سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

23 ارديبهشت 1404 15/11/1446 2025 May 13

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7661144
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 1   تعداد بازدید: 5767 تاریخ اضافه: 2010-02-25

آدم علیه السلام

خداوند زمین را در دو روز (‌دوره‌) بیافرید و بر آن ‌کوه‌هایی استوار ساخت و در آن برکت انداخت و رزق و روزی‌های (‌اهل‌) آن را به صورت مساوی برای درخواست‌کنندکان در چهار روز (‌دوره‌) در آن مهیا نمود، سپس رو به سوی آسمان آورد در حالی‌که دود بود «‌و به آسمان و زمین ‌گفت‌: به میل خود و یا به اکراه به سوی من بیایید، آن دو گفتند: ما فرمانبردارانه به میل خود می‌اییـم»‌؛ سپـس بر عرش مستوی شد و خورشید و ماه را مسخر نمود تا هر یک تا زمانی معلوم به جریان خود ادامه دهند و آن‌گاه فرشتگانی را آفریدکه به ستایش او تسبیح گویند و نامش را مقدس بدارند و او را خالصانه پرستش نمایند.

سپس اراده‌ی خداوند بر این استوار گردید و حکمتش چنین اقتضا نمود کـه آدم و فرزندانش را بیافریند تا در زمین ساکن شوند و در عمران و آبادانی آن بکوشند و از این‌رو به فرشتگانش خبر داد که او آفرینشی دیگر ایجاد خواهد کرد که در زمین به سعی و تلاش بپردازند و در گوشه و کنار آن حرکت و تکاپو نمایند و نسلشان در همه جای آن پراکنده شود و از روییدنی‌های آن بخورند و گنج‌ها و خیرات درون آن را استخراج نمایند و همواره عده‌ای از آنان جانشین عده‌ای دیگر شوند.

فرشتگان مخلوقاتی بودند که خداوند آنان را برای عبادت خود برگزیده‌، نعمت خود را به وفور بر آنان فرو ریخته‌، فضل خود را به آن‌ها هدیه داده و آن‌ها را به‌ کسب رضایت خود موفق و به طاعتش هدایت نموده بود و در نتیجه‌، بر آنان بسیار گران آمد که خداوند مخلوقی دیگر غیر از آنان را بیافریند و ترسیدند که این عمل پروردگار به علت‌ کوتاهی آن‌ها در عبادت و یا مخالفت یکی از آنان با پروردگار بوده باشد، از این‌رو به سرعت به تبرئه‌ی خود پرداختند و گفتند: پروردگارا! چگونه غیر از ما را می‌آفرینی در حالی‌ که ما همواره به تسبیح تو مشغولیم و نام و یاد تو را مقدس می‌داریم‌؟ در حالی که آنانی که تو در زمین جانشین می‌گردانی به ناچار به علت وجود منافع در زمین و جلب منفعت از جانب هر کدام‌، با هـم به اختلاف می‌پردازند و در زمین فساد می‌کنند و خون زیادی خواهند ریحت و جان‌های افرادی بی‌گناه را از آنان خواهند ستاند:

«ایا در آن‌ کسانی را قرار می‌دهی که در آن به فساد و خونریزی می‌پردازند در حالی ‌که ما همواره به ستایش تو تسبیح‌گو هسـتیم و تو را مقدس می‌داریم‌؟»[1].

این سخنان را به دلیل علاقه به چیزی ‌که شک و شبهه‌شان را برطرف‌ کند و وسواسی را که در سینه داشتند بزداید، ‌گفتند و امیدشان چشـم انتظار خداوند بود تا که آن‌ها را در زمین جانشین‌ گرداند، زیرا آن‌ها در رعایت نعمت‌های الهی پیش‌قدم و در شناخت حق خداوند شایسته‌تر بودند و این سوال آنان به منزله‌ی انکار عمل خداوند و یا شک در حکمت او و یا برشمردن نقص جانشین او و نوادگانش نبود زیرا فرشتگان اولیای مقرب خداوند و بندگان گرامی او بودند که بر سخن او پیشی نمی‌گرفتند و به دستورات او گردن می‌نهادند.

خداوند به آنان جوابی داد که باعث اطمینان دل‌هایشان گشت و مایه‌ی آرامش قلب‌هایشان‌؛ خداوند فرمود: «به راستی من چیزی را می‌دانم ‌که شما نمی‌دانید»[2] و از حکمت جانشینی او از چیزی آگاهم ‌که شما درک نمی‌کنید، پس هرچه را که بخواهم می‌آفرینم و هر که را که بخواهـم جانشین می‌گردانم و آن‌چه را بر شما پنهان و پوشیده مانده است‌، به زودی خواهید دید: «پس هرگاه خلقت او را کامل نمودم و از روح خود در او دمیدم‌، سجده‌کنان در مقابل او سر فرو آورید»[3].

خداوند آدم را از گل خشک سیاه بدبو و تغییر شکل‌ یافته به صورت ‌کالبد انسانی استوار آفرید و سپس از روح خود در او دمید و آن‌گاه نسیم زندگی در او وزید و او انسانی‌ کامل شد و سپس خداوند به فرشتگان دستور داد که آدم را سجده کنند و آنان فرمانبردارانه خواسته‌ی پروردگارشان را اجابت نمودند و برای بزرگداشت آدم به سوی او شتافتند و در مقابلش سجده‌کنان پیشانی‌های خود را بر خاک ‌کشیدند به جز ابلیس ‌که از دستور پروردگارش سر باز زد و به معصیت پروردگار گروید و «سرپیچی‌ کرد و تکبر ورزید و جزو کافران گشت»[4].

خداوند علت امتناع ابلیس را از او پرسید و از او خواست‌ که حکمت سرپیچی خود را بیان‌ کند و فرمود: «چه چیز تو را از سجده نمودن به آفریده‌ی دست من منع نمود ایا تکبر ورزیدی و یا خود را بلند مرتبه پنداشتی‌‌»؟‌[5]

ابلیس چنین پنداشت‌ که از جهت عنصری، بهتر از آدم است و جوهری پاک‌تر از او دارد و گمان نمود که ‌کسی در قدر و منزلت به پای او نمی‌رسد و رقیب او نمی‌شود و به مکانی بالاتر از جایگاه او ارتقا نمی‌یابد، از این‌رو گفت‌: «‌من از او بهترم‌، من را از آتش آفریدی و او را از خاک‌»، او با این سخنان عصیانش را آشکار نمود، مخالفت و بهتان روشن خود را علنی نمود و نسبت به دستور پروردگارش تکبر و از سجده نمودن به آفریده‌ی دست خداوند اجتناب ورزند و جزو کافران گشت‌؛ خداوند به علت سرپیچی شیطان و مخالفت او با امرش ابلیس را مجازات نمود و او را ندا داد: «پس از بهشت خارج شو به راستی ‌که تو رانده شده‌ای و تا روز قیامت لعنت بر تو است‌»؛[6]

ابلیس از پروردگار درخواست نمود که تا روز قیامت به او مهلت دهد و زندگانی او را تا روز زنده شدن مردگان طولانی نماید؛ خداوند [‌بخشی از] خواسته‌ی او را اجابت نمود و به او گفت‌: «تو از مهلت داده‌شدگانی تا روز وقت معلوم [‌نفخه‌ی اول‌]»[7]؛

هنگامی‌ کـه خواسته‌ی ابلیس اجابت شد و او به آرزوی خود رسید، فضل خداوند را شکرگزاری نکرد، بلکه نعمتش را با کفران و فضلش را با عناد و انکار جواب داد و گفت‌:

«خداوندا! به علت این‌ که من را گمراه نمودی در راه راست‌ تو به‌ کمین آنان می‌نشینـم»[8] تا آنان را فریب دهـم و در گمراه نمودنشان از هیچ ‌کوششی فروگذاری نمی‌کنم «و سپس از جلو و عقب و راست و چپشان به سمت آن‌ها می‌روم و تو بیشتر آنان را شکرگزار نخواهی یافت‌»[9]‌.

خداوند ابیس را از رحمت خود طرد نمود و به او مهلت داد تا به آرزوبش برسد و به او گفت‌: راهی را که برگزیده‌ای در پیش‌گیر و در روش بدی ‌که خواهان آنی‌، جلو برو، «با صوت و آهنگ خود هر کدام از آنان را که می‌توانی تحت تاثیر خود قرار ده و برای غلبه بر آنان سواره و پیاده‌ی خود را فرا بخوان و در مال و اولاد آنان شریک شو»[10] به آنان وعده‌های دروغین بده و ذهن آنان را به آرزوهای دور از دسترس مشغول نما، اما هرگز ین تو و آن بندگان مخلصی‌ که عقیده‌ای صحیح و عزمی قوی دارند، آزادت نخواهـم‌ گذاشت تا بر آنان تسلط یابی و سلطه‌ای برای آنان نداری، زیرا دل‌های آنان به تو تمایلی ندارد و گوش‌هایشان سخنان تو را نخواهد شنید. اما هر چه تو در گمراه کردن و در فتنه انداختن آدمیان بکوشی، حسابت سنگین‌تر و سزایت دردناک‌تر خواهد شد و «‌به طور حتم‌، من جهنم را با تو و تمام آنانی ‌که دنباله‌رو تو باشند، پر خواهـم نمود».

فرشتگان بر آدم سجده بردند و برتری او را پذیرفتند و اقرار نمودند که مقام او برتر است و از آنان به خداوند نزدیک‌تر است‌؛ اما شاید گمان می‌نمودند که دانش و درک و فهم آنان بیشتر است‌، از این‌رو خداوند از علم خود به آدم عطا نمود و از نور خود بر او سرازیر کرد و اسامی تمام موجودات را به او یاد داد و این موجودات را به فرشتگان عرضه نمود و گفت‌: «اسامی این موجودات را به من خبر دهید، اگر راست می‌گویید»[11]، تا ناتوانی و نقص آن‌ها را آشکار نماید و آنان نیز بدانند که حکمت خداوند چنین اقتضا نموده است‌ که آدم شایسته‌تر به بیان اسامی باشد و حق و شایسته‌تر این است‌ که جانشینی او مورد انکار قرار نگیرد.

فرشتگان در مقابل این رویاروبی بهت زده شدند و هنگامی‌ که تلاش نمودند تا برای پاسخ در درون خود به جست‌وجو بپردازند، متحیر و پشیمان شدند و زمانی‌ که به علم سابق خود رجوع نمودند، راهی به جواب نیافتند و از این‌رو به ناتوانی خود اقرار و به‌ کوتاهی و نقص دانش خود اعتراف نمودند «و گفتند: خداوندا! تو منزهی‌، ما را دانشی نیست مگر آن‌چه تو ما را آموخته‌ای به درستی ‌که تو بسیار دانا و با حکمت هستی‌»[12]

هنگامی ‌که آدم از فیض پروردگار لبریز گشت و شعله‌هایی از نور علم او برگرفت‌، خداوند به او دستور داد که فرشتگان را از آن‌چه آنان در شناختنش ناتوان ماندند و فهم آنان از دانش در مورد آن قاصر ماند، خبر دهد تا بدین‌وسیله فضل خود را آشکار و حکمت جانشین شدن خود را بیان نماید؛ جانشین خداوند فرشتگان را از چیزی‌که آنان در مورد آن عاجز ماندند، خبر داد و خداوند آنان را ندا داد:

«مگر به شما نگفتم ‌که به درستی‌، من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و به آن‌چه‌که شما آشکار و پنهان می‌کنید، آگاهم‌؟‌»[13].

در این هنگام فضل آدم بر فرشتگان مشخص‌ گردید و آنان به رمز آفریدن او پی بردند و حکمت جانشینی او بر آن‌ها آشکار گردید.

خداوند، قدرت و بی‌باکی خود را به ابلیس نشان داد و وی را درمانده ساخت و از او سلب نعمت نمود و آدم و همسرش را مورد عنایت قرار داد و آنان را در بهشت جای داد و به آدم وحی نمود که‌: نعمتم بر خودت را به یاد آور که من تو را با آفرینشی تازه و نو آفریدم و به اراده‌ی خود تو را به صورت انسانی‌ کامل درآوردم و از روح خود در تو دمیدم‌، فرشتگانم را به سجده‌ کردن بر تو واداشتم و شعله‌ای از دانش خود را به تو ارزانی داشتـم و این ابلیس است که وی را به علت خروج از طاعتش از رحمت خود ناامید و او را طرد و لعن نمودم و ایـن بهشت جاودان است‌ که آن را منزل و مکان تو قرار دادم ‌که اگر تو مرا اطاعت‌ کنی‌، با نیکی به تو جواب خواهم داد و تو را در بهشت جاودانه خواهم ساخت‌، اما اگر ترک عهد نمایی‌، تو را از منزل بهشت خود خارج خواهم‌ کرد و به آتش خود تو را عذاب خواهـم داد و نیز فراموش نکن ‌که این ابلیس‌، دشمن تو و همسر توست‌، پس هوشیار باش‌ که تو را از بهشت خارج نکند که در این صورت بدبخت خواهید شد.

خداوند، آدم و حوا را در بهشت آزاد گذارد تا از هر آن‌چه ‌که می‌خواهند به وفور بخورند اما آن دو را نهی نمود که از میان آن همه درخت فقط به یک درخت نزدیک نشوند و برای این ‌که ابهام را از آنان بزداید تا در شناخت آن درخت‌، شکی نداشته باشند، به صورت معلوم و معین به آن درخت اشاره نمود تا از هر شکی ‌که ممکن است در درون آنان راه یابد، جلوگیری نماید و به آنان وعده داد که در صورت نزدیک شدن به آن درخت و با خوردن میوه‌ی آن‌، در زمره‌ی ستم‌کاران قرار خواهند گرفت و وعده نمود که در صورت اجتناب از آن درخت منع شده‌، اسباب نعمت و راحتی آن‌ها در بهشت را بیشتر و بادوام‌تر کند، به صورتی‌که هرگز در آن‌ گرسنه و عریان نشوند و تشنگی و خستگی به آنان راه نیابد و فرمود:

«ای آدم‌! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و از آن در هر جا که می‌خواهید به وفور بخورید و نزدیک این درخت نشوبد که در این صورت جزو ستم‌کاران قرار خواهید گرفت‌»[14]‌،‌

«و ای آدم‌! تو در بهشت این را داری‌ که نه ‌گرسنه شوی و نه برهنه گردی و در آن نه تشنه بمانی و نه آفتاب‌زده شوی‌»[15].

آدم در بهشت ساکن شد و از هر آن‌چه نفس آدمی اشتها نماید و چشم از دیدن آن لذت ببرد، بهره‌مند می‌گشت و شاید در میان درختان آن پرسه می‌زد و در سـایه‌های آن‌ها می‌نشست‌، از گل‌های آن می‌چید و از خوردن میوه‌های آن لذت می‌برد و از آب گوارایش سیراب می‌شد و در این بهره بردن از لذت‌ها، همسرش نیز شریک او بود و آن دو مدت زمانی را این ‌گونه در بهشت به‌سر بردند و از چشمه‌های آن آب خوشبختی سرمی‌کشیدند. خوشبختی آدم دل ابلیس را سوزاند و بر او بسیار گران آمد که آدم و همسرش (‌از آن‌چه او قبلاً بهره‌مند بود)‌، بهره‌ها ببرند در حالی ‌که او از رحمت خداوند رانده شده و از بهشت دور گشته بود؛ از این‌رو او تصمیم قطعی‌ گرفت ‌که بنای خوشبختی آدم را فرو ریزد و نعمت بهشت را از او سلب نماید؛ مگر این آدم نبود که او را از آن بلندی پایین ‌کشید و از نعمت و رضایت الهی دور گرداند و مگر نه این‌که به سبب او بود که انکار و تکبر ابلیس نسبت به خداوند برملا گردید و وی ملعون ابدی شد؟ پس باید که انتقام خود را از او بگیرد و به تدربج از ارزش ‌کسی که فرشتگان مامور به سجده نمودن برای او و اعتراف به فـضل او شدند، بکاهد؛

آن‌گاه‌، آهسته و با گام‌های‌ کوتاه به سوی بهشت به راه افتاد و پنهانی با آدم صحبت نمود و برای آدم چنین وانمود کرد که دوستی صادق و اندرز دهنده‌ای مخلص است و کوشش بسیار نمود که دل او را به دست آورد، از هر راهی وارد می‌شد و هر دری را می‌زد و مهربانی و عطوفت خود را به آدم و همسرش اظهار می‌نمود و نسبت به زوال نعمت از آن دو دلسوزی نشان می‌داد، و به آنان ‌گفت‌: «به این علت پروردگارتان شما را از این درخت منع نموده است تا شما تبدیل به دو فرشته نشوید ویا این ‌که در بهشت جاودانه نمانید»[16].

ابلیس چون دریافت ‌که آن دو از سخنان او اظهار بیزاری می‌کنند و از هم صحبت شدن با او دوری می‌گزینند و گوش‌هایشان از شنیدن صدای او و گوش دادن به اندرزهای او کر شده است‌، برای آن‌ها سوگند خورد که او پند دهنده است و نمی‌خواهد به آن‌ها آسیبی برساند و با آن‌ها دشمنی نماید و آنان را شکست دهد و سوگند خورد تا بر درستی قصد خود تاکید نماید و صحت نظر خود را نشان دهد و بدون شک ابلیس تا می‌توانست بر خواسته‌ی خود پافشاری نمود و در فریب دادن آدم مدت زیادی اصرار ورزید و کوشش نمود تا او و همسرش را با رایحه‌ی خوش آن درخت‌، طعم بی‌نظیر و رنگ زیبای میوه‌های آن فریب دهد و سرانجام آدم و حوا از سخنان او فریب خوردند و مفتون زیبایی سخنانش‌ و شیرینی وعده‌هایش ‌گشتند و در لغزش افتادند و دنباله‌رو او شدند به محض خارج شدن آدم و حوا از فرمان پروردگار، خداوند نعمت را از آن‌ها سلب و بهشت را بر آنان حرام‌ کرد و پروردگارشان آنان را ندا داد: «آیا شما را از آن درخت منع نکرده بودم و به شما نگفته بودم ‌که شیطان دشمن آشکار شماست‌؟‌«[17]‌.

آدم و حوا به سوی خدا بازگشتند و از کرده خود اظهار پشیمانی نمودند و «گفتند: پروردگارا ما به خودمان ستم نمودیم و اگر تو ما را مورد آمرزش قرار ندهی و به ما رحم نکنی‌، به تحقیق ما از زیان‌کاران خواهیـم بود. خداوندگفت‌: [‌به زمین‌] فرود آیید عده‌ای از شما دشمن عده‌ای‌ ‌دیگر خواهد بود و تا مدتی در زمپن مستقر گشته‌ و از آن بهره می‌برید»[18]؛ خداوند توبه‌ی آن دو را پذیرفت و از لغزش آن‌ها درگذشت‌؛ پذیرش توبه‌، مایه‌ی خنکی درون و چشم‌روشنی آن‌ها گشت و امیدوار شدند که خداوند آن‌ها را در بهشت باقی‌، نگه دارد و دوباره از نعمت‌های آن بهره‌مند شوند؛ خداوند به آن‌چـه در ذهن آن‌ها می‌گذشت‌، آگاه و بر آن‌چه نفس آن‌ها تمایل داشت‌، واقف بود، اما به آن‌ها دستور داد که از بهشت فرود آیند و به آنان خبر داد که دشمنی بین آنان و شیطان ادامه خواهد داشت تا از فتنه‌های او خود را دور نگه دارند و به فریب‌های او گوش ندهند و فرمود: «همگی شما از بهشت فرود ایید، برخی دشمن برخی دیگر خواهید شد؛ پس اگر از جانب من هدایتی برای شما آمد، هر کس از آن هدایت پیروی کند، گمراه و بدبخت نخواهد شد»[19]‌.

بدین‌گونه خداوند در طول زندگی آدم‌، هدف و آرزویی برای او تعیین نمود تا برای رسیدن به آن تلاش نماید و به او خبر داد که دیگر زمان راحتی و آسایش‌ کامل و نعمت خالص به پایان رسیده و او بعد از خروج از بهشت و محروم شدن از نعمات آن‌، وضعیت دیگری پیدا می‌کند که درآن‌، دو راه بیشتر وجود ندارد؛ هدایت وگمراهی‌، ایمان و کفر و رستگاری و زیان‌؛ پس هرکس دنباله‌رو هدایت الهی که خداوند تشریع می‌کند، باشد و راه راست او را که مشخص نموده است در ییش بگیرد، از وسوسه‌های شیطان و فریب‌های او هیچ هراسی ندارد، اما آن ‌کس‌ که از یاد خداوند رویگردان باشد و با راه راست او ضدیت ‌کند، زندگانی تنگی خواهد داشت و از آنانی خواهد شد که «‌کوشش آن‌ها در زندگی دنیا راه به جایی نمی‌برد در حالی ‌که خود آنان ‌گمان می‌کنند که اعمال درست و نیکی انجام می‌دهند».

منبع: قصه‌های قرآن، محمد احمد جاد المولی، ترجمه صلاح الدين توحیدی، ويراستار عثمان نقشبندی، چاپ اول 1387، انتشارات كردستان

عصر اسلام

IslamAge.com


[1] بقره؛ 30.

[2] بقره؛ 30.

[3] ص؛ 72.

[4] ابلیس با وجودی که در میان فرشتگان بود، از جنس آنان نبود و از جن بود - مترجم‌.

[5] ص؛ 75.

[6] حجر؛ 35-34.

[7] حجر؛ 38-37.

[8] اعراف؛ 16.

[9] اعراف؛ 17.

[10] اسراء؛ 64.

[11] بقره؛ 31.

[12] بقره؛ 33.

[13] بقره؛ 33.

[14] بقره؛ 35.

[15] طه؛ 119-118.

[16] اعراف؛ 20.

[17] اعراف؛ 22.

[18] اعراف؛ 24-23.

[19] طه؛ 123.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان