سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

30 فروردين 1403 09/10/1445 2024 Apr 18

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 6812220
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 288   تعداد بازدید: 2367 تاریخ اضافه: 2010-03-25

تحرکات مخالفان

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اما پیروان سازمان برانداز سبأیه همچنان به شایعه‌پراکنی و بستن تهمت و دروغ به اولیای امور ادامه می‌دادند و از طریق نامه و پیک با هم در ارتباط بودند.

همچنان که قبلاً نیز گفته شد : مراکز قدرت آنها در سه مملکت مصر (که خود عبدالله بن سبا در آن جا مستقر شده بود) و کوفه که سرکردگی آن را یزیدبن قیس و اشتر نخعی برعهده داشتند و شهر بصره که سرکرده آن حکیم بن جبله از دو راهزن مشهور بر عهده گرفته بود.

در مورد کارشکنی‌ها و فعالیتهای باند برانداز سبأیه شکایت و گزارش‌هایی برای عثمان بن عفان فرستاده شد. او مشاوران خود و اعضای شورای حل وعقد را در مدینه به اجتماعی دعوت کرد و خطاب به آنها فرمود : «شما دوستان و شرکای من در اداره امور نظام اسلامی و بزرگان اهل ایمان هستید و شما را به خاطر اطلاع از دیدگاههایتان به این اجتماع دعوت نموده‌ام.

برخی از آنان گفتند : نظر ما این است که تعدادی از افراد مورد اعتماد خود را برای اطلاع از اوضاع و احوال مردم مسلمان به مناطق مختلف بفرستی! تا از نزدیک با وضع آنان آشنا شوند و از حقیقت گزارشهایی که کارگزاران تو می‌فرستند و سخنان و روایاتی که از مردم نقل می‌کنند، اطلاع پیدا کنند! و از صحت و سقم آنها مطمئن شوند!

مشاوران حضرت عثمان هدفشان این بود که او به گزارشهایی که از طرف استانداران و اولیای امور ارسال می‌شود، اکتفا ننماید، بلکه با عامة مردم مناطق مختلف از طریق ارسال افراد مورد اعتماد برای تحقیق و بررسی اوضاع، از نزدیک و به طور مستقیم ارتباط پیدا کند!

 

ارسال هیئت‌های تحقیق به ممالک اسلامی

عثمان این پیشنهاد و دیدگاهِ موجه و خردمندانه را پذیرفت و افراد مورد اعتمادی را به شهرها و مناطق مختلف در شام و مصر و عراق و ایران گسیل داشت تا اطلاعات لازم را برای او جمع‌آوری نمایند و از نزدیک با اوضاع واحوال مردم آشنایی پید کنند!

برخی از افرادی را که در رأس هیئت‌هایی به مناطق مختلف برای این مأموریت تحقیقی ارسال شدند، عبارت بودند از :

محمدبن مسلمه انصاری رضی الله عنه  به کوفه!

اسامه بن زید رضی الله عنه  به بصره!

عماربن یاسر رضی الله عنه  به مصر!

عبدالله بن عمر رضی الله عنه  به شام!( تاریخ طبری : ج 4 ص 341)

 

پس از پایان کار هیئت‌های تجسس و تحقیق، به غیر از عماربن یاسر همه به مدینه بازگشتند و گزارش مأموریت خود را تقدیم عثمان بن عفان و مشاوران او نمودند.

آنان در مجموع در گزارش‌های خود گفته بودند که : ما چیز ناپسندی را مشاهده ننمودیم و پس از ملاقات با بزرگان و افراد برجستة مردمی، در آن ممالک از اظهار رضایت و خرسندی آنها از والیان و کارگزاران اطلاع پیدا نمودیم! والیان و کارگزاران اکثراً افراد پرهیزکار و عادل هستند و به مسئولیت‌های خود عمل می‌کنند و در آن ممالک مسلمانان مشکلی جدی ندارند!

نتیجة تحقیق و بررسیهای که اصحاب بزرگوار فرستاده شده به ممالک مختلف ارایه دادند، شایعه‌پراکنی‌ها و تهمت و افتراهای ساخته و پرداختة باند سبأیه را تکذیب می‌نمود، زیرا آنان به دروغ شایعه‌پراکنی می‌کردند که کارگزاران عثمان بن عفان مردم ستم می‌کنند و مرتکب جرم و معصیت می‌شوند و امور مردم را مورد اهمال قرار می‌دهند!!

همة هیئت‌های ارسالی به غیر از عماربن یاسر – همچنان که گفته شد – به مدینه بازگشتند و تأخیر عمار نگرانی کشته شدن او را در نزد حضرت عثمان و مشاوران او ایجاد نموده بود.

پس از مدتی از طرف عبدالله بن سعد والی مصر نامه‌ای به دست عثمان بن عفان رسید و او را از این موضوع مطلع نموده بود که گروهی از آشوب‌طلبان و مخالفان، عمار را به خود متمایل نموده و او را تحت تأثیر سخنان خود قرار داده‌اند!

تعدادی از آنان عبارت بودند از : عبدالله بن سبا – ابن سوداء – خالدبن ملجم، سودان بشر! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 341)

 

عثمان و مشاورانش از کار عماربن یاسر و تحت تأثیر شورشیان و مخالفان قرار گرفتن او بسیار متأثر شدند!

 

عمار به خاطر کار ناروایی که قبلاً انجام داده بود توسط حضرت عثمان تأدیب شده بود و ظاهراً آن را فراموش نکرده، اما عثمان اصلاً آن را به دست فراموشی سپرده و به همین خاطر عمار را شخصی مورد اعتماد خود به شمار می‌آورد، و او را به آن مأموریت مهم و حساس به مصر فرستاده بود. اما باند سبأیه او را تحت تأثیر قرار داده و آن نگرانی را که از حضرت عثمان در دل داشت یادآور و زنده کرده و امور را بر او مشتبه نمودند و به همین خاطر سخنان آنان در آن شخصیت بزرگوار مؤثر واقع شده بود!

علت شلاق خوردن عمار به دستور حضرت عثمان این بود که میان او و عباس بن عتبه بر سر موضوعی مشاجره‌ای روی داده بود و آنان به ضرب و شتم یکدیگر پرداخته و پس از آن تهمت‌هایی را به یکدیگر نسبت دادند، و همدیگر را به فساد اخلاقی متهم نموده بودند! به همین خاطر حضرت عثمان دستور مجازات هر دوی آنها را داده بود!

آری حضرت عثمان رضی الله عنه  دستور داد «حدقذف» بر هر دوی آنها اجرا شود! پس از مدتی خود، موضوع را به دست فراموشی سپرد، و با این تصور که عمار نیز آن را فراموش نموده او را به عنوان شخصیت مورد اعتماد خود برای تحقیق به مصر فرستاد!

باند توطئه‌گر سبأیه به سرکردگی عبدالله بن سبا آمدن او را به مصر غنمیت شمرده و ضمن ملاقات با حضرت عماربن یاسر رضی الله عنه ، ماجرای شلاق خوردنش را به دستور عثمان به او یادآور شده و او را به خود جذب کردند!

حضرت عثمان رضی الله عنه  برای عبدالله بن‌سعد والی مصر نامه‌ای فرستاد و از او خواست که با اکرام و احترام عمار را به مدینه بفرستد! او نیز دستور داد حضرت عمار رضی الله عنه  را با احترام به مدینه روانه کنند!

وقتی عماربن یاسر به ملاقات حضرت عثمان رفت، حضرت عثمان او را به خاطر آنچه در مصر از او روی داده بود، مورد عتاب قرار داد و از جمله به او گفت : «ابویقظان! پس از آنکه عباس بن عتبه تو را مورد اتهام (قذف) قرار داد تو نیز همان اتهام را به او وارد نمودی، من نیز دستور اجرای حد شرعی «قذف» را بر هر دوی شما صادر کردم! آیا از اقدام من که حق تو را از او گرفتم و حق او را از تو ایفاد نمودم، ناراحت شده بودي؟!

پس از آن عثمان گفت : خداوندا! هر ستمی را که دیگران بر من روا می‌دارند، به خاطر تو آن را بر آنان می‌بخشم!

خداوندا! من به وسیله اقامة حدود شرعی به هر کسی که باشد به تو تقرب می‌جویم! و به پیامدهای آن اهمیتی نمی‌دهم!

عمار! من کاری به کار تو ندارم، می‌تواني از نزد من بروی! » (برای اطلاع از همه سخنانی که میان عثمان و عمار رد و بدل شد به کتاب «العواصم من القواصم» ابن العربی ص 64 – 66 مراجعه کنید.)

 

آیا می‌توان به خاطر تأدیب اشخاصی از مسلمانان – هر چند شخصیت بزرگوار و صحابی گرانقدری مانند عماربن یاسر باشد – حضرت عثمان را مورد ملامت قرارداد؟

مگر حضرت عمر تعدادی از شخصیت‌ها و اصحاب بزرگوار را مانند عمروبن عاص و سعدبن ابی وقاص و ابی‌بن کعب را تعزیر و تنبیه ننمود؟!

مگر ما از عمار و دیگراصحاب بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه وسلم  انتظار داریم که از خطا و اشتباه مصون و مصمم باشند، در حالی که ما بر این باوریم تنها رسول خدا صلی الله علیه وسلم  از عصمت و مصونیت برخوردار است و بس!

ممکن است افرادی مانند عماربن یاسر و دیگر اصحاب بزرگوار خطائی را مرتکب شوند و این حق امیرالمؤمنین است که مخطی و خطاکار را بر اساس موازین شرعی مجازات نماید و مخالفان را تأدیب کند و در این مورد عمر و عثمان با هم تفاوتی ندارند.

اما تحت تأثیر قرار گرفتن عماربن یاسر رضی الله عنه  به سخنان دروغ و ادعاهای بی‌پایه باند سبأیه به این علت بوده که او از ماهیت اهداف آنها اطلاع نداشته و با تأمل و دوراندیشی و نگاه درست به شبه‌افکنی‌ها و ادعاهای کفرآمیز آنان برخورد نکرده، بلکه با حسن ظن با سخنان آنها تعامل نموده بود.

همچنان که صحابی بزرگوار و مخلص ابوذر غفاری رضی الله عنه  در شام تحت تأثیر سخنان عبدالله بن سبأ یهودی قرار گرفت، و آن را با حسن ظن پذیرفت!

اصحاب بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه وسلم  در زمینه بصیرت و تعمق فکری و میزان وسعت نظر و فراست و هوشیاری با هم متفاوت بودند، و چنین چیزی به هیچوجه برای آنان عیب و نقص به شمار نمی‌آید و از قدر و منزلت آنان نمی‌کاهد!

میان دیدگاه ابوذر غفاری و عمار یاسر از یک طرف و دیدگاه و موضع‌گیری ابودرداء و عباده‌بن صامت از طرف دیگر در رابطه با سمپاشی‌‌های عبدالله بن سبای یهودی تفاوت از آسمان تا به زمین است. در واقع آن دو صحابی اخیر به ماهیت یهودی‌گری او به درستی پی برده بودند! اما از خداوند بزرگوار خواستاریم که همة اصحاب رسول خدا را مورد رحمت و مشمول رضایت خویش قرار دهد!

پس از آنکه حضرت عثمان از حقیقت اوضاع و احوال مناطق و شهرهای مختلف اطلاع پیدا نمود، والیان و کارگزاران خود را به شرکت در اجتماعی دیگر پس از مراسم حج سال 34 هجری دعوت نمود.

برخی از آنانی که در آن اجتماع حضور پیدا نمودند، عبارت بودند از : معاویه‌بن ابی سفیان والی شام، عبدالله بن عامر والی بصره و عبدالله بن سعد والی مصر و عده‌ای دیگر.

حضرت عثمان با آنانی که در آن اجتماع شرکت کرده بودند، و همچنین عمروبن عاص والی سابق مصر و سعیدبن عاص والی قبل کوفه مشاوره و تبادل نظر نمود.

پس از آغاز اجتماع حضرت عثمان خطاب به آنان گفت : شما را چه شده است؟! چرا این همه علیه شما شکایت می‌شود؟ و این همه سخن چیست که علیه شما شایع می‌گردد؟! من از این نگرانم که نکند آنان راست بگویند و شما در مورد ادای مسئولیت‌های خود کوتاهی نموده باشید!

در پاسخ به او گفتند : مگر شما اشخاصی را برای تحقیق و بررسی اوضاع به آن مناطق ارسال ننمودی؟ مگر مستقیماً با مردم تماس نگرفتند و از آنان – بدون دخالت ما- پرس‌و جو نکردند؟ مگر آنان به شما گزارش ندادند که عامه مردم در آسایش و امنیت قرار دارند و مردم از ما شکوایه‌ای نداشتند؟!

آنان در ادامه گفتند : رهبران و بزرگان فتنه و آشوب هیچگاه سخنی به صداقت نگفته و خیرخواه ما و مردم نبوده‌اند! سخنانشان اصل و اساسی ندارد. تنها شایعه‌پراکنی و فتنه‌گری می‌کنند و بس و بر پایة دروغ و افتراء که نمی‌توان داوری نمود! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 342)

 

پس از آن عثمان بن عفان رضی الله عنه  به آنها گفت :

اکنون رأی شما چیست؟

سعیدبن عاص ضمن سخنانی سنجیده و حکیمانه گفت : شکایات و تبلیغات آنها دروغ و افتراهایی بیش نیست که عده‌ای آدم‌ معلوم‌الحال آنها را در پنهانی سرهم کرده و سپس به خورد مردم داده و به تبلیغ و ترویج آن دروغها می‌پردازند که تنها عده‌ای از آدم‌های ساده دل و خوش باور آنها را می‌پذیرند، کسانی که اهل درک و معرفت نیستند. آنها را تصدیق می‌کنند و در مجالس و محافل مختلف آنها را بازگو می‌کنند و در نتیجه دهان به دهان به همة مردم می‌رسند!

حضرت عثمان فرمود : چاره چیست؟ چگونه این مشکل را باید حل کرد؟

سعید گفت : بهترین راه حل شناسایی سردسته و رهبران فتنه و شایعه‌سازان و دروغ‌پردازان و معرفی و محاکمه و اعدام آنهاست!

عبدالله بن سعد نیز گفت : حق هر کسی را باید رعایت نمود و او را در برابر اقداماتش نیز باید مورد مؤاخذه قرار داد!

معاویه بن ابی‌سفیان نیز گفت : شما اداره امور سرزمین شام را به من سپرده‌ای و از مردم آن در مورد من و دیگر کارگزارانت جز اظهار رضایت چیزی به شما گزارش نشده است و در مورد دیگر مناطق والیان و کارگزاران آنها، خود، بهتر از اوضاع و احوال خبر دارند!

حضرت عثمان خطاب به عمروبن عاص فرمود : رأی تو چیست؟

عمروبن عاص گفت : من بر این باورم که تو بیش از حد در برابر سران فتنه از خود نرمش نشان داده‌ای و در مورد مجازاتشان درنگ کرده‌ای! آنگونه که عمر فاروق با آنها برخورد می‌کرد، تو برخورد نمی‌کنی، و بیش از حد در مقابل آنان از خود نرمش و سعة‌ی صدر نشان داده‌ای!

من بر این باورم که بهتر این است، تو همان راه و رسم ابوبکر صدیق و عمر فاروق رضی الله عنهم  را در پیش بگیری و در جایی که شدت عمل لازم باشد با قاطعیت برخورد کرده و جایی هم که نرمش و مدارا لازم است با عقل و منطق و خرد و اندیشه و مهربانی و با حکمت برخورد کنی! با آنهایی که بدخواه مردم‌اند لازم است با شدت عمل برخورد کنی و با آنهایی که در امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت صداقت وخلوصی دارند، با عفو و تسامح برخورد نمایی!

 

طرح مقابله با فتنه‌گران

پس از پایان سخنان آنها حضرت عثمان مطالبی را بیان داشت و طرح خود را برای رویارویی با فتنه‌گران، فتنه‌ای که بدون تردید در راه بود – تمام آنچه که او می‌توانست انجام دهد به تأخیر انداختن هر چه بیشتر آن فتنه بود – ارایه داد!

او از جمله گفت : من به همة نظرات و پیشنهادها و دیدگاه‌های شما با دقت توجه کردم! اما این مطلب را باید یادآوری نمایم، که برای هر مشکلی راه حلی وجود دارد که از آن باید وارد شد، و فتنه و آشوبی را که درمورد آن نسبت به مردم احساس نگرانی می‌نمایم، بدون تردید روی خواهد داد، اما ما باید همة تلاش خود را برای پیشگیری و به تأخیر انداختن و تعامل گام‌به‌گام و کنترل و محدود نمودن آن به کار گیریم.

ما با مردم از در گفتگو و با تسامح و مهربانی، برخورد خواهیم کرد مگر جایی که حدود الهی باشد، که هیچ کس نمی‌تواند مانع اجرای آن شده و یا نقد و اعتراض بر آن گرفته و یا اینکه ما را به دلیل اجرای آن مورد ملامت و سرزنش قرار دهد!

در اجرای احکام الهی هیچکس را بر من حقی و حجتی نیست، و خداوند خود می‌داند که در ارتباط با تأمین خیر و مصلحت مردم کوتاهی نکرده‌ام!

سوگند به خداوند که چرخ آسیاب فتنه و آشوب آماده چرخیدن است، خوشا به سعادت عثمان اگر بتواند قبل از مرگ از حرکت آن جلوگیری نماید!

با مردم مدارا کنید و حقوقشان را مراعات نمایید و با آنان از در عفو و تسامح وارد شوید و با آنان مهربان باشید، اما هر گاه به حدود و احکام خداوند بی‌حرمتی شد، در مورد آن از خود سستی و کوتاهی نشان ندهید! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 342 – 343)

 

حضرت عثمان در پایان اجتماع از استانداران و کارگزاران خود خواست به محل خدمت و مأموریتشان بازگردند! و بر اساس تصمیمات گرفته شده با فتنه‌گری و توطئه‌چینی‌هاي مخالفان برخورد نمایند، توطئه‌ای که همة آنان بر این باور بودند که در راه است و دیر یا زود خواهد رسید.

معاویه‌بن ابی سفیان قبل از آنکه به طرف شام حرکت کند بار دیگر به خدمت حضرت عثمان رسید و خطاب به او گفت :

«یا امیرالمؤمنین! پیش از آنکه سیل فتنه و حوادث به سوی تو حرکت کنند، و برای رویارویی با آن کاری از تو ساخته نباشد، همراه من به شام بیا! و محل خلافت را به آنجا منتقل کن!

حضرت عثمان فرمود : من همسایگی با رسول خدا را با هیچ چیزی عوض نمی‌کنم، اگر چه به قطع شاهرگ گردنم بیانجامد!

معاویه گفت : در این صورت من سپاهی از مردم شام را برای مقابله با خطرهای احتمالی و دفاع از تو و مردم به مدینه ارسال می‌نمایم!

حضرت عثمان فرمود : نه! این پیشنهاد را هم نمی‌پذیرم و حاضر نیستم اسباب فشار و ایجاد کمبود را برای همسایگان رسول خدا و مهاجرین انصار فراهم نمایم!

معاویه گفت : یا امیرالمؤمنین! سوگند به خداوند فتنه‌گران و توطئه‌چینان یا تو را ترور می‌کند، یا موقعیت و رهبری تو را مورد تعرض قرار خواهند داد.

عثمان بن عفان رضی الله عنه  گفت : حسبی‌الله و نعم الوکیل. » خداوند برایم کافی است و بهترین وکیل و محافظم است. (تاریخ طبری : ج 4 ص 345)

پس از آن بود که معاویه‌بن ابی سفیان راه شام را در پیش گرفت.

 

وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.‏


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان