|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
معرکه ی قادسیه 3 |
س ـ شب زمزمهها شب چهارمین روز جنگ فرا رسید. رستم دریافته بود که جنگجویانش درمقابل سواران سپاه اسلام و جنگ تن به تن کم میآورند. بنابراین دستور داد همه با هم حمله کنند و روحیهی شکست خوردهی لشکرش را بازخرید نمایند، از اینرو هیچ یک از فارسها برای مبارزهی تن به تن بیرون نیامدند، آنگاه که پهلونان مسلمان سینه را جلو انداختند؛ رستم سپاه خود را به سیزده صف تقسیم کرد. و قعقاع بن عمرو و همراهانش جنگ را آغاز نمودند و همهی قهرمانان و جان باختگان به او پیوستند. سعد که هنوز تکبیر نگفته و فرمان آغاز جنگ صادر نکرده بود، کار آنان را تأیید کرد و برای آنان از خداوند طلب آمرزش نمود. سپس سه بار تکبیر گفت و دستور جنگ داد. فرماندهان مسلمان و سایر جنگجویان که متشکل از سه صف تیراندازان، سواران و پیاده نظامها بودند، وارد میدان نبرد شدند. در آن شب طرفین جنگ سختی را پشت سر گذاشتند. و تا سپیده دم، بدون هیچ سختی میجنگیدند. و فقط صدای زمزمه و نفسهای تندشان به گوش میرسید، به خاطر همین آن شب را شب زمزمه نامیدند. البته توصیهی برخی از مسلمانان به برخی دیگر برای ادامهی جنگ، روایت شده[75] است که به شرح زیر است: ـ درید بن کعب نخعی، خطاب به افراد طایفهی خود گفت: امشب از همهی مسلمانان در به دست آوردن رضایت خدا و جهاد سبقت بگیرید، چرا که اجر و پاداش افراد به میزان کوشش وسبقت آنان بستگی دارد. پس در شهادت راه خدا با آنان مسابقه دهید و از مرگ در راه خدا استقبال کنید. چرا که این برای زنده ماندن بیشتر کمک میکند. و اگر واقعاً بمیرید به آرزویتان که آخرت است، میرسید. ـ اشعث بن قیس گفت: ای گروه عرب! مبادا این قوم، در مردن از شما دلیرتر و در پشت کردن به دنیا از شما سخیتر باشند. فکر زنان و فرزندانتان را از سر بیرون کنید و از مرگ هراس نداشته باشید، چرا که مردن در اینجا، آرزوی انسانهای بزرگوار و شهدا است.[76] ـ حمیضه بن نعمان بارقی به افراد قبیلهی جعفی که در مقابل دستهای از زرهپوشان سپاه ایران قرار داشتند و به خاطر عدم تأثیر سلاح در آنان، دست از جنگ برداشتند، گفت: شما را چه شده است؟ گفتند: سراسر وجود آنان با آهن پوشیده شده و شمشیر، کارگشا نیست. حمیضه گفت: ببینید من چه کار خواهم کرد. آنگاه به فردی از آنان حملهور شد و دوری زد و از پشت سر، با ضربهی نیزهاش او را از پای در آورد. سپس خطاب به همراهانش گفت: میبینید که هنوز دست شما به آنها نرسیده است، میمیرند. مسلمانان بر آنها یورش بردند وهمه را از دم تیغ گذراندند و متلاشی ساختند.[77] در آن شب، جنگ سختی، پیاپی جریان داشت و سران قبايل جنگجویان خود را به صبر و پایمردی دعوت میدادند. طبری به نقل از انس بن حلیس که خود شاهد جنگ بوده است میگوید: من در شب زمزمه (هریر) حضور داشتم. آن شب تا صبح فقط صدای چکاچک شمشیرها به گوش میرسید. عجب صبر و تحمل داشتند. سعد تاکنون شبی مثل آن شب نگذرانده بود و عرب وعجم تاکنون چنین تجربهای ندیده بودند. فرماندهان هر دو سپاه از اخبار جنگ بی خبر بودند. سعد، به دعا و راز و نیاز روی آورد. تا این که نیمههای شب صدای قعقاع را شنید که میگفت: نحن قتلنا معشراً وزائداً نحسب فوق اللّبد الأساودا أربعة وخمسة وواحداً حتى إذا ماتوا دعوت جاهداً الله ربي واحترست عامداً «ما گروهی را کشتیم و اضافه بر آن افراد زیادی را آنها را بالای زین اسبها، مار میپنداشتیم و وقتی مردند پروردگارم را صدا میکردم و .... ». سعد با شنیدن صدای قعقاع پی برد که سپاه اسلام پیروز است. آری سعد شب را تا صبح در دعا و زاری به سر برد. لازم به یاد آوری است که او از جمله کسانی بود که دعاهایشان زود پذیرفته میشوند.[78]
4ـ روز قادسیه مسلمانان در حالی وارد روز چهارم شدند که تا صبح جنگیده بودند. قعقاع خطاب به مسلمانان گفت: نتیجهی جنگ پس از لحظاتی به نفع کسی خواهد بود که جنگ را آغاز نماید. بنابراین لحظهای درنگ کنید و بعد از آن، حمله را آغاز نمایید و بدانید که نصرت خدا همراه با صبر است. پس صبر را پیشه سازید و ناله و بیصبری را رها کنید. جمعی از سران قوم به او پیوستند و به رستم و اطرافیانش حمله کردند. و در میان هر یک از قبايل، افرادی برخاست و آنها را برای ادامهی جنگ تشویق و آماده نمودند. چنان که قیس بن عبدیغوث، اشعث بن قیس، عمرو بن معدی کرب، ابن ذی سهمین خثعمی و ابن ذی بردین هلالی مردم را با این کلمات تشویق مینمودند. نباید ایرانیان از شما در مردن دلیرتر و در بی رغبتی از دنیا سخیتر باشند. در میان قبیلهی ربیعه نیز مردانی برخاستند وگفتند: شما ایرانیان را بهتر میشناسید و بیش از دیگران به جنگ با آنان مشتاق بودید، پس چه چیزی مانع شده که امروز به جرأت با آنها بجنگید؟[79] بدین صورت قعقاع رشادت دیگری به رشادتهای خود افزود. او که از شجاعت بینظیر و رأی صایب و قدرت ایمان برخوردار بود، همهی اینها را در راه خدمت به اسلام و مسلمانان به کار برد. در واقع شرکت او در این جنگ، پیروزی بزرگی برای مسلمانان به شمار میرفت. قعقاع متوجه این مطلب شده بود که دشمن پس از چهار روز جنگ متوالی خسته شده و توان مقاومت ندارد، همچنین او به خوبی میدانست که پایان معرکه به نفع کسی است که پس از این همه سعی و تلاش، صبر و مقاومت کند. بنا براین او و قهرمانان همراه توانستند، شکاف عمیقی در قلب دشمن ایجاد نمایند. و خود را به نزدیک جایگاه ویژه رستم برسانند. در آن اثناء مددهای غیبی خدا به کمک اولیای خدا رسید و باد تندی همراه گرد و غبار وزیدن گرفت و جایگاه رستم را از بیخ برکند. و به داخل نهر انداخت و عرصه را بر ایرانیان به قدری تنگ کرد که توان مقاومت و دفاع را از دست دادند .[80]
أـ کشته شدن فرماندهی سپاه دشمن قعقاع و همراهانش بی درنگ خود را به محل فرماندهی سپاه دشمن رساندند، رستم را در آنجا نیافتند. او در همان گوشه و کنار پشت قاطری مخفی شده بود و کیسهای بر روی خود انداخته بود. مردی از مسلمانان کیسه را برداشت و او را دید. رستم به سوی رودخانه پا به فرار گذاشت، ولی هلال او را فرصت نداد و محکم پایش را چسپید و با شمشیر خود به جانش افتاد و او را از پای درآورد و بر تخت رستم نشست و با صدای بلند گفت: به خدای کعبه سوگند که رستم را کشتم، مسلمانان اطراف او حلقه زدند و با صدای بلند تکبیر سر دادند. وقتی جالینوس اطلاع یافت که رستم کشته شده است در آن سوی نهر بر تپهای قرار گرفت و سپاه ایران را به عقب نشینی فرا خواند. و بدین صورت همه پا به فرار گذاشتند و حدود سی هزار نفر که به عنوان دژ محکمی در کنار هم زنجیر به پاهایشان بسته شده بود، نتوانستند فرار کنند و روی یکدیگر میافتادند و نابود شدند و بقیه از تیغ مسلمانان گذشتند و کشته شدند.[81]
ب ـ پایان معرکه با توفیق خـدا و کوشش قهــرمانان اسلام و بینش و درایت فرمـاندهی مسلـمانان (سعد) جنگ به پایان رسید. براستی که جنگ سخت و جان فرسایی بود؛ سپاه دشمن تا سه روز در مقابل جنگجویان مسلمانان استقامت ورزید و روز چهارم شکست خورد . معمولاً مسلمانان، در میادین جنگ یک روزه کار دشمن خود را میساختند، اما علت سرسختی و استقامت دشمن در این نبرد، سرنوشتساز بودن این جنگ بود. آنها میدانستند که با پیروزی در این جنگ پایههای دولت ایران تثبیت میگردد و با شکستشان دولت ایران برای همیشه از صحنهی گیتی محو خواهد شد. و یکی دیگر از علل استقامت ایرانیان، حضور بزرگترین فرماندهی آنان (رستم) در جنگ بود. کسی که همواره در جنگها بر حریفان خود پیروز میشد. همچنین تعداد زیاد جنگجویان سپاه ایران که حدود صدوبیست هزار نفر بودند یکی دیگر از علل مقاومت آنان به شمار میرفت در حالی که تعداد جنگ جویان مسلمانان از سیهزار و اندی تجاوز نمیکرد.[82] اما با این حال، سپاه اسلام با تقدیم هشت هزار و پانصد شهید[83] که تا آن روز بی سابقه بود، بر دشمن پیروز گردید که این رقم بیانگر شدت نبرد و خود گذشتگی و شهادت طلبی مسلمانان است.[84]
ج ـ تعقیب فراریان شکست خورده سعد گروهی را به فرماندهی قعقاع و شرحبیل جهت تعقیب فراریان و سرکوب آنان به طرف راست و چپ گسیل داد و زهره بن حویه را با دستهای جهت تعقیب آن دسته از نیروها و فرماندهان ایران فرستاد که از نهر عبور کرده بودند. گفتنی است که مشرکین بعد از عبور پل روی نهر را ویران کردند تا مسلمانان نتوانند آنها را تعقیب کنند، اما زهره به همراه سیصد اسبسوار توانستند با استفاده از اسبهایشان به دریا زنند و بقیه را دستور داد که از پل عبور کنند که کمی دورتر به نظر میرسید، سپس به فراریان رسیدند و یکی از فرماندهان بزرگ، به نام جالینوس که همراه آنان بود برای جنگطلبی زهره پایین آمد، اما زهره او را از پای درآوردند و بقیه فراریان را نیز از دم تیغ گذراندند، سپس برای مغرب به میان مسلمانان در قادسیه برگشتند.
س ـ مژدهی پیروزی به عمربن خطاب رضی الله عنه فرماندهی سپاه اسلام (سعد) طی نامهای به دست سعد بن عملیه فزاری خبر پیروزی سپاه خود را به عمربن خطاب فرستاد. در نامهی سعد چنین آمده بود: خداوند ما را پس از جنگی سخت و طولانی برابر ایرانیان پیروز گردانید و به آنها طعم تلخ شکست را چشانید. مسلمانان در این نبرد با دشمنی مجهز و بیسابقه روبرو شدند، اما تجهیزات و امکاناتشان به آنها سودی نبخشید، بلکه به دست مسلمانان افتاد و سربازان سپاه اسلام به تعقیب و سرکوب آنان در اطراف شهر و در درهها و جنگلها پرداختند و از مسلمانان سعد بن عبید قاری و فلانی و .... و مردانی که ما آنها را نمیشناسیم ولی خدا آنها را میشناسد، به شهادت رسیدند. آنها شب هنگام بسان زمزمهی زنبور عسل قرآن زمزمه میکردند و روزها همچون شیر مردان، میجنگیدند. البته کسانی که زنده ماندهاند، کمتر از آنها نبودند ولی آنها با شهید شدن بر اینها فایق آمدند و برای اینها شهادت مقدر نشده بود.[85] این نامه در برگیرندهی نکات زیر است: ـ توحید و عظمت خدا در قلب سعد که این پیروزی بزرگ را به خود و یارانش نسبت نداد، بلکه علی رغم جهادی خودباخته و جانفشانیهای پیدرپی، آنرا نتیجهی لطف الهی قلمداد کرد. ـ دشمن با آن که از توان نظامی بالایی برخوردار بود، ولی خداوند آنها را از استفاده از امکاناتشان محروم ساخت و آنچه تدارک دیده بودند به دست مسلمانان سپرد، پس بشر واسطهای بیش نیست و نفع و ضرر فقط به دست خداست. این بود فهم و برداشت سعد از توحید که آنرا به کمک سپاهیان خود محقق ساخت. ـ سعد به توصیف همراهان خود از صحابه و تابعین را که در عبادت و شجاعت فوق العاده بودند، پرداخت و نوشت که آنها شب هنگام قرآن تلاوت میکردند و روزها سوار بر اسب در میدان جهاد، حماسه میآفریدند.[86] از آنسو عمر رضی الله عنه هر روز صبح زود تا سپری شدن نیمی از روز، بیرون شهر مدینه چشم به راه کسی بود که از قادسیه خبری بیاورد و چون بشیر از راه رسید، عمر رضی الله عنه دوان دوان به پیشواز او رفت و پرسید از کجا میآیی؟ بشیر گفت از قادسیه. عمر رضی الله عنه گفت: چه خبر داری؟ پاسخ داد که خدا دشمن را شکست داد. بشیر که عمر رضی الله عنه را نمیشناخت در حالی که سوار بر مرکب خویش بود، همچنان به راهش ادامه داد و عمر رضی الله عنه دوان دوان پشت سرش از او جویای حال سپاه اسلام بود. تا این که وارد شهر مدینه شد و متوجه مردم گردید که میگفتند: سلام خدا بر امیرالمؤمنین، بشیر نگران شد و گفت: چرا خودت را معرفی نکردی ؟ عمر رضی الله عنه گفت برادرم ! اشکالی ندارد.[87] این جریان در برگیرندهی نکاتی است مانند: ـ اهمیت دادن عمربن خطاب به این قضیه تا جایی که هر روز شخصاً بیرون شهر میرفت و چشم به راه کسی میماند تا او را در جریان روند جنگ قادسیه و یا نتیجه آن بگذارد. در حالی که میتوانست کسی دیگر را به این مأموریت بگمارد، این اوج احساس مسئوليت و امانت داری را میرساند. ـ تواضع و خاکی بودن عمربن خطاب که پای پیاده، دوان دوان پشت سر مرد سوار حرکت میکند و از او جویای احوال سپاه اسلام میشود و آن مرد با بی اعتنایی به او راهش را ادامه میدهد تا اخبار دست اول را به سمع امیرالمؤمنین برساند، غافل از این که امیرالمؤمنین در کنار اوست. تا این که به شهر میرسد و ایشان را میشناسد. به حق که این نمونهی والایی از اخلاق اسلامی است که باید مسلمانان با داشتن آن به خود ببالند و آنرا دلیل حقانیت و عظمت دینی بدانند که در دامن آن مردانی همچون عمر رضی الله عنه پرورش مییابند که در عدالت، بزرگواری، قدرت عمل و تواضع یگانهی روزگار هستند.[88]
پنجم: درسها، فواید و نکات عبرت آموز 1- تاریخ وقوع معرکه و اثر آن در فرایند فتوحات مؤرخان در مورد تاریخ دقیق معرکهی قادسیه اختلاف نظر دارند. استاد احمد عادل پس از پژوهش جدی تاریخ دقیق آنرا شعبان سال 15 هجری نوشته است و من نیز همین را ترجیح میدهم.[89] بدون تردید جنگ قادسیه، سرنوشت سازترین جنگ از نوع خود در تاریخ جهان محسوب میشود. در این جنگ یکی از سنتهای الهی که قدرت دادن مؤمنان واقعی بر روی زمین است تحقق پیدا کرد. پس از این جنگ بود که دروازههای عراق و بعد از آن تمام درهای بستهی فارس بر روی مسلمانان گشوده شد. و قدرت سیاسی، نظامی و دینی ساسانیان و آتشپرستان برای همیشه از بین رفت و آیین اسلام سرزمین فارس و آن سوی آنرا در نوردید. آری ! مسلمانان در قادسیه ضربهی غیر قابل جبرانی بر پیکر آیین آتش پرستی وارد ساختند، بنابراین معرکهی قادسیه شایستگی آنرا دارد که نامش سر لوحهی جنگهای سرنوشت ساز تاریخ قرار گیرد.[90]
2- خطبهی عمربن خطاب پس از فتح قادسیه هنگامی که عمربن خطاب در جریان پیروزی سپاه اسلام در جنگ قادسیه قرار گرفت در میان مردم برخاست و مژدهی پیروزی سپاه اسلام را به آنان داد و گفت: من شیفتهی آنم که به همهی نیازمندیهای شما پاسخ دهم، اما اگر چنین چیزی برایم مقدور نبود، باید به یکدیگر کمک کنیم و دوست دارم شما از عملکردم به نیات من پی ببرید، زیرا عمل و رفتار من باید آموزش دهنده باشد. به خدا سوگند من پادشاهی نیستم که شما را به بردگی بکشانم، بلکه من بندهای از بندگان خدا هستم که خداوند امانتهایی به من سپرده است، اگر خود را عفیف نگه دارم و آنها را در میان شما تقسیم نمایم و آسایش شما را فراهم کنم، خوشبخت خواهم شد؛ اما اگر این اموال را از شما دریغ کنم و خود از آن بهرهمند شوم، بدبخت خواهم گردید. گرچه برای کوتاه مدت در آسایش خواهم بود، اما در تاوان آن باید مدتهای مدیدی در رنج و مصیبت به سر کنم.[91]
3- مسلمانان به تعهدات خویش پایبند میمانند سعد طی نامهای دیگر رأی امیرالمؤمنین را در مورد اعراب عراق جویا شد که قبلاً با مسلمانان هم پیمان شده بودند اما به موجب این که متوجه ضعف لشکر اسلام شدند، عهد شکنی کردند و به تعهدات خویش عمل ننمودند. امیرالمؤمنین پس از قرائت نامهی سعد، به ایراد سخن پرداخت و گفت: هرکس بر اساس هوا و هوس و معصیت عمل نماید هیچ بهرهای نخواهد برد و تنها به خود آسیب میرساند، اما کسی که بر اساس سنت پیامبرو دستور شریعت الهی گام بر میدارد، موفق خواهد شد و پاداش تلاش خود را خواهد دید. چنان که خداوند میفرماید: « وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا » الكهف: ٤٩ «آنچه را كه كردهاند حاضر و آماده ميبينند. و پروردگار تو به كسي ظلم نميكند. (چرا كه پاداش يا كيفر، محصول اعمال خود مردمان است)». لشکر اسلام پیروز شده است و در این میان کسانی هستند که قبلاً با مسلمانان هم پیمان بودهاند، ولی بخشی از آنان مدعیاند که از روی اجبار نقض عهد نمودهاند یا به سپاه دشمن پیوستهاند و یا به گوشهای دیگر پناه بردهاند، اکنون سؤال من این است که رأی شما در مورد این گروهها چیست؟ آنها هر کدام به نوبه ی خود، در مورد گروههای فوق اظهار نظر کردند و امیرالمؤمنین رضی الله عنه نتیجهی نهایی این نشست را طی نامهای به سعد نوشت و فرستاد.[92] آنچه که در این خطبه به دست میآید: ـ همین طور که ملاحظه کردید عمربن خطاب طبق روال همیشگی به آن همه علم و تـجربه و قاطعیت در تصمیم گیری در اینجا نیز از شورا به عنوان یک اصل اسلامی استفاده کرد و همین امــر باعث موفقیت ایشان در مدیریت کلان جامعه شده بود. ـ استفاده از پیش گفتاری در مورد اخلاص نیت و عدم پیروزی از خواهشات نفسانی و لازم گرفتن منهج و سنت رسول خدا تا اهل شورا کاملاً با رعایت موازین اسلامی اظهار نظر نمایند و بر منهجی پایداری ورزند که سنت پاک پيامبر صلي الله عليه وسلم میباشد، و هر کس چنین رفتار نماید از لغزش مصون میماند و حق را اصابه میکند و پاداش الهی را کسب خواهد کرد.[93] آنگاه امیرالمؤمنین نتیجهی نهایی به دست آمده از شورا را طی نامهای این گونه برای سعد شرح داد: اما بعد: باید دانست که خداوند گهگاهی در برخی امور تخفیفی قایل شده است جز در دو چیز که عبارتاند از عدل و ذکر خدا. ذکر که در هیچ حالی تعطیل نمیشود و عدل نیز همواره باید در مورد همگان به اجرا در بیاید . پس در مورد آن دسته از اعراب عراق که به عهد خویش با شما وفا نموده و علیه شما دشمن را یاری ندادهاند وفادار بمانید و از آنان همچنان جزیه وصول کنید. و اما در مورد کسانی که میگویند دشمن آنها را مجبور به نقض عهد و همکاری با خود کرده است، اختیار دارید که سخن آنها را بپذیرید یا رد کنید و اگر نپذیرفتند پس صلح را تمام شده بدانید و آنها را به جای امنی منتقل کنید.[94] این برخورد عمر رضی الله عنه با اعراب فراری، دارای درسها و فواید بی شماری است از جمله این که رعایت عدل و انصاف در حکومت داری پایهي اصلی ثبات یک حکومت و باعث گسترش امن و آرامش در جامعه خواهد بود. البته این معاملهای بود با آنها در دنیا و اما در آخرت ستمگران راه فراری از عذاب الهی نخواهند داشت، چرا که خداوند ممکن است از حق خویش بگذرد و بنده را مورد عفو و بخشش قرار دهد، اما در مورد حق بندگان قضیه این گونه خواهد بود که ستمگر و ستمدیده در کنار یکدیگر قرار خواهند گرفت و با هم تسویه حساب خواهند کرد. و اما ذکر و یاد الهی همیشه باید بر زندگی یک فرد مسلمان سایه افکند و همواره با زبان، قلب و اعضای بدن به یاد خدا باشد و در مورد به دست آوردن رضایت او بیندیشد و سخن بگوید و عمل نماید و بزرگترین آرزویش اقامهي ذکر خدا در زمین باشد در آن صورت است که خداوند انسان را از فتنهها در امان خواهد داشت. سعد و همراهانش توجیهات امیرالمؤمنین را در مورد فراریان به اجرا گذاشتند و آنها را به خانه و کاشانهيشان بر گردانیدند و بدین صورت نمونهای از رأفت و رحمت اسلامی ارائه دادند و دیری نگذشت که این برخورد کریمانه، باعث تألیف قلوب آنان شد و سخت شیفتهی اسلام و مسلمانان گشته و به تدریج مسلمان شدند.[95]
4- عمر رضی الله عنه خمس غنایم قادسیه را به جنگجویان بر گرداند عمر رضی الله عنه به سعد دستور داد تا خمس غنایم به دست آمده در قادسیه را در میان مجاهدین تقسیم نماید، ایشان نیز حسب دستور عمل نمود. و این اجتهاد عمر رضی الله عنه نیز همانند اجتهاد وي در واگذاری زمینهای سواد عراق به دست صاحبشان، بسیار به جا و مفید واقع گردید. عمر رضی الله عنه این کار را به خاطر قدردانی و تشویق مجاهدین جان برکف اسلام انجام داد و مصالح علیای دولت مقتضی آن بود.[96] همچنین خلیفه، چهار عدد اسب و چهار شمشیر به عنوان مدال قهرمانی برای کسانی که بیشترین رشادتها را در جنگ نشان داده بودند، نزد سعد فرستاد؛ سعد نیز شمشیرها را اینگونه تقسیم نمود: سه عدد از آنها را به حمّال بن مالك، ربيل بن عمرو بن ربيعة واليين وطليحة بن خويلد از بنی اسد داد و شمشیر چهارمی را تقدیم عاصم بن عمرو تمیمینمود، و اسبها را این گونه تقسیم نمود: یکی به قعقاع بن عـرو تمیمی و سه اسب باقیمانده را به یربوعیها در مقابل جانافشانیهایشان در واقعهی شامگاه روز اغواث، داد. ایشان از میان قبایل مختلف افرادی را در نظر گرفت و جوایز امیرالمؤمنین را به آنها تحویل داد.[97] بدین صورت عمربن خطاب نیروهای خود را تشویق مینمود و استعدادهای آنها را برای رسیدن به اهداف بزرگ شکوفا میساخت.
5 – عمر رضی الله عنه و برگرداندن حیثیت زهره بن حویه زهره پس از این که فراریان فارسی را تعقیب نموده و جالینوس (فرماندهی معروف ایرانی) را به قتل رسانیده بود در حالی برگشت که ساز و برگ نظامی جالینوس را پوشیده بود اسرای ایرانی آن ساز و برگ را شناخته و به سعد گفتند: این ساز و برگ جالینوس است. سعد رو به زهره کرد و پرسید: آیا در کشتن او کسی دیگر به تو کمک کرد؟ زهره گفت: آری خدا به من کمک کرد. گفتنی است که زهره از قهرمانان بنام و از مسلمانان خوب به شمار میرفت. سعد ساز و برگ نظامی جالینوس را که دارای قیمت هنگفت بود و به جای یک نفر برای چندین نفر کفاف میکرد از زهره پس گرفت و گفت: چرا بدون اجازهی من آنها را تصاحب نمودهای؟[98] وقتی این خبر به گوش عمر رضی الله عنه رسید به سعد نامه نوشت که تو هنوز در جنگ به سر میبری و نباید فردی همچون زهره را از خود برنجانی و زحمات او را نادیده بگیری. آنچه از او گرفتهای به وی برگردان و او را هنگام تقسیم غنایم بر دیگران، مقدم بدار و من اعلام میدارم که هر کس در جنگ کسی را به قتل رسانید، ساز و برگ نظامی او متعلق به وی میباشد. سعد بی درنگ، ساز و برگ نظامی جالینوس را به زهره برگردانید و او آنها را به قیمت هفتاد هزار فروخت[99] و بدین صورت عمر رضی الله عنه روحیهی زهره را تقویت نمود و حیثیت از دست رفتهاش را به وی باز گردانید.[100]
6 – رقابت مسلمانان برای اذان گفتن پس از شهادت مؤذن در پایان معرکهی قادسیه اتفاق عجیبی رخ داد که بیانگر میزان اهمیت امور دینی و عبادی نزد مسلمانان نخستین میباشد. مؤذن مسلمانان کشته شد و چون وقت نماز فرا رسید، همه دوست داشتند که خود اذان بگویند و نزدیک بود با یکدیگر درگیر شوند، آنگاه سعد با قید قرعه، یکی از میان آنان را انتخاب نمود و او اذان گفت. [101] رقابت بر سر این عمل نیک بیانگر قدرت ایمانی آنها است، چرا که اذان گفتن چیزی نبود که به خاطر آن به متاع يا مقام و شهرتی دست یابند، بلکه رقابت به خاطر آن بود که مؤذن در پیشگاه خدا در روز قیامت از مقام بسیار بلند و جایگاه ویژهای بر خوردار خواهد بود. و ملتی که برای مسألهای مثل اذان گفتن این گونه با هم رقابت میکنند، مشخص است که در مسایل بزرگتر بیشتر رقابت خواهند کرد و این بود رمز موفقیت آنها در میادین دعوت و جهاد. [102]
7 – تاکتیک نظامی مسلمانان در معرکهی قادسیه نبرد قادسیه نمونهی بارزی از تاکتیک نظامی اسلامی به شمار میرود که در آن مسلمانان مانور نظامی ویژه و متناسبی با اوضاع و احوال گوناگون جنگ ارائه دادند. قبل از همه توان عمرفاروق در بسیج نمودن اقشار مختلف مسلمانان و سربازگیری اجباری قابل یاد آوری است. ایشان توانست سران اصحاب پیغمبر و اهل بیعت و کسانی که در فتح مکه شرکت داشتند و حدود هفتصد نفر از فرزندان صحابه و اکثر سرداران، شاعران، سخنوران و چهرههای شاخص امت را در رکاب سعد برای جنگ با سپاه ایران گسیل دارد. و این بالاترین آمادگی مادی و معنوی برای چنین معرکهای به شمار میرفت. اعزام نیروها نیز به گونهای بود که پیش از آن بی سابقه بود. چنان که سعد در مکان «صرار» منتظر رسیدن نیروهای کمکی ننشست، بلکه با چهار هزار نیروی خود رهسپار میدان شد و در حالی وارد میدان معرکه شد که تعداد نیروهایش متجاوز بر هفده هزار نفر بود. همچنین عمر رضی الله عنه نخستین کسی است که در اسلام از نقشهی نظامی استفاده نمود، چنان که به سعد دستور داد تا نقشهی میدان معرکه و جایگاه نیروهای خود را برای ایشان بفرستد و سعد نیز کاملاً وضعیت جغرافیایی سرزمین جنگ را برای عمر رضی الله عنه شرح داد و بدو گفت که مردم آن دیار با مسلمانان عداوت میورزند. و خلیفه نیز استراتژی و تاکتیک خود را مشخص نمود و دستورات لازم را برای سعد نوشت و فرستاد. [103] و از طرفی مسلمانان بارسیدن به سرزمین دشمن دست به حملههای متفرق و شبیخون زدند. تا ضمن بر آوردن نیازهای معیشتی لشکر اسلام، دشمن را نیز مرعوب ساخته و روحیهی مقاومت را در آنان تضعیف نمایند. و در این گیر و دارها گاهی به کمین مینشستند و دشمن را غافلگیر میساختند، چنانکه بکیر بن عبدالله لیثی با تنی چند از سواران در نخلستانی بر راه «صنین» کمین زد و با کاروانی روبرو گردید که خواهر یکی از فرماندهان معروف دشمن به نام آزاد مرد بن أزاذبه، طی تشریفات ویژهای به خانهی بخت فرستاده میشد. در این درگیری برادر عروس کشته شد و بقیه پا به فرار گذاشتند و عروس با سی زن از زنان دهقانان و صد زن پیرو دیگر و اموال هنگفتي به اسارت در آمد.[104] مسلمانان در این جنگ حسب حالات و شرایط جنگ، تغییر تاکتیک میدادند. چنانکه در نخستین روز معرکه به قطع کردن تنگ فیلها و شلیک کردن تیر به سوی آنان، ستون زرهی دشمن را متلاشی ساختند و نیروهای کمکی شام را به صورت دسته دسته وارد میدان مینمودند تا دشمن گمان ببرد که نیروهای کمکی خیلی زیادی به کمک مسلمانان آمده است؛ همچنین جهت فراری دادن فیلها دست به ابتکار دیگری زدند و شتران خود را با قیافههای ترسناکی وارد میدان کردند، و روز سوم نیز مسلمانان تدبیری برای متلاشی نمودن ستون زرهی دشمن اندیشدند و با حمله بر فیل بزرگ و قطع کردن خرطوم آن و کور ساختن چشمانش باعث تضعیف توان دفاعی دشمن شدند و چون مسلمانان احتمال دادند که ممکن است جنگ به طول انجامد، تصمیم گرفتند دست به حملهای سرنوشت ساز بزنند. بنابراین به صورت یکپارچه بر دشمن حملهور شدند و تا قلب سپاه دشمن رفتند و فرماندهی نیروهای دشمن یعنی رستم را هدف قرار دادند و با قتل رستم، سپاه دشمن نیز متحمل شکست جبران ناپذیری گردید. آری! مسلمانان در این نبرد، تاکتیکهای متنوع و متناسب با اوضاع و احوال گوناگون جنگ در پیش گرفتند، از جنگهای تن به تن گرفته تا قطع کردن خرطوم و کور ساختن چشم فیلها و ایجاد قیافههای ترسناک برای شتران و هجوم یکباره بر دشمن از جمله نقشههای نظامی پیشرفتهای بود که مسلمانان در قادسیه به نمایش گذاشتند، گفتنی است که یکی از امتیازهای این جنگ، خود را در آن مییابد که در حماسهآفرینی و بهکار گیری تاکتیکهای گوناگون جنگی، میان قبیلهها مسابقهای یگانه به وجود آمده بود.[105] این پارهای از روشهای نظامی اسلامی بود که مجاهدین اسلام در جنگ قادسیه به کار انداختند.
8- اشعاری که در جنگ قادسیه سروده شدند از جمله شعرهایی که قیس بن مکشوح مرادی راجع به اسب سواری خود سرود، آن سرودی میباشد که به خود و سایر مجاهدینی افتخار میورزد که در برابر رهبران فارس قد علم کردند:
جلبتُ الخيلَ من صَنعاءَ تَردِي إلى وادي القُرى فديار كلب وجئنا القادسية بعد شهر فناهضنا هنالك جَمْعَ كسرى فلمّا أن رأيت الخيل جالت فاضربُ رأسه فهوى صريعا وقد أبلى الإله هناك خيراً بكل مُدَحَّجٍ كالليث سامي إلى اليرموك فالبلدِ الشَامي مسَوَّمة دوابرها دوامي وأبناء المرازبة الكرام قصدت لموقف الملك الهُمام بسيفٍ لا أفلَّ ولا كَهامِ وفعل الخير عند الله نامي(106) «لشکر تا دندان مسلح را با تمام مشکلات همچون شیران غران از صنعا به سوی وادی القری از آنجا به دیارالکلب سپس به یرموک سپس به سرزمین شام سوق دادم بعد از یک ماه مسلحانه به قادسیه رسیدیم با لشکر کسری و رؤسای فارس به جنگ پرداختیم وقتی که لشکر را شاداب و متحرک دیدم، قصد جایگاه فرماندهی زره پوش را کردم. پس با شمشیر به سر او زدم و پیکرش را بر زمین انداختم زیرا شمشیری که در دست داشتم شمشیر تیز و برانی است و هموار میبرد خداوند در آنجا نیکی را برای ما به ارمغان گذاشت، و براستی که نیکی نزد خدا همواره افزایش مییابد». و بشر بن ربيع خثعمي در قادسيه چنین سرود:
تذَّكر هداك الله ـ وقع سيوفنا عشية ودَّ القوم لو أن بعضهم إذا ما فرغنا من قراع كتيبة ترى القوم فيها واجمين كأنَّهم بباب قُديس والمكرُّ عَسِيرُ يعار جَنَاحَيْ طائر فيطيرُ دلْفنا لأخرى كالجبال تسير جمال بأجمال لهُنَّ زَفِيرُ(107)
«خدا شما را ببخشاید آن روز سخت و خطرآفرین را به یاد آور که شمشیرهایمان راهی میدان شده بودند. آن شامگاهی که لشکر به جایی رسیده بود که اگر بالهای پرنده را به عنوان امانت بدو میدادند، میگرفت و پرواز میکرد. آن لحظه که اگر گروهی را شکست میدادیم برای پیکار با گروه دیگر همانند کوه مقاومت مینمودیم. آنان را در حالی میبینی که خشمناک هستند و بیسروصدا میجنگند». و برخی دیگر از شعرا چنین سرودند: وحيّتكَ عني عصبة نخعية أقاموا لكسرى يضربون جنودَهُ إذا ثوّب الداعي أناخوا بكلكل حسان الوجوه آمنوا بمحمد بكلِّ رقيق الشفرتين مهنّدِ من الموت مسودِّ الغياطيل أجرد و برخی دیگر از شعرا چنین سرودند: وجدنا الأكرمين بني تميم هُمُوا ساروا بأرعن مكفهّرٍ بحور للأكاسر من رجال تركن لهم بقادس عز فخر مقطعة أكفهم وسوق غداة الروع أكثرهم رجالا إلى لجب يرونهم رعالا كأسد الغاب تحسبهم جبالا وبالخيفين أياماً طِوالا بمرد حيث قابلت الرجالا(108) «بنی تمیم را به عنوان بهترینها یافتم، زیرا در روزی که خطر رویی آورده بود مردهایشان از همه بیشتر آمادگی را اعلام داشتند. آنان در تاریکی شب راهی میدان سپاهیان پرهیاهویی شدند که همانند واحدهای سواره نظام به جنگ آمده بدند. سربازانی که همانند دریا برای کسری میجنگیدند، بنیتمیم همانند شیر بیشه به آنان رویی آورده و همانند کوه مقاومت میکردند. آنان در قادسیه عزت و افتخار را برای خود به ارمغان گذاشتند و برای روزگاری طولانی نام خود را به ثبت رساندند». نابغهی جعدی با شعر خود میخواهد آن لحظه را به تصویر بکشاند که میان او و همسرش رخ داده و همسرش خواسته او را متقاعد سازد که به جنگ نرود و آنگاه که راهی فتح فارس شده، گریه و زاری را به راه انداخته است:
باتَتْ تذكرني بالله قاعدة يا بنت عمّي كتاب الله أخرجني فإن رجعت فربُّ الناس أرجعني ما كنت أعرجَ أو أعمى فيعذرني والدمع ينهل من شأْنَيْها سَبَلا كرها، وهل أمنعنَّ الله ما بذلا وإن لحقت بربي فابتغي بدَلا أو ضارعاً من ضنىً لم يستطع حِوَلا(109 ) «امشب تا به صبح از چشمانش اشک جاری میشد و میخواست که مرا متقاعد سازد که در خانه بمانم. ای دختر عمه! بدان که این امر خداوند است و مرا به زور بیرون میراند، و آیا جایز میدانی که امر خداوند را به جای نیاورم. اگر برگشتم این خداوند است که مرا برگردانده، و اگر به خدا پیوستم پس سعی کن که با کسی دیگر ازدواج کنی. تو خود میدانی که من لنگ نیستم و بهانهی کوری هم ندارم و هیچ گونه مشکلی در خود نمیبینم که مرا از جهاد باز دارد».
وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي پایان
سایت عصر اســـلام IslamAgae.Com------------------------------------ [1]- إتمام الوفاء ص70 . [2]- حركة الفتح الإسلامي ص80 . [3]- همان: ص80 . [4]- ترتيب وتهذيب البداية والنهاية ص96 . [5]- تاریخ طبری (4/306) [6]- التاريخ الإسلامي (10/362). [7]- تاریخ طبری (4/6) [8]- التاريخ الإسلامي (10/364). [9]- همان: (10/365). [10]- تاریخ طبری (4/308) [11]- تاريخ الطبري (4/ 310). [12]- القادسية، أحمد عادل كمال ص29. [13]- تاریخ طبری (4/313) [14]- القادسية ص30 أحمد عادل كمال. [15]- التاريخ الإسلامي (10/370، 371). [16]- تاریخ طبری (4/313) [17]- الفاروق عمربن الخطاب: محمد رشيد رضا ص119، 120. [18]- التاريخ الإسلامي (10/ 374). [19]- تاریخ اسلامی (10/375) [20]- همان. [21]- التاريخ الإسلامي (10/ 376). [22]- التاريخ الإسلامي (10/ 379). [23]- تاریخ طبری (4/315) [24]- التاريخ الإسلامي (10/ 379). [25]- البدایه والنهایه (7/38) [26]- البدایه والنهایه (7/38) [27]- الفن العسكري الإسلامي ص253. [28]- إتمام الوفاء في سيرة الخلفاء ص73. [29]- التاريخ الإسلامي (10/ 381). [30]- انظر: البداية والنهاية (7/ 38). [31]-الدعوة الإسلامية في عهد عمربن الخطاب: حسني محمد إبراهيم. [32]- الکامل فی التاریخ (2/101) [33]- القادسية لأحمد عادل كمال بتصرف ص70. [34]- الدعوة الإسلامية في عهد عمربن الخطاب ص (241). [35]- البداية والنهاية (7/ 43). [36]- إتمام الوفاء في سيرة الخلفاء ص57. [37]- الکامل فی التاریخ (2/106) [38]- الکامل فی التاریخ (2/108) [39]- الفن العسكري الإسلامي ص255 . [40]- الفن العسكري الإسلامي ص255 . [41]- تاريخ الطبري (4/356). [42]- تاريخ الطبري (4/356). [43]- تاریخ طبری (4/357) [44]- تاریخ طبری (4/358) [45]- التاريخ الإسلامي (10/347). [46]- تاریخ طبری (4/358) [47]- تاریخ طبری (4/359) [48]- تاریخ الطبری (4/359) [49]- تاريخ الطبري (4/360). [50]- همان: (4/361). [51]- همان: (4/362). [52]- التاريخ الإسلامي (10/445). [53]- تاريخ الطبري (4/363). [54]- تاريخ الطبري (4/365). [55]- تاریخ طبری (4/364) [56]- تاریخ اسلامی (10/449) [57]- تاریخ طبری (4/364) [58]- التاریخ اسلامی (10/452) [59]- التاريخ الإسلامي (10/452). [60]- الاستیعاب ش 287 [61]- تاریخ طبری (4/366) [62]- تاریخ طبری (4/367) [63]- تاریخ اسلامی (10/455) [64]- تاریخ طبری (4/370) [65]- القادسية ص154 أحمد عادل كمال. [66]- الخنساء أم الشهداء، عبد المنعم الهاشمي ص98 . [67]- التاريخ الإسلامي (10/46). [68]- تاریخ طبری (4/374) [69]- تاریخ طبری (4/375) [70]- التاریخ اسلامی (10/466) [71]- تاریخ الطبری (4/378) [72]- تاریخ الطبری (4/378) [73]- تاریخ الطبری (4/382) [74]- تاریخ الطبری (4/378) [75]- التاريخ الإسلامي (10/472). [76]- تاریخ الطبری (4/384) [77]- تاریخ الطبری (4/386) [78]- التاریخ الاسلامی (9/474) [79]- تاریخ الطبری (4/387) [80]- التاريخ الإسلامي (10/476). [81]- تاريخ الطبري (4/388). [82]- التاریخ الاسلامی (10/479) [83]- تاريخ الطبري (4/388). [84]- تاریخ الطبری(4/388) [85]- تاريخ الطبري (4/408). [86]- التاريخ الإسلامي (10/481). [87]- تاريخ الطبري (4/408). [88]- التاريخ الإسلامي (10/488). [89]- القادسية 266، التاريخ الإسلامي (10/ 488). [90]- الطريق إلى المداين ص473، 474. [91]- تاريخ الطبري (4/ 409). [92]- تاريخ الطبري (4/ 410). [93]- التاريخ الإسلامي (10/ 485). [94]- تاريخ الطبري (4/ 410). [95]- التاريخ الإسلامي (10/ 487). [96]- أمير المؤمنين عمربن الخطاب الخليفة المجتهد للعمراني ص163. [97]- خلافة الصديق والفاروق للثعالبي ص253. [98]- تاريخ الطبري (4/ 391). [99]- تاريخ الطبري (4/ 391). [100]- القادسية ص204. [101]- تاريخ الطبري (4/ 390). [102]- التاريخ الإسلامي (10/ 480). [103]- الفن العسكري الإسلامي ص271، 272. [104]- الفن العسكري الإسلام ص273. [105]- الفن العسكري الإسلامي ص274، 275 |