|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
مواضع رسول الله صلی الله علیه و سلم پس از هجرت به سوی طائف |
مواضع رسول الله صلی الله علیه و سلم پس از هجرت به سوی طائف در شوال سال دهم بعثت، رسول الله صلی الله علیه و سلم از مکه به طائف رفتند تا در میان قبیلهی ثقیف کسانی را بیابد که به دعوتش گوش دهند و به یاری از آن برخیزند؛ در این سفر زید بن حارثه همراه رسول الله صلی الله علیه و سلم بود. در مسیر هرگاه رسول الله صلی الله علیه و سلم از کنار قبیلهای میگذشت، آنها را به سوی اسلام دعوت میداد، اما هیچیک از آنان دعوتش را اجابت نکردند. 1- موضع حکیمانه رسول الله صلی الله علیه و سلم در دعوت طائفیان: زمانیکه رسول الله صلی الله علیه و سلم به طائف رسید با سران و بزرگان آنها نشست و ایشان را به اسلام دعوت داد، اما آنها دعوتش را با رفتاری زشت و وقیحانه رد نمودند. رسول الله صلی الله علیه و سلم ده روز بین اهل طائف بود و در این مدت هیچیک از بزرگان آنها را رها نکرد مگر اینکه نزد وی رفت و با او سخن گفت. اما آنان گفتند: از سرزمین ما خارج شو و سفیهان و نابخردان و کودکانشان را بر علیه رسول الله صلی الله علیه و سلم تحریک نمودند. و وقتی رسول الله صلی الله علیه و سلم قصد خروج از طائف کرد، ایشان را دنبال کردند و به رسول الله صلی الله علیه و سلم سنگ میزدند و علاوه بر این، کلمات و سخنان زشتی را بر زبان میآوردند و چنان به پاهای رسول الله صلی الله علیه و سلم سنگ زدند که نعلین مبارک از خون رنگین شد. زید بن حارثه خودش را سپر پیامبر قرار میداد تا جایی که سرش از چند جا شکست و رسول الله صلی الله علیه و سلم غمگین و با قلبی شکسته از طائف به مکه بازگشت. در مسیر بازگشت به مکه الله متعال جبرئیل را به سوی ایشان فرستاد درحالیکه فرشتهی کوهها نیز همراه وی بود، تا در صورتی که رسول الله صلی الله علیه و سلم بخواهد دو کوه بلند دو طرف مکه را که به آنها اخشبین میگفتند، بر سر اهل مکه بکوبد[1]. 2- حکمت والای رسول الله صلی الله علیه و سلم در پاسخ به فرشتهی کوهها: ام المومنین عایشه روایت میکند که به رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت: ای رسول الله، آیا روزی بدتر از اُحُد بر شما گذشته است؟ فرمود: «لَقَدْ لَقِيتُ مِنْ قَوْمِكِ مَا لَقِيتُ، وَكَانَ أَشَدَّ مَا لَقِيتُ مِنْهُمْ يَوْمَ العَقَبَةِ، إِذْ عَرَضْتُ نَفْسِي عَلَى ابْنِ عَبْدِ يَالِيلَ بْنِ عَبْدِ كُلاَلٍ، فَلَمْ يُجِبْنِي إِلَى مَا أَرَدْتُ، فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَهْمُومٌ عَلَى وَجْهِي، فَلَمْ أَسْتَفِقْ إِلَّا وَأَنَا بِقَرْنِ الثَّعَالِبِ فَرَفَعْتُ رَأْسِي، فَإِذَا أَنَا بِسَحَابَةٍ قَدْ أَظَلَّتْنِي، فَنَظَرْتُ فَإِذَا فِيهَا جِبْرِيلُ، فَنَادَانِي فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِكَ لَكَ، وَمَا رَدُّوا عَلَيْكَ، وَقَدْ بَعَثَ إِلَيْكَ مَلَكَ الجِبَالِ لِتَأْمُرَهُ بِمَا شِئْتَ فِيهِمْ، فَنَادَانِي مَلَكُ الجِبَالِ فَسَلَّمَ عَلَيَّ، ثُمَّ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِكَ لَكَ وَأَنَا مَلَكُ الْجِبَالِ وَقَدْ بَعَثَنِي رَبُّكَ إِلَيْكَ لِتَأْمُرَنِي بِأَمْرِكَ فَمَا شِئْتَ؟ إِنْ شِئْتَ أَنْ أُطْبِقَ عَلَيْهِمُ الأَخْشَبَيْنِ؟ فَقَالَ لَه رسول الله صلی الله علیه و سلم: بَلْ أَرْجُو أَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ مِنْ أَصْلاَبِهِمْ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ وَحْدَهُ، لاَ يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا»:[2] ؛ یعنی: «از سوی قومت سختیهای زیادی را متحمل شدم اما شدیدترین مشکلی که از سوی آنها با آن مواجه شدم، روز عقبه بود. آنگاه که خود را به ابن عبد یالیل بن عبدکلال[3] عرضه نمودم (و خواستهام را به او گفتم) و آنرا نپذیرفت. غمگین شدم و ناخودآگاه به سویی که چهرهام به آن طرف بود به راه افتادم. هنگامیکه به خود آمدم دیدم که در قرن الثعالب[4] هستم. سرم را بلند کردم و ناگهان چشمم به ابری افتاد که بر سرم سایه انداخته است. به آن نگاه کردم، جبرئیل را در میان آن دیدم. مرا صدا زد و گفت: پروردگار سخنان قومت و پاسخشان را شنید، هم اکنون فرشته کوهها را به سوی تو فرستاده است تا هرچه دوست داری در مورد آنها به او دستور دهی؛ سپس فرشتهی کوهها مرا صدا زد و سلام کرد و گفت: ای محمد، براستی الله سخنان قومت را شنید و من فرشته کوهها هستم و پروردگارم مرا به سوی تو فرستاده تا مرا به هرچه میخواهی امر کنی، اگر میخواهی دو کوه اخشبین را بر آنان فرود میآورم. رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «بلکه من امیدوارم الله از نسل آنان کسانی را به وجود آورد که فقط الله را عبادت کنند و چیزی را با او شریک نسازند». در پاسخِ رسول الله صلی الله علیه و سلم به فرشته کوهها، شخصیت نادر و یگانه رسول الله صلی الله علیه و سلم و اخلاق والایی که الله متعال به ایشان عطا کرده بود، نمایان شد و شفقت و مهربانی رسول الله صلی الله علیه و سلم نسبت به قومش و وسعت صبر و استقامتش روشن میگردد؛ و این مطابق با کلام الله تعالی است که میفرماید: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ﴾ [آل عمران: 159]؛ یعنی : «پس به (سبب) رحمت الهی است که تو با آنان نرمخو (و مهربان) شدی». و میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ﴾ [الأنبیاء: 107]؛ یعنی: «و (ای پیامبر!) تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم». درود و سلام الله بر او باد[5]. پس از این ماجرا رسول الله صلی الله علیه و سلم چند روزی در منطقهی نخله سپری نمود و تصمیم گرفت به مکه بازگردد و دوباره همچون گذشته اسلام را به مردم عرضه کند و رسالت جاویدان الهی را ابلاغ نماید و این بار با نشاط و جدیت دوباره مسیرش را ادامه دهد. در این هنگام بود که زید بن حارثه به رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت: چگونه به سوی آنان میروی درحالیکه تو را بیرون کردند؟ ایشان فرمودند: «يَا زيد، إنَّ الله جاعلٌ لِما ترى فَرَجَاً ومَخْرَجاً، وإنَّ الله ناصرُ دينه، ومُظهر نبيّه»[6] «ای زید، الله متعال برای آنچه میبینی گشایشی قرار خواهد داد و دین خود را یاری و پیامبرش را پیروز خواهد کرد». 3- حکمت رسول الله صلی الله علیه و سلم در وارد شدن به مکه با حمایت مطعم بن عدی: رسول الله صلی الله علیه و سلم به سوی مکه حرکت نمود تا به مکه رسید. مردی از قبیلهی خزاعه را به دنبال مطعم بن عدی فرستاد تا با حمایت و پناهندگی او وارد مکه شود. مطعم به این درخواست پاسخ مثبت داد و فرزندان و قومش را فراخواند و به آنها گفت: سلاح خود را بردارید و اطراف کعبه مستقر شوید که من محمد را پناه دادهام؛ سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم همراه زید بن حارثه وارد مکه شدند تا اینکه به مسجدالحرام رسیدند؛ مطعم بن عدی بر مرکبش سوار شد و فریاد زد: ای گروه قریش، من محمد را پناه دادهام، هیچیک از شما حق ندارید به او تعرض کنید. اینگونه رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و پس از طواف، حجر الاسود را لمس نمود و دو رکعت نماز خواند و پس از آن به خانهاش بازگشت و مطعم بن عدی و فرزندانش در مسیر خانه رسول الله صلی الله علیه و سلم را با سلاح خود همراهی کردند تا اینکه رسول الله صلی الله علیه و سلم وارد خانه شد[7]. موضع والای رسول الله صلی الله علیه و سلم در سفر به طائف، دلیلی روشن و آشکار بر تصمیم قاطع رسول الله صلی الله علیه و سلم بر استمرار دعوت و عدم ناامیدی از نپذیرفتن دعوت از سوی مردم میباشد لذا پس از اینکه با موانعی در اولین میدان دعوت روبرو شد در جستجوی میدانی جدید برای دعوت بر آمد. این ماجرا دلیلی روشن بر الگو بودن رسول الله صلی الله علیه و سلم در حکمت میباشد چون زمانی که به طائف رفت، ابتدا سران و بزرگان ثقیف را دعوت داد، چون میدانست اگر آنها دعوتش را اجابت کنند همهی قبیلههای طائف به پیروی از آنان دعوتش را اجابت میکنند و بدان پاسخ مثبت میدهند. و اینکه در این سفر خون از پاهای مبارکشان جاری شد، بزرگترین مثال برای اذیت و آزارها و ظلم و ستمهایی است که یک دعوتگر در راه الله متحمل میگردد. و اینکه رسول الله صلی الله علیه و سلم بر علیه قومش و طائفیان دعا نکرد و با فرشتهی کوهها در فرود آوردن اخشبین بر اهل مکه موافقت نکرد، بزرگترین نمونهی صبر در برابر کسانی است که دعوتش را نپذیرفتند. اما با این همه رسول الله صلی الله علیه و سلم از هدایتشان ناامید نشد و یاس به خود راه نداد؛ همان چیزی که ممکن است هر دعوتگری در مسیر دعوت با آن مواجه شود. چه بسا که الله متعال کسانی را از نسل آنها بیرون آورد که تنها الله متعال را عبادت کنند و چیزی را با او شریک قرار ندهند. از دیگر حکمتهای رسول الله صلی الله علیه و سلم آن بود که به مکه وارد نشد مگر پس از اینکه در پناه و حمایت مطعم بن عدی قرار گرفت؛ و اینچنین شایسته است هر دعوتگری در جستجوی کسی باشد که حامی او در برابر نیرنگ و مکر دشمنانش باشد تا به نحو احسن و بهترین شکل به دعوتش بپردازد[8]. 4- موضع حکیمانه رسول الله صلی الله علیه و سلم در بازارها و گردهماییها: رسول الله صلی الله علیه و سلم پس از بازگشت از طائف، در ماه ذی القعده سال دهم بعثت، به دعوتش در مکه ادامه داد و با این هدف در گردهماییها و تجمعاتی حاضر میشد که در بازارهای عکاظ و مجنه و ذی مجاز و... برپا میگردید. قبائل عرب برای تجارت یا شنیدن اشعاری که در این اماکن سروده میشد، حضور مییافتند. رسول الله صلی الله علیه و سلم از این فرصت استفاده میکرد، (دعوت) خود را به قبایل مختلف عرضه مینمود و آنها را به سوی الله متعال فرامیخواند؛ و در همین سال چون موسم حج فرا رسید و عربها قبیله قبیله برای حج به مکه آمدند، اسلام را به آنها عرضه کرد همانطور که آنها را از سال چهارم بعثت دعوت میداد. اما رسول الله صلی الله علیه و سلم در این مسیر، تنها به عرضه نمودن اسلام به قبایل اکتفا نکرد بلکه همچنین اسلام را نیز به افراد عرضه میکرد. همهی مردم را به فلاح و رستگاری تشویق میکرد و فرامیخواند. عبدالرحمن بن ابی الزناد از پدرش روایت میکند که: فردی که به او ربیعه بن عباد گفته میشد و از قبیلهی بنیالدیل و از اهل جاهلیت بود، به من گفت: در دوران جاهلیت رسول الله صلی الله علیه و سلم را در بازار ذی مجاز دیدم که میگفت: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ تُفْلِحُوا»: «ای مردم، بگویید هیچ معبود بر حقی جز الله نیست تا رستگار شوید». مردم در حالی پیرامون او جمع بودند که پشت سرش مردی با صورتی روشن و چشم کج و دو گیسوی آویخته میگفت: از دین برگشته و دروغگوست؛ هرجا رسول الله صلی الله علیه و سلم میرفت به دنبال او بود. گفتم: این مرد کیست؟ پس نَسَب رسول الله صلی الله علیه و سلم را برایم ذکر نمودند و گفتند: این عمویش ابولهب است[9]. اوس و خزرج نیز همچون عربها حج میکردند اما یهودیان حج نمیکردند، وقتی انصار احوال رسول الله صلی الله علیه و سلم و دعوتش را جویا شدند، دانستند که این پیامبر همان کسی است که یهود در درگیری و کشمکشهای خود با آنها، وعدهی ظهور او را میدهند؛ به این ترتیب تصمیم گرفتند در بیعت با رسول الله صلی الله علیه و سلم از یهودیان سبقت گیرند اما در این سال بدون بیعت با رسول الله صلی الله علیه و سلم به مدینه بازگشتند[10]. رسول الله صلی الله علیه و سلم در موسم حجِ سال 11 بعثت، دعوت را بر قبایل مختلف عرضه مینمود و در همین سال درحالیکه از گردنه (عقبه) میگذشت با 6 نفر از جوانان یثرب برخورد کرد و اسلام را بر آنها عرضه نمود و آنها نیز دعوتش را پذیرفتند و در حالی به سوی قوم خود بازگشتند که حامل رسالت اسلام بودند (و دعوت به اسلام را در میان قوم خود آغاز کردند) به این ترتیب هیچ خانهای از خانههای انصار نبود مگر اینکه در آن سخن از رسول الله صلی الله علیه و سلم بود[11]. یکسال گذشت و در سال جدید یعنی دوازدهمین سال بعثت، چون مردم به حج روی آوردند از میان حجاج یثرب که 12 مرد بودند، پنج نفر از آنها همان شش نفری بودند که سال گذشته (11 بعثت) با رسول الله صلی الله علیه و سلم آشنا شده و اسلام را پذیرفتند و مطابق با عهدی که با رسول الله صلی الله علیه و سلم داشتند، در گردنه مِنا با ایشان ملاقات کردند و در آنجا اسلام آوردند و با رسول الله صلی الله علیه و سلم بیعت نمودند که به بیعت النساء مشهور است.[12] عبادت بن صامت روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه و سلم در حضور برخی از اصحاب فرمود: «تَعَالَوْا بَايِعُونِي عَلَى أَنْ لاَ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئًا، وَلاَ تَسْرِقُوا، وَلاَ تَزْنُوا، وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ، وَلاَ تَأْتُوا بِبُهْتَانٍ تَفْتَرُونَهُ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَأَرْجُلِكُمْ، وَلاَ تَعْصُونِي فِي مَعْرُوفٍ، فَمَنْ وَفَى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا فَعُوقِبَ بِهِ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ لَهُ كَفَّارَةٌ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا فَسَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيهِ فَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ، إِنْ شَاءَ عَاقَبَهُ، وَإِنْ شَاءَ عَفَا عَنْه»؛ یعنی: «بیایید و با من بیعت کنید که چیزی را با الله شریک نسازید و دزدی نکنید و زنا نکنید و فرزندانتان را نکشید و به کسی تهمت نزنید و در کارهای خیر از الله و رسولش نافرمانی نکنید؛ هریک از شما به این وعدهها وفا کند، الله پاداش اعمالش را خواهد داد و هرکس مرتکب یکی از اعمال فوق شود و در دنیا مجازات گردد، این مجازات کفاره گناهش خواهد بود؛ اما اگر مرتکب گناهی شود که در دنیا مجازات نشود و الله گناهش را پنهان کند، فرجام کارش به الله متعال واگذار میشود، اگر بخواهد او را مجازات میکند و اگر بخواهد او را میبخشد». و بر این امور با رسول الله صلی الله علیه و سلم بیعت کردیم[13]. پس از اینکه بیعت و موسم حج به پایان رسید، رسول الله صلی الله علیه و سلم همراه آنان مصعب بن عمیر را فرستاد تا به مسلمانان شرائع اسلام را بیاموزد و به نشر اسلام در مدینه بپردازد و مصعب این ماموریت را به نحو احسن و بهترین شکل انجام داد و در سال 13 بعثت 73 مرد و دو زن از یثرب برای ادای حج به مکه آمدند درحالیکه همگی اسلام آورده بودند و چون به مکه رسیدند، با رسول الله صلی الله علیه و سلم در عقبه قرار گذاشتند و مطابق با این قرار به عقبه آمدند؛ ابتدا رسول الله صلی الله علیه و سلم سخن گفت و سپس آنها گفتند: ای رسول الله، بر چه چیزی با تو بیعت کنیم؟ ایشان فرمودند: «تُبَايِعُونِي عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ فِي النَّشَاطِ وَالْكَسَلِ، وَ النفقة فِي الْعُسْرِ وَالْيُسْرِ، وَعَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ أَنْ تَقُولوا فِي اللَّهِ لَا تَخافُونَ لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَعَلَى أَنْ تَنْصُرُونِي فَتَمْنَعُونِي إِذَا قَدِمْتُ عَلَيْكُمْ مَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَكُمْ وَأَزْوَاجَكُمْ وَأَبْنَاءَكُمْ، وَلَكُمُ الْجَنَّةُ»: «با من بیعت میکنید بر شنیدن و اطاعت کردن چه در شادمانی و نشاط و چه در ضعف و ناتوانی، بر انفاق کردن در حال تنگدستی و توانگری و بر امر به معروف و نهی از منکر و اینکه در راه الله سخن بگویید و در راه کسب خشنودی او از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای باکی نداشته باشید و زمانیکه نزدتان آمدم مرا یاری دهید و از من حمایت و حفاظت کنید در برابر چیزی که خود، خانواده و فرزندانتان را از آن مصون و محفوظ میدارید و اگر چنین کنید بهشت از آن شما خواهد بود»[14]. سپس برخاسته و با رسول الله صلی الله علیه و سلم بیعت کردند. پس از انعقاد این بیعت، رسول الله صلی الله علیه و سلم از آنها 12 نماینده انتخاب کرد تا هریک مسئول قوم خود باشد؛ از میان آنها 9 نفر از خزرج و سه نفر از اوس بودند؛ پس از این به یثرب بازگشتند و چون به یثرب رسیدند، به نشر و تبلیغ اسلام پرداختند و اینگونه بود که الله متعال در مسیر دعوت الی الله آنان را بهرهمند گردانید[15]. پس از اینکه بیعت عقبه دوم به پایان رسید و رسول الله صلی الله علیه و سلم موفق به تاسیس جامعهای اسلامی (در مدینه منوره) گردید، این خبر در مکه پیچید و برای قریش ثابت شد که رسول الله صلی الله علیه و سلم با یثربیان بیعت کرده است و در واکنش به این خبر بر اذیت و آزارشان نسبت به کسانی که در مکه اسلام آورده بودند، افزودند (و این سبب شد تا) رسول الله صلی الله علیه و سلم به هجرت به مدینه دستور دهد و مسلمانان هجرت را آغاز کردند. این تحولات منجر شد تا قریش در روز 26 صفرِ چهاردهمین سالِ نبوت رسول الله صلی الله علیه و سلم ، جلسهای تشکیل دهند و بر کشتن رسول الله صلی الله علیه و سلم اتفاق کنند؛ اما الله متعال پیامبرش را بوسیلهی وحی، از این تصمیم آگاه نمود. و اینگونه بود که رسول الله صلی الله علیه و سلم با سیاست نیکو و حکمت والای خود به علی رضی الله عنه دستور داد تا آن شب را تا صبح در بستر ایشان بخوابد و اینگونه مشرکان با گمان اینکه رسول الله صلی الله علیه و سلم در بستر است، منتظر ماندند. آنها از روزنهی در به علی رضی الله عنه نگاه میکردند و چنین بود که رسول الله صلی الله علیه و سلم (در برابر چشمان آنها) از خانه خارج شد و نزد ابوبکر رضی الله عنه رفت و همراه او مسیر هجرت به مدینه را آغاز نمود[16]. چنین مواضعی خود دلیل روشن و آشکاری بر حکمت، صبر و شجاعت رسول الله صلی الله علیه و سلم میباشد. چون رسول الله صلی الله علیه و سلم میدانست قریش راه طغیان در پیش گرفته و دعوت را نمیپذیرد، به جستجوی مکانی دیگر به عنوان هستهای مرکزی برای دعوت اسلامی پرداخت و به این هم بسنده نکرد بلکه از آنها پیمان گرفت یار و یاور اسلام باشند و این بیعت در دو پیمان بیعت عقبه اول و دوم منعقد گردید؛ و چون مکانی مرکزی برای دعوت و نیز یاوران دعوت یافت، به اصحاب و یارانش اجازهی هجرت داد و زمانیکه قریش بر علیه ایشان مشغول توطئه بود، از اسباب و راهکارهای مختلف استفاده کرد و در بهرهگیری از اسباب مختلف دریغ نکرد که البته این به معنای ترس و فرار از مرگ نیست بلکه (به معنای) اتخاذ اسباب و استفاده کردن از آنها همراه توکل به الله متعال است و این سیاست حکیمانه یکی از ابزار موفقیت دعوت میباشد. آری، شایسته است که داعیان الی الله نیز چنین باشند زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم امام و پیشوا و الگوی آنان است[17].
منبع: برگرفته از کتاب: اصول و مبانی دعوت در سیرت پیامبر رحمت، تألیف: د. سعید بن علی بن وهف قحطانی، ترجمه: امین پورصادقی.
[1]- زاد المعاد (3/31)؛ والرحیق المختوم، ص122؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص132؛ والبدایة والنهایة (3/135). [2]- البخاری مع الفتح فی کتاب بدء الخلق، باب إذا قال أحدکم آمین والملائکة في السماء فوافقت إحداهما الأخرى غفر له ما تقدم من ذنبه (6/312)، (ش: 3231)؛ ومسلم بلفظه فی کتاب الجهاد والسیر، باب ما لقي النبی ج من أذى المشرکین والمنافقین (3/1420)، (ش: 1795). [3]- ابن عبد یالیل بن کلال از بزرگان اهل طائف و ثقیف بود. الفتح (6/315). [4]- قرن الثعالب میقات اهل نجد میباشد و بدان قرن المنازل نیز گفته میشود و اکنون به السیل الکبیر معروف است. نگا: الفتح (6/115). [5]- البخاری مع الفتح (6/316)؛ والرحیق المختوم، ص124. [6]- زاد المعاد، ابن القیم (3/33). [7]- نگا: زاد المعاد (3/33)؛ وسیرة ابن هشام (2/28)؛ والبدایة والنهایة (3/137)؛ والرحیق المختوم، ص125. [8]- نگا: السیرة النبویة دروس وعبر لمصطفى السباعی، ص58؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص134. [9]- مسند احمد (3/492)، (4/41)؛ و سند آن حسن و برای آن شاهدی نزد ابن حبان (ش: 1683) ذکر شده است؛ (موارد) من حدیث طارق بن عبد الله المحاربی، و حاکم در مستدرک با دو سند، و در مورد سند اول میگوید: (صحیح على شرط الشیخین، رواته کلهم ثقات أثبات)؛ (1/15). [10]- زاد المعاد (3/43،44)؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/136)؛ والرحیق المختوم، ص129؛ والبدایة والنهایة (3/149)؛ وابن هشام (2/31). [11]- التاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/137)؛ وهذا الحبیب یا محبّ (2/145)؛ والرحیق المختوم، ص132؛ وزاد المعاد (3/45)؛ وسیرة ابن هشام (2/38)؛ والبدایة والنهایة (3/149). [12]- زاد المعاد (3/46، 44)؛ والرحیق المختوم، ص139؛ والتاریخ الإسلامی (2/139)؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص145؛ وسیرة ابن هشام (2/38). [13]- البخاری مع الفتح، کتاب مناقب الأنصار، باب وفود الأنصار إلى النبی ج فی مکة (7/219)، (ش: 3892)؛ وکتاب الإیمان، باب حدثنا أبو الیمان (1/64)، (ش: 18). [14]- مسند احمد (3/322)؛ و بیهقی (9/9)؛ و حاکم آنرا روایت کرده و صحیح دانسته است و ذهبی با وی موافقت کرده است (2/624)؛ و اسناد آنرا حافظ در الفتح (7/117) حسن دانسته است. [15]- سیرة ابن هشام (2/49)؛ والبدایة والنهایة (3/158)؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/142)؛ والرحیق المختوم، ص143. [16]- سیرة ابن هشام (2/95)؛ والبدایة والنهایة (3/175)؛ وزاد المعاد (3/54)؛ والسیرة النبویة دروس وعبر لمصطفى السباعی، ص61؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/148)؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص156. [17]- نگا: السیرة النبویة دروس وعبر، ص68. |