سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

11 تير 1404 06/01/1447 2025 Jul 02

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7763660
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 381   تعداد بازدید: 2907 تاریخ اضافه:

داستان تحكيم

بسم الله الرحمن الرحیم

جنگ صفين با تحكيم پايان يافت، قرآن‌ها را بر نيزه‌ها بلند كردند و علي  رضی الله عنه  تحكيم را پذيرفت، و علي به كوفه و معاويه به شام برگشت به اين شرط كه تحكيم در رمضان انجام شود، و علي ابو موسي الأشعري را فرستاد و معاويه عمرو بن العاص را فرستاد. در مورد داستان تحكيم اين گونه مشهور است كه عمرو بن العاص و ابو موسي الأشعري اتفاق كردند كه علي و معاويه را عزل كنند، بنابراين ابوموسي الأشعري بالاي منبر رفت و گفت: من علي را از خلافت عزل مي‌كنم چنان كه اين انگشترم را بيرون مي‌كشم، و سپس انگشترش را از دست خود بيرون آورد، و آنگاه عمرو بن العاص بلند شد و گفت من علي را از خلافت بيرون مي‌كنم چنان كه ابو موسي او را بيرون كرد و معاويه را به عنوان خليفه برقرار مي‌دارم چنان كه اين انگشترم را برقرار مي‌گذارم. در اين هنگام شلوغ شد و ابو موسي ناراحت و خشمگين بيرون آمد و به مكه بازگشت و به كوفه پيش علي نرفت و عمرو بن العاص به شام برگشت.( تاریخ الطبری 4/51 و الکامل فی التاریخ 3/168.)

 

اين داستان ساختگي و دروغ است، و قهرمان و سازندة آن ابو مخنف است، و داستان درست و صحيح اين قضيه همان است كه بخاري با سند صحيح روايت كرده است كه: عمرو بن العاص وقتي براي تحكيم آمد با ابو موسي الأشعري ملاقات كرد و گفت: نظرت در مورد اين مسئله چيست؟ ابو موسي گفت: او را از كساني مي‌بينم كه پیامبر صلی الله علیه وسلم  وفات يافت در حالي كه از آنها راضي بود (منظورش علی رضی الله عنه  بود)، عمرو بن العاص گفت: پس جايگاه من و معاويه از نظر تو كجاست؟ گفت: اگر از شما كمك خواسته شود توانايي كمك كردن داريد، و اگر به شما نيازي نباشد پس همواره امر الهي از شما بي‌نياز بوده است.( تفصیل قضیة تحکیم را در کتاب مرویات ابی مخنف در تاریخ طبری مطالعه کنید و او آن را از التاریخ الکبیر 5/398 نقل می‌کند) سپس كار تمام شد و عمرو بن العاص با اين خبر پيش معاويه برگشت، و ابو موسي نزد علي بازگشت.

و بدون ترديد روايت اول باطل است، به سه دليل:

اول: سند آن ضعيف است و ابو مخنف دروغگو آن را روايت كرده است.

دوم: اينكه خليفه مسلمين را ابوموسي الأشعري و غيره نمي‌توانند عزل كنند، چون نزد اهل سنت عزل كردن خليفه به اين سادگي نيست پس چگونه دو نفر با هم اتفاق مي‌كنند كه امير المؤمنين را عزل كنند، پس اين سخن درستي نيست، و آنچه در قضيه تحكيم اتفاق افتاد اين بود كه آنها توافق كردند كه علي در كوفه بماند و خليفه مسلمين است و معاويه به عنوان امير شام در شام بماند و جنگ ميان آنها متوقف شود.

سوم: روايت صحيح همان است كه ذكر كرديم.

 

جنگ نهروان سال 38 ه‍

علي به كوفه بازگشت، و خوارج عليه او شورش كردند، خوارج قضيه تحكيم را نپذيرفتند و گفتند حكم و داوري فقط از آن خداست، و آنها هياهو به راه مي‌انداختند و حتي در مسجد وقتي علي را مي‌ديدند بلند مي‌شدند و فرياد مي‌زدند حكم و داوري فقط از آن خداست، حكم و داوري فقط از آن خداست، و علي  رضی الله عنه  مي‌گفت: سخن حقي است كه به ارادة باطل گفته مي‌شود.( این سخن علی ضرب المثل شد)

 

سپس بعد از آن خوارج صحابي بزرگوار عبدالله بن خبّاب را كشتند و زنش را نيز به قتل رساندند و شكمش را پاره كردند و او حامله بود و در ماه آخرش بود، وقتي علي از اين اتفاق با خبر شد به آنها پيام فرستاد كه چه كسي اين صحابي را كشته است؟ آنها پاسخ دادند كه همه ما او را كشته‌ايم، آنگاه علي  رضی الله عنه  با لشكري ده هزار نفري به جنگ آنها رفت و در نهروان با آنها جنگيد.

امام احمد بن حنبل مي‌گويد: اسحق بن عيسي الطباع به روايت از يحيي بن سليم و او به روايت از عبدالله بن عثمان بن خيثم و او از عبيدالله بن عياض بن عمرو القاري روايت مي‌كند كه گفت: پيش عايشه نشسته بوديم كه عبدالله بن شداد نزد او آمد، او از عراق مي‌آمد و در شب‌هايي كه علي كشته شده بود در عراق بود، عايشه به او گفت: اي عبدالله بن شداد آيا در مورد آنچه از تو مي‌پرسم به من راست مي‌گويي؟ در مورد اين قومي كه علي آنها را كشته است به من خبر ده؟ گفت: چرا به تو راست نگويم! عايشه گفت: پس داستان آنها را به من بگو، گفت: وقتي علي براي معاويه نامه نوشت و دو حكم و داور تعيين كردند و داورها قضاوت كردند هشت هزار نفر از قاريان قرآن عليه علي قيام كردند و آنها در سرزمين حروراء به سمت كوفه اقامت گزيدند و به علي اعتراض كردند و گفتند: تو لباسي را كه خدا به تو پوشانده بود بيرون آوردي، و اسمي را كه خدا بر تو گذاشته بود را كنار زدي و در دين خدا افراد را حاكم قرار دادي و حال آن كه حكم و داوري فقط از آن خدا است. وقتي علي از آنچه آنها او را به خاطر آن سرزنش مي‌كردند و از او جدا شده بودند خبر شد، به منادي دستور داد تا اعلام كند كه همه كساني كه حافظ قرآن هستند پيش امير المؤمنين بيايند. وقتي خانه از قاريان قرآن پر شد مصحف بزرگي را خواست و آن را جلوي خود گذاشت و با دستش آن را مي‌زد و مي‌گفت اي مصحف (قرآن) با مردم حرف بزن و به آنها بگو!

مردم او را صدا زدند و گفتند: اي امير المؤمنين تو از چه مي‌پرسي؟ اين مصحف ورق و دوات است! و ما در مورد آنچه براي ما روايت شده مي‌گوييم! پس تو چه مي‌خواهي؟

علي  رضی الله عنه  گفت: اين افرادي كه عليه ما خروج كرده‌اند، كتاب خدا ميان من و آنها قضاوت مي‌كند، خداوند متعال در كتابش درباره زن و مردي مي‌گويد:

« وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا» (النساء: 35).

«و اگر از جدايى و شكاف ميان آن دو (همسر) بيم داشته باشيد، يك داور از خانواده شوهر، و يك داور از خانواده زن انتخاب كنيد (تا به كار آنان رسيدگى كنند). اگر اين دو داور، تصميم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها كمك مى‏كند; زيرا خداوند، دانا و آگاه است (و از نيات همه، با خبر است)».

 

پس امّت محمد صلی الله علیه وسلم مهمتر از يك زن و مرد است. و به من اعتراض كرده‌اند كه وقتي براي معاويه نامه نوشتم چنين نوشتم كه علي بن ابي طالب نوشت.( یعنی آنها بر او اعتراض کردند که چرا ننوشت امیر المؤمنین و فقط اسم خود را نوشت.)

 و حال آن كه سهيل بن عمرو پيش ما آمد و ما به همراه پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم در حديبيه بوديم وقتي كه پيامبر با قومش قريش صلح كرد پیامبر صلی الله علیه وسلم  نوشت بسم الله الرحمن الرحيم سهيل گفت: بسم الله الرحمن الرحيم ننويس، پيامبر فرمود چه بنويسيم؟ گفت: بنويس باسمك اللهم، پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم گفت بنويس محمد رسول الله ص، سهيل گفت: اگر مي‌دانستم كه پيامبر خدا هستي با تو مخالفت نمي‌كردم. آنگاه پيامبر گفت بنويسيد اين قرارداد صلحي است بين محمد بن عبدالله و قريش. و خداوند در كتاب خود مي‌فرمايد:

« لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا» (الأحزاب: 21).

«مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند».

 

آنگاه علي  رضی الله عنه  عبدالله بن عباس را پيش آنها فرستاد و من همراه او رفتم تا آن كه به وسط لشكرشان رسيديم، ابن الكواء بلند شد و براي مرد سخنراني كرد و گفت: اي حاملان و حافظان قرآن، اين عبدالله بن عباس است، هر كس او را نمي‌شناسد من او را معرّفي مي‌كنم اين از كساني است كه قرآن در مورد او و قومش مي‌گويد:

« وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ» (الزخرف: 58).

«و گفتند: «آيا خدايان ما بهترند يا او ( مسيح)؟ (اگر معبودان ما در دوزخند، مسيح نيز در دوزخ است، چرا كه معبود واقع شده)!» ولى آنها اين مثل را جز از طريق جدال (و لجاج) براى تو نزدند; آنان گروهى كينه‏توز و پرخاشگرند».

 

پس او را به نزد يارانش برگردانيد و در مورد قرآن و مفاهيم آن با او گفتگو نكنيد، آنگاه سخنگويان آنها بلند شدند و گفتند ما او را از ديدگاه‌ها و برداشت‌هايمان از قرآن آگاه مي‌كنيم و او ما را از نظر‌هاي خود آگاه كند، اگر حقي ارائه بدهد كه ما آن را مي‌دانيم از او پيروي مي‌كنيم، و اگر باطلي ارائه بدهد و او و باطلش را نكوهش خواهيم كرد. و تا سه روز درباره كتاب خدا با عبدالله بحث و گفتگو كردند، و چهار هزار نفر از آنها توبه كرد و بازگشتند، و ابن الكواء نيز از آنها بود، و آنها توبه كرده و عبدالله آنها را به كوفه پيش علي آورد.( مستدرک حاکم 2/150)

و علي به باقيماندگان آنها پيام فرستاد و گفت: شما وضعيت ما را با مردم مي‌دانيد كه چگونه است پس در جاي خود بايستيد تا امت محمد صلی الله علیه وسلم يكپارچه شود، قرارداد ما و شما اين است كه خوني را به ناحق نريزيد و راهزني نكنيد و بر كسي ستم روا مداريد، و اگر اين كارها را بكنيد همه ما با شما خواهيم جنگيد، بي‌گمان خداوند خيانت‌كاران را دوست ندارد، عايشه گفت: اى ابن شداد علي آنها را كشته است، عبدالله گفت: سوگند به خدا علي به جنگ آنها نرفت تا آن كه راه را بستند و خون‌ريزي كردند و اهل ذمه را كشتند، عايشه گفت: سوگند به خدا؟ گفت: سوگند به خدايي كه هيچ معبود به حقي جز او نيست كه آنها چنين كردند، عايشه گفت: اين چيست كه از اهل ذمه به من رسيده كه از آن حرف مي‌زنند و مي‌گويند ذو الثدي؟ گفت: همراه با علي در ميان كشته شدگان بالاي سر او ايستادم علي مردم را صدا زد و گفت: آيا اين را مي‌شناسيد؟ بيشتر مي‌گفتند در مسجد بني فلان او را ديده‌ام كه نماز مي‌خواند، و يكي مي‌گفت در مسجد بني فلان او را ديدم كه نماز مي‌خواند و ديگر اطلاعي از او نداشتند، عايشه گفت: علي وقتي بالاي سر او ايستاد چه گفت؟ عبدالله گفت: از علي شنيدم كه مي‌گفت: خدا و پيامبرش راست گفتند، عايشه گفت: آيا غير از اين سخني ديگر از او شنيدي كه بگويد؟ گفت نه، عايشه گفت: بله خدا و پيامبرش راست گفته‌اند، خداوند بر علي رحم نمايد او هر چيزي شگفت انگيزي را ببيند مي‌گويد خدا و پيامبرش راست گفته‌اند و سپس عراقي‌ها دروغ به او نسبت مي‌دهند و سخن او را از طرف خود اضافه مي‌كنند.( مسند احمد تحقیق احمد شاکر حديث 656 و می‌گوید که سند آن صحیح است)

در ميان كشته شدگان ذو الثديه بود كه علي او را ديد و پیامبر صلی الله علیه وسلم  چنان كه در صحيح مسلم آمده فرموده بود: در زماني كه مسلمين با هم اختلاف دارند گروهي بيرون مي‌آيد، و همان گروه كه به حق نزديكتر است با اين گروه مي‌جنگد، و در حديثي ديگر گفت كه ذا الثديه در ميان آنهاست، بنابراين علي در ميان كشته شدگان به دنبال او مي‌گشت تا آن كه او را ديد و آنگاه به سجده افتاد تا شكر خدا را به جا آورد زيرا دانست كه طبق قول پيامبر او بر حق است.( البدایة والنهایة 7/298.)

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین


 

سایت عصر اســلام

IslamAge.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان