سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7763261
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 12   تعداد بازدید: 3198 تاریخ اضافه: 2010-08-10

خلافت هارون بن محمد ملقب به واثق بالله (227-232 هـ)

هارون بن محمد كه به واثق بالله معروف گشته بود در بیستم شعبان سال 190 هجری در مسیر مکه دیده به جهان گشود، وی سفيد گونه بود آميخته به سرخى، نكو روى و ميانه بالا و خوش اندام، چشم چپش لوچ بود، و لكه‌هاى سپيد داشت.

واثق شعر و شاعری را دوست داشت، و از او روایات شعری نقل شده. وی فردی حلیم و بردبار بود، عمویش مأمون او را بر بعضی از فرزندان خویش برتری می‌داد، مادرش أم ولد است و به اسم قراطیس صدا زده می‌شد.

او در سیاست فردی ماهر، و در سیاست امور بصیر و دانا بود، و پدرش در اثنای غیابش، مقر خلافت را به او می سپرد، و بر او اعتماد کامل داشت. معتصم در سال 220 هجری برای بنای شهر سامراء او را در بغداد ترک کرده و در سال 223 هجری برای استقبال از افشین به سوی او باز گشت.

در نوزدهم ربیع الاول سال 227 پس از وفات معتصم با او بیعت کرده شد، واثق نیز مانند پدرش بر ترک‌ها اعتماد کرده، و تعداد آنها را افزایش داده، و به هر کدام از ایشان پست و منصب بالایی در دولت عطا کرد. ناگفته نماند نفوذ ترک‌ها در دستگاه حکومتی سبب بوجود آمدن بدعت‌های دینی شد، چرا که آنان در فهم نصوص شرعی از پایه‌ی محکم و استواری برخوردار نبودند.

اوضاع داخلی در دوران واثق

الف- قیام‌ها و جنگ‌های داخلی

در اوائل دوره‌ی واثق قیسیه در دمشق شورش کرده، و آنجا را به محاصره خود در آوردند، واثق برای مهار این این جنبش، لشکری به فرماندهی رجاء بن ایوب فرستاد، رجاء در مرج راهط بر این گروه پیروز گشته، و هزار و دویست تن از آنها کشته، و بقیه‌ی آنان نیز شکست خوردند.

امام طبری در تاریخ خویش بیان کرده که در این دوران بنی سلیم و بعضی از صحرانشینان که در پیرامون مدینه زندگی می کردند، مشغول به یغما و فساد و راهزنی شدند، و کار به جائی رسید که در شهر هر چه خواستند می‌ربودند، و بهای هر چیز را به میل خود تعیین می‌کردند. این گروه در سراسر حجاز به یغماگری مبادرت می‌نمودند، حتی آنها به گروهی از بنی کنانه و باهله نیز حمله کردند و آنان را کشتند.

به همین خاطر واثق در شعبان 230 هجری لشکری به فرماندهی بغا که یکی از رهبران ترک بود به سوی آنها روانه ساخت، بغا بر همه‌ی آن‌ها پیروز گشت، و اکثر آنها را اسیر کرد. بغا بعد از برقراری امن در شبه جزیره، به سامراء برگشته، و با برخی از قبائل در وسط و جنوب این کشور که از خلیفه ناراضی بودند به کارزار برخواست.

ب- فتنه‌ی خلق قرآن در دوره‌ی واثق

واثق در آغاز امر مانند پدر و عموی خود قائل به مخلوق بودن قرآن بود و امیر بصره را موظف کرد تا ائمه و اهل علم را در این قول مورد آزمایش و امتحان قرار دهد.

احمد بن نصر بن مالک بن الهیثم الخزاعی که یکی امامان بزرگ در حدیث و علوم دینی مسلمانان بود در دوران واثق در قضیه‌ی محنت خلق قرآن به شهادت رسید. جد او مالک بن هیثم یکی از دعاة بنی عباس در آغاز تشکیل حکومت عباسیان بود.

روایت شده است که روزی خلیفه با احمد بن نصر در مسأله‌ی خلق قرآن مناظره نمود، و از او پرسید«یا أحمد ما تقول فی القرآن؟ قال: کلام الله، قال: أمخلوق هذا؟ قال: هو کلام الله، قال: فما تقول فی ربک أتراه یوم القیامة؟ قال: یا أمیر المؤمنین جاءت الآثار عن رسول الله صلی الله علیه و سلم أنه قال: ترون ربکم یوم القیامة کما ترون القمر لا تضامون فی رؤیته، فنحن علی الخبر».

ترجمه: واثق پرسید:«ای احمد در باره‌ی قرآن چه می‌گویی؟ گفت: کلام الله است. واثق گفت: آیا قرآن مخلوق است؟ گفت: قرآن کلام الله است. گفت: در مورد پروردگارت چه می‌گویی؟ آیا روز قیامت او را می‌بینی؟ احمد گفت: ای امیر المؤمنین در این مورد روایات از رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ آمده است که فرموده است: «پروردگارتان را در روز قیامت مشاهده می‌کنید، همین گونه که ماه را می‌بینید، و در رؤیت او هیچ‌گونه شلوغی ایجاد نمی‌شود»، پس ما هم به خبری که رسیده ایمان داریم».

در این هنگام واثق از اطرافیان خویش سؤال کرد، که در مورد او چه می‌گویند. قاضی عبد الرحمن بن اسحاق گفت: خونش حلال است، و دیگران نیز با او موافقت کرده، مگر قاضی القضاة، احمد بن ابى دؤاد که گفت: او کافر است، بايد از او خواست تا توبه كند.

احمد بن نصر نیز مانند دیگر علمای اهل سنت، این اعتقاد باطل را رد کرده، و مردم را در اعتقاد صحیح نسبت به کلام الله، امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد، او پس از استقامت در اعتقاد به کلام الله بودن قرآن، سرانجام در سامراء به شهادت رسید. امام ذهبی در کتاب سیر أعلام نبلاء روایت می کند که هنگامی که احمد بن نصر کشته شد، سرش قول لا اله الا الله را بیان می‌کرد.

اما فضلی که نصیب واثق شد، این بود که در اواخر حکومتش از این اعتقاد بازگشت.

بعضی از وقائع مهم در دوران واثق

از مهمترین رویدادهای مهم که می‌توان در عهد واثق به آن اشاره کرد، تبادل اسیران بین رومی‌ها و مسلمانان بود، این واقعه در سال 231 هجری رخ داد، در آن هنگام تعداد اسرای مسلمانان نزد که رومی‌ها در بند بودند، 4362 اسیر، و تعداد اسیران رومی که در بند مسلمین بوده، خیلی بیشتر بود. بعد از تبادل اسیران، احمد بن سعید بار دیگر با بلاد روم وارد جنگ شد.

از رویدادهای مهم دیگر در این دوره، مرگ والی خراسان عبدالله بن طاهر، در سال 230 هجری بوده است، واثق فرزند وی را جانشین پدرش عبدالله گرداند.

وفات واثق

واثق کمتر از شش سال بر دولت عباسی خلافت نمود، روایت شده که واثق کسی را پس از خویش، برای خلافت تعیین نکرد. در هنگام مرگ از وی خواستند تا خلافت را برای فرزندش وصیت کند، اما وی نپذیرفت و گفت: من متحمل امر شما نمی‌شوم.

واثق در ماه ذوالحجه سال 232 هجری وفات نمود، احمد بن أبی داود بر او نماز گزارد، با مرگ او دورانی طلایی از خلافت عباسی رو به پایان نهاد، و حکومت عباسی پس از واثق، وارد مرحله‌ی دوم خود شد.

مؤرخان علت پایان پذیرفتن عصر طلایی عباسیان را سیاست و روشی می‌دانند که پدر وی معتصم بر آن حرکت کرد، و آن هم اعتماد بر ترک‌ها در اداره‌ی امور، و در مقابل کنار گذاشتن اعراب از امور دولتی بود.

پایان خلافت واثق بالله و پایان عصر طلایی خلافت عباسیان

شناسنامه‌ی نهمین خليفه‌ی عباسی

نام معروف

الواثق بالله

نام كامل

هارون بن محمد بن هارون بن محمد بن عبد الله بن محمد بن علي ابن عبد الله بن العباس

كنيه

أبو جعفر

ترتیب در خلافت

نهم

تاريخ تولد

186هـ

دوران خلافت به تاريخ هجری

227 -232 هـ

دوران خلافت به تاريخ ميلادي

842 -847 م

تاريخ وفات

232هـ

ترجمه و تحقیق: أبو أنس
سايت عصر اسلام
www.IslamAge.com


مصادر و مراجع:

*سیر أعلام النبلاء- للذهبی- تحقیق شيخ شعيب الأرناؤوط.
* تاريخ ابن خلدون.
* البدایة و النهایة - لابن کثیر.
* الکامل فی التاریخ- لابن الأثیر.
* سایت ويكيبيديا، الموسوعة الحرة- سایت إسلام أون لاین . نت- سایت أسرة آل باوزیر العباسیة الهاشمیة.
* الدرة السنیة فی أخبار الدولة العباسیة، تألیف أبوبکر بن عبدالله بن أیبک الدواداری، بیروت 1413هـ/1992م.
* تاريخ الإسلام السياسي والديني والثقافي والاجتماعي، تألیف حسن ابراهيم حسن، دار الجیل ببیروت،الطبعة الرابعة عشرة، 1416هـ/1996م.
* موسوعة الخلافة العباسیة، تألیف أحمد شلبی، مکتبة النهضة المصریة، الطبعة الثامنة،1985م.
* الدولة العباسیة، تألیف محمود شاکر، المکتب الإسلامی، الطبعة الخامسة، 1411هـ/1991م.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان