید آردها را کم کم بریزی و آنها را به هم بزنی تا کاملا خمیر شود. و یکی از همسران عمر رضی الله عنه گفت: او در عام الرماده با هیچ کدام از همسرانش نزدیکی نکرد تا اوضاع معیشتی مردم بهبود یافت. (اخبار عمرص 112، ابن الجوزی ص 61) و از انس روایت است که میگوید: روزی رودههای عمر رضی الله عنه به صدا در آمد و عمر رضی الله عنه انگشت خود را بر شکم خود گذاشت و گفت: قر قر کن فعلا چیزی ندارم که به تو بدهم تا این که وضعیت مردم بهبود یابد.( الحلیه (1/48).)
عمر رضی الله عنه بی درنگ به استانداران خود نامه نوشت و از آنها درخواست کمک کرد. چنان که به استاندار مصر، عمرو بن عاص نوشت: از امیرالمؤمنین به عاصی فرزند عاصی (یعنی خطاکار فرزند خطاکار) سلام خدا بر تو. مگر نمیدانی که من و کسانی که با من هستند داریم از گرسنگی جان میدهیم و تو و همراهانت در ناز و نعمت به سر میبرید؟ پس به فریاد ما برسید به فریاد ما برسید. وقتی این نامه به دست عمرو بن عاص رسید او در پاسخ به خلیفه نوشت: به بندهی خدا، امیرمؤمنان! سلام خدا بر تو باد. و من خدا را سپاس میگویم. دیری نخواهد گذشت که کمکهای من به شما خواهد رسید و خواهی دید که یک سر قافله نزد تو و یک سر آن پیش من باشد و سعی خواهم کرد که کمکهایی از راه دریا نیز بفرستم. آنگاه از راه خشکی یکهزار شتر با بار گندم فرستاد و ضمناً از راه دریا بیست کشتی با بار گندم و روغن و همچنین پنج هزار قواره لباس فرستاد.( اخبار عمر. ص 115) همچنین به استانداران خود در شام، عراق و فارس نامههای مشابهی فرستاد و از آنها کمک طلبید و آن طور که طبری میگوید: قبل از همه ابوعبیده بن جراح با چهار هزار شتر بار به مدینه آمد. عمر رضی الله عنه به او دستور داد تا آنان را در حومهی مدینه تقسیم نماید و در پایان عمر رضی الله عنه به او چهار هزار درهم انعام داد. ابوعبیده از پذیرفتن آن امتناع ورزید و گفت: من به خاطر خدا این کار را کردم بنابراین دنیا را بر من عرضه مکن. عمر رضی الله عنه گفت: مالی که بدون سؤال کردن به تو برسد اشکالی ندارد و افزود که رسول خدا به من مالی داد و من از پذیرفتن آن امتناع کردم، آنگاه رسول خداص به من چیزی گفت که من به تو گفتم. ابوعبیده ناچار پذیرفت و با همکاران خود برگشت و بعد از او قافلههای دیگر وارد مدینه شدند.( تاریخ الطبری (5/80)) چنان که معاویه از شام سه هزار بار شتر غله فرستاد و از عراق یکهزار بار شتر رسید و عمر رضی الله عنه بیدرنگ کمکها را در میان مردم تقسیم میکرد. در میان مردم مدینه و حومه و همچنان بادیه نشینان و سایر قبیلههای عرب آذوقه توزیع میکرد. چنان که زبیر بن عوام میگوید: باری در عام الرماده عمر رضی الله عنه یک قافله از شتران را با انواع خوراکی به سوی بادیه فرستاد و گفت: اینها را نزد اهل نجد ببر و هر چند خانوار از آنها را توانستی با خود به مدینه بیاور و کسانی را که نتوانستی به هر کدام از آنها یک بار شتر و دو قواره لباس یکی برای زمستان و دیگری برای تابستان بده و بگو: تا شتر را ذبح بکنند و گوشت آنرا خشک بکنند و چربی آنرا نزد خود نگهدارند و از آن استفاده بکنند تا این که خداوند راهی بگشاید. عمر رضی الله عنه آذوقهی هر خانوار را ماهانه نزد آنان میفرستاد و روزانه دیگهای بزرگی توسط آشپزها روی آتش گذاشته میشد و اول صبح در میان مردم غذا تقسیم میکردند و عمر رضی الله عنه اعلان نمود که اگر خشکسالی ادامه یابد به هر خانهایی از ساکنان مدینه یک خانوار از پناهندگان را اضافه خواهم کرد تا این که خداوند راهی بگشاید. و در روایتی آمده است که گفت: اگر خشکسالی ادامه داشته باشد، هر یکی از گرسنگان را به خانهایی از ساکنان مدینه میسپارم چرا که مردم اگر نیم سیر بشوند نخواهند مرد.( السیاسة الشرعیة د. اسماعیل بدوی.ص 403، محض الصواب (1/364)) همچنین ایشان دستور داده بود تا قبل از این که کاروآنها به مدینه برسد به مناطقی که در مسیر کاروآنها قرار دارند، آذوقه و لباس بدهند.
4ـ توسل به خداوند و نماز طلب باران سلیمان بن یسار میگوید: روزی عمربن خطاب در عام الرماده خطبهای ایراد کرد و در آن گفت: ای مردم! از خدا در مورد خود و درون خویش بترسید. مرا خدا به وسیلهی شما و شما را به وسیله من آزموده است و من نمیدانم که خشم خدا بر من است یا بر شما یا بر همهی ما. پس بیایید خدا را یاد کنیم تا دلهای ما را نیک بگرداند و بر ما ترحم نماید و خشکسالی را بردارد. آنگاه دستهایش را بالا برد و دعا کرد و گریه نمود و مردم نیز چنین کردند.( الطبقات (3/322) اخبار عمر، ص 116) و از اسلم روایت است که عمربن خطاب میگفت: ای مردم! من میترسم که خشم خدا شامل همهی ما شده است پس دست از گناه بردارید و به سوی خدا رو آورید و نیکی را پیشهی خود سازید.( الشیخان به روایت بلاذری. ص 319) همچنین عبدالله بن ساعده میگوید: عمر را دیدم که بعد از نماز مغرب میگفت: ای مردم! از خدا طلب آمرزش نمایید و به سوی او برگردید و فضل او را بطلبید و باران رحمتش را آرزو کنید نه باران عذابش را. او همواره چنین توصیه میکرد تا این که خشکسالی پایان یافت.( الشیخان به روایت بلاذری.ص 319) شعبی میگوید: عمربن خطاب رضی الله عنه بر منبر رفت تا دعای طلب باران کند آنگاه این آیـات را تلاوت کرد: « فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا (10) يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا»نوح: ١٠–١١ «و بديشان گفتهام: از پروردگار خويش طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است (و شما را ميبخشايد). (اگر چنين كنيد) خدا از آسمان بارآنهاي پر خير و بركت را پياپي ميباراند». « وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ »هود: ٣ «و اين كه از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد و به سوي او برگرديد». سپس از منبر پايین آمد. از او پرسیدند: چرا دعای طلب باران نکردی؟ گفت: من باران را از راههای آن طلب کردم.( الشیخان به روایت بلاذری. ص 320) و هنگامی که عمر رضی الله عنه تصمیم گرفت که دعای طلب باران بکند به همهی استانداران خود نوشت که در فلان روز معین از شهر بیرون بشوند و به خدا متوسل شده از او طلب باران نمایند و خود نیز در حالی که عبای رسول خداص را بر دوش داشت در همان روز معین بیرون شد و به مصلی رفت و خطبهای ایراد کرد و خدا را زاری و تضرع نمود. زنان نیز بیرون شده و دعا میکردند. او در ابتدا طلب آمرزش نمود و در پایان عبایش را برگردانید و بعد از آن نیز به دعا و زاری و تضرع ادامه داد و به شدت گریست طوری که محاسنش خیس شد.( الطبقات (3/320)) و در صحیح بخاری به نقل از انس رضی الله عنه آمده است که او با توسل به دعای عباس بن عبدالمطلب طلب باران کرد و گفت: بار الها! ما قبلا به دعای پیامبرت متوسل شده، آب داده میشدیم؛ اکنون به دعای عموی پیامبرت متوسل میشویم پس به ما آب بده.( البخاری ش 1010) و در روایتی آمده است که در پایان دعای خود گفت: بار الها! من خسته شدم و رحمتهای تو بیکران است آنگاه دست عباس را گرفت و گفت: اکنون ما به دعای عموی پیامبرت و دیگر بزرگان قومش توسل میجوییم و تو به حق فرمودهای: « وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا »الكهف: ٨٢ «و امّا آن ديوار (كه آنرا بدون مزد تعمير كردم) متعلّق به دو كودك يتيم در شهر بود و زير ديوار گنجي وجود داشت كه مال ايشان بود و پدرشان مرد صالح و پارسائي بود (و آنرا برايشان پنهان كرده بود)». و آنرا به خاطر صلاح پدرشان حفظ کردی، پس ما را هم به خاطر صلاح عموی پیامبر حفظ بفرما. آنگاه عباس در حالی که اشک از چشمانش جاری بود، دست به دعا برداشت و گفت: بار الها! هیچ بلا و مصیبتی دامنگیر نمیشود مگر در مقابل گناه و معصیت؛ و رفع نمیشود مگر با توبه و استغفار و هم اکنون اینها به خاطر جایگاه من نزد رسولت، به من مراجعه کردهاند و دستان آلوده به گناه خود را به سوی تو دراز کرده و موهای پیشانی خود را به تو سپردهایم و توبهی خود را اعلام میداریم. ای مهربانترین مهربانان! به ما آب بده و ما را ناامید مگردان. بار الها! تو حافظ همه هستی و هیچ کس را تنها نمیگذاری و دست ورشکستگان را میگیری و اکنون کودکان به فریاد آمدهاند و بزرگان پراکنده شدهاند و صدای شکوه و گلایه به آسمانها رسیده است و تو عالم به ظاهر و باطن هستی. بار الها! آنها را از باران خود سیراب کن قبل از این که ناامید بشوند و نابود گردند؛ چرا که از رحمت تو نا امید نمیشود، مگر کافران. آنگاه پارهی ابری بر کرانهی آسمان پدید آمد و بادی وزید و دیری نگذشت که باران گرفت و مردم به عباس گفتند: مبارکت باد ای ساقی حرمین. چنان که فضل بن عباس بن عتبه بن ابولهب چنین سروده است: بعمی سقی الله الحجاز و اهله عشیه یستسقی بشیبتـه عمـر توجه بالعباس فی الجدب راغبا الیه فما رام حتی اتـی المطـر و منا رسول الله فینـا تراثـه فهل فوق هذا للمفاخر مفتخر «به دعای عمویم خداوند سرزمین حجاز و اهل آنرا در شامگاهی که عمر به وسیلهی او طلب باران کرد، آب داد. در خشکسالی به دعای عباس رو آورد و او هنوز اراده نکرده بود که باران سر رسید. و رسول خدا از ما است و در میان ما فرهنگ او زنده است پس آیا افتخاری بالاتر از این وجود دارد؟». همچنین حسان بن ثابت درمورد این قضیه چنین سرود: سال الامام و قد تتابع جدبنا فسقی الغمـام بغرة العبـاس عم النبی و صنو والده الذی ورث النبی بذاک دون الناس احیا الاله به البلاد فاصبحت مخضرة الاجنـاب بعد الیاس (الفاروق عمربن الخطاب (محمد رشید رضا) ص 217) و در روایت دیگری آمده است که بعد از این که عباس دعای خود را به پایان برد، ابرهای آسمان مانند کوههای بزرگ پدیدار شد و باریدن گرفت و دیری نگذشت که زمین سرسبز و خرم گردید و وضعیت زندگی مردم بهبود یافت.( الخلافه الراشده و الدولة الامویة، د. یحيی یحيی، ص 302)
5ـ عدم اجرای حد شرعی سرقت در عام الرماده یکی دیگر از عملکردهای عمر رضی الله عنه در خشکسالی توقیف حد سرقت بود. و این به معنی تعطیل کردن حد شرعی نبود، بلکه به خاطر وجود خشکسالی و گرسنگی مردم، شرایط مورد نظر برای اجرای حد شرعی را ناکافی میدانست. چرا که خوردن مال مردم در صورت گرسنگی شدید و برای نجات دادن جان خود، سرقت مورد نظر نیست. بنابراین عمر رضی الله عنه دست بردگانی را که شتری را کشته و گوشت آنرا خورده بودند، قطع نکرد بلکه به آقای آنها گفت: قیمت شتر را بپردازد.( الخلافة و الخلفاء الراشدون، سالم البهنساوی، ص 165) همچنین عمر رضی الله عنه فرموده است که دزدی خوشهی درخت خرما و در خشکسالی دست قطع نشود.( مصنف عبدالرزاق (10/242)) و بر اساس همین فرمودهی عمر رضی الله عنه فقهای مذاهب فتوا دادهاند که در خشکسالی دست دزد قطع نشود. چنانکه در مغنی از امام احمد نقل شده است که به وقت گرسنگی دست دزد قطع نشود یعنی اگر فرد نیازمند چیزی دزدید تا بخورد دستش قطع نگردد، چرا که او در حقیقت، مضطر است. جوزجانی از عمر رضی الله عنه نقل کرده که دستور داده است تا در خشکسالی دست دزد قطع نشود. از احمد پرسیدند: شما نیز همین را میگویید؟ گفت: بلی. در صورتی که نیاز شدید به این کار باشد و مردم دچار گرسنگی باشند.( المغنی (ابن قدامه 8/278)) و این خود بیانگر فهم عمیق و رأی صائب عمربن خطاب نسبت به اهداف شریعت میباشد که نگاهش به ریشه و موضوع مسايل دوخته بود نه به ظاهر آنها. او به انگیزهی دزدی مینگریست و میدانست که جز گرسنگی و نیاز شدید چیزی دیگر نیست و نیز میدانست که ضرورت ممنوعیت را از بین میبرد. چنان که در قضیهی سرقت غلامان حاطب گفت: شما آنها را به کار میگیرید و گرسنه میگذارید تا این که ناچار به حرام رو میآورند و برای آنها حلال میشود.( اعلام الموقعین (3/11)الاجتهاد فی الفقه الاسلامی، ص 136)
6ـ به تأخیر انداختن پرداخت زکات در عام الرماده عمر رضی الله عنه در عام الرماده پرداخت زکات را از عهدهی مردم به تعویق انداخت و بعد از این که خشک سالی برطرف گردید و مردم شاهد سال سرسبز و آبادی شدند از آنها زکات سال گذشته را وصول کرد.( الخلافة و الخلفاء الراشدون، سالم البهنساوی، ص 166) چنان که یحيی بن عبدالرحمان بن حاطب میگوید: عمربن خطاب در عام الرماده، زکات را به تعویق انداخت و در سال بعد زکات سال گذشته را نیز از کسانی که صاحب نصاب بودند وصول نمود و به آنها دستور داد تا زکات یک سال را در میان مردم مستضعف توزیع کنند و زکات یک سال را به بیت المال تحویل بدهند.( الشیخان به روایت بلاذری ص 324)
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع: کتاب عمر فاروق، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام |