|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
احکام صادره از جانب فاروق در مورد برخی جرائم و جنایات |
بسم الله الرحمن الرحيم 1ـ جعل مهر رسمی دولت در زمان عمربن خطاب حادثهی ناگواری اتفاق افتاد که تا آن زمان بی سابقه بود. بدین صورت که فردی به نام «معن بن زائده» مهر رسمی دولت را جعل کرد و توانست به وسیلهی آن مال هنگفتی از بیت المال تحویل بگیرد و سرانجام دستگیر و به عمر تحویل داده شد. ایشان او را یکصد ضربه تازیانه زدند و سپس او را به زندان انداخت. آنگاه عدهای در مورد او سفارش کردند، عمر رضی الله عنه خشمگین شد و او را دوباره یکصد ضربه تازیانه زد و باری دیگر نیز در حق او سفارش کردند، اینبار نیز او را یکصد تازیانه زد و در نهایت وی را تبعید کرد.[1] 2ـ سرقت از بیت المال کوفه عمر رضی الله عنه هیچ گاه به خاطـر دزدی از بیـت المال دست کسی را قطع نکرد. چنـان که بـاری ابن مسعود نظر وی را در مورد مردی جویا شد که از بیت المال کوفه دزدی کرده بود. عمر رضی الله عنه در جواب گفت: او را تازیانه بزن و رهایش کن، [2] زیرا هر کسی به نوعی در این مال سهمی دارد. [3]
3ـ سرقت در خشکسالی تنی چند از غلامان حاطب بن ابی بلتعه در خشکسالی «عام الرماده» شتر مردی از طايفهی مزنی را ذبح کردند و خوردند. مرد مزنی نزد عمر شکایت برد. عمر رضی الله عنه غلامان را فراخواند و از آنان در اینباره پرسوجو کرد. سرانجام همه به دزدیدن شتر اعتراف کردند. عمر رضی الله عنه ، کثیر بن صلت را دستور داد تا دستان آنها را قطع کند. آنگاه به یاد آورد که در «عام الرماده» به سر میبرند. بنابراین به صاحبشان گفت: شاید تو به آنها رسیدگی نمیکنی و از گرسنگی مجبور به این کار شدهاند. این را گفت و از قطع کردن دستان آنها منصرف شد[4] و دو برابر قیمت شتر را به مرد مزنی برگردانید.[5]
4ـ زن دیوانهای مرتکب زنا شده بود باری زن دیوانهای را نزد عمر رضی الله عنه آوردند که مرتکب زنا شده بود. عمر رضی الله عنه دستور داد او را سنگسار کنند. دیری نگذشت علی رضی الله عنه آمد و گفت: مگر تو نمیدانی که دیوانه اهل تکلیف نیست و حدیثی را در این مورد بیان نمود. عمر رضی الله عنه با شنیدن سخنان علی رضی الله عنه زن دیوانه را رها کرد[6] و از خوشحالی تکبیر گفت.[7]
5ـ مرد ذمیای که زن مسلمانی را مجبور به زنا کرده بود چنین حادثهای در زمان عمربن خطاب اتفاق افتاد. ایشان مرد ذمی را به خاطر شکستن عهدی که بسته بود، محکوم به اعدام کرد. [8]
6ـ مجبور ساختن زنان به زنا نزد عمر رضی الله عنه تنی چند از کنیزان را آوردند که توسط عدهای از غلامان مجبور به زنا شده بودند. عمر رضی الله عنه غلامان را حد زد، اما کنیزان را آزاد کرد بدون این که آنان را حد بزند.[9] همچنین زنی نزد عمر رضی الله عنه آمد و گفت: من در خواب به سر میبردم که ناگهان مردی خود را روی من انداخت و با من همبستر شد. عمر رضی الله عنه او را آزاد کرد و کاری به کارش نداشت.[10] چرا که حدود با این گونه عذرها و شبههها برطرف میشود. فرق نمیکند که طرف غافلگیر شود و یا تهدید به قتل گردد. چنان که باری زنی نزد عمر رضی الله عنه آمد و گفت: من از چوپانی آب خواستم. او مرا وادار به انجام کار زشت کرد و من ناچار به خواسته او تن دادم. عمر رضی الله عنه در این باره نظر علی را جویا شد. علی رضی الله عنه گفت: او چارهای جز این کار را نداشته است، پس عمر رضی الله عنه چیزی را به او داد و رهایش نمود.
7- حکم کسی که از حرمت زنا بی خبر بوده است سعید بن مسیب میگوید: یکی از کارگزاران دولت اسلامی در زمان عمربن خطاب طی نامهای به ایشان نوشت که در اینجا مردی به زنا اعتراف کرده است. عمر رضی الله عنه در جواب نوشت که از او سؤال کن آیا میدانسته که این کار در اسلام حرام است؟ اگر میدانسته پس حد شــرعی را بر او اجرا کن و اگر متوجه حرمت این عمل نبوده است، او را از عواقب آن بترسان، پس اگر دوباره مرتکب شد، حد شرعی را بر وی اجرا کن.[11]
8ـ ازدواج در ایام عده زن و شوهری در زمان عمربن خطاب رضی الله عنه در ایام عده زن، با هم ازدواج کردند و از حرمت این عمل بی اطلاع بودند. عمر رضی الله عنه آنها را فراخواند و در میان آنان جدایی انداخت[12] و مرد را تنبیه کرد.[13]
9ـ زنی که با وجود داشتن شوهر ازدواج کرده بود عمر رضی الله عنه او را سنگسار کرد و شوهرش را یکصد تازیانه زد و به خاطر عدم آگاهی ایشان از ازدواج آن زن، او را رجم ننمود.[14]
10ـ متهم کردن مغیرة بن شعبه به زنا چهار نفر به زنا کردن مغیرة بن شعبه گواهی دادند ولی قبل از تکمیل شدن مراحل محاکمه، یکی از آن چهار نفر از گواهی دادن منصرف شد. عمر رضی الله عنه گفت: خدا را شکر میکنم که شیطان را در مورد اصحاب محمد خشنود نساخت.[15] آنگاه بر آن سه نفر مجازات تهمت اجرا نمود. چرا که برای زنا گواهی کمتر از چهار نفر پذیرفته نمیشود.[16]
11ـ حکم زنی که با غلام خود همبستر شده بود زنی با غلام خود همبستر شد. وقتی مردم اعتراض کردند گفت: مگر خدا نمیگوید: « وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ »النساء: ٣٦ «کسانی که در ملک یمین شما هستند برای شما حلال میباشند». و جریان به عمر رضی الله عنه رسید. عمر رضی الله عنه به او گفت: که بردهی تو برایت حلال نیست.[17] و بنا به روایتی عمر او را یکصد ضربه تازیانه زد و در میان آنان جدایی انداخت. البته به خاطر عدم آگاهی آن زن از حکم شرعی او را سنگسار نکرد.[18]
12ـ زنی که شوهرش را متهم به زنا کرد زنی نزد عمر رضی الله عنه آمد و شوهرش را متهم به زنا با کنیز خود کرد. دیری نگذشت که برگشت و اعتراف نمود که خودش کنیز را به شوهرش اهدا نموده است. عمر رضی الله عنه او را به خاطر تهمتی که به شوهرش زده بود، هشتاد تازیانه زد.[19]
13ـ اجرای مجازات تهمت بر کسی که کنایه گویی میکند در زمان عمربن خطاب دو مرد با هم درگیر شدند و یکی خطاب به دیگری گفت: پدر و مادرم زناکار نبودند. وقتی خبر به گوش عمررسید از اطرافیان خود در مورد این جمله نظرخواهی کرد. بعضی گفتند که هدفش تعریف و تمجید از پدر و مادر خود بوده و بعضی گفتند که هدفش ناسزاگویی به پدر و مادر طرف مقابل بوده است. عمر رضی الله عنه آن شخص را احضار کرد و بر او حد شرعی تهمت اجرا نمود. [20] آری قراين شواهد دال بر ناسزاگویی بود. زیر طرفین در حال مخاصمه بوده و عمر رضی الله عنه به خاطر جلوگیری از هتک حرمت مسلمانها، حد تهمت بر گویندهی جملهی فوق اجرا نمود. و این نوعی سیاست حکیمانه بود که با روح شریعت سازگاری داشت. [21] 14ـ هدر اعلام کردن خون یهودی متجاوز در زمان عمر رضی الله عنه دو برادر دینی بودند که یکی به جهاد رفت و دومی را در مورد رسیدگی به امور خانوادهاش سفارش کرد. شبی برادر دوم رفت تا سراغ خانوادهی برادرش را بگیرد. در آنجا متوجه صدای مرد یهودیای شد که چنین میسرود: وأشعت غره الإسلام مني أبيت على ترائبها ويمسي كأن مجامع الربلات منها خلوت بعرسه ليل التمام على جرداء لاحقه الحزام فئام ينهضون إلى فئام «خدمت به اسلام او را از من غافل ساخت و من تمام شب را در کنار همسرش به سر میبرم و با سینهاش بازی میکنم و ... ». مرد مسلمان بی درنگ به منزل خود برگشت و شمشیر به دست گرفت و به خانهی برادر خود آمد و آن مرد یهودی را از پای در آورد و لاشهاش را به داخل کوچه انداخت. صبح روز بعد هنگامی که یهودیان با پیکر مردهی آن مرد یهودی روبرو شدند به عمر رضی الله عنه شکایت بردند. عمر رضی الله عنه فوراً دستور داد تا مسلمانان در مسجد اجتماع کنند. آنگاه بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای خدا گفت: شما را به خدا سوگند میدهم هر کس در مورد این مقتول خبری دارد به من بگوید. آن جوان برخاست و جریان را بازگو کرد. عمر رضی الله عنه به او آفرین گفت و خون مرد یهودی را هدر اعلام کرد.[22]
15ـ کسی را که خداوند کشته است خون بها ندارد عبدالرزاق در مصنف و بیهقی در سنن خود ذکر کرده اند که مردی گروهی از طايفهی هذیل را به خانهایش دعوت کرد. آنها کنیزی داشتند و او را برای جمع آوری هیزم فرستادند. صاحب خانه شیفتهی آن کنیز شد و به تعقیب وی پرداخت و او را دعوت به کار زشت داد. کنیزک امتناع ورزید و ساعتی در گریز و فرار به سر بردند و سرانجام کنیزک از دستش فرار کرد و سنگی به سینهی آن مرد کوبید که جگرش از آن آسیب دید و در جا مرد. کنیز نزد خویشان خود برگشت و جریان را برای آنها بازگو کرد. آنها جریان را به اطلاع عمر رضی الله عنه رسانیدند. عمر رضی الله عنه کسی را برای تحقیق فرستاد و چون آثار به جا مانده و شواهد، دال بر صداقت کنیز بود، عمر رضی الله عنه خون آن مرد را هدر اعلام کرد و گفت: کسی را که خدا کشته است خون بها ندارد.[23]
16ـ اگر همهی ساکنان شهر صنعاء در قتل او شریک میشدند همه را میکشتم ابن عمر رضی الله عنه میگوید: چند نفر پسر بچهای را کشتند. و در روایتی آمده است که چهار نفر بودند. عمر رضی الله عنه گفت: اگر همهی ساکنان شهر صنعاء در قتل او شریک بودند همه را میکشتم.[24] این حکمی است که نه در قرآن و نه در سنت و نه در عمل ابوبکرصدیق بیان نشده است. بلکه عمر رضی الله عنه بر مبنای فهمی که از مقاصد شریعت داشت و برای ایجاد امنیت در جامعه دست به این اجتهاد زد. چرا که مسألهی خون مردم از اهمیت بالایی برخوردار است. بنابراین عدالت اجتماعی، مصلحت امت و مقاصد شریعت می طلبد که اگر چند نفر در قتل یک نفر شریک بودند همه کشته شوند. چنان که رأی جمهور علما مانند ائمه اربعه، سعید بن مسیب، حسن، ابی سلمه، عطاء، قتاده، ثوری، اوزاعی و دیگران نیز همین است.[25] و دلایل این رأی نیز به خاطر عملکرد عمر رضی الله عنه و اجماع صحابه و به خاطر حکمتی که در آن نهفته است یعنی حفظ امنیت اجتماعی، قوی میباشند.[26]
17ـ جزای ساحر قتل است عمر رضی الله عنه به کارگزاران حکومت خود فرمانی صادر کرد که بر اساس آن باید هر مرد یا زن ساحر کشته میشد[27] و این دستور عمر رضی الله عنه به اجرا در آمد و صحابه نیز آنرا تأیید کردند.[28]
18ـ حکم قاتل فرزند و حکم مسلمانی که ذمیای را به قتل برساند عمر رضی الله عنه قاتل فرزند را به پرداخت دیه محکوم کرد[29] و اما مسلمانی که ذمیای را به قتل رسانیده بود، محکوم به قصاص نمود. [30]
19ـ جمع بین خون بها و سوگند عبدالرزاق ابن ابی شیبه و بیهقی به نقل از شعبی روایت کردهاند که مقتولی بین طايفهی وادعه و شاکر یافت شد.[31] عمر رضی الله عنه دستور داد تا تحقیق کنند به کدام طایفه از نظرفاصله نزدیکتر است. پس از تحقیق معلوم شد که به طايفهی «وادعه» نزدیکتر است. عمر رضی الله عنه پنجاه نفر از آنها را سوگند داد. هر کدام از آنها سوگند خورد که نه او را کشته است و نه قاتل او را میشناسد. آنگاه عمربن خطاب خون بهای او را از آنان گرفت. آنها گفتند: ای امیرالمؤمنین! مگر سوگند ما، باعث حفظ مالهای ما نگردید و مالهای ما جلوی سوگند را از ما نگرفت! عمر رضی الله عنه گفت: حق همین است.[32]
20ـ بارالها! نه حضور داشتهام و نه بدان راضی بودهام پس از این که خبر فتح تستر به عمر رضی الله عنه رسید گفت: اتفاق دیگری در آنجا نیفتاد. گفتند: بلی. مردی مرتد شد و ما او را کشتیم. عمر رضی الله عنه گفت: چرا او را به زندان نینداختید تا توبه میکرد و بعد از آن او را میکشتید؟ آنگاه رو به آسمان کرد و گفت: بار الها! من در آنجا حضور نداشته و بدان راضی نبوده و دستور ندادهام.[33]
21ـ مجازات شراب را هشتاد تازیانه اعلام کرد بعد از این که عمربن خطاب روی کار آمد و دامنهی فتوحات گسترش یافت و مردمان زیادی مسلمان شدند و هنوز کاملا بر مبانی دین ترتیب نیافته بودند، شراب خواری در میان آنان رواج پیدا کرد و به عنوان یک معضل اجتماعی دامنگیر جامعهی اسلامیگردید. و عمر رضی الله عنه از این بابت نگران شد و با سران صحابه در این باره گفتگو کرد. و سرانجام باتفاق همه کمترین مجازات شراب خوار هشتاد تازیانه مقرر گردید و آنرا به اجرا گذاشتند و هیچ کدام از صحابه مخالفت نکرد.[34] همچنین ابن قیم ذکر کرده که خالد بن ولید، وبره صلیتی را از شام نزد عمر رضی الله عنه فرستاد. وبره میگوید: من داخل مسجد به ملاقات عمر رضی الله عنه رفتم. طلحه و زبیر و عبدالرحمان بن عوف در کنار ایشان نشسته بودند. بعد از سلام و احوال پرسی گفتم: خالد به شما سلام میرساند و میگوید: مردم در مورد شراب خواری سهل انگاری میکنند و مجازات آنرا ناچیز میشمارند. به نظر شما چه باید کرد؟ عمر رضی الله عنه با اشاره به اطرافیان خود گفت: اینها در اینجا حضور دارند، نظر بدهند. علی رضی الله عنه که در آنجا حضور داشت گفت: کسی که شراب بخورد مست میشود و هذیان میگوید و هذیان نوعی افترا است. پس به نظر من همان مجازات تهمت و افترا را بر آنها اجرا کنید. عمر رضی الله عنه به وبره گفت: برو و خالد را در جریان آنچه شنیدی بگذار. از آن روز به بعد خالد، هشتاد تازیانه را به کسانی میزد که شراب را میخوردند.[35]
22ـ سوزاندن مغازههای شراب فروشی یحيی بن سعید بن عبیدالله از نافع و ایشان از ابن عمر رضی الله عنه نقل میکند که عمر رضی الله عنه در خانهی فردی از ثقیف شراب دید، دستور داد تا آنها را بریزند و به آن مرد که نامش «رویشد» بود گفت: تو فوسیق هستی نه رویشد.[36] ابن جوزی میگوید: عمر رضی الله عنه خانهی رویشد ثقفی را به آتش کشید که در واقع مغازهی شراب سازی و شراب فروشی بود. ابن قیم میگوید: عمربن خطاب مغازهی شراب فروشی را با هر آنچه در آن وجود داشت به آتش کشید و همچنین روستایی را که در آن شراب فروخته میشد به آتش کشید.[37]
23ـ او را به عنوان زنی مسلمان و پاکدامن به نکاح کسی دربیاور مردی نزد عمر رضی الله عنه آمد و گفت: من دختری دارم که در زمان جاهلی او را زنده به گور کردم ولی قبل از این که بمیرد او را بیرون آوردیم و نجات دادیم. سپس ما مسلمان شدیم و او مرتکب کاری شد که مستحق حدی از حدود الهی گردید و کاردی به دست گرفت و قصد خودکشی کرد. ولی ما او را مانع شدیم و پس از مداوا بهبود یافت و توبه کرد و مسلمان پایبندی شد. اکنون مردی به خواستگاری او آمده است. آیا او را در جریان گناهی بگذاریم که دخترم مرتکب شده است؟ عمر رضی الله عنه گفت: آیا رازی را که خدا پوشیده داشته، میخواهی آشکار سازی؟ اگر چنین کنی، کاری خواهم کرد که مایه عبرت دیگران بشوی. و افزود که او را به عنوان دختر مسلمان و پاکدامنی به عقد کسی در بیاور که از او خواستگاری کرده است.[38]
24ـ حکم کسی که زنش را به خاطر محروم کردن از میراث طلاق میدهد سالم از پدرش نقل میکند که مردی به نام غیلان ثقفی در زمان رسول خدا مسلمان شد و ده تا زن داشت. رسول خدا به ایشان گفت از میان آنان چهار تا را انتخاب و بقیه را رها کن. در زمان عمربن خطاب این مرد بقیهی زنان خود را طلاق داد و اموال خود را در میان فرزندانش تقسیم نمود. وقتی این خبر به گوش عمر رسید، آن مرد را احضار کرد و گفت: به نظر من شیطان به وسیله استراق سمع مطلع شده است که تو به زودی خواهی مرد و این خبر را به تو وسوسه کرده است. و تو هم به خاطر محروم ساختن زنان خود از میراث، مبادرت به طلاق آنها کردهای. به خدا سوگند که اگر تو در حالی بمیری که به زنانت مراجعه نکنی من آنها را شریک میراث تو قرار خواهم داد و قبر تو را سنگسار خواهم کرد تا مانند قبر ابیرغال مورد نفرین همگان قرار گیرد. مرد از آنجا برخاست و زنانش را که هنوز طلاق مغلظه بر آنان واقع نشده بود به خانه برگردانید و اموال خود را از فرزندانش پس گرفت و دیری نگذشت که از دنیا چشم فرو بست. [39]
25ـ حداقل مدت حمل و حداکثر آن شکایت زنی را نزد عمر رضی الله عنه آوردند که پس از ازدواج، نوزاد شش ماههای به دنیا آورده بود. عمر رضی الله عنه تصمیم به سنگسار نمودن او گرفت. خواهرش با چشمانی گریان خود را نزد علی رسانید وگفت: برای خواهرم کاری بکنید. علی گفت: راهی وجود دارد. زن با صدای بلند تکبیری گفت و نزد عمر رضی الله عنه آمد و گفت: علی میگوید: راهی برای رهایی خواهرم وجود دارد. عمر رضی الله عنه کسی را فرستاد و علی را طلبید. علی آمد و گفت: خداوند میگوید: «وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ »البقرة: ٢٣٣ «مادران (اعم از مطلّقه و غيرمطلّقه) دو سال تمام فرزندان خود را شير ميدهند» و بعد میفرماید: « وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا »الأحقاف: ١٥ «و دوران حمل و از شير بازگرفتن او سي ماه طول ميكشد». پس حداقل مدت حمل شش ماه و مدت شیرخوارگی بیست و چهار ماه است. عمر رضی الله عنه با شنیدن این سخنان علی رضی الله عنه از سنگسارکردن زن منصرف شد و او را آزاد کرد. همچنین ممکن است جنین بیش از 9 ماه در شکم مادر بماند. چنان که زن حاملهای را نزد عمر رضی الله عنه آوردند که شوهرش دو سال پیش غایب شده بود. عمر رضی الله عنه خواست آن زن را سنگسار کند. آنگاه معاذ بن جبل رضی الله عنه پا در میانی کرد و گفت: ای امیرالمؤمنین! او فرزندی در شکم دارد و باید وضع حمل کند و سپس رجم شود. عمر رضی الله عنه پذیرفت و به آن زن فرصت داد تا وضع حمل کند. دیری نگذشت که آن زن نوزادی به دنیا آورد که دندان داشت و شوهر آن زن از سفر برگشته بود به خاطر شباهت زیادی که نوزاد با او داشت، پذیرفت که نوزاد فرزند خودش میباشد. آنگاه عمر رضی الله عنه عملکرد معاذ را مورد تحسین قرار داد و گفت: هیچ مادری فرزندی چون معاذ به دنیا نخواهد آورد و افزود که اگر معاذ نبود، عمر هلاک میشد.[40] میگویند عمر رضی الله عنه حداکثر مدت حمل را چهارسال میدانست. زیرا در مورد عده زنی که شوهرش مفقود شده بود، دستور داد تا چهار سال منتظر بماند، سپس عده وفات بگذراند. چنان که ابن قدامه مذهب عمر رضی الله عنه را در این باره چنین بیان میکند: زنی که شوهرش مفقود گردیده است چهار سال یعنی مدت حمل را منتظر بماند آنگاه عده وفات بگذراند و پس از آن میتواند ازدواج بکند.[41]
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع: کتاب عمر فاروق، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام -------------------------------------------- [1]- أولويات الفاروق ص453 . [2]- عصر الخلافة الراشدة ص148 . [3]- المغني (12/386) في الإرواء (2422) إسناده ضعيف. [4]- عصر الخلافة الراشدة ص148 . [5]- المنتقى شرح الموطأ للباجي (6/63). [6]- الخلافة الراشدة د. يحيى اليحيى ص351، عصر الخلافة الراشدة ص148 . [7]- عصر الخلافة ص148 . [8]- الموطأ (2/827)، المغني (12/217)، البخاري رقم 2548 . [9]- السنن الكبرى للبيهقي (8/35)، المغني (12/217). [10]- السنن الكبرى (8/236)، المغني (12/218). [11]- المحلى (12/107) رقم 2198 . [12]- المحلى (12/192) شماره: 2215 . [13]- عصر الخلافة الراشدة ص149 . [14]- همان. [15]- المغني (12/245). [16]- عصر الخلافة الراشدة ص149 . [17]- المحلى (12/194) رقم 2216 . [18]- موسوعة فقه عمربن الخطاب ص203 . [19]- عصر الخلافة الراشدة ص150 . [20]- السنن الكبرى لليهقي (8/ 252). [21]- أوليات الفاروق ص439، 440. [22]- أوليّات الفاروق ص414 . [23]- بخاری ش: 6896 [24]- البخاري، ك الديات. شماره: 6896. [25]- المغنی لابن قدامه (11/387) [26]- أولويات الفاروق السياسية ص409. [27]- أولويات الفاروق السياسية ص447. [28]- همان: ص447. [29]- عصر الخلافة الراشدة ص153، المغني (11، 405). [30]- عصر الخلافة الراشدة ص153. [31]- أوليات الفاروق ص266، قبيلتان باليمن. [32]- السنن الكبرى للبيهقي (8/ 123 – 124) أوليات الفاروق ص466. [33]- محض الصواب (1/372) [34]- اعلام الموقعین (1/211) [35]- أعلام الموقعين (1/ 211). [36]- الأموال: أبي عبيد ص125، ش: 267، أوّليات الفاروق ص435. [37]- الطرق الحكيمة: ص15، 16. [38]- محض الصواب (2/709) [39]- موسوعة فقه عمرص47 . [40]- موسوعة فقه عمربن الخطاب ص371. [41]- همان: ص371. |