تاریخ چاپ :

2024 Nov 21

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

سر حیات محمد بن خوارزمشاه

سر حیات محمد بن خوارزمشاه

مرگ کلمه ایست که از سه حرف تشکیل شده و وحشت را وارد قلب ها می کند. کلمه ای که با شنیدن آن شخص از ترس زیاد می لرزد.

ترسناک، مرموز، وحشت آور، نفرت انگیز برای نفس انسان بلکه حتی برای حیوانات.

فیل زمانی که احساس می کند مرگش نزدیک است، گله را رها می کند و به مکان دوری می رود تا در آنجا بمیرد، و مانند آن شیر و حیوانات دیگر...!

و هرگاه حیوانی در دام حیوان دیگری افتاد، بدون شک در چشم هایش ترس و وحشت از مرگ را می بینیم.

و همگی می دانیم که ترس از مرگ حقیقتی است نا پنهان، چنان که هیچ کس نمی تواند از آن فرار کند. هر چه قدر هم شخص دارای مقام و منزلت والا و توانایی باشد باز هم راه فراری ندارد. همان طور که محمد بن خوارزمشاه حاکم سرزمین های وسیع و مالک اموال بی شمار بعد از فرار از سربازان تاتارها به جزیره ای در وسط دریای قزوین پناه برد و با فقر و سختی های بسیار زندگی کرد! و چگونه به این زندگی راضی شد، جز برای اینکه از مرگ فرار کند!

 اما با این وجود چند روز بیشتر زنده نماند. تا اینکه محمد بن خوارزمشاه در این جزیره در قلعه ای دور به تنهایی و ناتوان و آواره با فقر از دنیا رفت. تا جایی که گفته شده حتی چیزی نداشت با آن او را کفن کنند، در نتیجه با تکه پارچه ای که بر رویش می خوابید او را کفن کردند!

کدام یک شرافتمندانه تر است؟... اینکه رهبری مسلمان به ذلت و خواری در جزیره ای در اعماق دریا بمیرد؟ یا اینکه سربلند و شجاع و با قلبی مطمئن در میدان جهاد دار فانی را ودا گوید؟!

کدام یک شرافتمندانه تر است؟.. اینکه او به سوی مرگ رود یا مرگ به دنبال او آید؟!

کدام یک شرافتمندانه تر است؟.. اینکه به عنوان شخصی فراری بمیرد یا به عنوان شهید؟!

بدون شک انسان نمی تواند زمان مرگش را انتخاب کند اما می تواند طریقه مردن را برگزیند. شجاعت از عمر کسی نمی کاهد. همان طور که فرار و گریز عمر را طولانی نمی کند!.

 

و کسی که به جهاد در راه الله زندگی می کند بدون شک با جهاد در راه الله می میرد و لو که بر فراشش بمیرد.

امام مسلم حدیثی را از سهل بن حنیف رضی الله عنه روایت می کند که در آن چنین آمده: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (کسی که با صداقت از الله تعالی شهادت را می طلبد؛ الله سبحانه و تعالی وی را به منازل شهدا خواهد رساند و لو که بر فراشش بمیرد)[1].

 

امام ابن اثیر رحمه الله درباره زندگی نامه شخصی (محمد بن خوارزمشاه) در کتاب هایش نوشته است. که اگر آن را بخوانیم چیزهای عجیبی در آن خواهیم دید. مثلا درباره صفات وی چنین می گوید: محمد بن خوارزمشاه از امامان بزرگ مسلمانان بود. اما وقتی درباره ی چگونگی به پایان رسیدن عمرش می خوانیم؛ شخصیتی بر خلاف آنچه ابن اثیر ذکر کرده در ذهنمان می آید. به راستی که چه راز و سری در  زندگی نامه این شخص وجود دارد؟!

 

امام ابن اثیر درباره زندگی نامه این حاکم چنین می فرماید: (مدت زمان فرمانروایی او بیست و یک سال و چند ماه بود. و قلمرو فرمانروایی اش بسیار وسیع و گسترده بود. از مرز عراق تا ترکستان تحت فرمانروایی اش بود. حاکم کشورهای بزرگی چون غزنی، سجستان، کرمان، طبرستان، گرگان، خراسان، و برخی از قسمت های هند و فارس بود)[2].

 

هر کسی که این عبارات را می خواند در می یابد که این پاراگراف دلیل بر عظمت فرمانروایی او و پایداری آن به مدت بسیار طولانی است که این خود نشان دهنده مدیریت خوب او ست، تا جایی که حتی ابن اثیر در پاراگراف دیگری می گوید: (در سختی بسیار صبور بود. برای خود اموال جمع نمی کرد. به دنبال لذت ها نبود. بلکه غم و اندوهش فرمانروایی و مدیریت و حفاظت از مردمش بود)[3].

 

و درباره ی شخصیت علمی اش چنین می گوید: (مرد با فضل و دانش بود. علما را مورد تکریم قرار می داد و در مجالس آنها شرکت می کرد. برای اهل دین شخص بزرگواری محسوب می شد)[4].

 

در اینجاست که خواننده با دیدن چنین اوصافی برایش این سؤال پیش می آید که ابن اثیر رحمه الله چگونه بعد از ذکر این صفات نجیب؛ درباره چنین شکست فضیحت باری سخن گفته است؟! چگونه این حاکم نتوانست با داشتن چنین فرمانروایی بزرگ لشکری را جمع کند که با تاتارها بجنگند؟ و چنین پایان تأسف باری نداشته باشد؟!

 

در حیرت این امر مانده بودم و در حال تحقیق و تحلیل بودم تا اینکه به نص دیگری در کتاب ابن اثیر بر خوردم که جواب تمام این سؤالات را می داد و پرده از راز حیات این حاکم بر می داشت...!

 

ابن اثیر رحمه الله در این نص چنین می فرماید: (همانا محمد بن خوارزمشاه فرمانروایی سرزمین های بسیاری را به دست گرفت؛ اما با فتح کردن هر کشوری حاکم آن کشور را می کشت؛ تا اینکه خودش به تنهایی سلطان تمام این کشورها شد. به همین دلیل وقتی که تاتارها حمله کردند و لشکر وی را شکست دادند؛ هیچ فردی از این کشورها از او حمایت نکردند و جلو پیشگیری تاتارها را هم نگرفتند)[5].

 

این نص به طور واضح و آشکار درباره فاجعه و مصیبت آن دوره صحبت می کند که مسلمانان در آن زندگی می کردند.  بله محمد بن خوارزمشاه انسانی نیک بود که اداره ی خوبی داشت. اما اشتباهی که داشت این بود که تمام روابطش را با سرزمین های اطراف و اسلامی قطع کرده بود؛ طوری که هرگز با آنان همکاری نمی کرد؛ بلکه پادشاهان سرزمین ها را می کشت و به قلمرو فرمانروایی خود اضافه می کرد. قطعا چنین کاری کینه های زیادی را در قلب های ساکنان آن سرزمین ها به وجود می آورد. فعلی که هیچ حکمتی در آن نیست. مگر این چنین نبود که رسول الله صلی الله علیه و سلم وقتی سرزمینی را فتح می کردند؛ اداره ی آن را به بزرگان همان سرزمین می سپردند و مقام و منزلت آنان را نمی گرفتند. در نتیجه حب و دوستی بزرگان و ساکنان آن سرزمین ها به رسول الله صلی الله علیه و سلم بیشتر و بیشتر می شد. همان طور که منذر بن ساوی را از حاکمیت بر سرزمین بحرین برکنار نکرد و مانند او جیفر و عباد حاکمان عمان و باذان بن سامان الفارسی حاکم یمن و بسیاری از حاکمان دیگر را.

 

بله این است سیاست و حکمت در آن واحد، و ترکیبی زیبا از استواری و محبت، و روشی جامع در ادره کردن.

اما در این قصه محمد بن خوارزم حاکمی بود که این روش جامع را از یاد برده بود. و به حاکمی تبدیل شده بود که مردم دوستش نداشتند. به همین دلیل وقتی به کمک مردم نیاز پیدا کرد، آنها را نیافت. علاوه بر این جنگ و درگیری فقط بین خلافت عباسی و دولت خوارزمیه نبود بلکه دولت خوارزمیه خود نیز درگیری های داخلی و خارجی را به وجود آورده بود که باعث دور شدن قلبها و اختلاف بین مردم در این سرزمین ها شده بود. در نتیجه صفوف آنها در برابر دشمن یکی نشد و پیروزی هم حاصل نشد. و بدون شک تا وقتی که امت اینگونه باشد پیروزی هم حاصل نمی گردد.

 

زیرا الله عزوجل می فرماید: (همانا الله دوست دارد کسانی را که در راه او در صفی همانند ديواری که اجزايش را با سرب به هم پيوند داده باشند، می جنگند)[6].

 

و این بود سر حیات حاکمی که ملکش وسیع و سربازانش بسیار بود اما با این وجود در پایان تنها و آواره در جزیره ای به دور از سرزمینش دار فانی را وداع گفت.

 

و به راستی که این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم در کمال صدق است که می فرمایند: (پس بر شماست كه با جماعت حاضر شويد، زيرا گرگ هميشه گوسفندى را كه از چوپان دور شده؛ مى خورد )[7].

منبع: islamstory.com

مترجم: ام محمد

 

 

 

 



[1] ـ صحیح مسلم: (مَنْ سَأَلَ اللهَ الشَّهَادَةَ بِصِدْقٍ بَلَّغَهُ اللهُ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَإِنْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ).

[2] ـ الکامل فی التاریخ: (10/407).

[3] ـ الکامل فی التاریخ: (10/407).

[4] ـ مرجع سابق.

[5] ـ الکامل فی التاریخ: (10/401).

[6] ـ صف:4: (إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ ).

[7] ـ سنن ابی داود و امام آلبانی آن را حسن می داند: (عَلَيْكُمْ بِالجَمَاعَةِ؛ فَإِنَّمَا يَأْكُلُ الذِّئْبُ القَاصِيةَ).