تاریخ چاپ :

2024 Oct 18

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

عمرفاروق و شعر و شاعران

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اخبار حاکی از آن است که در زمان عمربن خطاب مدینه‌ی منوره از نوعی جنبش شعری برخوردار بود. چرا که هیچ یک از کتابهای تاریخ شعر، از ذکر نام عمربن خطاب به ویژه در مورد نقد ادبی ایشان، خالی نیست. گرچه نمی‌توان به کتابهای ادب در نقل اسانید اعتماد کرد ولی چون تنها منبع اخبار نقد ادبی مربوط به زمان خلفای راشدین محسوب می‌شوند چاره‌ای جز پذیرفتن آن‌ها نداریم. البته برخی از سروده‌های نظامی و اشعار نابغه‌ی جعدی، امیه بن صلت و حسان بن ثابت و دیگران در کتب حدیث نیز ذکر شده‌اند.

 

1- عمر و شعر

عمر رضی الله عنه بیشتر از سه خلیفه‌ی دیگر به شنیدن شعر و اصلاح آن علاقه‌مند بود. و در سخنانش از شعر استفاده می‌کرد. چنان که روزی در حالی بیرون شد که عبای جدیدی پوشیده بود. وقتی متوجه نگاه‌های مردم شد چنین سرود:

لم تغن عن هرمز یوما خزائنه            والخلف قد حاولت عاد فما خلدو

این الملوک التی کانت نوافله    مـن کـل أوب الیها راکب یغد(الادب فی الاسلام )

 «خزانه‌های هرمز هیچ سودی برایش نرساند و قوم عاد نیز پس‌انداز کرد ولی نماندند (تا از آن‌ها استفاده بکنند) کجا شدند پادشاهانی که از هر طرف اموال غنیمت به سوی آن‌ها سرازیر بود؟».

همچنین شافعی در مسند خود نقل می‌کند که عمر رضی الله عنه  در وادی محسر در حالی که سوار بر مرکب خود به سوی کعبه پیش می‌رفت، شعری را می‌خواند که توسط مردی نصرانی تازه مسلمان سروده شده بود که به زیارت کعبه مي‌رفت:

الیک تعدو قلقا وضینها           مخالفا دین النصاری دینها(مسند الشافعی ص 122)

«من در حالی به سوی تو می‌آیم که با دین نصارا مخالف شده‌ام».

باری در حضور عمر رضی الله عنه  از زنی اوسی که حکیم بود پرسیدند: بهترین منظره کدام است؟ گفت: کاخ سفید در باغ سبز. عمر رضی الله عنه  فورا شعر عدی بن زید را بر زبان آورد:

کدمی‌العاج فی المحاریب او       کالبیض فی الروض زهره‌ مستنیر(أدب الاملاء: سمعانی. ص71)

که‌ در آن از گلهای سفید در چمنهای سرسبز سخن به میان آمده است.

همچنین ابن عباس  رضی الله عنه  می‌گوید: در یکی از سفرها همراه عمر رضی الله عنه  بودم. شب هنگام به راهمان ادامه می‌دادیم؛ نزدیک مرکب ایشان رفتم، شنیدم که این اشعار را زمزمه می‌کرد:

کذبتم و بیت الله یقتل احمد         و لما نطاعن دونه و نناضل

و نسلمه حتی نصرع حوله         و نذهل عن ابناء نا والحلائل

«به خانه‌ی خدا سوگند که به دروغ گمان کرده‌اید محمد کشته می‌شود و یا اینکه ما او را به شما می‌سپاریم بدون این که پیرامون او کشته شویم و یا زخمی بشویم و زنان و فرزندان خود را از دست بدهیم».

همچنین می‌گفت:

و ما حملت من ناقه فوق رحلها      أبـر و أوفی ذمـه من محمد

واکسی لبرد الخال قبل ابتذاله‌      و اعطی لرأس السابق المتجرد(تاریخ طبری (5/218))

 «هیچ شتری بر زین خود مردی نیکوکارتر و باوفاتر از محمد ص سوار نکرده است».

برای یک پژوهشگر احوال عمر رضی الله عنه  روشن می‌شود که محفوظات عمر از اشعار جاهلی و اسلام به حدی بوده که به او امکان می‌داده تا بداهتا در مواقع متعدد و حسب نیاز از آن‌ها استفاده نماید. تا جایی که او اشعار هند دختر عتبه را که علیه مسلمانان خوانده بود برای حسان بازگو نمود و حسان برآشفته شد و در صدد پاسخ آن‌ها برآمد.( عمربن الخطاب: محمد ابونصر. 209)

بنابراین می‌توان گفت عمر رضی الله عنه  دارای ذوق ادبی و شعری بوده و اشعار می‌شنیده و روایت می‌کرده، اما با این حال شاعر نبوده است. چرا که عمر رضی الله عنه  چیزی نداشت که از رعیت مخفی کند و اگر اشعاری می‌سرود، حتما توسط راویان روایت می‌شدند و به ما می‌رسیدند. ولی چنین چیزی روایت نشده است. بلکه عکس آن روایت شده است چنان که مبرد نقل کرده که عمر رضی الله عنه  به متمم بن نویره گفت: اگر من شاعر می‌بودم در رثای برادرم شعر می‌سرودم همان طور که تو در رثای برادرت شعر سرودی.( الکامل فی الأدب (2/300))

او اشعاری را می‌پسندید که با اسلام و مبادی آن سازگاری داشت و از اشعاری که با مبادی اسلام و ارزشهای آن همسویی نداشت متنفر بود. و مسلمانان را به فراگرفتن اشعار خوب تشویق می‌نمود و می‌گفت: شعر بیاموزید، چرا که در آن خوبیها و حکمتهایی وجود دارد که باید فرا گرفته شود و نیز زشتیهایی وجود دارد که باید از آن پرهیز شود و انسان بوسیله‌ی اشعار زیباییهای اخلاقی را فرا می‌گیرد.( ادب الاملاء: سمعانی. ص 71)

و به استاندار عراق، ابوموسی اشعری نوشت: به کسان خود بگو تا شعر بیاموزند، چرا که شعر به خوبیهای اخلاقی و رأی صائب و شناخت نسبها کمک می‌کند.( العمده: ابورشیق (1/15).)

همچنین می‌گفت: بهترین حرفه‌ی آدمی شعر است که به وقت نیاز می‌توان به کمک آن دلهای اهل کرم را منعطف ساخت و قلب انسان‌های فاسق را نرم کرد.( الادب فی الاسلام دنایف.)

و خطاب به پدران می‌گفت: به فرزندانتان تیراندازی و اسب سواری و شعرهای زیبا را بیاموزید.( الکامل فی الادب (1/227))

او علاوه بر اشعاری که در اسلام سروده بودند به اشعار جاهلیت نیز علاقه‌مند بود و می‌گفت: دیوان‌های خود را از دست ندهید. پرسیدند: کدام دیوان‌ها را؟ گفت: اشعار زمان جاهلیت را. چرا که آن‌ها تفسیر کتاب شما و مفاهیم زبان شما هستند.( المعجم الکبیر طبرانی (7/129))

 

و این موضعگیری ایشان در قبال اشعار جاهلیت با موضعگیری شاگردش یعنی عبدالله بن عباس مشترک است چنان که عبدالله می‌گوید: اگر معنی جمله‌ای از قرآن را ندانستید به اشعار عرب مراجعه کنید چرا که شعر دیوان (و قاموس) عرب است.( الادب فی الاسلام.)

همچنین از عمر رضی الله عنه  نقل است که گفت: شعر دانش آن زمان بود و نزد آن‌ها دانشی بهتر از این وجود نداشت سپس اسلام آمد و عربها را با جهاد و مبارزه با رومیها مشغول ساخت و آن‌ها برای سرودن شعر و روایت آن فرصت نیافتند و بعد از این که فتوحات آمد و عربها آرام گرفتند و دوباره به اشعار روی آوردند، کتاب مدونی نیافتند و راویان شعر نیز از میان رفته بودند. بنابراین بیشترین اشعار از دست رفت و فقط مقدار کمی به دست آمد.( طبقات الشعراء (ابن سلام)1/25، ادب صدر الاسلام ص 87)

همان طور که قبلا گذشت، عمرفاروق آن دسته از شاعران و اشعار را می‌پسندید که سخن از ایمان و اسلام و اخلاق فاضله و تجارت مفید به میان می‌آوردند، اما شاعراني که اشعارشان خالی از این مباحث و یا حاوی مسايل ضد اخلاقی بود نه این که آن‌ها را نمی‌پسندید بلکه به تنبیه و سرزنش آنان می‌پرداخت. ضمنا درک عمیق و ذوق ادبیش به او کمک می‌کرد تا از ژرفای نصوص ادبی ارزشهای وجدانی‌ای را که با تعالیم اسلام همسویی داشت، بیرون بیاورد.( عمربن خطاب (محمد ابونصر) ص 218)

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب عمر فاروق، تالیف: محمد علی صلابی


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com