سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

11 خرداد 1404 04/12/1446 2025 Jun 01

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7709737
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 175   تعداد بازدید: 2671 تاریخ اضافه: 2010-03-25

مرحله‌ی دوم از فتوحات در سرزمین عراق و مشرق

بسم الله الرحمن الرحيم

پیشروی مسلمان‌ها در جبهه‌ی شرقی و سرزمین عراق به‌ فرماندهی خالد بن ولید رضی الله عنه  از زمان ابوبکرصدیق رضی الله عنه  آغاز گردید چنان که در این مورد به تفصیل در کتاب «زندگانی ابوبکرصدیق» سخن به میان آورده‌ام. و در زمان عمربن خطاب این نقشه به شرح زیر به پايان رسید:

نخست: ابوعبید ثقفی فرمانده و مسئول جبهه‌ی عراق

بعد از این که ابوبکرصدیق در سه شنبه بیست و دوم جمادی الآخر سال سیزدهم وفات یافت، عمربن خطاب رضی الله عنه  مردم را برای جنگ با اهل عراق تشویق نمود و از آن‌جا که مردم می‌دانستند با دشمن قوی و مجهز روبرو می‌شوند، ترسیدند و کسی حاضر نشد به ندای عمربن خطاب لبیک بگوید. روز دوم و سوم نیز ایشان سخنان خود را تکرار کرد. و مثنی بن حارثه برخاست و به فتوحات بزرگی اشاره کرد که مسلمانان قبلاً در آن ناحیه به فرماندهی خالد بن ولید بدان دست یافته بودند، و گفت: که ما در عراق به اموال، املاک و غنایم زیادی دست یافته‌ایم. باز هم کسی حاضر نشد تا این که روز چهارم، نخستین کسی که به ندای عمربن خطاب پاسخ داد، ابوعبید بن مسعود ثقفی بود و بعد از او مردمانی به‌ پا شدند[1] و سلیط بن قیس انصاری برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین! در مورد فارسها شیطان ما را می‌ترساند، ولی امروز من جان خود را به خدا می‌بخشم و هر کسی از بستگانم می‌خواهد از من پیروی کند، همین حالا به من بپیوندد.[2]

این سخن سلیط تأثیر به سزایی در روحیه‌ی مردم گذاشت و آنان را آماده‌ی جهاد نمود. آن‌گاه داوطلبان جنگ از عمربن خطاب خواستند تا برای آن‌ها از میان مهاجرین و انصار، امیری تعیین کند. عمر رضی الله عنه  گفت: به خدا سوگند! هیچ کس برای این کار شایسته‌تر از کسی نیست که قبل از همه اعلان آمادگی نموده است و اگر سلیط مرد عجولی نبود او را بر شما می‌گماشتم. ولی ابوعبید امیر شما و سلیط وزیر و معاون او است.[3]

و در روایتی آمده است که چون ابوعبید صحابی نبود و در آن میان افراد زیادی از مهاجرین و انصار وجود داشتند، برخی اعتراض کردند و گفتند: چرا فردی از میان صحابه انتخاب نکردی؟ عمر رضی الله عنه  گفت: او قبل از دیگران آمادگی خود را برای جهاد اعلان نموده است. سپس عمر رضی الله عنه  او را فراخواند و گفت: تقوای الهی را پیشه ساز و با مسلمانان و همراهانت به خوبی رفتار کن و در کارها از اصحاب پیامبرو به ویژه سلیط نظرخواهی کن.[4]

در بخشی از وصایای عمر رضی الله عنه  به ابوعبید چنین آمده است: سخن اصحاب پیامبر را بشنو و آنان را در تصمیم گیری مشارکت ده و عجولانه تصمیم نگیر، چرا که جنگ نیاز به افراد با حوصله دارد که وضعیت و شرايط را در نظر می‌گیرند. و اگر عجله کاری سلیط نبود او را امیر تعیین می‌کردم[5] و افزود که تو به سرزمینی می‌روی که مهد فریب کاری و خیانت است. مردم آن‌جا، خیر و خوبی را از یاد برده‌اند و با شر و بدی خو گرفته‌اند. پس خیلی مواظب باشی و زبانت را کنترل کن و اسرارت را فاش نکن چرا که اگر اسرار آدمی فاش شود در معرض نابودی و شکست قرار خواهد گرفت.[6] آن‌گاه به مثنی دستور داد تا پیشاپیش حرکت کند کسانی را با خود ببرد که‌ به‌ تور شایسته‌ توبه‌ کرده‌اند و به‌ آستانه‌ی خداوند باز گشته‌اند، پس مثنی سریع حرکت کرد تا اینکه‌ به‌ حیره‌ رسید.

معمولاً عمربن خطاب  رضی الله عنه  پیگیر اوضاع جبهه‌های عراق، فارس و شام بود و برای آن‌ها نیروی کمکی می‌فرستاد و تاکتیک نظامی فرا روی آن‌ها می‌گذاشت.

به هر حال مسلمانان که تعدادشان حدود هفت هزار نفر بود وارد سرزمین عراق شدند و عمر رضی الله عنه  به ابوعبیده ـ در شام ـ نوشت که نیروهایی را که قبلاً در سرزمین عراق تحت فرماندهی خالد بن ولید بودند دوباره به عراق اعزام نماید. او ده هزار نیرو به فرماندهی هاشم بن عتبه روانه‌ی عراق کرد. واز طرفی جریر بن عبدالله جبلی به دستور عمر رضی الله عنه  با چهار هزار نیرو به سوی عراق رهسپار گردید و وارد کوفه شد. هنگامی که نیروهای اسلامی در عراق گرد آمدند، دولت فارسها دچار تزلزل شده بود. آن‌ها تازه بر پادشاهی دختر کسرا که بوران نام داشت اتفاق کرده بودند و دختر دیگرش به نام آزرمیدخت کشته شده بود و بوران، مردی به نام رستم فرخزاد را فرمانده‌ی کل نیروهای مسلح خود قرار داده بود. گفتنی است که‌ رستم مردی ستاره‌ شناس بود و مهارتی کامل در آن رشته‌ کسب کرده‌ بود، از این‌رو هنگامی که‌ از او می‌پرسند که‌ چرا این وظیفه‌ را قبول کردی در حالی که‌ خود می‌دانی در این کار موفقیت را کسب نخواهی کرد؟ در جواب گفت: آزمندی و محبت به‌ شرافتمندی مرا وادشت که‌ به‌ چنین امری اقدام نمایم.[7]

دوم: معرکه‌ی نمارق، سقاطیه کسکر و باروسما

1ـ معرکه‌ی نمارق

این معرکه پس از رسیدن ابوعبید به عراق و به دست گرفتن امور نظامی ‌آن ناحیه اتفاق افتاد. گویا فارسیان می‌خواستند، با ترتیب دادن یک شبیخون روحیه‌ی این مرد داوطلب را تضعیف کنند که به قصد پیروزی وارد این سرزمین شده است. چنان که برای این منظور دهقانان و روستانشینان و همه‌ی مردم را مسلح و آماده باش کردند و گروهی به سرکردگی جابان از یک طرف و گروهی به سرکردگی نرسی از ناحیه‌ی کسکر، حلقه را بر مسلمانان تنگ می‌نمودند. ابوعبید و مثنی نیز با آمادگی لازم برای رویارویی با دشمن، در نمارق به مصاف دشمن رفتند. و جنگ سخت و خونینی میان طرفین اتفاق افتاد که فارسیان در آن دچار شکست شدند و فرماندهان آنان (جابان و مردانشاه) که‌ شورش را بر عهده‌ گرفته‌ بودند، به اسارت مسلمانان در آمدند، [8] ولی مردی از مسلمانان به نام مطر بن فضه تمیمی که‌ جابان را اسیر کرده‌ بود او را نشناخته و به او امان داده بود. هنگامی که دیگر مسلمانان از جریان مطلع شدند جابان را نزد ابوعبید آوردند و گفتند: این فرمانده‌ی نیروهای دشمن است و باید کشته شود. ابوعبید گفت: من چگونه او را بکشم در حالی که مردی از مسلمانان او را امان داده است؟ آن‌گاه او را آزاد کرد.[9]

این عملکرد ابوعبید بیانگر میزان تسامح و وفادار بودن مسلمانان نسبت به عهد و پیمان بود که بدون شک تأثیر شگرفی در دعوت مردم به سوی دین اسلام داشت، دینی که در دامان خود چنین مردان متعهدی پرورش می‌دهد.

آنگاه که‌ مردم اطلاع پیدا می‌کنند که‌ مسلمانان یکی از فرماندهان فارس را آزاد کرده‌اند، زیرا یکی از آن‌ها او را پناه داده‌ است، در حالی که‌ آن فرمانده‌ی پارسی تبار در راستای دشمنی با مسلمانان نقش بزرگی را ایفا می‌نمود، مردم باشنیدن چنین خبرهایی در مورد مسلمانان جذب اسلامی می‌شوند که‌ چنین مردانی را پرورش داده‌ است.

از طرفی موضعگیری مثنی نیز ستودنی است که از مقام فرماندهی کل عراق به نفع ابوعبید کناره‌گیری می‌کند، چرا که او را امیرالمؤمنین فرستاده است و باید مثنی از او حرف شنوی داشته باشد و مثنی در رکاب ابوعبید همچنان مخلصانه در خدمت اسلام از هیچ کوششی دریغ نورزید. و چنین است عملکرد مردان بزرگ.[10]

2- جنگ سقاطیه در کسکر

ابوعبید به تعقیب فراریان پرداخت. آن‌ها به شهر کسکر پناه آورده بودند که متعلق به نرسی (پسرخاله‌ی کسرا) بود. نرسی از قبل برای رویارویی با مسلمانان آماده شده و مردم را برانگیخته بود. آن‌ها در سقاطیه با مسلمانان روبرو شدند و سرانجام مسلمانان آن‌ها را شکست داده، غنایم زیادی به دست آوردند. نرسی پا به فرار گذاشت. مسلمانان بر املاک و لشکریان او تسلط یافتند و در خزانه‌های او به کالاهای با ارزش زیادی دست یافتند. به ویژه باغهای سرسبزی از آن‌ها باقی ماند که مسلمانان محصولات آن‌ها را در میان کشاورزان محروم تقسیم نمودند و خمس غنایم به دست آمده را نزد عمر رضی الله عنه  فرستادند و برای او نوشتند: خداوند ارزاقی را به‌ ما بخشیده‌ که‌ مربوط به‌ کسراها بود و آنان خود از آن محافظت به‌ عمل می‌آوردند، لذا خواستیم که‌ شما نیز آن‌را ببینید و از نعمت و فضیلت خداوند یادی ببرید.[11]

 این رفتار مسلمانان با دهقانان محروم و زحمتکش که از خوراکها و میوه‌جات ویژه‌ی پادشاهانشان می‌خوردند، نشانگر اخلاق و تواضع مسلمانان فاتح بود. گویا آنان با این رفتار خود به مردم می‌گفتند: بیایید به سوی دینی که کرامت انسانی شما را به شما بر می‌گرداند.[12]

ابوعبید در شهر کسکر مستقر شد و نیروهای خود را در تعقیب فراریان و تأدیب روستانشینانی که عهد شکنی کرده، به جنگجویان دشمن پیوسته بودند، اعزام نمود. و بدین صورت مسلمانان به نیروی مقتدری تبدیل شدند که حرف اول را در منطقه می‌زدند. چنان که پس از آن برخی از کارگزاران دولت فارس، از مسلمانان امان طلبیدند و دو تن از آنان نوعی غذای مخصوص برای فرمانده‌ی مسلمانان تدارک دیده بودند که ابوعبید از پذیرفتن آن به علت عدم دسترسی نیروهایش به چنین خوراکی امتناع ورزید. اما وقتی مطلع شد که از آن‌ها نیز با همین نوع غذا پذیرایی شده است، قبول کرد. این برخورد ابوعبید در واقع بیانگر میزان تواضع، وفاداری و اخلاق اصحاب پیامبرو تابعین است[13].

3- معرکه‌ی باروسما در سال 13 هـ

سپس مسلمانان در مکانی به نام باروسما واقع بین کسکر و سقاطیه به نیروهای تحت فرماندهی نرسی و پسر دایی‌هایش حمله‌ور شدند. زیرا به ابوعبید خبر رسید که رستم به کمک جالینوس نیروهای عظیمی جهت کمک به نرسی تدارک دیده است. بنابراین ابوعبید فرصت را غنیمت شمرد و قبل از رسیدن نیروهای کمکی رستم بر نیروهای تحت فرماندهی نرسی حمله کرد و دشمن را متحمل شکست سنگینی نمود و نرسی را مجبور به فرار کرد. سپس مثنی بن حارثه و دسته‌های نظامی دیگری به اطراف فرستاد و مناطق زیادی همچون نهر جور را چه با زور و چه با صلح فتح کرد و با به دست آوردن غنايم و مقرر کردن جزیه و خراج، اموال هنگفتی به دست آورد و جالینوس را که با نیروی عظیمی به کمک جابان آمده بود شکست داده، نیروهایش را متفرق کرد و اموال و غنایم زیادی از آنان به دست آورد و جالینوس را مجبور به فرار ساخت.[14]

بدین صورت سه لشکر عظیم فارسی‌ها در مدت کوتاهی شکست خورد که اگر به صورت منظم و متحد علیه مسلمانان می‌جنگیدند، هرگز با چنین شکست سنگینی روبرو نمی‌شدند ولی هر کدام از آنان به خاطر ترسی که از رویارویی با مسلمانان داشتند، ترجیح می‌دادند که آن دیگری به جنگ مسلمانان برود و بدین صورت یکی پس از دیگری شکست می‌خوردند. [15]

 

وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين

منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي

 


سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

----------------------------------------

[1]- البداية والنهاية (7/ 26).

[2]- الفتوح ابن أعثم (1/ 164) الأنصار في العصر الراشدي ص216.

[3]- الأنصار في العصر الراشدي ص216.

[4]- البدایه والنهایه (7/26)

[5]- اتمام الوفاء في سيرة الخلفاء ص65 . الجبرية: التكبر.

[6]- اتمام الوفاء في سيرة الخلفاء ص65 .

[7]- البداية والنهاية (7/27).

[8]- حركة الفتح الإسلامي شكري فيصل ص72 .

[9]- الکامل فی التاریخ (2/87)

[10]- تاریخ اسلامی (10/334)

[11]- تاریخ طبری (4/272)

[12]- تاریخ اسلامی (10/335)

[13]- التاريخ الإسلامي (10/336).

[14]- ترتيب وتهذيب البداية والنهاية د. محمد صامل السُّلمي ص89 .

[15]- التاريخ الإسلامي (10/337).

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان