سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

18 شهريور 1403 04/03/1446 2024 Sep 08

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7188055
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 111   تعداد بازدید: 2905 تاریخ اضافه: 2010-02-25

نامه به خسرو پادشاه ايران

«بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد رسول‌الله إلى کسرى عظیم فارس. سلام على من اتبع الهدى وآمن بالله ورسوله، وأشهد أن لاإله إلا الله وحده لا شریک له، وأن محمداً عبده ورسوله؛ وأدعوک بدعایة الله؛ فإنی أنا رسول‌الله إلى الناس کافة، {لِیُنذِرَ مَن كَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِین}. فأسلم تسلم؛ فإن أبیت فإن إثم المجوس علیك».

«بنام خداوند بخشنده مهربان. از محمد رسول خدا به خسرو بزرگ پارسیان. سلام بر آن کس که پیگیر و پیرو هدایت باشد، و به خدا و رسول خدا ایمان بیاورد،  و گواهی دهد بر اینکه جز خداوند یکتای بی‌همتا خدایی نیست؛ خداوندی که هیچ چیز و هیچکس شریک او نیست، و اینکه محمد بنده خدا و رسول اوست؛ و من تو را به آیین الهی دعوت می‌کنم، که من خود رسول‌خدا بسوی تمامی مردم هستم؛ تا انذار گردد هر آنکس که زنده باشد، و سخن خداوند درباره کفرپیشگان تحقق یابد. اسلام بیاور تا سالم بمانی، و اگر خودداری کردی، گناه تمامی مجوسیان بر گردن تو خواهد بود!»

برای بردن این نامه، پیامبر بزرگ اسلام، عبدالله بن حُذافهٔ سهمی را برگزیدند. سهمی آن نامه را به بزرگ بحرین تسلیم کرد، و نمی‌دانیم که آیا آن بزرگ بحرین یکی از مردان دربار خودش را به نزد خسرو ایران فرستاد و یا همچنان عبدالله سهمی را حامل آن نامه قرار داد.

به هر حال، وقتی که آن نامه را برای خسرو خواندند، آن را پاره کرد، و با غرور و نخوتی زایدالوصف گفت: بردهٔ ناچیزی از افراد رعیت من نام خودش را پیش از نام من می‌نویسد!؟ ماجرا را برای رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بازگفتند؛ رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمود: «مَزَّقَ الله مُلکَه» خداوند پادشاهی‌اش را پاره پاره کناد! و همانگونه که فرموده بودند، شد.

خسرو به باذان کارگزار خودش در یمن نوشت؛ دو مرد دلاور از مردانی که نزد تواند به سوی این مرد که در حجاز است بفرست، تا او را به نزد من بیاورند! باذان دو مرد از اطرافیانش را برگزید. یکی از آندو، قهرمانه بانویه بود که حسابدار و مُنشی بود و به زبان فارسی می‌نوشت؛ و دیگری خَرَّه خسرو از پارسیان[1]؛ و آندو را همراه با نامه‌ای به رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- فرستاد حاکی از اینکه ایشان باید به همراه آن دو مرد بسوی خسرو رهسپار گردند.

وقتی آندو مرد به مدینه رسیدند، و با پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- مواجه شدند، یکی از آندو گفت: شاه شاهان خسرو به باذان پادشاه یمن نامه نوشته و او را امر کرده است که وی کسانی را بفرستد تا شما را به نزد او ببرند. مرا نیز او نزد شما فرستاده است تا با من راه بیفتد برویم! و با سخنانی تهدید‌آمیز نیز بر زبان جاری کرد. نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- به آندو امر فرمودند که فردا ایشان را ملاقات کنند.

در همان اوان، به دنبال شکست ناهنجاری که سپاه ایران در برابر سپاه قیصر روم به آن دچار گردید، انقلاب بزرگی نیز در اندرون خانهٔ خسرو بر علیه وی برپا گردید، و شیرویه پسر خسرو ایران کمر به قتل پدر بست و او را از پای درآورد، و پادشاهی ایران را به دست گرفت. این حادثه در شب سه‌شنبه ده روز گذشته از جمادی‌الاولی، سال هفتم هجرت روی داده است [2]. رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- از این ماجرا از طریق وحی باخبر شدند، و چون صبح فردا فرارسید و آن دو فرستاده سر رسیدند، آن خبر را برای آنان بازگفتند. آندو گفتند: می‌فهمی چه می‌گویی؟ ما کمترین مجازات را برای تو در نظر خواهیم گرفت! مبادا می‌خواهی این قضیه را برای پادشاه گزارش کنیم؟! پیغمبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- فرمودند:

«أخبراه ذلک عنی، وقولا له إن دینی وسلطانی سیبلغ ما بلغ کسرى، وینتهی إلى منتهی الخفّ والحافر».

«آری، این مطلب را درباره من به او گزارش کنید، و به او بگویید: دین من و سلطه آیین من تا آنجا که قلمرو خسرو پیش رفته است، پیش خواهد رفت؛ و قلمرو دین و آیین من تا آنجا که پای اشتران و سُم اسبان برسد، گسترش خواهد یافت».

نیز به او بگویید:

«إن أسلمت أعطیتک ما تحت یدک، و ملّکتک على قومک من الأبناء».

«اگر اسلام آوردی، تمامی آنچه را که در قلمرو پادشاهی توست به تو خواهم داد، و تو را بر ابناء احرار، مردمان خودت، پادشاه خواهم گردانید!»

آن دو مرد از نزد نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- بیرون شدند و رفتند تا بر باذان وارد شدند، و خبری را که از رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- شنیده بودند برای او بازگفتند. اندکی بعد، نامه‌ای به دست باذان رسید که حاکی از قتل خسرو ایران به دست پسرش شیرویه بود. شیرویه در نامهٔ خودش به باذان سفارش کرده بود: در مورد آن مردی که پدرم به تو دستور داده بود، هیچ اقدامی مکن تا فرمان من به تو برسد!

همین مسئله انگیزهٔ اسلام آوردن باذان و همراهان وی از پارسیان که در یمن بودند، گردید[3].


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 37.

[2]- فتح الباری، ج 8، ص 127؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 37.

[3]- محاضرات تاریخ الامم الاسلامیة،‌خضری، ج 1، ص 147؛ نیز: فتح‌الباری، ج 8، ص 127-128.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان