سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

6 مرداد 1403 20/01/1446 2024 Jul 27

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 7089533
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 7   تعداد بازدید: 8097 تاریخ اضافه: 2010-02-27

فتح انطاکیه؛ تمدن روم تسلیم می‌شود

زمان: 5 شعبان سال 15 هجری

مکان: انطاکیه ـ شام

موضوع: سپاه اسلام به فرماندهی ابوعبیده بن جراح بهترین شهر رومیان در شام را فتح می‌کند.

نبرد مشهور یرموک نقطهٔ عطفی در تاریخ برخوردهای مسلمانان با رومیان در سرزمین شام به شمار می‌رود. از آن رو که این پیکار قاطعانه عظمت سپاه اسلام و قدرت شگرف آن را برای در هم شکستن هراس‌انگیز ترین ارتش آن روز جهان نشان داد. این پیکار به عنوان دروازهٔ فتح سایر مناطق شام به شمار می‌رفت. مسلمانان در بیشتر مناطق شام جز شهر انطاکیه با مقاومت چندانی روبرو نشدند. شهر انطاکیه پایتخت رومیان در شام محسوب می‌شد به علاوه اینکه شهر مقدسی برای آنها به شمار می‌رفت. از این رو فتح انطاکیه هم برای مسلمان و هم برای رومیان مسأله‌ای سرنوشت‌ساز به حساب می‌آمد و حوادثی که منجر به فتح این شهر شد بسیار عجیب است.


موقعیت شهر انطاکیه واقع در جنوب ترکیهٔ امروزی

عملیات فتح انطاکیه زمانی آغاز شد که «امیر المؤمنین عمربن خطاب» ـ رضی الله عنه ـ  در پیامی برای «ابوعبیده» ـ رضی الله عنه ـ، فرمانده سپاه شام، دستور داد که برای فتح حمص ـ که حصار مستحکمی داشت ـ حرکت کند. این شهر به پناهگاه سربازان شکست خوردهٔ رومی تبدیل شده بود که در نتیجهٔ آن تعداد بسیاری سرباز در آنجا تجمع کرده بودند. در پی این دستور، ابوعبیده ـ رضی الله عنه ـ در رأس سپاه اسلام متوجه حمص شده و آن را به محاصره در آورد. در آن هنگام حاکم رومی شهر، «یوقنا» نام داشت و مردی بسیار ستمگر و سرکش بود. لذا پیشنهاد صلح مسلمانان را رد کرد و برای جنگ اصرار داشت. هنگام محاصره حمص فصل زمستان بود و هوا بسیار سرد بود. مسلمانان پایداری بی‌نظیری کردند و ساکنان حمص نیز در اثر سرما آسیب‌های بسیار دیدند تا اینکه ارادهٔ آنها برای مقاومت سست شد.

ولی صحابه همچنان در سلامتی بودند و هیچ‌کدام در اثر سرما آسیبی ندیدند. محاصرهٔ حمص تنگ‌تر شد. چنانکه یک روز صحابه ـ رضی الله عنهم ـ تکبیرهای بلندی سر دادند طوری که شهر در اثر آن لرزید و برخی از دیوارهای شهر شکافت. به دنبال این واقعه بزرگان شهر جمع شده و تصمیم گرفتند با مسلمانان صلح کنند و با تصمیم یوقنا برای مقاومت، مخالفت نمایند. بنابراین با مسلمانان صلح کردند و هنگامی که یوقنا از این امر آگاه شد، تصمیم گرفت مردم را قتل عام کند. هنگامی که خبر به ابوعبیده ـ رضی الله عنه ـ رسید، دستور داد سپاه اسلام برای دفاع از اهالی حمص ـ که اکنون پس از صلح با مسلمانان اهل ذمه به شمار می رفتند ـ و دفع خطر یوقنا حاکم شهر از سر اهالی آن، به حمص حمله کنند. (1)

مسلمانان توانستند وارد شهر شوند و اهل ذمه را نجات دهند البته یوقنا سیصد نفر از مردم را کشته بود. با ورود سپاه اسلام به شهر، یوقنا به قلعهٔ شهر پناه برد و بر ادامه جنگ پافشاری نمود اما به زودی دریافت که توانایی رویارویی با مسلمانان را ندارد لذا مخفیانه از شهر فرار کرد و به انطاکیه رفت. در این میان اتفاق عجیبی افتاد که باعث شد یوقنا اسلام آورد و قلبش به نور هدایت منور گردد. اولین حادثه در حمص برایش اتفاق افتاد و حادثه دوم در راه انطاکیه؛ جریان از این قرار بود که وی برادری راهب داشت بنام یوحنا که به علوم اهل کتاب واقف بود و برادرش را از رویارویی با مسلمانان و کشتار مردم حمص باز می‌داشت ولی یوقنا نمی‌پذیرفت و حتی قصد جان برادرش را کرد. در این هنگام یوحنا اعلام کرد که اسلام آورده و یوقنا بی‌درنگ وی را کشت ولی خیلی زود ازکردهٔ خود پشیمان شده و از مرگ برادرش متأثر گشت. پس از این ماجرا در راه انطاکیه نیز راهبی دیگر را ملاقات کرد و اتفاقی که برای برادرش افتاده بود، را برای آن راهب بازگو کرد و هم جریان حملهٔ مسلمانان به حمص برای دفاع از اهالی شهر را تعریف نمود.

این راهب در جواب یوقنا سخنانی گفت که نور هدایت را در قلب یوقنا انداخت. وی بلافاصله پس از آن به حمص برگشت و با ابوعبیده ـ رضی الله عنه ـ ملاقات کرد و در برابر وی شهادتین را بر زبان جاری کرده و مسلمان شد. وی پیشنهاد کرد که به انطاکیه برود تا مقدمات فتح آن را تسهیل کند. ابوعبیده ـ رضی الله عنه ـ با این پیشنهاد موافقت کرد و یوقنا برای اجرای هدفش به انطاکیه رفت.

یوقنا به انطاکیه وارد شد در حالی که امپراطور روم، هراکلیوس، هم در آنجا بود و قبلاً جسته گریخته خبرهایی از اسلام آوردن یوقنا شنیده بود. ولی یوقنا وی را فریب داد و او را قانع کرد که اسلام نیاورده بلکه برای فریفتن مسلمانان تظاهر به اسلام کرده است. هراکلیوس سخنان یوقنا را پذیرفت و وی را بعنوان فرمانده محافظان شهر انطاکیه منصوب کرد.

یوقنا استحکامات شهر را بیشتر کرده و امکانات لازم را برای زمستان در شهر فراهم کرد. در همین مدت مسلمانان بر شهرهای قنسرین و قیساریه و چند قلعهٔ دیگر مسلط شدند. در این هنگام اتفاق غیر منتظره‌ای رخ داد، از این قرار که رومی‌ها جاسوسانی از اعراب مسیحی داشتند که اخبار تحرکات مسلمانان را به آنها می‌رساندند؛ از جمله یک بار دسته‌ای از سپاهیان مسلمان که مسیر حرکت آنها بوسیلهٔ جاسوسان لو رفته بود به کمین سپاهیان رومی افتادند. آن دسته متشکل از دویست نفر به فرماندهی «ضرار بن ازو» بودند که مورد حملهٔ 10 هزار تن از عربهای مسیحی به فرماندهی «جبلة بن ایهم» قرار گرفتند. پس از یک درگیری شدید، ضرار و همراهانش به اسارت در آمدند و آنها را به انطاکیه بردند. این اتفاق مسلمانان را بسیار اندوهگین کرد و یوقنا هم به شدت ناراحت شد. در پی این ماجرا ابوعبیده ـ رضی الله عنه ـ و خالدبن ولید ـ رضی الله عنه ـ تصمیم گرفتند هر چه سریعتر به انطاکیه حمله کنند و برای نجات ضرار و اسیران دیگر، محاصرهٔ انطاکیه را تشدید نمایند.

در این بین هراکلیوس که از علمای اهل کتاب نیز بود به یقین دریافت که مسلمانان بقیهٔ مناطق شام را هم خواهند گرفت. بنابراین برای زیارت بیت المقدس و بازگشت به روم از انطاکیه خارج شد. وی دارایی‌ها و گنج‌ها و خانواده‌اش را نیز همراه خود برد. گفتنی است که هراکلیوس هرگاه که به زیارت بیت المقدس می‌رفت و یا از آن خارج می شد، می گفت: « سلام بر تو سوریه، سلامی بدون خداحافظی هنوز از تو کام برنگرفته‌ایم، دوباره برمی‌گردیم». اما این بار که سوریه را ترک می‌کرد گفت: «سلام بر تو سوریه؛ سلامی که دیگر برایم ممکن نیست که به سویت بیایم و بر تو سلام گویم پس این سلام من سلام جدایی است و دیگر هیچ رومی جز با بیم و هراس به سوی تو برنمی‌گردد».

پس از خروج هراکلیوس، امور شهر دچار پریشانی گردید زیرا وی، مردی را که شبیه او بود لباس و تاج خود پوشاند و او را به جای خود گذاشت و خود فرار کرد، ولی به زودی حیلهٔ وی بر ملا شد. در همین هنگام ابوعبیده و خالد بن ولید ـ رضی الله عنهما ـ محاصرهٔ شهر را تنگ‌تر کردند و یوقنا نیز از داخل شهر آن را از نقاط ضعف حصار شهر باخبر ساخت و از سوی دیگر پس از اینکه نگهبانان یکی از دروازه‌ها را به اسلام دعوت کرد، با آنها برای باز کردن دروازه هم‌داستان شد واین موضوع را به ابوعبیده خبر داد و همچنین یک روز را برای حملهٔ مسلمانان به شهر تعیین کرد. نهایتاً مسلمانان در تاریخ 5 شعبان سال 15 هجری وارد شهر شدند. مسلمانان از این فتح بسیار شادمان شدند و مژدهٔ فتح و پیروزی را برای امیر المؤمنین عمر بن خطاب ـ رضی الله عنه ـ فرستادند و ایشان هم بر منبر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در مسجد النبی، مسلمان را به خاطر این فتح مژده داد.

قابل ذکر است که خاطرهٔ این شهر برای همیشه در ذهن صلیبی‌ها باقی ماند چنانکه اولین حملهٔ صلیبی‌ها در جنگ‌های صلیبی در سال 491 هجری متوجه این شهر شد و در جمادی الآخر سال 491 بر آن دست یافتند و تا سال 666 هجری که مجدداً سلطان ظاهر بیبرس ـ سلطان مصر ـ آنرا آزاد کرد در دست صلیبیان بود.

منبع: مفكرة الإسلام

ترجمه: ابویحیی

عصر اسلام

IslamAge.com


پانویس:

 

1- عدالت مسلمین را بنگر، که چه اشتیاقی برای دفاع از حق و رعیت دارند. رعیتی که اهل ذمه بودند. در حالی که کسی که قصد کشتار آنها را کرده بود، هم‌دین این مردم بود ولی مسلمانان از اهل ذمه که با آنها پیمان داشتند دفاع کردند. زیرا اسلام دین حق و تسامح است. آیا کسانی که مدعی پایمال شدن حقوق قبطیان و دیگر اقلیت‌ها در سرزمین‌های اسلامی هستند و دنیا را از داد و فریاد در این رابطه پر کرده‌اند؛ این ماجرا را نشنیده‌اند؟

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان