تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

حقوق خدا و حق فرماندهان و سربازان در نامه‌های عمر رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحيم

 

- حقوق خدا

عمرفاروق  رضی الله عنه  در نامه‌هایش فرماندهان و سربازان خود را به رعایت حقوق خدا فرا می‌خواند که مهم‌ترین آن‌ها عبارت بودند از:

1ـ استقامت در مقابل دشمن

خداوند می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »آل عمران: ٢٠٠

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، شکیبایی ورزید و استقامت و پایداری کنید و مراقبت به عمل آورید و از خدا بپرهیزید تا اینکه رستگار شوید».

از جمله وصایای عمرفاروق به سعد بن ابی وقاص هنگام اعزام به عراق این بود که: بدان که هر چیز پایه‌ای دارد و پایه‌ی نیکی صبر است، پس در مقابل مصیبتها صبر را پیشه کن تا ترس از خدا نصیبت گردد.[1]

همچنین به ابوعبیده بن جراح که مشغول نبرد در شام بود نوشت: خداوند در مقام تحسین از ملتی که صبر را پیشه ساخته، فرموده است:

«وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (146) وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (147) فَآَتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآَخِرَةِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ » آل عمران: ١٤٦ - ١٤٨

«و چه بسیار پیغمبرانی که مردان خدای فراوانی به همراه آنان کار زار می‌کرده اند و به سبب چیزی که در راه خدا بدانان می‌رسیده است، سست و ضعیف نمی‌شده‌اند و زبونی نشان نمی‌داده اند و خدا شکیبایان را دوست می‌دارد و گفتارشان جز این نبود که می‌گفتند: پروردگارا! گناهانمان را ببخشای و از زیاده روی‌ها و تندروی‌هایمان صرف نظر فرمای و گامهایمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر گروه کافران پیروز بگردان. پس خداوند پاداش این جهان را بدیشان داد، و پاداش نیکوی آخرت را (برایشان تضمین کرد) و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد».

پاداش دنیوی همان پیروزی و غنیمت و پاداش اخروی مغفرت و بهشت است و افزود که این نامه را برای مردم قرائت کن و باید آنان در راه خدا مبارزه نمایند و شکیبايی به خرج دهند تا هم از پاداش دنیوی و هم از پاداش اخروی بهره‌مند گردند.[2]

2ـ هدف از جنگ یاری دادن دین خدا باشد

عمرفاروق این فرموده‌ی رسول خدا صلي الله عليه وسلم را به خوبی فهمیده و آویزه‌ی گوش کرده بود که می‌فرماید:

(مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ)[3]

«هر کس برای اعتلای کلمه الله بجنگد، او در راه خدا است».

بنابراین می‌بینیم که زندگی، وصایا و نامه‌های عمرفاروق نشأت گرفته از همین اصل است.

3ـ ادای امانت

«وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ» آل عمران: ١٦١

«هیچ پیغمبری را نسزد که خیانت کند و هر کس خیانت ورزد در روز رستاخیز آن‌چه‌ را که در آن خیانت کرده است با خود می‌آورد، سپس به هر کس پاداش و مزد آن‌چه‌ کرده است به تمام و کمال داده می‌شود، و بدانان ستم نخواهد شد».

عمرفاروق همواره به فرماندهان و نیروهای اسلامی توصیه می‌نمود که از خیانت در مال غنیمت جداً پرهیز نمایند و هنگام برخورد با دشمن پشت به سوی دشمن نکنند.[4]

4ـ عدم تداخل روابط

عمرفاروق در این‌باره فرمود: هر کس فردی را به خاطر روابط دوستانه یا خویشاوندی استخدام نماید به خدا و پیغمبرش خیانت کرده است و هر کس مرد فاسقی را استخدام نماید، خودش نیز فاسق می‌شود.[5]

حقوق فرمانده

همچنین عمرفاروق  رضی الله عنه  در نامه‌هایش به رعایت حقوق فرماندهان تأکید نموده است، از جمله به این موارد:

1ـ حرف شنوی از فرمانده

هنگامی که عمرفاروق، ابوعبید مسعود ثقفی را در رأس لشکری به عراق اعزام نمود و سلمه بن اسلم خزرجی و سلیط بن قیس انصاری را معاونان او تعیین کرد، به ابوعبید گفت: هیچ تصمیمی بدون مشورت و توافق آنان نگیرد. اما ابوعبید در جنگ با فارسی‌ها تصمیم به انهدام پلی گرفت که در آن‌جا بود. سلیط با این تصمیم او مخالفت ورزید، ولی ابوعبید گوش نکرد و پل را منهدم کرد و این کار او به شکست مسلمانان انجامید. آن‌گاه سلیط گفت: اگر اطاعت و حرف شنوی از تو بر من لازم نبود، مردم را از اینجا می‌بردم، ولی من به حرفهای تو گوش می‌کنم و از تو اطاعت خواهم کرد هر چند که تو به حرف من گوش نکردی، با این که عمر رضی الله عنه  مرا با تو در امارت شریک قرار داده بود.

 

2ـ نظریات خود را تابع رأی و نظر فرمانده بکنند

خداوند می‌فرماید: «وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا» النساء: ٨٣

«و هنگامی که (خبر) کاری که موجب نترسیدن یا ترسیدن است به آنان می‌رسد، آن‌را فاش و پخش می‌کنند اگر اینگونه افراد، سخن گفتن در این باره را به پیغمبر و فرماندهان خود واگذارند تنها کسانی از این خبر ایشان اطلاع پیدا می‌کنند که حل و عقدند و آن‌چه‌ بایست از آن درک و فهم می‌نمایند اگر فضل و رحمت خدا شما را در بر نمی گرفت جز اندکی از شما همه از شیطان پیروی می‌کردید».

خداوند در این آیه سپردن امر و کار رعیت به دست والیان امر را سبب حصول علم و درک بیشتر مطلب دانسته است. چرا که آن‌ها اگر با مشکلی روبرو شوند، مسأله را با رایزنی و مشورت حل و فصل می‌نمایند[6]. بنابراین عمر رضی الله عنه  برای لشکری که اعزام می‌نمود، یک امیر تعیین می‌کرد تا همه، مسأله را به او واگذار کنند و از او پیروی نمایند و اختلاف رأی پیدا نکنند که اختلاف باعث از بین رفتن وحدت آنان می‌شود.

چنان که در سالی که عمرفاروق  رضی الله عنه  نیروهای خود را به نهاوند فرستاد و مسلمانان از شهرهای مختلف سرازیر شدند، امیر لشکر مهاجرین وانصار مدینه عبدالله بن عمر رضی الله عنه  و امیر لشکر بصره، ابوموسی اشعری و امیر لشکر کوفه، حذیفه بن یمان بود. و پس از این که همه یکجا جمع شدند، عمرفاروق به آن‌ها نوشت که امیر همه‌ی شما نعمان بن مقرن مزنی است.[7]

3ـ پیروی کامل از دستورات فرمانده

اولین کاری که عمربن خطاب در خلافت خویش انجام داد مردم را به جنگ با فارس فرا خواند. در سه روز نخست کسی حاضر نشد و در روز چهارم اولین کسی که به دعوتش لبیک گفت، ابوعبید بن مسعود ثقفی بود. و این امر باعث شد که عمر رضی الله عنه  او را فرمانده لشکر تعیین کند. با این که او جزو صحابه نبود و در لشکر تعداد زیادی از صحابه رسول خدا وجود داشتند[8].

و هنگامی که عمر رضی الله عنه ، عتبه بن غزوان را به بصره فرستاد او را این گونه نصیحت کرد: در مورد مسئولیتی که به تو سپرده شده است از خدا بترس. و از کبر و غرور بپرهیز. تو با رسول خدا همراه بوده‌ای و خداوند تو را پس از آن که ذلیل بودی عزت بخشید و پس از آن که ناتوان بودی قدرت داد و تو اکنون امیر و فرمانده‌ای هستی که مردم به سخنانت گوش می‌سپارند و از دستورهایت پیروی می‌نمایند. چه نعمتی بالاتر از این وجود دارد به شرطی که تو را فزونتر از آن‌چه‌ هستی نکند و در میان تو و زیر دستانت فاصله ایجاد ننماید.[9]

4ـ در تقسیم غنایم با او درگیر نشوند

عمربن خطاب در مورد تقسیم غنايم فرمود: پروردگارا! من تو را بر این فرماندهان گواه می‌گیرم. همانا من آن‌ها را فرستاده‌ام تا دین خدا و سنت رسول خدا را به مردم آموزش دهند و اموال غنیمت را در میان آنان تقسیم نمایند و در تقسیم آن، جانب عدالت را رعایت کنند و هر جا با مشکلی رو‌برو شدند به من مراجعه نمایند.[10]

چنان که در فتح ابله، پس از این که غنایم تقسیم گردید، به یکی از سربازان آهن پاره‌ای رسید. بعداً او متوجه شد که آن قطعه، آهن نیست، بلکه قطعه طلایی است. این مسأله را با امیر لشکر در میان گذاشتند. او طی نامه‌ای از امیرالمؤمنین راه حل مسأله را جویا شد. امیر المؤمنین در پاسخ نوشت که اگر سرباز مورد نظر سوگند بخورد که قبل از تقسیم غنايم نمی‌دانسته که این قطعه طلایی است پس آن‌را از او نگیرید و اگر حاضر به سوگند خوردن نیست آن‌را از او باز گیرید و در میان همه‌ی سربازان تقسیم کنید. چنان که آن سرباز سوگند یاد کرد که من بعد از تقسیم غنايم متوجه شده‌ام که طلا است.[11]

همچنین هنگامی که پس از معرکه جلولاء، می‌خواستند غنايم را تقسیم نمایند، جریر بن عبدالله بجلی گفت: یک چهارم کل غنایم متعلق به من و همراهانم می‌باشد. سعد بن ابی وقاص که فرمانده‌ی لشکر بود، جریان را طی نامه‌ای با عمر رضی الله عنه  در میان گذاشت. عمر رضی الله عنه  در جواب نوشت که جریر بن عبدالله راست می‌گوید، من با او چنین قراردادی نموده‌ام. اکنون اختیار به دست جریر است او و قومش جنگیده‌اند تا یک چهارم اموال بدست آمده به عنوان مؤلفه القلوب به آن‌ها داده شود، حرفی نیست. اما اگر به خاطر خدا و یاری دین خدا جنگیده‌اند و پاداش خود را از او می‌خواهند، پس آن‌ها نیز جزو سایر مسلمانان هستند و همان سهمی که به دیگران تعلق می‌گیرد به آن‌ها تعلق خواهد گرفت. هنگامی که سعد بن ابی وقاص، جریر بن عبدالله را فراخواند و او را در جریان نامه‌ی عمر رضی الله عنه  گذاشت، جریر گفت: امیر المؤمنین راست می‌گوید و ما نیازی به یک چهارم نداریم، بلکه با دیگر مسلمانان یکسان هستیم.[12]

حقوق سربازان

همچنین عمرفاروق در وصایا و نامه‌هایش به رعایت حقوق سربازان تاکید نموده است که می‌توان به نمونه‌های زیر اشاره کرد:

1ـ بازدید از لشکر و جستجوی احوال سربازان

از عمربن خطاب نقل است که فرمود: گاهی پیش می‌آید که من در حالی که مشغول خواندن نماز هستم، به فکر تجهیز لشکر می‌افتم.

آری عمر رضی الله عنه  امیرالمؤمنین و امیر جهاد است. او مانند کسی است که در حین مقابله با دشمن مشغول خواندن نماز خوف می‌باشد.[13] عمر رضی الله عنه  هنگامی که پرچم لشکری را به دست امیری می‌سپرد و آنان را آماده‌ی حرکت می‌نمود، لشکر را بازدید می‌کرد و آن‌ها را این گونه توصیه می‌نمود: کفشها و کمربند خود را محکم ببندید و اسباب اضافی با خود حمل نکنید و سوار کاری را خوب تمرین کنید و بر اسب بپرید و از تن پروری و زندگی عجم‌گونه بپرهیزید و تا بر پشت اسبان بپرید و کمان را به قدرت بکشید، قوای شما به تحلیل نخواهد رفت.[14]

این وصایا میزان علاقه و توجه عمر رضی الله عنه  نسبت به آمادگی رزمی نیروهایش را نشان می‌دهد.

فرماندهانش نیز تمام دستورات وی را به اجرا در می‌آوردند و همواره نیروهای تحت فرماندهی خویش را مورد تفقد قرار می‌دادند و چه در قلب معرکه و چه هنگام آمادگی برای رفتن به معرکه‌ی نیروی رزمی نیروهای خود را می‌آزمودند. چنان که عمرو بن عاص در خطبه‌های نماز جمعه در مصر مسلمانان را به آمادگی برای جنگ از جمله فربه ساختن مرکبهای خود توصیه می‌نمود و می‌گفت: نبینم که کسی از شما جسم خود را پرورش بدهد و از پرورش مرکب خود غافل شود و بدانید که من اسبان را نیز همانند مردان بازدید می‌کنم و اسب هر کسی ـ بدون بیماری و علت دیگری ـ لاغر باشد از حقوق او کاسته خواهد شد.[15]

و هنگامی که عمر رضی الله عنه  در سفر به دیار شام با معاویه ملاقات کرد، زندگی و ساز و برگ نظامی‌ او را شبیه زندگی پادشاهان دید و بر آشفت و گفت: ای معاویه! مگر قرار است مانند کسراها زندگی بکنی؟ معاویه گفت: ای امیر المؤمنین! ما در جنگ با دشمن به سر می‌بریم و نیاز به مظاهر ابهت انگیز و مانورهای نظامی‌داریم. عمر رضی الله عنه  با شنیدن سخنان معاویه، به ظاهر قانع شد و چیزی نگفت.[16]

2ـ عدم سخت گیری بر سربازان در اثنای سفر

عمر رضی الله عنه  به سعد بن ابی وقاص نوشت: با مسلمانان در اثنای سفر به نرمی ‌رفتار کن و آن‌ها را به زور وارد مسیرهای خسته کننده نکنید و جایی که نیاز به استراحت دارند، مانع از استراحت آنان نشوید. تا نیروی آن‌ها قبل از رسیدن به دشمن از بین نرود، چرا که آن‌ها به مصاف دشمنی مقیم می‌روند که هم خود و هم حیواناتشان سیراب و فربه هستند و افزود که هر هفته یک شبانه روز برای استراحت و ترمیم و بازدید سلاحها و دیگر چیزهای مورد نیاز در مکانی توقف نمایید. البته از شهر و آبادیهای کسانی که با آن‌ها صلح کرده‌اید، فاصله بگیرید.[17]

و هنگامی که سعید بن عامر را در رأس لشکری به عنوان نیروی کمکی به سوی شام فرستاد او را این‌گونه نصیحت کرد: ای سعید! من تو را فرمانده‌ی این لشکر تعیین کردم و تو بر آنان هیچ برتری‌ای نداری مگر این که تقوا را پیشه سازی. مواظب باش که در مسیر راه تا می‌توانی با آن‌ها به مهربانی رفتار کن و به آنان بد و ناسزا مگویی و ضعیفانشان را تحقیر و قدرتمندانشان را مقرب دربار نکن و تو از کسی دیگر پیروی مکن و آن‌ها را از مسیرهای پرخطر مبر، بلکه راه‌های سهل و آسان را در پیش گیر و در کنار راه‌ها استراحت نکنید و در پایان گفت: واما خداوند همواره در بود و نبود من ناظر بر تو و سایر مسلمانانی است که در رکاب تو می‌باشند.[18]

3ـ بررسی و جویا شدن احوال لشکر در مسیر راه

عمرفاروق  رضی الله عنه  در مسیر راه، به بررسی لشکر می‌پرداخت و آنان را به رعایت اخلاق کریمه و ارزشهای بزرگ توصیه می‌نمود. چنان‌که سعد بن ابی وقاص را به رعایت عهد و پیمان با دشمن توصیه کرد و او را از عهد شکنی برحذر داشت و گفت: عهد شکنی در واقع باعث ضعف و نابودی تو و تقویت دشمنانت می‌شود. و در پایان او را از این که باعث سرافکندگی و تحقیر مسلمانان باشد، برحذر داشت.[19]

4ـ عدم برخورد فیزیکی با متخلفین برای حفظ یکپارچگی لشکر

از جمله توصیه‌های عمربن خطاب  رضی الله عنه  به فرماندهانش این بود که می‌گفت: هیچ فرمانده‌ی لشکر و امیر دسته‌ای حق ندارد کسی از متخلفین را در دوران مأموریت تنبیه نماید و یا بر او حد شرعی اجرا کند، چرا که احتمال می‌رود شیطان او را وسوسه نماید و به دشمن بپیوندد.[20]

و هنگامی که عمربن خطاب، سلمان بن ربیعـه باهلی را به عنـوان فـرمانده لشکر و عـمرو بن معدی کرب و طلیحه بن خویلد اسدی را به عنوان معاونان او فرستاد و بعداً مطلع شد که میان سلمان و عمرو مشاجرات لفظی رخ داده است، عمر رضی الله عنه  به سلمان که فرمانده‌ی لشکر بود نوشت: من از برخورد تو با عمرو مطلع شدم و آن‌را نپسندیدم. در چنین جایگاهی و در حین جنگ با دشمن، شایسته است که عمرو و طلیحه را بیش از پیش با خود داشته باشی و از سخنان و تجارب آنان استفاده نمایی. و همچنین وقتی به مکان امن و دار الاسلام رسیدی با آن‌ها آن طور که شایستگی‌اش را دارند، برخورد کن و فقهاء و اهل قرآن را با خود داشته باش.[21]

همچنین به عمرو بن معدی کرب نوشت: از مخالفت تو با فرمانده و ناسزاگويی به او باخبر شدم. من می‌دانم که تو دارای شمشیری به نام صمصامه هستی، ولی من شمشیری دارم به نام مصمم که به خدا سوگند اگر آن‌را بر فرق سرت بگذارم تا تو را از وسط پاره نکنم آن‌را بر ندارم. هنگامی که عمرو نامه‌ی امیرالمؤمنین را خواند، گفت: به خدا سوگند! اگر اراده کند چنین خواهد کرد.[22]

از این دو برخورد عمر رضی الله عنه  و نامه‌هایش به روشنی فرهنگ همبستگی و یکپارچگی‌ای که باید یک فرمانده در میدان جنگ از آن برخوردار باشد، نمایان می‌گردد. و باید که فرمانده از دانش و تکنیک افراد کاردان در جنگ استفاده کند و پس از پایان جنگ نیز باید همبستگی و مودت خود را حفظ نمایند. و در فتح «رها»[23] لشکری به فرماندهی بسر بن ابی ارطاه از شام به دستور عمربن خطاب برای کمک به عیاض بن غنم آمد. دیری نگذشت که میان آن‌ها در حالی که با دشمن درگیر بودند، اختلافاتی رخ داد. عیاض به آنان گفت که نیازی به کمک شما نداریم و به شام برگردید. وقتی عمر رضی الله عنه  از این کار عیاض مطلع شد، طی نامه‌ای از او علت این‌کار را جویا شد در حالی که قبلاً همیشه تقاضای نیروی کمکی می‌کرد. عیاض در پاسخ نوشت که من از ایجاد دو دستگی در میان صفوف خود ترسیدم و از طرفی احساس می‌کنم که دیگر نیاز به کمک آن‌ها ندارم. بنابراین آن‌ها را برگردانیدم.[24] آن‌گاه عمر رضی الله عنه  عملکرد او را پذیرفت و برای او دعای خیر کرد.[25]

5ـ مبادا در اثر سهل انگاری در مسیر راه، دشمن بر شما شبیخون زند

عمرفاروق  رضی الله عنه  توجه ویژه‌ای به امر نگهبانی داشت و فرماندهانش را در این‌باره توصیه می‌نمود و می‌گفت: مبادا در اثر غفلت و سهل انگاری در مسیر راه، دشمن بر شما شبیخون زند و آنان را موظف می‌ساخت تا در حین حرکت و همچنین هنگامی که در جایی اردو می‌زنند، نگهبانانی بگمارند. چنان که به سعد بن ابی وقاص گفت: بر لشکرخود نگهبانانی بگمار و از شبیخون دشمن غافل مشو و اگر اسیری از قومی نزد تو آوردند که با آن‌ها قرار داد صلح نداری، گردنش را بزن[26] تا بدین صورت دشمنان خدا و دشمنان خود را مرعوب سازی.[27]

همچنین فرماندهانش را به جمع آوری اطلاعات از سرزمین دشمن توصیه می‌نمود تا آن‌ها با آگاهی کامل از وضعیت دشمن، اقدام لازم را بنمایند. چنان که در این‌باره به سعد بن ابی وقاص چنین نوشت: وقتی به سرزمین دشمن رسیدی جاسوسانت را به هر سو بفرست و هر لحظه تحرکات آن‌ها را زیر نظر داشته باش و برای این کار افراد مورد اعتمادی از عربها و غیر آن‌ها نگهدار تا از صداقت و نصیحت و راهنمايی‌های آنان استفاده نمایی. چرا که از انسان دروغگو هیچ نفعی عاید تو نمی‌شود حتی اگر در بخشی از سخنانش راست بگوید. و کسی که صداقت ندارد و اهل خیانت است به جای این که جاسوس تو باشد، جاسوس دشمنانت علیه تو خواهد بود. و هنگام نزدیک شدن به سرزمین دشمن جاسوسان خود را به هر سو بفرست و دسته‌های نظامی را نیز اعزام کن تا مانع از رسیدن کمک به دشمن بشوند و باید جاسوسانت وضعیت و نقاط ضعف دشمن را شناسايی بکنند و برای این منظور از افراد قوی و اهل رأی استفاده کن و اسبان تیزرو در اختیار آنان قرار بده تا اگر با دشمن روبرو شوید قبل از هر چیز قدرت رأی و اندیشه‌ی شما با دشمن روبرو شود.[28]

گفتنی است که عمربن خطاب نه تنها استفاده از جاسوس برای جمع آوری اطلاعات از دشمن را در دستور کار خود قرار داده و بدان توصیه می‌نمود، بلکه جاسوسانی بر خود لشکر اسلام گمارده بود تا ناظر مخفی عملکرد فرماندهان و امرا باشند. چنان‌که در هر لشکر و هر اداره‌ای مأمور و یا مأمورانی مخفی گمارده بود و بدین صورت حرکات و تصرفات فرماندهان لشکر و ادارات را زیر نظر داشت و مرتب از وضعیت و عملکرد آنان مطلع می‌شد.[29]

و هنگامی که عمیر بن سعد انصاری که فرماندهی گروهی از اهل شام را بر عهده داشت، نزد عمر رضی الله عنه  شکایت برد و گفت: ای امیرالمؤمنین! در میان ما و رومیان گروهی از عربهای ساکن سوس قرار دارند. آن‌ها اسرار ما را به دشمنان ما منعکس می‌کنند، اما در مورد آنان چیزی به ما نمی‌گویند. عمر رضی الله عنه  گفت: نزد آنان برو و انتخاب یکی از این دو راه را به آنان پیشنهاد کن یا به تعداد گوسفندان و شترانشان به آن‌ها گوسفند و شتر بده و بگویید آن‌جا را ترک کنند و اگر نپذیرفتند به آن‌ها یک سال مهلت بده و پس از سپری شدن آن، خانه‌هایشان را تخریب کن[30]. هنگامی که عمیر بن سعد پیشنهاد خود را با آنان در میان گذاشت، حاضر به پذیرفتن آن نشدند. عمیر گفت: پس تا یکسال فرصت دارید که از اینجا کوچ کنید و اگر نه خانه‌های شما را ویران خواهم کرد. چنان‌که پس از سپری شدن سال، عمیر خانه‌های آنان را ویران نمود.[31]

6ـ انتخاب مکان مناسب برای درگیر شدن با دشمن

عمربن خطاب، سعد بن ابی وقاص را سفارش می‌کرد که قبل از آن که سرزمین معرکه را کاملاً شناسایی ننموده و راه‌های ورودی و خروجی و اماکن پر آب و گیاه آن‌را ندانسته است، جنگ را آغاز ننماید.[32]

چنان که در جنگ قادسیه به او سفارش نمود که به جای درگیر شدن در قلب سرزمین دشمن، آنان را به سوی مرزهای خود بکشانید، چرا که شما وضعیت جغرافیايی سرزمینهای خود را بهتر می‌دانید و در صورت شکست بهتر می‌توانید عقب نشینی کنید و دشمن از تعقیب شما نیز صرف نظر خواهد کرد، چرا که با سرزمینهای شما آشنایی ندارند.[33]

علاوه بر این‌ها عمرفاروق، سعد بن ابی وقاص، سلمان فارسی و حذیفه بن یمان را به عنوان هیأت کارشناسی جهت انتخاب مکان مناسب برای اقامت لشکر در مسیر انتخاب نمود. و به شورای فرماندهان دستور می‌داد که هنگام فرود آمدن و یا در پایگاه‌های نظامی، در کنار فرماندهی کل مسکن گزینند و آب و آذوقه به حد کافی داشته باشند، تا مرکز فرماندهی در برنامه‌ریزی و تدارکات بهتر عمل کند.[34]

چنان که طی نامه‌ای به ابوعبیده بن جراح نیز نوشت که نیروهایت را در مکانی فرود نیاور که از وضعیت آن اطلاع نداری و راه‌های ورودی و خروجی آن‌را بلد نیستی.[35]

7ـ تهیه‌ی امکانات لازم برای سربازان

عمر رضی الله عنه  برای لشکر اسلام در عراق از مدینه‌ی منوره کمک مالی و از جمله شتر و گوسفند می‌فرستاد و حتی از گیاهان نقیع و ربذه[36] علوفه‌ی مرکبهای آنان را فراهم می‌ساخت. و به تناسب نیاز هر شهری اسبان و مرکبهايی برای موقع اضطراری نگهدری می‌شد، چنان که در کوفه چهار هزار اسب و در بصره نیز به همین مقدار و در سایر شهرها تعدادی اسب نگهداری می‌شد.[37]

و هنگامی که عمربن خطاب  رضی الله عنه  برای صلح با ساکنان بیت المقدس به شام آمد، مؤسسه‌ای برای کمک مالی و غذایی به مجاهدین تأسیس نمود و نخستین کارمند آن عمرو بن عبسه بود.[38]

8ـ تشویق سربازان به جنگ

عمر رضی الله عنه  طی نامه‌ای ابوعبیده  رضی الله عنه  را این گونه به مبارزه در راه خدا دعوت می‌دهد: به نام خداوند بخشنده و مهربان. از بنده‌ی خدا، عمربن خطاب به امین امت، ابوعبیده عامر بن جراح، سلام خدا بر تو باد. من خدا را در ظاهر و باطن سپاسگذارم و شما را توصیه می‌نمایم که خدا را نافرمانی نکنید و از کسانی نباشید که در حق آن‌ها فرموده است:

«قُلْ إِنْ كَانَ آَبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» التوبة: ٢٤

«بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبیله‌ی شما، و اموالی که فراچنگ آورده‌اید، و بازرگانی و تجارتی که از بی رونقی آن می‌ترسید، و منازلی که مورد علاقه شما است، این‌ها در نظرتان از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او محبوب‌تر باشد، در انتظار باشید که خداوند کار خود را می‌کند خداوند نافرمانبرداران را هدایت نمی‌نماید»

و درود خدا بر خاتم و امام پیامبران و حمد و سپاس مر خدای را که پروردگار جهانیان است.

وقتی نامه‌ی عمر رضی الله عنه  به دست ابوعبیده رسید، آن‌را در جمع مسلمانان قرائت کرد. آن‌ها دریافتند که امیرالمؤمنین با نوشتن این آیه آن‌ها را به جهاد و مبارزه تشویق نموده است. همه با شنیدن نامه‌ی عمر رضی الله عنه  به گریه افتادند. همچنین به سعد بن ابی وقاص و سایر کسانی که با او در عراق بودند، نامه نوشت و آن‌ها را به جهاد و فضايل اخلاقی تشویق می‌نمود و از ارتکاب گناه و معصیت برحذر می‌داشت.[39] و از مسئولیتهای مهم فرماندهان عهد فاروقی، تشویق و برانگیختن مردم به جهاد در راه خدا بود.[40]

9- یادآوری پاداش الهی و فضیلت شهادت

در عصر فاروق، سعد بن ابی‌وقاص در میان سربازانش در قادسیه‌ بلند می‌شود و پاداش الهی را به‌ آن‌ها یاداوری می‌نماید و از نعمتهای بهشت و آن‌چه‌ خداوند برای آن‌ها در آخرت مهیا کرده‌، سخن راند و سپس آن‌ها را به‌ جهاد تشویق نمود و یاداور شد که‌ خداوند پیروزی و موفقیت دین را وعده‌ داده‌ است و در آینده‌ای نه‌ چندان دور غنایم و شهرهای زیادی در دسترس آنان قرار می‌گیرد، و در پایان به‌ قراء دستور داد که‌ سوره‌ی انفال را قرائت نمایند.[41]

ابوعبیده‌ بن جراح نیز در میان سربازانش در شام بلند شد و ثواب و پاداش الهی و نعمتهای بهشت را به‌ آنان یاداوری نمود و به‌ آن‌ها خبر داد که‌ جهاد از دنیا و آن‌چه‌ در آن است برای آن‌ها بهتر است.[42]

و معروف است اینکه‌ عمرو بن عاص به‌ سربازان فلسطینی گفت: هر کس کشته‌ شود به‌ شهادت رسیده‌ و هر کس زنده‌ بماند خوشبخت است. سپس به‌ آنان دستور داد که‌ قرآن بخوانند و آن‌ها را به‌ صبر و استقامت توصیه‌ نمود و پاداش و بهشت الهی را در انظارشان زیبا جلوه‌ داد.[43]

10ـ تشویق آنان به پایبند بودن واجبات و حقوق الهی

عمربن خطاب  رضی الله عنه  به سعد بن ابی وقاص و نیروهای تحت فرمان وی نوشت: من تو و سربازانت را به رعایت تقوا در هر حال توصیه می‌کنم. چرا که رعایت تقوای الهی بزرگترین آمادگی علیه دشمن و قوی‌ترین تاکتیک محسوب می‌شود. همچنین شما را توصیه می‌کنم تا از گناهان بپرهیزید و بیمناک شوید حتی بیشتر از پرهیز و ترسی که از دشمن دارید. زیرا گناهان برای یک لشکر خطرناک‌تر از دشمنان آن‌ها هستند و پیروزی لشکر اسلام بر دشمنانشان به خاطر آن است که آن‌ها خدا را نافرمانی می‌کنند.[44]

11ـ ممنوعیت افراد لشکر از خرید و فروش و کشاورزی

عمربن خطاب به منادی خود گفت تا در میان فرماندهان و لشکر اسلام اعـلام کـند کـه حقوق همه به عهده‌ی بیت المال است و هیچ کس در مورد زاد سـفر و نـفقه‌ی فـرزندانش نـگران نـباشد و کسی از شما حق ندارد به کشاورزی بپردازد و اگر نه با مجازات سختی روبرو خواهد شد.[45]

این گونه وصایا بیانگر آن است که عمرفاروق می‌خواست نیروهای جهادی هیچ نوع مشغله‌ی فکری جز جهاد و تبلیغ دین نداشته باشند. از این‌رو عمر رضی الله عنه  توانست سربازانی را به‌ وجود بیاورد که‌ همیشه‌ آماده‌ی جنگ و جهاد باشند و در فکر چیدن میوه‌ و کشت و ... نباشند.[46]

 

وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين

منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي

 


سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

-----------------------------------------

[1]- تاریخ طبری (5/306)

[2]- تاریخ فتوح الشام. ص 183

[3]- بخاری ش 2655

[4]- الخراج: ابی یوسف. ص 85

[5]- الاداره العسکریه فی الدوله الاسلامیه (1/66)

[6]- الأحكام السلطانية ص48 .

[7]- الاداره العسکریه فی الدوله الاسلامیه (1/100)

[8]- همان (1/113).

[9]- منبع سابق (1/114)

[10]- الخراج: ابی یوسف. ص50

[11]- مناقب امیرالمؤمنین (ابن جوزی) ص 128

[12]- الاداره العسکریه (1/121)

[13]- الفتاوی (22/609)

[14]- نهایه الادب (6/168)

[15]- فتوح مصر (ابن عبدالحکم) ص 141

[16]- الاداره العسکریه (1/137)

[17]- نهایه الادب (6/196)

[18]- تاریخ فتوح الشام (اذری) ص 186

[19]- الاداره العسکریه (1/179)

[20]- تاریخ الخلفاء: سیوطی. ص 131

[21]- الاوائل للعسکری (2/45)

[22]- منبع سابق.

[23]- شهری واقع در فاصله موصل و شام.

[24]- فتوح الشام ابن أعثم (1/253)

[25]- الداره العسکریه (1/188)

[26]- ظاهراً اشاره به اسیری دارد که در حین تجسس و یا ضربه زدن به مسلمانان دستگیر شده است .والله اعلم (مترجم)

[27]- نهایه الأرب (6/170)

[28]- نهایه الارب (6/169)

[29]- الاداره العسکریه (1/396)

[30]- فتوح البلدان: بلاذري (1/185).

[31]- همان (1/185)، الإدارة العسكرية (1/397).

[32]- نهایه الارب (6/170)

[33]- الاداره العسکریه (1/205)

[34]- الاداره العسکریه (1/206)

[35]- منبع سابق.

[36]- نام مکانی در فاصله ی سه شبانه روز از مدینه است.

[37]- الاداره العسکریه (1/217)

[38]- منبع سابق.

[39]- الاداره العسکریه 1/239

[40]- منبع سابق.

[41]- تاریخ الطبری (4/356).

[42]- الادارة العسکریة (1/243).

[43]- فتوح الشام (1/18، 20)

[44]- الفاروق عمربن الخطاب (محمد رشید رضا) ص 119

[45]- الاداره العسکریه (1/256)

[46]- همان: 1/257