سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

2 آبان 1403 19/04/1446 2024 Oct 23

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7276817
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 13   تعداد بازدید: 3193 تاریخ اضافه: 2010-08-10

خلافت جعفر بن معتصم معروف به متوکل (232 – 247 هـ)

جعفر بن معتصم در سال 205 هجری در یکی از شهرهای کنار دجله نزدیک به شهر واسط دیده به جهان گشود، کنیه‌ی او أبو الفضل بود؛ مادرش ام ولد بود که به نام شجاع صدا زده می شد. خطیب بغدادی او را سروز زنان در کرم و بخشش معرفی می کند. گفته شده است مادرش ترک بوده و در بعضی روایات آمده که مادرش خوارزمی است. مادرش در تربیت و آمادگی متوکل برای نشستن بر عرش خلافت نقش مهمی داشته است. رنگ صورت وی گندمگون، و از چشمانی زیبا بر خوردار بود.

بعد از وفات برادرش واثق در ذوالحجه سال 232 هجری با او بیعت کرده شد؛ در آغاز امر لشکر ترکها مایل بودند تا با محمد پسر واثق بیعت کنند، ولی به علت کم سن و سال بودن محمد، ناچار شدند تا با متوکل بیعت کنند. اولین کسی که با او دست بیعت داد، احمد بن ابی داود بود.

متوکل دستور داد تا وزیر واثق، محمد بن عبدالملک زیات را دستگیر کنند، خشم متوکل بر او به این دلیل بود که او مایل بود تا برای محمد بن واثق بیعت بگیرد. او همچنین در بیشتر کردن کینه‌ی واثق از متوکل تلاش کرده بود. وی پس از مدت کمی در پی شکنجه در زندان خلیفه درگذشت؛ متوکل همچنین بر جماعتی از نویسندگان دواوین نیز خشم گرفت.

اوضاع داخلی در دوران متوکل

الف- منع قول به خلق قرآن و تلاش وی برای احیای سنت

گویند: متوکل اهل ذمه را دستور داد تا با پوشیدن لباسشان خود را از مسلمانان مشخص سازند، همچنین دستور داد تا کلیساها و کنیسه‌هایی که جدیداً در دوران اسلامی ساخته شده بودند، ویران گردد.

متوکل بر خلاف پدر و عموی خویش، نه تنها تمایلی به اعتزال نداشت، بلکه متمایل به اهل سنت بود، و مردم را از قول به خلق قرآن که دولت عباسی را به خود مشغول کرده بود، نهی می‌کرد، او به محدثان و شیوخ اهل سنت اجازه داد، تا حدیث را روایت کرده، و سنت را در جامعه احیاء کنند، و این حکم را برای همه‌ی شهرها نوشت. خود متوکل در فقه از مذهب شافعی تبعیت می‌کرد.

در مورد او چنین گفته‌اند: خلفا سه نفرند، ابوبکر صدیق رضی الله عنه در جهادش با مرتدین، و عمر بن عبدالعزیز در بر گرداندن مظالم، و متوکل در زنده کردن سنت.

متوکل دستور ویران کردن گنبد و بارگاه حسین رضی الله عنه و خانه‌های اطراف آن را  در کربلا صادر کرد، شاید این کار وی به خاطر از بین بردن شرکیات و خرافات در جامعه‌ی آن عصر بوده است.

آنچه که باعث متمایز شدن متوکل از خلفای پیشین عباسی شده، منع قول به خلق قرآن و احترام و بزرگداشت علمای اهل سنت همچون احمد بن حنبل بوده است. روایت شده است او احمد بن حنبل را از بغداد به نزد خویش فرا خواند، و هیچ کس را قاضی نمی گرداند مگر اینکه با امام احمد مشورت می‌کرد. وی یحیی بن اکثم را به جای احمد بن ابی داود، قاضی القضاة گرداند و در سال 240 هجری او را از این منصب عزل کرد.

ب- سیاست متوکل با ترک‌ها

معتصم اولین فرد در خلافت عباسی بود که از ترک‌ها استعانت جست، و به آنها منصب دولتی عطا کرد،  تغییر از حکومت عربی به حکومت ترکی، سبب شد تا بوی شورش و کودتا روز به روز فضای حکومت عباسی را در بر گیرد، و سرانجام به زوال و نابودی آن بینجامد.

معتصم خطر ترکها را درک کرده، و متوجه آزار و اذیت آن‌ها نسبت به اهل بغداد شد، به همین جهت در فکر انتقال آنها به سامراء افتاد، اما او جلوی نفوذ روز افزون آنها را در حکومت عباسیان نگرفت، بلکه کار به جایی رسید که آنها نیز جزو بزرگان دولت گشت، بدینوسیله نارضایتی عرب‌ها و فارس‌ها نیز بیشتر شد.

متوکل برای جلوگیری از نفوذ بیش از حد ترک‌ها، دستور دستگیری ایتاخ که یکی از رهبران آنان در دولت عباسی بود را صادر کرد، سپس او را به زندان انداخت، و او در آنجا وفات نمود.

بعضی از مؤرخین بر این باورند که عهد متوکل در خلافت عباسی، دوران قوت و قدرت بوده، و ضعف و انحلال هنگامی شروع شد که لشکر نظامی ترکها بر حکومت تسلط پیدا کرده و بدون هماهنگی با خلفا حکم می‌راندند، و بسیاری اوقات در عزل و نصب پست‌های دولتی نیز دخالت مستقیم داشتند.

ج- متوکل و بنای شهر ماحوزه یا متوکلیه

متوکل تصمیم گرفت، تا مقر حکومت خویش را به دمشق انتقال دهد، به همین جهت به سوی آن حرکت کرد، و در سال 244 هجری به دمشق رسید، داواوین نیز به آنجا انتقال یافتند، سپس دستور به بنای قصور داد. او در سمت جنوب دمشق به ساخت قصر خلافت مشغول شد، اما از هوای آنجا خوشش نیامد و خیلی زود به سامراء باز گشت. دو ماه از باز گشتش از دمشق نگذشته بود که دستور داد تا شهر ماحوزه را در نزدیکی سامراء بنا کنند، این شهر به اسم متوکیله و جعفریه نیز معروف گشته بود؛ متوکل در آنجا قصر خلافت به نام لؤلؤه را بنا کرد و در سال 246 هجری به آنجا انتقال یافت.

سیاست متوکل با رومی‌ها و حکومت‌های کوچک

رومی‌ها در سال 238 هجری با سیصد سوار به شهر ساحلی دمیاط در مصر، حمله کردند، مردم از راه دریا پا به فرار گذاشتند، مردان نجات یافتند اما زنان و کودکان بیشترشان غرق شدند. رومی‌ها تعدادی از مردان را نیز کشتند و بعضی از زنان را به اسارت گرفتند، و مساجد را به آتش کشیدند، سپس بدون مواجه شدن با لشکر مسلمان‌ها به روم باز گشتند.

رومی‌ها در سال بعد از این واقعه، بر بلاد جزیره از ناحیه شماط حمله بردند، و نزدیک به ده هزار مسلمان را به اسارت گرفتند.

علی بن یحیی ارمنی دو سال پشت سر هم در سالهای 238 و 239 هجری با رومی‌ها وارد جهاد شد، و در سال 243 هجری، متوکل یکی از رهبران ترک به نام بغا را از دمشق برای جهاد به بلاد روم فرستاد.

در دوران متوکل چند بار بین مسلمانان و رومی‌ها تبادل اسیر صورت گرفت، و تعداد زیادی از مردان و زنان مسلمان از این طریق آزاد شدند.

در این دوره دولت اباضیه و صفریه کما کان در بلاد مغرب وجود داشت، در  بلاد اندلس، عبدالرحمن اوسط در سال 338 وفات نمود، و پسرش محمد اول، بعد از وی عهده‌دار خلافت شد.

وفات متوکل

در مورد وفات متوکل، گفته شده که وی در اواخر حیاتش تصمیم گرفت تا معتز را بر فرزند دیگرش منتصر ترجیح دهد، متوکل از منتصر خواست تا از ولی عهدی کنار رود، اما منتصر نه تنها قبول نکرد، بلکه با گروهی از ترک‌ها برای ترور پدرش وارد مشورت شد.

این  واقعه در اواخر روز عید فطر سال 247 هجری، در نیمه‌های شب رخ داد. آنها متوکل را همراه با وزیرش فتح بن خاقان، به قتل رساندند، سپس با منتصر بیعت کردند؛ شاید این خیانت به علت برتری دادن معتز و مؤید بر منتصر باشد.

از واقعه‌ی قتل متوکل، و برنامه‌ریزی آن توسط ترکها، می‌توان نتیجه گرفت، که ترک‌ها در این عصر از نفوذ کافی برخوردار بودند، که اینگونه توانستند متوکل را به قتل رسانده و با پسرش منتصر بیعت کنند.

بسیاری از مؤرخان این دوره از خلافت عباسی را، عصر سیطره‌ی ترک‌ها بر دولت عباسی می‌دانند، به گونه‌‌ای که خلیفه از قدرت و اراده‌ی کافی در اداره‌ی امور برخوردار نبود.

پایان خلافت متوکل بالله

شناسنامه‌ی دهمین خليفه‌ی عباسی

نام معروف

متوکل بالله

نام كامل

جعفر بن محمد بن هارون بن محمد بن عبد الله بن محمد بن علي ابن عبد الله بن العباس

كنيه

أبو الفضل

ترتیب در خلافت

دهم

تاريخ تولد

205هـ

دوران خلافت به تاريخ هجری

232-247 هـ

تاريخ وفات

247ه

ترجمه و تحقیق: أبو أنس

سايت عصر اسلام

www.IslamAge.com


منابع و مراجع:

*سیر أعلام النبلاء- للذهبی- تحقیق شيخ شعيب الأرناؤوط.
* تاريخ ابن خلدون.
* الکامل فی التاریخ- لابن الأثیر.
* سایت ويكيبيديا، الموسوعة الحرة- سایت إسلام أون لاین . نت- سایت أسرة آل باوزیر العباسیة الهاشمیة.
* الدرة السنیة فی أخبار الدولة العباسیة، تألیف أبوبکر بن عبدالله بن أیبک الدواداری، بیروت 1413هـ/1992م.
* تاريخ الإسلام السياسي والديني والثقافي والاجتماعي، تألیف حسن ابراهيم حسن، دار الجیل ببیروت،الطبعة الرابعة عشرة، 1416هـ/1996م.
* الدولة العباسیة، تألیف محمود شاکر، المکتب الإسلامی، الطبعة الخامسة، 1411هـ/1991م.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان