سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

2 آبان 1403 19/04/1446 2024 Oct 23

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7276812
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 12   تعداد بازدید: 5792 تاریخ اضافه: 2010-04-07

عمر بن عبدالعزیز (61 - 101 هـ) قسمت دوم

همان طور که قبلا بیان شد، یکی از حسنات و خوبیهای سلیمان بن عبدالملک این بود، که نصیحت فقیه و عالم وقت، رجاء بن حیوه را گوش داد، و در مرض الموت خود، عمر بن عبدالعزیز را جانشین خویش قرار داد.

سلیمان بن عبدالملک در طی وصیت نامه ی عمر بن عبدالعزیز را جانشین خود قرار داده، وچنین نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، این کتاب از جانب بنده خدا، سلیمان بن عبدالملک، برای عمر بن عبدالعزیز است، همانا من بعد از خودم، او را خلیفه ی شما قرار دادم، و بعد از او یزید بن عبدالملک، پس حرفهای او را گوش دهید، و از او اطاعت کنید، و تقوای خدا پیشه کنید، و از اختلاف بپرهیزید، سپس وصیت نامه را مهر کرده، و به رجاء بن حیوه دستور داد، تا مردم را جمع کرده و از آنها بیعت بگیرد.

رجاء بن حیوه در آخرین لحظات مرگ کنار سلیمان بود، او می گوید: سلیمان در آخرین کلامش شهادتین را گفت، و از این دنیا وداع گفت.

رجاء بعد از وفات سلیمان بن عبدالملک، بلافاصله بدون آنکه دیگران از مرگش با خبر سازد، وارد مسجد شد، و بار دیگر از اهل بیت امیر المؤمنین بیعت گرفت، و تک تک آنها را گرد آورده و بر آن وصیت نامه بیعت گرفت.

او پس از پایان بیعت از جای خود بلند شد، و خطاب به آنها گفت: همانا امیر المؤمنین از این دنیا رفتند. انا لله و إنا إلیه راجعون. سپس وصیت نامه را باز کرده، و متن آن را برای مردم قرائت کرد، در آن لحظه هشام بن عبدالملک از جای خود بلند شد، و گفت به خدا قسم بیعت نمی کنیم، رجاء در جوابش گفت به خدا قسم گردنت را می زنیم، پس بلند شو، و بیعت کن، سرانجام هشام هم راضی شد، و به جمع بیعت کنندگان پیوست.

1)- روش عمر بن عبدالعزیز در اداره حکومت:

روایت شده است: که عمر بن عبدالعزیز بعد از به خلافت رسیدنش، بر منبر رفت، و فرمود: ای مردم، همانا امری به من واگذار شده، بدون آنکه خودم در موردش نظری داده باشم، و بدون آنکه طلبی کرده باشم، یا از جانب مسلمین مشورتی شده باشد، پس همانا من خودم را از این مسئولیت خلع کرده، و خودم را از بیعت شما رهایی می بخشم، پس شخصی را برای خود انتخاب کنید.

در این لحظه مردم همه یک صدا فریاد زدند، و گفتند: ای امیر المؤمنین، ما به تو را انتخاب کردیم، و به تو راضی شدیم،پس ولایت ما را به فال نیک و با برکت بگیر، و این مسئولیت را قبول کن.

عمر بن عبدالعزیز وقتی متوجه شد که راه فراری از مسئولیت خلافت نیست در ادامه به بیان روش خلافت خود اشاره کرده و فرمود:

همانا بعد از رسول الله صلی الله علیه و سلم، هیچ نبی و پیامبری، نمی آید، و بعد از قرآن هم هیچ کتابی نازل نخواهد شد. پس آگاه باشید، آنچه که خداوند حلال کرده است، تا روز قیامت بر شما حلال خواهد بود، و من اجرا کننده احکام الهی هستم، ومن مبتدع و سازنده احکام نخواهم بود. من اطاعت کننده در احکام الهی هستم. آگاه باشید ای مردم: که بر هیچ کس واجب نیست، در آنچه معصیت خداوند است اطاعت کند. و همانا من از شماها بهتر و برتر نیستم، بلکه مردی از شما هستم که خداوند مسئولیت سنگینی در مقابل شما بر من گذاشته است.

او در این خطبه اهداف حکومتی خود را بر اساس اطاعت از قرآن و سنت بود برای مردم بیان داشت، و در نهایت اعلان کرد، که مردم شهر ها و روستاهای دیگر، اگراز من اطاعت کنند، من ولی آنها خواهم بود،  و اگر از اطاعت من سر باز زنند؛ من هم ولی آنها نخواهم بود، بدینوسیله در همان روز یعنی روز جمعه در ده شب باقی مانده از ماه صفر، در سال 99 هجری خلافت رسمی او شروع شد، و در تاریخ مسلمین به ثبت رسیده، و به عنوان امیر المؤمنین شناخته شد.

2)- حرص امیر المؤمنین بر عمل به کتاب و سنت:

یکی از ویژگیهای اصلی خلافت عمر بن عبدالعزیز، حرص او بر عمل به قرآن و سنت، و نشر علم بین مردم می باشد. او در ایام خلافتش سعی بر این داشت، تا فهم و دانش مردم را نسبت به قرآن و سنت و احکام اسلامی بالا ببرد، او با بینش عمیق خود دریافته بود، که مهمترین وظیفه یک حاکم و والی، حفظ دین و از بین بردن جهالت و نادانی در بین اقشار مختلف مردم است.

عمر بن عبدالعزیز برای عملی کردن این امر مهم، علماء و فقهاء را به شهرها، روستاها و مناطق مختلفی فرستاد، و نمایندگان و حاکمان همه مناطق را به این امر تشویق کرده، و به آنها دستور داد، تا حلقات و دروس در مساجد افتتاح شوند، و علماء و دانشمندان را برای نشر علم گرد آورند، و آنها را از نظر مادی تأمین کرده، و حاجا تشان را بر آورده سازند.

امام ذهبی می فرماید: عمر بن عبدالعزیز در راستای نشر علم دینی،  ده فقیه و عالم را به بلاد افریقا فرستاد، تا سطح علوم دینی را در آن منطقه افزایش یابد.

3)- عدل در دولت عمر بن عبدالعزیز-رحمه الله-:

امیر المؤمنین عمر بن عبدالعزیز "رحمه الله" حکومتش را بر مبنای عدل، و اهتمام به حقوق مردم، و تحقیق مصلحت آنها بنا نهاد. او خود را در قبال بیعت مردم، مسئول می دانست، و سعی می کرد،همه صفات یک امام عادل را در خود به وجود آورد، به همین خاطر، نامه ی  به حسن بصری نوشته، و از او در مورد صفت امام عادل سؤال کرد، حسن بصری در جواب این نامه نوشت:

«ای امیر المؤمنین! امام عادل، مانند پدری دلسوز برای فرزندانش می باشد، در هنگام خردسالی برای رشد و نمو آنها سعی و تلاش می کند، و در بزرگسالی آنها را علم می آموزد؛ در هنگام حیاتش برای آنها کار کرده و طلب رزق و روزی می کند، و بعد از وفاتش برای ایشان ذخیره و پس انداز می کند.

ای امیر المؤمنین! امام عادل، مانند مادر بسیار مهربان و دلسوز برای فررزندش است، او را به سختی حمل کرده، و به سختی به دنیا آورده است.(منظورش سختیها و مشقتهای دوران حاملگی، و زایمان می باشد) و او را از کودکی تربیت داده، به خاطر بیداری او شب ها بیدار مانده، و با آرامش یافتنش، آرام شده، مدت زمانی طولانی او را شیر داده، و سپس او را از شیر می گیرد، به سلامتی و تندرستی او خوشحال و شادمان می شود، و از مریضی و بیماری او اندوهگین و ناراحت .

ای امیرالمؤمنین! امام عادل سرپرست یتیمان و خزانه دار مساکین و فقراء است،کوچکشان را پرورش دهد، و بزرگشان را آب و نان دهد.

ای امیر المؤمنین! امام عادل، مانند قلبی است در میان اعضای بدن، با صحت و سلامت قلب، اعضای بدن هم سالم مانند، و با فاسد شدن آن، بدن هم فاسد می شود.

ای امیر المؤمنین! امام عادل، میان خدا و بندگانش قرار دارد. کلام خداوند را می شنود، وبه آنان می‌شنواند، به خدا می‌نگرد و آنان او را می‌نگرند، و از خدا طلب هدایت می‌کند و هدایتشان می‌نماید.

      ای امیرالمؤمنین! در آنچه خداوند تو را مالک آن قرار داده، مانند برده‌ای نباش که مولایش او را امین گردانیده تا مال و عیالش را نگه دارد و آن بنده، مال را تباه و عیالش را فقیرکرده است».

حسن بصری رحمه الله در این کلام بلیغ خود، با تکرار کردن لفظ امیرالمؤمنین در متن نامه، قصد داشت، تا خلیفه، سنگینی و بزرگی مسئولیت خویش را درک کرده، و از شرف و منزلت آن نزد خداوند با خبر شود. و از طرف دیگر تکرار لفظ "یا امیرالمؤمنین" دلالت بر احترام حسن بصری "رحمه الله" به امارت و حاکمیت عمر بن عبدالعزیز رضی الله عنه می دهد.

عمر بن عبدالعزیز، همه حق و حقوقی که به گونه ی درآن ظلم شده، را مورد بررسی قرار داده، و آنها را به صاحبان اصلی بر گرداند. او در راستای عدالت خود، به حقوق غیر مسلمین رسیدگی کرده، و هر گونه ظلم و ستم را از آنها دور ساخت، او جزیه اهل قبرص، که در زمان عبدالملک بن مروان هزار دینار افزایش یافته بود، به قرار داد اصلی خود، که در عهد معاویه رضی الله عنه بسته شده بود، بر گرداند.

سیاست عمر بن عبدالعزیز بر این بود، تا هر نوع ظلم و ستم از مسلمین و اهل ذمه بر داشته شود، تا همه بتوانند در زیر پرچم اسلام زندگی راحت و آرامی داشته باشند.

4)- عمر بن عبدالعزیز مجدد قرن اول:

اگر کسی اقوال علماء و مورخینی که به حرکت تجدد اهتمام ورزیدند، دنبال کند، در می یابد، که در مورد خلافت عمر بن عبدالعزیز همگی اتفاق کرده اند، که او نخستین مجدّد اسلام است.

اولین کسی این صفت را بر روی عمر بن عبدالعزیز گذاشت، شهاب زهری "رحمه الله" بود، سپس بعد از او احمد بن حنبل حدیث مجدد قرن را روایت کرد: که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند" خداوند در رأس هر صد سال یک نفر را بر می انگیزد، تا امور دینی این امت را اصلاح کند". که رأس صد سال اول عمر بن عبدالعزیز رضی الله عنه بوده، او امور دینی مردم را اصلاح کرده و علوم دینی را در امت اسلامی توسعه داد.

ابن حجر عسقلانی "رحمه الله" می فرماید: صفات که یک مجدد به ان نیاز دارد، در یک نوع از انواع خیر محدود نمی شود، و لازم نیست که همه صفات خیر در یک شخص جمع شود، اما چون عمر بن عبدالعزیز در رأس قرن قرار گرفته بود، و صفات خیر درونش جمع شده بود، او را مجدد قرن می دانند.

بعضی از علماء بر این باورند: که مجدد کامل، کسی جزء مهدی نمی باشد، وتا امروز مجدد کامل به دنیا نیامده است، و اگر چه عمر بن عبدالعزیز در به کامل رسیدن درجه تجدید بسیار نزدیک بوده است.

اصلاحات حکومتی در عهد عمر بن عبدالعزیز:

اصلاحات و تغییرات عمر بن عبدالعزیز منحصر در نظام خانوادگی و زهد در دنیا و دعوت دیگران به زهد نبود بلکه برای اصلاح نظام حکومتی نیز اقدامات قابل ملاحظه‌ای انجام داد. از جمله این اصلاحات در امور زیر می توان خلاصه کرد:

توجه به اخلاق و اعمال مردم

عمر بن عبدالعزیز کسی بود که سیاست و حکومت خود را بر مبنای دعوت اسلامی و راهنمایی علمای حقانی تشکیل داد.

وی به تمام والیان و استانداران تحت خلافت خود طی نامه‌هایی اعلام کرد تا در اداره حکومت ازعلما و داعیان دینی کار گرفته شده و برای اصلاح عقیدتی عملی مردم برنامه‌ریزی وسیع و حساب شده‌ای صورت گیرد.

در دوران خلافت ایشان، فعالیت گروههای منحرف و مذاهب گمراه به حداقل ممکن رسیده بود.

با مطالعه و بررسی دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز رحمه‌الله به کثرت، با نامه‌هایی مواجه می‌شویم که در آنها مردم را از منهیات الهی مانند شرب خمر، نوحه سرائی و دیگر رسومات جاهلی باز داشته و دعوت به اجرای اوامر الهی در زندگی فردی و اجتماعی نموده است.

عمر بن عبدالعزیز حتی به حکام ممالک اسلامی نامه‌هایی نوشته و آنها را نیز دعوت به اسلام می‌داد، به طوری که بسیاری از حکام غیرمسلمان با شناختی که از سیرت، مذهب و حکومت‌داری ایشان داشتند متأثر شده و به دین اسلام می‌گرویدند. انتشار دین اسلام در مراکش و اطراف آن نمونه‌ای از تأثیر نامه‌های ایشان به حکام آن مناطق می‌باشد.

تدوین علوم اسلامی و علم حدیث

عمربن عبدالعزیز در کنار برنامه‌های تربیتی در نظام سیاست، توجه قابل ملاحظه‌ای هم به علوم اسلامی - که از مهمترین سرمایه‌های اسلام و رمز بقای امت مسلمه محسوب می‌شود - نمود. با وجود اینکه خود ایشان از علمای متبحر و به تعبیر علامه ذهبی، همپایه امام زهری بود، اما مشغولیتهای حکومتی و اداره مملکت، فرصت پرداختن به این قسمت (به طور مستقل) را از ایشان گرفته بود، لذا به فرماندا ران و دیگر علما دستورداد تا به جمع‌آوری احادیث پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم بپردازند و خودش شخصاً نامه‌ای به ابوبکر بن محمد بن حزم، ازعلمای بزرگ آن زمان نوشت و فرمود:

«انظر ما کان من حدیث رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فاکتبه فإنی خفت دروس العلم  و ذهاب العلماء». با دقت تمام گفتار رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم را بنویس، زیرا می‌ترسم که علم کهنه (متروک) شده و علما از بین بروند.

گروهی از علما را به همین منظور استخدام کرد و به طور ماهیانه از بیت‌المال برای آنان حقوق تعیین نمود.

تأثیر برنامه‌های اصلاحی در نظام اقتصادی

شاید در بعضی از اذهان این مطلب تداعی شود که اجرای این گونه برنامه‌ها از جانب خلیفه و اختصاص دادن بخش بزرگی از بیت‌المال در امورمختلف باعث رکود اقتصادی جامعه و در نهایت فقیرماندن مردم شود و ملت را هر لحظه نسبت به حکومت بدبین کند و سبب از هم گسیختگی تدریجی آن بشود - آن طور که در حکومتهای امروزی مشاهده می‌شود - اما برخلاف همه این تصورات، در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز و توجه فراوان  به مسائل فکری و فرهنگی، نه تنها جامعه را با بحران اقتصادی مواجه نکرد، بلکه میزان فقر و تعداد فقرا به حدی کاهش یافت که افراد سرمایه دار، برای ادای زکات اموال خود با مشکل روبرو می‌شدند؛ زیرا کسی یافت نمی‌شد که مستحق زکات باشد. یحی بن سعید یکی ازکارمندان دستگاه خلافت عمربن عبدالعزیز می‌گوید:

«خلیفه، مرا برای جمع‌آوری زکات مردم آفریقا مأموریت داد. من اموال زکات راجمع‌آوری کردم، اما هرچه جستجو نمودم فقیر و مستحقی را در آن سرزمین نیافتم تا زکات را به او بدهم، زیرا عمر بن عبدالعزیز همه مردم را مستغنی کرده بود؛ به ناچار با اموال زکات غلامانی خریداری کرده و آزاد نمودم».

به راستی که عمر بن عبدالعزیز عملاً به جهانیان نشان داد که اسلام در هر زمان صلاحیت رهبری و قیادت بشری را دارد و تنها حکومت اسلامی بر نهج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم و خلفای راشدین می‌تواند انسانیت را به ساحل نجات رسانده و سعادت دنیا و آخرت را برایش تضمین کند.

عمر بن عبدالعزیز معجزه‌ای از معجزات الهی و نشانه‌ای از قدرت، رحمت و عزت اسلام بود. او در مدت کوتاه دو سال و پنج ماه خلافت خویش، چنان انقلاب و دگرگونی را در جهان بوجود آورد  که سیاستمداران دنیا در طول چندین سال قادر به آن نخواهند بود.

مسأله‌ای که عمر بن عبدالعزیز و امثال او را از دیگر حکام دنیا و سیاستمداران مادی‌گرا جدا می‌کند این است که تربیت یافتگان مکتب اسلام در اوج قدرت و برخورداری از نعمت و وسایل رفاه و آسایش، به همه مظاهر دنیوی پشت پا زده و در عین‌حال که از اداره صحیح حکومت غافل نیستند، در ذکر و یاد الهی و شوق جنت و ملاقات پروردگار زندگی را سپری می‌کنند. آنان این فرموده خداوندی «و ان الدار الاخرة لهی الحیوان» «و زندگی سرای آخرت، زندگی است»، و توصیه پیامبر اسلام «اللهم لا عیش الاعیش الاخرة» «بارالها! زندگی و خوشی واقعی فقط خوشی آخرت است» را مد نظر دارند.

کجایند سیاستمداران و دولتمردان امروزی! آنانی که در ناز ونعمت و خوشگذرانی زندگی را می‌گذرانند وهمسایه‌شان نان شب ندارد؟! کجا هستند مدعیان دروغین عدالت و حقوق بشر که خون ملتها را مکیده و ملتهای فقیر، و پرپرشدن کودکان گرسنه و معصوم را مشاهده می‌کنند وخم به ابرو نمی‌آورند؟!

به خدا قسم! دنیای بشری هرگز طعم شیرین آرامش دنیا و سعادت آخرت را نخواهند چشید مگر اینکه در مکتب خلفایی همچون ابوبکر، عمر، عثمان و علی رضی‌الله‌عنهم‌اجمعین ثبت نام کرده و در مقابل امیرانی همچون عمر بن عبدالعزیز زانو بزنند و درس سیاسیت و حکومت‌داری را بیاموزند.

پایان قسمت دوم


سايت عصر اسلام

www.IslamAge.com

منابع:

1- البدایة و النهایة (ابن کثیر)

2- رجال الفکر و الدعوة (ابو الحسن ندوی)

3- الدولة الأمویة (دکتر صلابی) 

نویسنده: عبدالرحیم مرجانی

منبع: سنی آن لاین،  همراه با دخل و تصرف در متن

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان