سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

30 مرداد 1404 26/02/1447 2025 Aug 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7949193
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 4   تعداد بازدید: 3601 تاریخ اضافه: 2010-02-27

ربیعة الرأی

در سال ۵۱ هجری که گردانهای لشکر اسلام،برای آزادی بشریّت از بندگی انسانها غرب و شرق را در می‌نورزیدند، امیر خراسان و فاتح سیستان،صحابی بزرگوار حضرت ربیع بن زیاد حارثی نیز در رأس لشکری به قصد عبور از رود سیحون و فتح سرزمین‌های ماوراء النهر حرکت کرد. غلامش به‌نام فرّوخ نیز در این سفر با او همراه بوده، نبرد آغاز شد. شجاعت و دلاوری فرّوخ در نبرد با کفّار، او را بیش از پیش به نزد امیر محبوب و بزرگوار گرداند.

بالاخره بعد از نبرد سنگین با دشمن، لشکر از رودخانه عبورکرد، به محض گذشتن از رودخانه امیر و لشکر، همگی وضو گرفتند و به شکرانة این فتح بزرگ دو رکعت نماز خواندند.

سپس امیر خواست که از فرّوخ به خاطر رشادت‌ها و شجاعت‌هایش در این نبرد، تقدیر به عمل آورد در نتیجه او را آزاد کرد و سهم‌غنیمت و هدایای بسیار دیگری نیز به او داد.

طولی نکشید که امیر دارفانی را وداع گفت و فرّوخ بسوی مدینة منوره باز گشت.

در آن زمان از عمر فرّوخ سی سال می‌گذشت. تصمیم گرفت که خانه‌ای بخرد وازدواج کند، همانطور هم شد. خانة مناسبی خرید و با زنی عاقل، فاضل و متدیّن که تقریباً با او همسن‌وسال بود ازدواج کرد. زندگی در آن خانه و در کنار همسر مهربانش برای او لذّت‌بخش بود، امّا نتوانست او را از رفتن به جهاد باز دارد.

باشنیدن اخبار پیروزی مجاهدین میل و شوق او به جهاد بیشتر می‌شد. در یکی از روزها خطیب مسجد نبوی با اعلان خبر پیروزی مجاهدین، مردم را به شرکت در جهاد تشویق کرد. فرّوخ با شنیدن این سخنان به خانه برگشت و به همسرش گفت: می‌خواهم به جهاد بروم.

همسرش گفت: ای ابو عبدالرحمن! مرا با این جنینی که درشکم دارم تنها می‌گذاری! گفت: شما را به خدا می‌سپارم، این سی هزار دینار را بگیر و از آن برخودت و فرزندت خرج کن.

بعد از چند ماه همسرش وضع حمل کرد و پسری را به دنیا آورد که او را « ربیعه» نامید.

از همان زمان کودکی‌، آثار نجابت و تیزهوشی براو پیدا بود. مادرش او را به معلّمان و مربّیان سپرد تا او را آموزش دهند و تربیت کنند. طولی نکشید که خواندن و نوشتن را آموخت سپس قرآن کریم را از بر نمود و بعد ازآن به حفظ سنّت نبوی و امثال و اشعار عرب پرداخت و مسائل زیادی از دین آموخت. روزبه‌روز برعلم و تقوای ربیعه افزوده می‌شد، مادرش به خاطر پیشرفت او در مسائل علمی و تربیتی اموال زیادی را نثار معلّمان و مربّیان او می‌کرد. سالها گذشت و از پدرش فرّوخ خبری نشد، اقوال مختلفی از او می‌رسید، بعضی‌ها می‌گفتند اسیر شده، بعضی دیگر می‌گفتند: شهید شده و عدّه‌ای می‌گفتند: زنده است و در راه خدا جهاد می‌کند.

ربیعه به سن بلوغ رسید، افراد دلسوز به مادرش می‌گفتند: ربیعه به اندازة کافی علم، آموخته او را بفرست تا کار کند و مخارج خانواده را تأمین کند. امّا مادرش می‌گفت: از خدا می‌خواهم که هرچه به خیر او است بـرایش انـتخاب کـند، ربـیعه عـلم را انتخاب کرده است.

ربیعه با جدیّت و تلاش راهی را که انتخاب کرده بود می‌پیمود و مثل تشنه‌ای که به‌دنبال آب است حلقه‌های درس را دنبال می‌‌کرد.

او از بقایای صحابه امثال انس بن مالک (رض) و بزرگان تابعین همچون سعیدبن المسیب و سلمه بن دینار استفاده برد.

روزها و شبها تلاش می‌کرد و وقتی کسی به او می‌گفت: کمی به خودت رحم کن. در جواب می‌گفت: « از اساتیدم شنیدم که می‌گفتند: هر گاه همه وجودت را به علم دهی، علم بعضی از خودش را به تو می‌دهد».

دیری نپائید که شهرت ربیعه به همه جا رسید، شاگردانش زیاد شدند و قومش او را سرور خود ساختند. زندگی او به خوبی و آرامی می‌گذشت، نیمی از روز را در بین اهل خود و نیمی دیگر را در مسجد نبوی در مجالس علم می‌گذراند. تا آنکه ناگهان حادثة عجیبی رخ داد. در یکی از شب‌های تابستان، سواری شصت ساله وارد مدینه شد و سوار بر اسب کوچه‌های مدینه را به قصد خانة خود ،‌ طی می‌کرد اما نمی‌دانست که خانه‌اش باقی مانده یا خیر ! زیرا از آن زمان سی‌سال گذشته بود.

چیزی از نماز عشاء نگذشته بود و مردم در کوچه‌های مدینه رفت و آمد می‌کردند اما کسی به آن سوار توجّهی نمی‌کرد تا آنکه ناگهان متوجّه خانة خود شد در را باز دید از فرط خوشحالی، قبل از اجازه گرفتن، وارد خانه شد.

صاحب خانه با شنیدن صدای در، از بالا به داخل حیاط خانه خیره شد. دید که مردی با در دست داشتن شمشیر و نیزه شبانه وارد خانة او شده است! با خشم به طرف او رفت و گفت: ای دشمن خدا ! از تاریکی شب استفاده می‌کنی و وارد خانة مردم می‌شوی ؟! سپس مثل شیر به طرف او حمله برد و فرصت حرف زدن را به او نداد .

دو مرد به هم دیگر پریدند و سر وصدایشان بالا رفت و همسایگان خانه را احاطه کردند تا همسایه شان را یاری کنند. صاحب خانه گردن آن مرد را گرفت و گفت: ای دشمن خدا تو را رها نمی‌کنم مگر در نزد حاکم .
مرد گفت: من دشمن خدا نیستم و گناهی را مرتکب نشده‌ام، خانه خودم هست چون در باز بود داخل شدم. سپس رو به مردم کرد و گفت: گوش دهید: این خانة من است من فرّوخ هستم آیا کسی نیست که مرا بشناسد. با شنیدن صدا، مادرِ صاحب خانه از خواب بیدار شد و از پنجره به بیرون نگاه کرد، دید که شوهرش است. تعجب کرد، ناگهان فریاد زد: او را رها کنید: ای ربیعه او را رها کن، او پدرت هست.

ای ابو عبدالرّحمن (فرّوخ) مواظب باش او پسرت هست.

با شنیدن این سخنان ربیعه دست و سروگردن پدر را بوسید. مادرش پائین آمد تا بر شوهرش که سی سال او را ندیده بود و از او قطع امید کرده بود، سلام کند. دو همسر شروع به صحبت کردند، امّا یک چیزی ذهن مادر ربیعه را به خود مشغول کرده بود، به خود می‌گفت: اگر از من سؤال کند که آن سی‌هزار دینار کجاست؟ چه کار کنم؟ آیا اگر به او بگویم که آن پولها را خرج فرزندمان کرده‌ام قانع می‌شود؟ آیا باور می‌کند که فرزندمان بسیار اهل انفاق هست و چیزی را باقی نگذارده است؟!

در حالی که مادر ربیعه دراین افکار بود ناگهان همسرش گفت: این چهارهزار دینار را روی آن سی هزار دینار بگذار تا با آن باغ یا چیز دیگری بخریم؟ زن ساکت ماند، شوهر گفت آن مال کجاست؟ زن جواب داد:مال را در جایی گذاشته‌ام که باید می‌گذاشتم، إنشاءالله آن را می‌آورم.

صدای أذان، صحبت آنها را قطع کرد، فرّوخ برخاست تا وضوء بگیرد، وضوء گرفت و به طرف در رفت و سؤال کرد: ربیعه کجا است؟ گفت: زودتر از تو به مسجد رفت و احتمالاً که تو به نماز جماعت نرسی.

فرّوخ به مسجد رفت امام از نماز فارغ شده بود، خودش نماز خواند و سپس رفت و بر رسول‌الله (صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم)سلام کرد سپس به طرف روضة شریفه رفت و در آنجا نماز سنّت خواند.

وقتی که خواست به خانه برگردد متوجه مجلسی از مجالس علم شد که تا به حال ندیده بود. مردم حلقه‌به‌حلقه دور شیخ را احاطه کرده بودند بطوری که مسجد پر شده بود و جای ایشان نبود. پیرمردان وافراد با شخصیت و جوانانی قلم به دست آ‌نجا حاضر بودند که با توجّه به سخنان او گوش می‌دادند و یادداشت می‌کردند.

فرّوخ بسیار سعی کرد تا صورت شیخ را ببیند امّا موفق نشد. بیان قوی، علم راسخ و حافظة عجیب شیخ، او را به شگفتی واداشته بود. طولی نکشید و مجلس شیخ به‌پایان رسید و مردم به سوی او هجوم بردند و تا خارج از مسجد او را همراهی کردند.

فرّوخ از مردی‌که درکنارش بود پرسید، این شیخ کیست؟ مرد با تعجب به اوگفت مگرتو اهل مدینه نیستی؟ گفت: بله، گفت: آیا در مدینه کسی هست که شیخ را نشناسد؟ فرّوخ گفت: مرا معذور بدرا، زیرا سی سال در مدینه نبودم و دیروز برگشته‌ام.

مرد گفت: اشکالی ندارد، بنشین تا دربارة شیخ برای تو توضیح دهم.

این شیخ از بزرگان تابعین و علمای مسلمین و محدّث و فقیه و امام اهل مدینه است.

افرادی چون، ابو حنیفه، مالک بن انس، سفیان ثوری، اوزاعی، و غیره در مجلس او حاضر می‌شوند. او مردی سخاوتمند، متواضع و دارای اخلاق ارزنده است.

فرّوخ گفت: امّا شما اسم شیخ را به من نگفتی؟

مرد جواب داد: او ربیعه‌الرأی است،

فرّوخ گفت: ربیعه‌الرأی!!

مرد گفت: بله، ربیعه‌الرأی. این لقب را علمای مدینه به او داده‌اند زیرا وقتی حکمی را در کتاب خدا و سنت رسول‌الله ( صلّی الله علیه‌وسلّم) نیافتند به او مراجعه می‌کنند و او اجتهاد می‌کند و ازطریق قیاس به‌ آنها جواب می‌دهد، جوابی که نفس و قلب با آن آرام می‌گیرد و قانع می‌شود.

فرّوخ گفت: نام پدر شیخ را نگفتی؟

مرد گفت: او ربیعه‌بن‌فرّوخ ( ابا عبدالرّحمن) است. بعد از رفتن پدرش به جهاد تولد شده و مادرش سرپرستی تعلیم و تربیت او را به عهده گرفته است و قبل از نماز شنیدم که پدرش دیشب برگشته است. در آن هنگام اشک از چشمان فرّوخ سرازیر شد، که مرد علّت آن را نمی‌دانست. شتابان بسوی خانه خود رفت.

همسرش او را با چشمانی پر از اشک دید. گفت: ای پدر ربیعه، چه شده؟! گفت: خیر است، فرزندمان را درمقامی از علم و شرف دیدم که قبل از او کسی را به این وصف ندیده بودم.

مادر ربیعه فرصت را غنیمت شمرد و گفت: حالا کدام یک برای تو بهتر است، سی‌هزار دیناریا این مقام والای فرزندت؟

گفت: قسم به خدا که این مقام فرزندم از همة اموال دنیا برای من دوست داشتنی‌تر است.

مادر ربیعه گفت: من همة اموال را در جهت تعلیم و تربیت فرزندمان خرج کردم آیا راضی هستی؟

گفت: بله، خداوند از طرف من و ربیعه و تمامی مسلمانان تو را جزای خیر دهد.

عبدالرحمن رافتا پاشا، ترجمه: شیخ علی جلالی

منبع: بیداری اسلامی

عصر اسلام
IslamAge.com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان